دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 154 نهج البلاغه بخش 2 : شرايط امامت و رهبرى

خطبه 154 نهج البلاغه بخش 2 موضوع "شرايط امامت و رهبرى" را بیان می کند.
No image
خطبه 154 نهج البلاغه بخش 2 : شرايط امامت و رهبرى

موضوع خطبه 154 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 154 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 154 نهج البلاغه بخش 2

2 شرايط امامت و رهبرى

متن خطبه 154 نهج البلاغه بخش 2

فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَيْهَا يَنْقَلِبُ فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ يَكُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ يَعْلَمَ أَ عَمَلُهُ عَلَيْهِ أَمْ لَهُ فَإِنْ كَانَ لَهُ مَضَى فِيهِ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ وَقَفَ عَنْهُ فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ فَلَا يَزِيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ

ترجمه مرحوم فیض

پس بايد پيشرو و جلودار هر قومى به پيروان خود راست گويد (معنى اين جمله در شرح سخن صد و ششم گذشت، و منظور امام عليه السّلام از اين مثل آنست كه حاضر براى غائب از راه پند و اندرز و راهنمائى راست بگويد، و او را از گمراهى و نادانى برهاند) و بايد عقل خود را متوجّه سازد (سخنان ما را با فكر و انديشه بشنود تا بدرستى آنچه را كه مى گوئيم پى ببرد) و بايد از فرزندان آخرت باشد، زيرا از آنجا آمده و بسوى آن باز مى گردد (خدا را در نظر گرفته به دنيائى كه بايد از آن بيرون رود دل نبندد، و آخرت را جايگاه هميشگى خويش بداند) پس كسيكه چشم دل گشوده از روى بينائى كارى انجام مى دهد بايد پيش از انجام عمل بداند كه آيا آن عمل به زيان او است يا به سودش پس اگر به سود او است آنرا بجا آورد، و اگر به زيانش باشد ترك نمايد، زيرا كسيكه از روى نادانى كارى انجام دهد مانند كسى است كه در غير راه سير ميكند، پس دور شدن او از راه روشن چيزى باو نمى افزايد مگر دور شدن از مطلوب او (رونده در راه كج هر چند بيشتر راه رود از مقصد دورتر گردد) و كسيكه از روى دانائى بكارى اقدام نمايد مانند كسى است كه در راه روشن راه مى رود، پس بايد شخص بينا (كه چشم دل گشوده با تأمّل و انديشه كارى انجام مى دهد) ببيند آيا در راه سير ميكند، يا بيراهه مى رود (در اوّل امر رسيدگى كند اگر كار خدا پسند است انجام دهد و گر نه اقدام ننمايد). 

ترجمه مرحوم شهیدی

پس پيشواى قوم بايد با مردم خود به راستى سخن گويد، و راه خرد پويد، و از فرزندان آخرت بود، كه از آنجا آمده است و هم بدانجا رود. آن كه به چشم دل نگرد، و با ديده درون كار كند آغاز كارش آن است كه بداند آنچه كند به سود اوست يا بر او زيان است، اگر به سود اوست پى آن رود، و اگر به زيان اوست باز ايستد. چه، آن كه نادانسته كارى كند، مانند كسى است كه به بيراهه رود. هر چه در آن راه پيش راند، از مقصود خود دورتر ماند، و آن كه از روى دانش كننده كار است، همچون رونده در راه آشكار است. پس نگرنده بايد بپايد كه پيش مى رود يا پس مى آيد. 

ترجمه مرحوم خویی

پس بايد راست بگويد طالب آب و گياه بأهل خود، و بايد كه حاضر سازد عقل خود را، و بايد كه بشود از ابناى آخرت، پس بدرستى كه او از آخرت كه عالم لاهوتست آمده بسوى عالم ناسوت، و بسوى آخرت برگشت او خواهد شد.

پس كسى كه نظر كند بقلب خود و عمل كننده باشد به بصيرت خود ميباشد ابتداء عمل او اين كه بداند آيا عمل او ضرر دارد بر او يا منفعت دارد مر او را، پس اگر نافع باشد او را اقدام مى كند در او، و اگر مضر باشد خوددارى مى نمايد از او پس بدرستي كه عمل كننده بغير علم مثل سير كننده است بر غير راه راست پس زياده نمى كند دورى او از راه مگر دورى از مقصود او را، و عمل كننده بعلم مثل سير كننده است بر راه روشن، پس بايد كه نظر كند نظر كننده آيا سير كننده است او يا رجوع نماينده است

شرح ابن میثم

فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَيْهَا يَنْقَلِبُ فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ يَكُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ يَعْلَمَ أَ عَمَلُهُ عَلَيْهِ أَمْ لَهُ فَإِنْ كَانَ لَهُ مَضَى فِيهِ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ وَقَفَ عَنْهُ فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ فَلَا يَزِيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ

المعنى

و إنّما ذكر هذه الفضائل لنفسه و أهل بيته جذبا إلى سماع قوله و دعوته إلى اللّه و لذلك عقّب بالمثل فليصدق رائد أهله، و أشار به إلى من يحضرنا طلبا لاختيارنا فليصدق من يعينه أمره إنّنا أهل الحقّ و ينابيع العلوم و الحكمة و الأدلّاء إلى اللّه كما يصدق الرائد لطلب الكلاء و الماء أهله مبشّرا بهما، و ليحضر عقله لما يقوله ليعرف صحّة ما ادّعيناه. ثمّ شرع فيما ينبغي أن يقوله أمثاله، و هو التنبيه على أحوال الآخرة، و أن يكون العاقل من أبنائها، و وجه استعارة النبوّة هاهنا. قوله: فإنّه منها قدم و إليها ينقلب. أى كما أنّ الابن ينقلب عن الامّ و إليها و له و رجوعه كذلك الإنسان مبدؤه الحضرة الإلهيّة فعنها ينقلب و إليها يعود فينبغي أن يكون من أبنائها بالرغبة فيها و الوله إليها و العمل لها. ثمّ نبّه العاقل ذا الفكر السليم الناظر بعين بصيرته على ما ينبغي له أن يبدأ به في حركاته و سكناته و هو أن يتفقّد أحوال نفسه فيما يهمّ به و ينبعث في طلبه أو تركه، و يعلم أذلك الخاطر أو تلك الحركة مقرّبة له من اللّه تعالى فيكون له فينبغي أن يمضى فيها أو مبعّده له عن رضاه و مستلزمة لسخطه فيكون عليه فيقف عنها. ثمّ شبّه الجاهل في حركاته و سكناته بالسائر على غير طريق و أشار إلى وجه التشبيه بقوله: فلا يزيده بعده عن الطريق إلّا بعدا عن حاجته.

إذ كان بعده عن مطلوبه بقدر بعده عن طريق ذلك المطلوب، و بضدّه العامل بالعلم في سلوكه و قربه من مطلوبه، و نفر بذلك التشبيه عن الجهل و زاد في التنفير بقوله: فلينظر ناظر أساير هوأم راجع فإنّه إذا علم أنّه سائر وجب أن يعلم كيف يسير و يشعل مصباح العلم ليسلم من الضلال و الصرعة في مهاوي الهلاك.

ترجمه شرح ابن میثم

فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَيْهَا يَنْقَلِبُ فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ يَكُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ يَعْلَمَ أَ عَمَلُهُ عَلَيْهِ أَمْ لَهُ فَإِنْ كَانَ لَهُ مَضَى فِيهِ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ وَقَفَ عَنْهُ فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ فَلَا يَزِيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ أَسَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ

ترجمه

بايد پيشتاز قوم به مردم خود راست گويد، و خردش را به كار بندد، و فرزند ديار آخرت باشد، زيرا از آن جا آمده و به آن جا باز مى گردد، پس آن كه با ديده دل مى بيند و با بينش عمل مى كند بايد پيش از شروع در كار بداند عملى را كه انجام مى دهد به زيان اوست يا به سود او اگر به سود اوست آن را به جا آورد، و اگر به زيان اوست از آن باز ايستد، زيرا كسى كه ناآگاهانه دست به كارى مى زند، مانند كسى است كه در بيراهه گام برمى دارد، و چنين كس هر چه بيشتر از راه روشن دور مى شود، بيشتر از مقصود خود دور مى افتد، امّا كسى كه آگاهانه به كارى مى پردازد، مانند رهروى است كه در راه روشن حركت مى كند، از اين رو بيننده بايد بنگرد كه آيا به سوى مقصود رهسپار است يا در حال برگشت از آن است.

شرح

بيان اين فضايل براى خود و خاندانش بدين منظور است كه توجّه شنوندگان را براى شنيدن سخنان خويش، جلب و آنان را به پذيرفتن دعوتش براى سلوك در راه خدا وادار كند، از اين رو به دنبال اين سخنان به جمله: فليصدق رائد أهله«» تمثّل جسته است و با اين مثل اشاره بدين مطلب فرموده كه كسى كه نزد ما حاضر مى گردد تا ما را رهبر و راهنماى خود قرار دهد بايد با وى در امرى كه موجب كمك به اوست، سخن به راستى گفته شود، كه ما مردان حقّ و چشمه سارهاى علوم و حكمت، و راهنمايان به سوى پروردگاريم، همچون رائد كه در پيشاپيش كاروان براى يافتن آب و گياه حركت مى كند و هنگامى كه مژده يافتن آنها را مى دهد به كاروانيان نبايد جز به راستى سخن گويد و بايد در آنچه مى گويد خرد خود را به كار گيرد تا آنچه را ادّعا مى كند درست دانسته شود و باور گردد.

سپس امام (ع) به ايراد سخنانى كه در خور مقام والاى اوست مى پردازد كه عبارت است از بيان احوال آخرت، و اين كه خردمند بايد خود را فرزند آخرت بداند، وجه استعاره فرزند آخرت بودن، جمله زير است:

فرموده است: فإنّه منها قدم و إليها ينقلب.

يعنى همچنان كه كودك از مادر پا به عرصه وجود مى گذارد، و محبّت و شيفتگى و رجوع او به مادر است، همچنين انسان كه آفريده دست صنع پروردگار است و در محضر او جاى داشته و از آن جا به اين جهان پست فرود آمده، و به آن جا بازگشت دارد سزاوار است كه فرزند تبار حقيقى و ديار اصلى خود بوده و به آن جا دلبستگى و شيفتگى داشته باشد، و براى وصول به آن مقصد كار و كوشش كند، پس از اين امام (ع) به كسى كه از عقل و انديشه سالم برخوردار است و با ديده بصيرت به امور مى نگرد، آنچه را كه بايد در آغاز حركات و سكنات خود در نظر گيرد تذكّر مى دهد، و آن اين كه در هر كارى كه قصد انجام دادن و يا ترك آن را دارد، نخست احوال درونى خود را بررسى كند و دريابد كه اين تصميم يا عمل، او را به خداوند نزديك مى گرداند، و براى خشنودى او انجام مى گردد، كه در اين صورت سزاوار است نسبت به آن اقدام كند، ليكن چنانچه او را از خداوند دور ساخته، مستلزم ناخشنودى و خشم اوست و براى رضاى غير او انجام مى شود، بايد دست از آن باز دارد، سپس امام (ع) نادان را در كارهايى كه انجام مى دهد به كسى تشبيه فرموده كه در بيراهه مشغول حركت است، و ذكر اين كه پرتى او از راه، جز اين كه هر چه بيشتر او را از مقصودش دور سازد حاصلى براى او ندارد گوياى وجه اين تشبيه است، زيرا دورى او از مطلوبى كه دارد به اندازه دورى او از راه وصول به اين مطلوب است، برخلاف اين، كسى كه از روى دانش و بينش راهى را مى پيمايد هر اندازه بيشتر گام برمى دارد همان قدر به مقصود خود نزديكتر مى گردد، امام (ع) با اين تشبيه مردم را از نادانى و ناآگاهى بيزارى مى دهد و براى اين كه بيشتر شنوندگان را از جهالت دور و متنفّر سازد، فرموده است: آن كه پوياى راهى است بايد خوب بنگرد كه او به پيش مى رود يا اين كه رو به بازگشت دارد، زيرا هنگامى كه دانست به پيش مى رود، ناگزير بايد بداند چگونه بايد راه را به پيمايد، و براى اين كه از گمگشتگى و افتادن در ورطه نابودى مصون بماند چراغ دانش را برمى افروزد و در پرتو آن گام برمى دارد.

شرح مرحوم مغنیه

فليصدق رائد أهله، و ليحضر عقله، و ليكن من أبناء الآخرة، فإنّه منها قدم و إليها ينقلب. فالنّاظر بالقلب العامل بالبصر يكون مبتدأ عمله أن يعلم أعمله عليه أم له. فإن كان له مضى فيه، و إن كان عليه وقف عنه. فإنّ العامل بغير علم كالسّائر على غير طريق. فلا يزيده بعده عن الطّريق إلّا بعدا من حاجته. و العامل بالعلم كالسّائر على الطّريق الواضح، فلينظر ناظر أسائر هو أم راجع.

اللغة:

الرائد: من يتقدم القوم يرتاد لهم المكان المناسب.

الإعراب:

فليصدق اللام للأمر، و الناظر مبتدأ، و العامل صفة له، و جملة يكون خبر المبتدأ، و المصدر من أن يعلم خبر يكون، و سائر خبر مقدم، و هو مبتدأ مؤخر.

المعنى:

(فليصدق رائد أهله). على الهادي و الراعي أن ينصح و يخلص، و تقدم بالحرف في الخطبة 107 (و ليكن من أبناء الآخرة) أي يعمل لها (فإنه منها قدم) أي خلق من أجلها، كما قال الإمام في مكان آخر: فما يصنع بالدنيا من خلق للآخرة، و لا يستقيم المعنى إلا اذا فسرنا «قدم» بخلق (و اليها ينقلب). لا شك انا الى ربنا منقلبون.

(فالناظر بالقلب- الى- وقف عنه). للعاقل علامات، و أهمها انه لا يقدم على أي شي ء إلا بعد دراسته و تدبره على أساس سليم، فإن كان خيرا لا شر فيه، أو خيره أكثر من شره- أقدم عليه، و إن كان شرا كله أو شره أكثر من خيره أحجم عنه. و الأساس السليم ما يراه العقلاء و الأكفاء سليما (فإن العامل بغير علم إلخ).. كان العلم و ما زال مقياسا لكل خطوة من خطوات البشرية الى الأمام في كل ميدان من ميادين الحياة، و كان الجهل و ما زال خطرا أعظم من أي خطر على البشرية و حياتها.

و كفى شاهدا على ذلك أن نلاحظ العصر الذي نعيش فيه، و نقارن بين الدول و الشعوب المتقدمة و «النامية» أي الفقيرة المتخلفة، و نبحث عن السبب الموجب للتخلف، و التقدم.. فبالعلم تقدمت الشعوب، و عاشت في غنى غيرها، و حمت نفسها، و حافظت على كرامتها، بل و سيطرت على غيرها، و كلما طال بها أمد العلم ازدهرت و ازدادت قوة و تقدما.. على النقيض من الشعوب الجاهلة، فإنها تعيش في الفقر و المذلة و الهوان، و كلما طال بها الزمن على جهلها ازدادت ضعفا و تخلفا (فلينظر ناظر أسائر هو) في طريق العلم الذي يوصله الى أهدافه (أم راجع) الى الوراء و مترد في الحضيض. و متى نظر الانسان الى ما هو فيه و رأى نفسه تسير القهقرى بحث عن طريق السلامة و إلا فمصيره الهلاك و الدمار.

شرح منهاج البراعة خویی

فليصدق رائد أهله، و ليحضر عقله، و ليكن من أبناء الآخرة فانّه منها قدم، و إليها ينقلب، فالنّاظر بالقلب العامل بالبصر يكون مبتدأ عمله أن يعلم أعمله عليه أم له، فإن كان له مضى فيه، و إن كان عليه وقف عنه، فإنّ العامل بغير علم كالسّائر على غير طريق، فلا يزيده بعده عن الطّريق إلّا بعدا من حاجته، و العامل بالعلم كالسّائر على الطّريق الواضح، فلينظر ناظر أسائر هو أم راجع

اللغة

(الرّائد) المرسل في طلب الماء و الكلاء و (ليحضر عقله) مضارع حضر من باب نصر أو أحضر من باب الأفعال

المعنى

ثمّ إنّه عليه السّلام لمّا نبّه على جملة من مناقبهم الباهرة و مفاخرهم الزاهرة عقّب ذلك بالمثل المشهور و فرّعه على ما سبق فقال (فليصدق رائد أهله) يعني أنّ المرسل من الحىّ لطلب الماء و الكلاير تادلهم المرعى ينبغي له أن يصدق أهله و لا يكذب لمن أرسله و يبشّر له بها، و أراد بذلك أنّ من يحضر الأئمة عليهم السّلام من النّاس طلبا لاخبارهم و اقتباس أنوارهم و أخذ معالم الدّين عنهم فليصدق من يكل إليه أمره انّنا أهل الحقّ و ينابيع العلم و الحكمة و الأدلّاء (و ليحضر عقله) لاستماع كلامنا حتّى يعرف صحّة ما ادّعينا قال تعالى: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».

روى في الكافي عن عليّ بن إبراهيم عن محمّد بن عيسى عن يونس بن عبد الرحمن قال: حدّثنا حماد عن عبد الأعلى قال: سألت أبا عبد اللَّه عليه السّلام عن قول العامة أنّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم قال: من مات و ليس له إمام مات ميتة جاهليّة، فقال عليه السّلام: الحق و اللَّه، قلت: فان إماما هلك و رجل بخراسان لا يعلم من وصيّه لم يسعه ذلك، قال عليه السّلام: لا يسعه انّ الامام إذا هلك وقعت حجّة وصيّة على من هو معه في البلد و حقّ النّفر على من ليس بحضرته إذا بلغهم إنّ اللَّه عزّ و جلّ يقول «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» قلت: فنفر قوم فهلك بعضهم قبل أن يصل فيعلم قال: إنّ اللَّه عزّ و جلّ يقول: «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ».

قلت: فبلغ البلد بعضهم فوجدك مغلقا عليك بابك و مرخى عليك سترك لا تدعوهم إلى نفسك و لا يكون من يدلّهم عليك فبما يعرفون ذلك قال: بكتاب اللَّه المنزل، قلت: فيقول اللَّه عزّ و جلّ كيف قال: أراك قد تكلّمت في هذا قبل اليوم، قلت: أجل، قال عليه السّلام: فذكّر ما أنزل اللَّه في عليّ عليه السّلام و ما قال له رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله في حسن و حسين عليهما السّلام و ما خصّ اللَّه به عليا عليه السّلام و ما قال فيه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم من وصيّته إليه و نصبه إيّاه و ما يصيبهم و إقرار الحسن و الحسين بذلك و وصيّته إلى الحسن و تسليم الحسين له يقول اللَّه: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ».

قلت: فان النّاس تكلّموا في أبي جعفر عليه السّلام و يقولون كيف تخطّت من ولد أبيه من له مثل قرابته و من هو أسنّ منه و قصرت عمّن هو أصغر منه فقال عليه السّلام: يعرف صاحب هذا الأمر بثلاث خصال لا تكون في غيره: هو أولى النّاس بالذي قبله، و هو وصيّه، و عنده سلاح رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و وصيّته و ذلك عندى لا انازع فيه، قلت: إنّ ذلك مستور مخافة السّلطان قال: لا يكون في ستر إلّا و له حجّة ظاهرة إنّ أبي استودعني ما هناك فلما حضرته الوفاة قال: ادع لي شهودا فدعوت أربعة من قريش فيهم نافع مولى عبد اللَّه بن عمر قال: اكتب: هذا ما أوصى به يعقوب بنيه «وَ وَصَّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ» و أوصى محمّد بن عليّ إلى جعفر بن محمّد و أمره أن يكفنّه في برده الّذى كان يصلّى فيه الجمع، و أن يعمّمه بعمامته، و أن يربع قبره و يرفعه أربع أصابع ثمّ يخلى عنه، فقال عليه السّلام اطووه ثمّ قال للشّهود: انصرفوا رحمكم اللَّه، فقلت بعد ما انصرفوا ما كان في هذا يا ابه أن تشهد عليه فقال عليه السّلام: إنّي كرهت أن تغلب و أن يقال إنّه لم يوص فأردت أن تكون لك حجّة فهو الذي إذا قدم الرّجل البلد قال إلى من وصىّ فلان، قيل: فلان، قلت: فان كان أشرك في الوصيّة قال: تسألونه فانّه سيبيّن لكم.

و قد رويت هذه الرّواية لاشتماله على فوايد عظيمة جمّة، و ايضاحه كيفية تكليف من ينفر لطلب الامام و وظيفة الامام و ما يعرف به المحقّ من المبطل، و أنّ اللّازم على النافرين إنذار قومهم بعد تفقّههم في الدّين و معرفتهم بالامام بالبيّنات التي هى من دلالات الامامة، فعلم بذلك أنّ النّافر لطلب الامام بمنزلة الرّائد السّابق ذكره في كلام أمير المؤمنين عليه السّلام فافهم ذلك و تبصّر ثمّ أمر عليه السّلام الرّائد أمر إرشاد فقال (و ليكن من أبناء الآخرة) و رغبته اليها (فانّه منها قدم و إليها ينقلب) لأنّ الانسان مبدؤه الحضرة الالهيّة و هو سبحانه المبدأ و إليه المنتهى و هو غاية مراد المريدين و منتهى سير السائرين.

ثمّ أشار عليه السّلام إلى فضيلة العلم فقال عليه السّلام (فالناظر بالقلب العامل بالبصر) أى ينبغي لصاحب العقل البصير في عمله أن (يكون مبتدأ عمله أن يعلم أعمله عليه أم له) أى يعرف قبل أن يعمل أنّ عمله نافع له مقرّب إلى الحضرة الرّبوبية أم مضرّ مبعّد له (فان كان له مضى فيه) و أتى به (و إن كان عليه وقف عنه) و تركه و إنما كان اللّازم على العاقل تحصيل العلم قبل العمل (فانّ العامل بغير علم كالسائر على غير طريق فلا يزيده بعده عن الطريق إلّا بعدا من حاجته) إذ كان بعده عن مطلوبه بقدر بعده عن طريق ذلك المطلوب.

قال طلحة بن زيد: سمعت أبا عبد اللَّه عليه السّلام يقول: العامل على غير بصيرة كالسائر على غير الطريق لا يزيده سرعة السير إلّا بعدا، رواه في الكافي.

و فيه عن أبي عبد اللَّه عليه السّلام قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم من عمل على غير علم كان ما يفسد أكثر ممّا يصلح.

(و) هذا بخلاف العامل العالم فانّ (العامل بالعلم كالسائر على الطريق الواضح) فلا يزيده سرعة سيره إلّا نجاحا بحاجته (فلينظر ناظر) أى النّاظر بالقلب المسبوق ذكره (أسائر هو أم راجع) أقول: و ما ذكرناه في شرح هذه الفقرات أعنى قوله: فالنّاظر بالقلب إلى قوله: أم راجع، إنّما هو مفاد ظاهر كلامه عليه السّلام، و الأشبه عندي أن تكون تلويحا و إشارة إلى وجوب اتباع الأئمّة و الايتمام بهم، فانّه لمّا ذكر أوصاف الأئمة و نعوتهم الكماليّة، عقّب ذلك بما يلزم على الرائد الطّالب للامام، ثمّ فرّع عليه قوله: فالنّاظر بالقلب آه يعنى أنّ صاحب العقل و البصيرة لا بدّ له قبل أن يشرع في عمل أن يعلم أنّ عمله له أم عليه، و العلم موقوف على التّعلّم من الامام العالم و الاقتباس من نوره و الاهتداء به، إذ المتلقّى من غيره: «كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً».

و يؤمى إلى ما ذكرناه تمثيل العامل العالم بالسّائر على الطريق و تمثيل الجاهل بالساير على غير طريق قال تعالى: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي».

قال زيد بن عليّ: قال النّبيّ صلّى اللَّه عليه و آله في هذه الآية: أنا و من اتّبعني من أهل بيتي لا يزال الرّجل بعد الرجل يدعو إلى ما أدعوا اليه، و قال تعالى أيضا: «أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ».

قال البيضاوي و معنى مكبّا أنّه يعثر كلّ ساعة و يخرّ على وجهه لو عورة طريقه و اختلاف أجزائه، و لذلك قابله بقوله: أمّن يمشى سويّا قائما سالما من العثار، على صراط مستقيم مستوى الأجزاء و الجهة، و المراد تمثيل المشرك و الموحّد بالسالكين و الدئيين بالمسلكين، و قيل: المراد بالمكبّ الأعمى فانّه يعتسف فيكبّ و بالسوىّ البصير، انتهى و أما تأويله فالمراد بالمكبّ أعداء آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم، و بمن يمشى سويّا أولياؤهم عليهم السّلام كما ورد في تفسير أهل البيت

شرح لاهیجی

فليصدق رائد اهله و ليحضر عقله و ليكن من أبناء الاخرة فانّه منها قدم و اليها ينقلب یعنی پس بايد رائد قوم كه نماينده منزلگاه است راست بگويد قوم خود و اهل خود را تا بعد از ورود قوم بمنزل آن چه گفته است از اب و علف و خوبى منزل مصدّق قول او شود و امانت و اعتبار او ظاهر گردد و بايد حاضر سازد عقل و دانش خود را و صلاح قوم خود و هر اينه بايد رائد اخرت از اهل اخرت باشد بسبب آن كه بتحقيق كه از عالم اخرت كه عالم علم و يقين است وارد شده است بهدايت و ارشاد خلق و بسوى اخرت مرجع و معاد او است يعنى هر كس كه از اهل اخرت نيست و از أبناء دنيا است و خبرى از اخرت ندارد و جاهل و گمراه است هادى و رائد بندگان نمى تواند بود و النّاظر بالقلب العامل بالبصر يكون مبتدأ عمله ان يعلم اعمله عليه ام له فان كان له مضى فيه و ان كان عليه وقف عنه فانّ العامل بغير علم كالسّائر على غير طريق فلا يزيده بعده عن الطّريق الّا بعدا عن حاجته و العامل بالعلم كالسّائر على الطريق الواضح فلينظر ناظرا سائر هو ام راجع يعنى كسى كه بينا است بديده دل كار كننده است به بينائى ميباشد ابتدا كردن او كارى را اين كه بداند كه ايا اين كار او بر ضرر اوست يا بر نفع اوست پس اگر از براى نفع اوست بكند ان كار را و اگر بر ضرر اوست باز ايستد از ان كار پس بتحقيق كه كننده كارى بدون دانستن نفع و ضرر ان مثل سفركننده است بر غير راه بسوى حاجت خود پس زياد نمى كند او را دورى او از راه مكر دور شدن از حاجت خود و كننده كارى با دانش باو مثل سفركننده است بر راه واضح حاجت خود پس بايد نگاه كند نگاه كننده كه ايا رونده است بسوى حاجت خود يا رجوع كننده است قهقرى بسوى خلافت جهة حاجت خود

شرح ابن ابی الحدید

فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الآْخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَيْهَا يَنْقَلِبُ فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ يَكُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ يَعْلَمَ أَ عَمَلُهُ عَلَيْهِ أَمْ لَهُ فَإِنْ كَانَ لَهُ مَضَى فِيهِ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ وَقَفَ عَنْهُ فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ فَلَا يَزِيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ

ثم أمر ع بالتقوى و العمل الصالح و قال ليصدق رائد أهله الرائد الذاهب من الحي يرتاد لهم المرعى و في أمثالهم الرائد لا يكذب أهله و المعنى أنه ع أمر الإنسان بأن يصدق نفسه و لا يكذبها بالتسويف و التعليل قال الشاعر

  • أخي إذا خاصمت نفسك فاحتشدلها و إذا حدثت نفسك فاصدق

و في المثل المتشبع بما لا يملك كلابس ثوبي زور فإنه منها قدم قد قيل إن الله تعالى خلق أرواح البشر قبل أجسادهم و الخبر في ذلك مشهور و الآية أيضا و هي قوله وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ و يمكن أن يفسر على وجه آخر و ذلك أن الآخرة اليوم عدم محض و الإنسان قدم من العدم و إلى العدم ينقلب فقد صح أنه قدم من الآخرة و يرجع إلى الآخرة و روي أن العالم بالبصر أي بالبصيرة فيكون هو و قوله فالناظر بالقلب سواء و إنما قاله تأكيدا و على هذا الوجه لا يحتاج إلى تفسير و تأويل فأما الرواية المشهورة فالوجه في تفسيرها أن يكون قوله  فالناظر مبتدأ و العامل صفة له و قوله بالبصر يكون مبتدأ عمله جملة مركبة من مبتدأ و خبر موضعها رفع لأنها خبر المبتدأ الذي هو فالناظر و هذه الجملة المذكورة قد دخلت عليها كان فالجار و المجرور و هو الكلمة الأولى منها منصوبة الموضع لأنها خبر كان و يكون قوله فيما بعد أن يعلم منصوب الموضع لأنه بدل من البصر الذي هو خبر يكون و المراد بالبصر هاهنا البصيرة فيصير تقدير الكلام فالناظر بقلبه العامل بجوارحه يكون مبتدأ عمله بالفكر و البصيرة بأن يعلم أ عمله له أم عليه و يروى كالسابل على غير طريق و السابل طالب السبيل و قد جاء في الخبر المرفوع من عمل بغير هدى لم يزدد من الله إلا بعدا و في كلام الحكماء العامل بغير علم كالرامي من غير وتر

شرح نهج البلاغه منظوم

فليصدق رائد أهله، و ليحضر عقله، و ليكن مّن أبناء الأخرة، فإنّه منها قدم و إليها ينقلب، فالنّاظر بالقلب العامل بالبصر يكون مبتداء عمله ان يّعلم: أعمله عليه أم له فإن كان له مضى فيه، و إن كان عليه وقف عنه، فإنّ العامل بغير علم كالسّائر على غير طريق، فلا يزيده بعده عن الطّريق الواضح إلّا بعدا مّن حاجته، و العامل بالعلم كالسّائر على الطّريق الواضح، فلينظر ناظر أ سائر هو أم راجع

ترجمه

پس البّته بايد پيشوا، و جلو دار هوش خويش را بكار افكنده، به پيروان خود راست گفته، و از فرزندان آخرت بوده باشد، زيرا كه او از آنجا آمده، و بازگشتش بسوى آنجا است، (و بايد از راه خير خواهى قوم خويش را از گمراهى و محبّت دنيا باز داشته، بآخرت دعوت نمايد تا رستگار شوند) پس آن كسى كه چشم دل گشوده، و كارى را از روى بينش انجام مى دهد، در درجه اوّل وظيفه او اين است كه بداند آيا آن عمل بزيان و يا سود او است، پس اگر بسود او است آن را انجام دهد، و اگر بزيان او است آن را واگذارد، زيرا آن كس كه از روى نادانى كارى را انجام مى دهد همچون كسى است كه در غير راه سير ميكند، پس دورى او از راه راست روشن جز بدورى از مقصودش نفزايد، و آن كس كه از روى دانائى كارى را انجام دهد، همچون كسى است كه در راه روشن و مستقيم سير مى نمايد (و شاهد مقصد را در آغوش مى كشد) پس شخص بينا بايستى (از روى فكر و انديشه) بنگرد آيا در راه (راست) سير ميكند، يا از آن منحرف شده است (فاعل هر فعلى پيش از بجاى آوردن كار بايد خوشنودى خدا را در نظر گرفته وارد شود، و گر نه دست از آن بكشد

نظم

  • ببايد آنكه ميباشد جلو دارباهل خويش باشد راست گفتار
  • نمايد جمع از خود هوش و دانشكشاند پيروان در راه بينش
  • بزيب و زرّ دنيا دل بنازدبسوى آخرت مردانه تازد
  • از آن رو كامده است از راه عقبىببايد رو نمايد سوى آنجا
  • كند از بهر مردم خير خواهى كشاندشان به نيكى از تباهى
  • پس آن مرديكه چشم دل گشادهعمل از روى عقل انجام داده
  • وظيفه او است پيش از آنكه انجام دهد كار و شود فعلش با تمام
  • بداند كان عمل دارد بر او سودو يا بر چشمش از خسران كند دود
  • دهد انجام اگر باشد در آن نفع و گر دارد زيان سازد زيان رفع
  • ز روى جهل اگر كارى كسى طىّكند در راه گمراهى زند پى
  • شود هر قدر دور از راه و مرصدنيفزايد بجز دورى ز مقصد
  • و گر امرى شود بر علم دائربراهى شد كسى از عقل سائر
  • چنين كس بر طريق پاك و واضح روان است وز قلبش نور لايح
  • بنا بر اين ببايد شخص بيناكه ميباشد براه فعل پويا
  • ببينيد سير او اندر چه راه است نكو فعلش و يا زشت و گناه است
  • اگر نيك است بدهد كار انجامو گر زشت اندران ننمايد اقدام

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS