دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 156 نهج البلاغه بخش 2 : ره آورد ايمان

موضوع خطبه 156 نهج البلاغه بخش 2 درباره "ره آورد ايمان" است.
No image
خطبه 156 نهج البلاغه بخش 2 : ره آورد ايمان

موضوع خطبه 156 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 156 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 156 نهج البلاغه بخش 2

2 ره آورد ايمان

متن خطبه 156 نهج البلاغه بخش 2

وصف الإيمان

منه

سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالْإِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِيمَانِ وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ وَ بِالْقِيَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ وَ تُبَرَّزُ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ مُرْقِلِينَ فِي مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى

ترجمه مرحوم فیض

قسمتى از اين سخنان است) در باره ايمان): راه ايمان (گرويدن بخدا و رسول) روشنترين راه است (به رسيدن سيادت و سعادت هميشگى) و تابان تر از چراغ (كه رونده در آن هرگز گم نمى شود) پس بسبب ايمان به كردارهاى شايسته راه برده ميشود، و بسبب كردارهاى شايسته به ايمان راهنمائى مى گردد (اعمال صالحه نتيجه و ثمره ايمان است و صدور آنها از بنده مؤمن دليل بر وجود ايمان است در قلب او) و بسبب ايمان (كه ثمره آن اعمال صالحه است) علم و دانائى آباد ميشود (صاحب آن به سود مى رسد، زيرا علم بى ايمان و عمل به آدمى چيزى نمى افزايد مگر دورى از رحمت خدا) و بسبب علم از مرگ خوف و ترس پيش مى آيد (زيرا علم به مبدأ و معاد مستلزم ياد آورى از مرگ است، و ياد آورى از مرگ موجب ترس از آن، و ترس از آن سبب كردار و گفتار نيكو و آن باعث بدست آوردن سعادت هميشگى است بخلاف جاهل كه از سختيهاى مرگ غافل است، لذا تمام كوشش او صرف دنيا گشته از نيكبختى هميشگى محروم مى ماند) و بر اثر مرگ دنيا بپايان مى رسد (زيرا قبر آخرين منزل دنيا و اوّل منزل آخرت است) و بوسيله دنيا (سعادت جاويد در) آخرت بدست مى آيد (زيرا دنيا دار تكليف است و در آن مى توان براى آخرت توشه اى بدست آورد، و خدا و رسول را خوشنود گردانيد) و بسبب قيامت بهشت به پرهيزكاران نزديك و دوزخ به گمراهان و هوا پرستان آشكار مى گردد (چنانكه در قرآن كريم س 26 ى 88 مى فرمايد: يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ى 89 إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ى 90 وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ ى 91 وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ يعنى قيامت روزى است كه مال و پسران كسى را سود نمى دهد مگر كسيكه با دل سالم از كفر و معصيت بيايد، و بهشت به پرهيزكاران نزديك و دوزخ به گمراهان هويدا ميشود)

و مردم را از قيامت جاى رهائى نيست (كه همه بايد در آن وارد شوند) در حاليكه در آن ميدان شتاب كننده هستند بسوى آخرين منزل (سعيد و نيك بخت در بهشت جاويد، و شقىّ و بدبخت در آتش دوزخ).

ترجمه مرحوم شهیدی

و از اين سخنان است راهى است كه گشاده و روشن است. چراغش نورانى و پرتو افكن است. ايمان را بر كرده هاى نيك دليل توان ساخت، و از كردار نيك ايمان را توان شناخت. به ايمان علم آبادان است، و- آدمى- به علم از مرگ ترسان است. با مرگ دنيا پايان يابد، و با دنيا آخرت درست شود، و آفريدگان را جز قيامت قرارگاهى نبود، در اين ميدان مسابقت شتابان مى روند، تا به نقطه پايان رسند. 

ترجمه مرحوم خویی

فصل ثاني از كلام آن امام انام است مى فرمايد: راه ايمان راهى است روشن تر از همه راهها، و نورانى تر از جميع چراغها، پس با ايمان استدلال كرده مى شود بأعمال صالحه، و با أعمال صالحه استدلال كرده مى شود بايمان، و با ايمان آباد شده مى شود علم، و با علم ترس حاصل مى شود از مرگ و با مرگ ختم مى شود دنيا، و با دنيا محكم مى شود كار آخرت، و با قيامت نزديك شده مى شود بهشت عنبر سرشت از براى متّقين، و اظهار مى شود دوزخ از براى معصيتكاران و بدرستى كه مخلوقان هيچ مكان نگاهدارنده نيست ايشان را از ورود قيامت در حالتى كه سرعت كننده اند در ميدان آن بسوى غايت نهايت كه عبارتست از سعادت و شقاوت.

شرح ابن میثم

القسم الثاني منها:

سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالْإِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِيمَانِ وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ مُرْقِلِينَ فِي مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى

اللغة

أقول: [ازلفت خ ]: قدّمت و قربت. و الإرقال: ضرب من الخبب. و لا مقصر له عن كذا: أي لا محبس.

المعنى

و مبدء الفصل في وصف الإيمان، و المراد بالإيمان التصديق القلبىّ بالتوحيد و بما جاء به الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و لا شكّ في كونه سبيلا أبلج واضح المسلك إلى الجنّة أنور السراج في ظلمات الجهل، و لفظ السراج مستعار، و الصالحات هي الأعمال الصالحات من ساير العبادات و مكارم الأخلاق الّتي وردت بها الشريعة، و ظاهر كونها معلولات للإيمان و ثمرات له يستدلّ بوجوده في قلب العبد على ملازمته لها استدلالا بالعلّة على المعلول، و يستدلّ بصدورها من العبد على وجود الإيمان في قلبه استدلالا بالمعلول على العلّة، و أمّا قوله: و بالإيمان يعمر العلم. فلأنّ الإيمان بالتفسير المذكور إذا عضده البرهان كان علما و هو روح العلوم، و يطلق اسم الإيمان عليه مع ثمراته، و هي الأعمال الصالحة لأنّها من كمالاته و لا تمام له و لا منفعة بدونها فإنّ العلم إذا لم يعضد بالعمل فهو قليل الفائدة في الآخرة بل لا ثمرة له فهو كالخراب الغير الصالح للاقتناء فكما لا يصلح الخراب للسكنى فكذلك العلم الخالى عن الأعمال الصالحة فلذلك قال عليه السّلام في موضع آخر: العلم مقرون بالعمل، و العلم يهتفّ بالعمل فإن جاء به و إلّا ارتحل، و أمّا قوله: و بالعلم يرهب الموت. فلأنّ العلم باللّه تعالى و غاية خلقه للإنسان و ملاحظة نسبة الدنيا إلى الآخرة و العلم بأحوال المعاد يستلزم ذكر الموت و دوام ملاحظته و ذلك مستلزم لرهبته و العمل له و لما بعده. و قوله: و بالموت يختم الدنيا. ظاهر إذ الدنيا عبارة عمّا فيه الإنسان قبل الموت من التصرّفات البدنيّة. و قوله: و بالدنيا تحرز الآخرة. إشارة إلى أنّ الدنيا محلّ الاستعداد لتحصيل الزاد ليوم المعاد، و فيها يحصل كمال النفوس الّذي تحرز به سعادة الآخرة. و قد سبق بيانه. و قوله: [بالقيامة تزلف الجنّة للمتّقين و تبرز الجحيم للغاوين خ ]. إشارة لطيفة ذكرناها غير مرّه. و هو أنّ بالموت و طرح جلباب البدن يتبيّن ما للإنسان و ما عليه ممّا قدّم من خير أو شرّ و إن كانت ثمرة ذلك أثرا حاصلا للنفس في الدنيا لأنّ التألّم به و الالتذاذ إنّما يحصل لها بعد طرح البدن.

و إليه الإشارة بقوله تعالى «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً»«» و لفظ الإزلاف و البروز يشهد بذلك لأنّ فيه معنى الظهور: أى ظهور الإدراك إذن. و قوله: و إنّ الخلق لا مقصر لهم عن القيامة. إلى آخره. كلام في غاية الحسن مع غزارة الفائدة، و هو إشارة إلى أنّه لا بدّ لهم من ورود القيامة. و مضمارها: مدّة الحياة الدنيا. و هو لفظ مستعار، و وجه المشابهة كون تلك المدّة محلّ استعداد النفوس للسباق إلى حضرة اللّه كما أنّ المضمار محلّ استعداد الخيل للسباق، و قد سبق بيان ذلك في قوله: ألا و إنّ اليوم المضمار و غدا السباق، و مرقلين: حال. و إرقالهم كناية عن سيرهم المتوهّم في مدّة أعمارهم إلى الآخرة و سرعة حثيث الزمان بهم في إعداد أبدانهم للخراب، و الغاية القصوى هي السعادة و الشقاوة الاخرويّة.

ترجمه شرح ابن میثم

بخشى از اين خطبه است:

منها: سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالْإِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِيمَانِ وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ مُرْقِلِينَ فِي مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى

لغات

ازلفت: پيش آورده شد، نزديك شد لا مقصر له عن كذا: براى او از آن گريزگاهى نيست، و مقصر به معناى زندان است.

إرقال: نوعى دويدن

ترجمه

«راه ايمان روشنترين راه و تابانترين چراغ است، به وسيله ايمان به كردار شايسته راه برده مى شود و با كردار شايسته به ايمان استدلال مى گردد، به وسيله ايمان ديار علم آباد مى شود و به سبب علم و آگاهى مرگ مورد ترس و هراس قرار مى گيرد، و با مرگ زندگى دنيا پايان مى يابد، و به وسيله دنيا آخرت به دست مى آيد، و با بر پايى رستاخيز بهشت به پرهيزگاران نزديك و دوزخ براى گمراهان آشكار مى گردد، مردم را براى گريز از قيامت جايى نيست، و همه در آن ميدان شتابان به سوى سر منزل آخرين خود روانند.»

شرح

آغاز اين بخش از خطبه در توصيف ايمان است، و منظور از ايمان تصديق قلبى به يگانگى خداوند و به تمامى آنچه پيامبر اكرم (ص) از جانب خداوند آورده است، مى باشد، و شكّ نيست كه آن روشنترين و آشكارترين راه به سوى بهشت و فروزانترين چراغ در ظلمات جهل و نادانى است، واژه سراج استعاره است، مراد از صالحات، اعمال شايسته از قبيل عبادات و محاسن اخلاق است كه از طريق شرع وارد شده است، و روشن است كه اينها از آثار ايمان و ثمرات آن است، و از باب دلالت علّت بر معلول مى توان استدلال كرد كه كسى كه ايمان در قلب او جا گرفته بر اين اعمال مواظبت دارد، همچنين از باب دلالت معلول بر علّت مى توان حكم كرد كه كسى كه داراى عبادات و مكارم اخلاق است صاحب ايمان است.

اين كه فرموده است: و بالإيمان يعمر العلم براى اين است كه ايمان به تفسيرى كه از آن ذكر شد اگر با برهان و استدلال همراه شود علم خواهد بود، و اين روح همه علوم است، و چون با ثمرات علم كه اعمال صالحه است همراه شود به آن ايمان گفته مى شود، زيرا كردار شايسته از كمالات ايمان است و بدون آن كامل نبوده و سودى در آن نيست، همچنين اگر علم با عمل مقرون نباشد فايده آن در آخرت اندك بلكه بى فايده مى باشد و مانند ويرانه اى است كه سودى از آن حاصل نيست، و همان گونه كه ويرانه قابليّت سكنا ندارد علم خالى از عمل نيز فاقد سود و ارزش مى باشد، از اين رو امام (ع) در جاى ديگر فرموده است: العلم مقرون بالعمل يعنى علم قرين و همنشين عمل است و فرموده است: علم عمل را آواز مى دهد كه به سوى او بيايد اگر نيايد علم از او كوچ مى كند.

امّا اين كه فرموده است: بالعلم يرهب الموت براى اين است كه داشتن معارف الهى و آگاهى به غرضى كه در آفرينش انسان است و مقايسه دنيا با آخرت و علم به احوال معاد همه مستلزم ياد مرگ و پيوسته در انديشه آن بودن است و همين توجّه مداوم موجب بيم و هراس از مرگ، و عمل براى آن و احوال پس از آن است.

فرموده است: و بالموت تختم الدّنيا.

معناى عبارت مذكور روشن است، زيرا دنياى انسان عبارت از كليّه اعمال بدنى است كه در طول دوران پيش از مرگ انجام مى دهد و با فرا رسيدن مرگ همه آنها پايان مى يابد.

فرموده است: و بالدّنيا تحرز الآخرة.

اشاره است به اين كه دنيا محلّ آماده شدن و به دست آوردن زاد و توشه براى روز آخرت است و در اين جاست كه انسان كمال لازم را براى رسيدن به سعادت آن جهان به دست مى آورد. و ما پيش از اين در اين باره سخن گفته ايم.

فرموده است: بالقيامة تزلف الجنّة للمتّقين و تبرز الجحيم للغاوين.

اين گفتار اشاره لطيفى است به آنچه ما بارها آن را ذكر كرده ايم، و آن عبارت از اين است كه با رسيدن مرگ و بر طرف شدن حجاب بدن، انسان در مى يابد كه چه سرنوشتى براى خود فراهم كرده و چه خوب و بدى را از پيش براى خويش فرستاده است، و اگر چه ثمره و آثار كارهاى خوب و بدى كه انسان در دنيا انجام مى دهد عايد نفس مى شود، ليكن تألّم و التذاذ ناشى از اين امور زمانى حاصل مى شود كه حجاب تن از چهره جان زدوده شده باشد، و گفتار خداوند متعال به همين امر اشاره دارد در آن جا كه فرموده است: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً«»» واژه إزلاف و بروز اين معنا را تأييد مى كنند زيرا اين واژه ها معناى ظهور و آشكار شدن دارند كه مراد ظهور ادراك در اين هنگام است.

فرموده است: و إنّ الخلق لا مقصر لهم عن القيامة... تا آخر.

عبارت بالا با همه پر معنايى در نهايت زيبايى است، و اشاره است به اين كه انسان ناگزير از ورود به عرصه قيامت است، مضمار يا ميدان آزمايش، همين دوران زندگى دنياست، واژه مضمار استعاره است زيرا همان گونه كه اسبان در مضمار براى مسابقه مهيّا مى شوند، انسان نيز در صحنه دوران زندگى خود براى مسابقه در محضر پروردگار و به دست آوردن درجات آماده مى گردد، و ما پيش از اين در ذيل گفتار امام (ع) كه فرموده است: ألا و إنّ اليوم المضمار و غدا السّباق شرح آن را داده ايم، واژه مرقلين حال است، و إرقال يا دويدن، كنايه از سير معنوى انسانها در مدّت عمر خود به سوى آخرت، و تندى و شتابى است كه زمان در آماده كردن ابدان براى ويرانى و نابودى دارد، مراد از غاية القصوى سعادت يا شقاوت اخروى است.

شرح مرحوم مغنیه

سبيل أبلج المنهاج أنور السّراج. فبالإيمان يستدلّ على الصّالحات. و بالصّالحات يستدلّ على الإيمان. و بالإيمان يعمر العلم. و بالعلم يرهب الموت، و بالموت تختم الدّنيا. و بالدّنيا تحرز الآخرة. و إنّ الخلق لا مقصر لهم عن القيامة. مرقلين في مضمارها إلى الغاية القصوى.

اللغة:

الأبلج: المشرق المضي ء. و المنهاج: الطريق الواضح. و تزلف: تقرب. و للغاوين: للضالين. و لا مقصر- بسكون القاف- لا مفر، و قيل: لا مستقر. و مرقلين: مسرعين

الإعراب:

سبيل خبر لمبتدأ محذوف دل عليه سياق الكلام أي الإيمان سبيل أبلج

المعنى:

لا ايمان بلا عمل:

(سبيل أبلج المنهاج، أنور السراج). الايمان باللّه و كتبه و رسله حق و نور، ما في ذلك ريب، و لكن اذا كان هو الطاقة الدافعة الى العمل بموجبه و إلا كان سرابا و ضبابا بحكم العقل و النقل، و أشار الإمام الى دليل العقل بقوله: (فبالايمان يستدل على الصالحات، و بالصالحات يستدل على الايمان). و لا يمكن التسليم بهذا الاستدلال إلا على أساس الملازمة الحتمية بين وجود الايمان و وجود العمل بموجبه بحيث يكون أحدهما علة للآخر، أو يكونان معلولين لعلة ثالثة، و عندها ينقلنا العلم بوجود أحدهما الى العلم بوجود الآخر.

أما النقل الدال على انه لا ايمان بلا عمل فكثير و صريح، و منه قوله تعالى: وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ- 54 يس». اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا- 7 التحريم». و هذا الحصر يؤكد ان الايمان المجرد عن العمل لا ثواب عليه، و اذن فهو هواء و هباء، و تواتر عن النبي و أهل بيته (ص): ان المرء مرهون بعمله، و ان عمله يدفن و يحشر معه، و انه لا يسأل إلا عنه.. حتى ذهب بعض العلماء الى ان اللّه سبحانه سيخلق غدا أعمال الانسان في صورة مجسمة تحس و تلمس، و استدل بقوله تعالى: يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ- 167 البقرة». و قوله: وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً- 23 الفرقان». و قوله: وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ- 10 فاطر». و نحن لا نشك في ان المراد بالعمل هنا جزاؤه لا نفسه، و أيضا لا نشك ان ما في الجنة من ثمار و أنهار، و قصور و رياش، و حور و ولدان، و ما في جهنم من حريق و لهيب، و صديد و قطران، و زقوم و أشجان، لا نشك أبدا ان كل أولاء حصيد و ثمار للأعمال. أجل ثبت ان للنوايا الخيرة جزاء كريما عند اللّه. و لعل السبب انها من الخلق الحسن.

(و بالايمان يعمر العلم). المراد بعمران العلم عموم منفعته و خلودها، و عليه يكون المعنى ان من آمن باللّه حقا و صدقا و يستعمل العلم في البناء و التعمير الذي ينفع الناس جيلا بعد جيل، و لا يستعمله في الهدم و الفساد و اختراع الأسلحة الجهنمية (و بالعلم يرهب الموت). العالم الأصيل هو الذي يحس و يشعر بأنه يسير بخطى واسعة و سريعة الى حفرته، و ان وجوده في هذه الحياة إن هو إلا آثار أقدام على رمال، و انه لا بقاء لشي ء إلا لما يتركه الانسان لمجتمعه من نفع و عون.. و من ودّع شبابه كما ودعته أنا فقد اختبر الموت و عاناه، و لكن الانسان ينسى حتى الأشياء التي جربها بنفسه.

(و بالموت تختم الحياة) لأن من مات قامت قيامته (و بالدنيا تحرز الآخرة) لأن تلك مطية لهذه، و العمل الصالح وسيلة لسعادة الغد، و تقدم مع الشرح المفصل في الخطبة 29 (و بالقيامة تزلف الجنة، و تبرز الجحيم للغاوين). لا سعادة للإنسان و لا شقاء في هذه الحياة، لأنها أحلام و ضلال، فإذا مات انتبه و انكشف الغطاء، و انه يحيا الى الأبد إما في نعيم و هناء، و إما في جحيم و شقاء (و ان الخلق لا مقصر إلخ).. لا مفر من الحساب و الجزاء، فإنه الغاية و المصير، و اليه نسرع و نسير، شعرنا بذلك أم لم نشعر، و العاقبة لمن نفع و أحسن.

شرح منهاج البراعة خویی

الفصل الثاني منه

سبيل أبلج المنهاج، أنور السّراج، فبالإيمان يستدلّ على الصّالحات، و بالصّالحات يستدلّ على الإيمان، و بالإيمان يعمر العلم، و بالعلم يرهب الموت، و بالموت تختم الدّنيا، و بالدّنيا تحرز الآخرة، و بالقيامة تزلف الجنّة للمتّقين، و تبرز الجحيم للغاوين، و إنّ الخلق لا مقصر لهم عن القيامة، مرقلين في مضمارها إلى الغاية القصوى.

اللغة

(بلج) الصّبح بلوجا من باب قعد أسفر و أنار و (أرقل) أسرع

المعنى

اعلم أنّ هذا الفصل من كلامه مشتمل على فصلين:

الفصل الاول (منه)

في وصف الدّين و الايمان و هو قوله (سبيل أبلج المنهاج) استعارة مرشّحة فانّ الايمان لمّا كان موصلا لصاحبه الى الجنّة و إلى حظاير القدس صحّ استعارة لفظ السّبيل له كما صحّ التعبير عنه بلفظ الصراط بذلك الاعتبار أيضا في قوله تعالى اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ. فهو طريق أوضح المسلك إلى الجنّة (و أنور السّراج) لا يضلّ سالكها البتّة لوضوحها و إضاءتها (فبالايمان يستدلّ على الصّالحات و بالصّالحات يستدلّ على الايمان) قال الشارح البحراني: و الصّالحات هى الأعمال الصّالحات من ساير العبادات و مكارم الأخلاق الّتي وردت بها الشريعة و ظاهر كونها معلولات للايمان و ثمرات له يستدلّ بوجوده في قلب العبد على ملازمته لها استدلالا بالعلّة على المعلول، و يستدلّ بصدورها من العبد على وجود الايمان في قلبه استدلالا بالمعلول على العلّة (و بالايمان يعمر العلم) إذ من المعلوم أنّ فضل العلم و كماله إنّما هو العمل بالأركان و العمل بالأركان إمّا شرط للايمان أو شطر منه حسبما عرفته في شرح الخطبة المأة و التاسعة فيكون فضله و كماله بالايمان، و هو معنى كونه معمورا به.

و يؤمى إليه قول الصّادق عليه السّلام: لا يقبل اللّه عملا إلّا بمعرفة و لا معرفة إلّا بعمل فمن عرف دلّته المعرفة على العمل و من لم يعمل فلا معرفة له الا أنّ الايمان بعضه من بعض.

و قال عليّ بن الحسين عليه السّلام: مكتوب في الانجيل: لا تطلبوا علم ما لا تعلمون و لمّا تعملوا بما علمتم، فانّ العلم إذا لم يعمل به لم يزدد صاحبه إلّا كفرا و لم يزدد من اللّه إلّا بعدا.

(و بالعلم يرهب الموت) لأنّ العلم بالمبدإ و المعاد مستلزم لذكر الموت و التّوجه اليه و إلى ما يتلوه من الشدائد و الأهوال، و ذلك موجب للرّهبة منه لا محالة و أمّا الجاهل فهو غافل عن ذلك لكون همّته مقصورة على الدنيا مصروفة اليها (و بالموت تختم الدّنيا) و هو ظاهر إذ الموت آخر منازل الدّنيا كما هو أوّل منازل الآخرة (و بالدّنيا تحرز الآخرة) لأنّها دار التكليف و فيها يقام العبادات و يقتنى الحسنات فيفاز بالجنّات و ينال السّعادات فهى محلّ الاستعداد لتحصيل الزاد ليوم المعاد (و بالقيامة تزلف الجنّة للمتّقين و تبرز الجحيم للغاوين) اقتباس من الآية الشّريفة في سورة الشّعرا قال سبحانه: يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ.

أى قربت الجنّة و قدّمت للسّعداء بحيث يرونها من الموقف فيبجحون بأنّهم المحشورون إليها، و تظهر الجحيم للأشقياء فيرونها مكشوفة بارزة فيتحسّرون على أنهم المسوقون اليها (و أنّ الخلق لا مقصر لهم عن القيامة) أى لا محبس و لا غاية لهم دونها و لا مانع من ورودهم عليها (مرقلين) أى مسرعين (في مضمارها) و هو مدّة الحياة الدّنيا (إلى الغاية القصوى) قال الشّارح البحراني قوله: و إنّ الخلق لا مقصر لهم الى آخره كلام في غاية الحسن مع غزارة الفايدة، و هو إشارة إلى أنّه لا بدّ لهم من ورود القيامة و مضمارها مدّة الحياة الدّنيا، و هو لفظ مستعار، و وجه المشابهة كون تلك المدّة محلّ استعداد النّفوس للسباق إلى حضرة اللّه كما أنّ المضمار محلّ استعداد الخيل للسباق، و ارقالهم كناية عن سيرهم المتوهّم في مدّة أعمارهم إلى الآخرة، و سرعة حثيث الزّمان بهم في اعداد أبدانهم للخراب و الغاية القصوى هى السّعادة و الشّقاوة الاخروية

شرح لاهیجی

منها يعنى بعضى از آن خطبه است سبيل ابلج المنهاج انور السّراج فبالايمان يستدلّ على الصّالحات و بالصّالحات يستدلّ على الايمان و بالايمان يعمر العلم و بالعلم يرهب الموت و بالموت تختم الدّنيا و بالدّنيا تحرز الاخرة و بالقيمة تزلف الجنّة للمتّقين و تبرز الجحيم للغاوين و انّ الخلق لا مقصر لهم عن القيمة مرقلين فى مضمارها الى الغاية القصوى يعنى ايمان كه معارف حقّه و اعتقادات يقينيّه بوده باشد روشن ترين راه است بسوى خدا و نورانترين چراغ است از براى رهروان بسوى خدا و چون معارف و اعتقادات را در اشتداد مراتب غير متناهيه است مثل اعمال و عبادات كه بجاى منتهى نمى شوند و هر مرتبه از مراتب ايمان موجب نوع اخلاصى است در عبادات و هر عبادتى باعث استعداد افاضه معرفتى است اقوى و اشدّ از سابق پس بسبب هر مرتبه از ايمان راه برده مى شود باعمال صالحه خاصّه و بسبب ان اعمال صالحه راه برده مى شود بمعارف و اعتقادات اقوى و اكمل از سابق و بسبب ايمانى كه از اعمال صالحه بهم برسد عمارت كرده مى شود و اباد مى گردد علم و معرفت يعنى علم بدرجه كمال مى رسد و اشتداد مى يابد و بعلم كامل اباد ترسيده مى شود از عقبات بعد از موت و بمردن از مشتهيات دنيويّه ختم كرده مى شود دنيا و باخر رسانيده مى شود تلذّذات و تنعّمات دنياويّه و در دنيا بترك دنيا و اقبال باخرت جمع كرده مى شود مثوبات اخرت و در قيامت كه روز خلاصى نفوس كامله است از اثار دنيا بالمرّه نزديك مى شود بهشت كه بهجت و سعادت دائمى است از براى پرهيزكاران و ظاهر مى شود اتش جهنّم بتقريب لزوم اثار دنيا از براى گمراهان و بتحقيق كه از براى خلايق محبسى و جائى كه ايشان را نگاهدارد از ورود بقيامت نيست و بناچار وارد خواهند شد بقيامت در حالتى كه سريع السّير و شتابانند در ميدان رياضت قيامت كه دنيا باشد بسوى اقصى غايت سعادت و شقاوت

شرح ابن ابی الحدید

مِنْهُ سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالْإِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِيمَانِ وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الآْخِرَةُ وَ بِالْقِيَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ وَ تُبَرَّزُ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ مُرْقِلِينَ فِي مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى

هو الآن في ذكر الإيمان و عنه قال سبيل أبلج المنهاج أي واضح الطريق ثم قال فبالإيمان يستدل على الصالحات يريد بالإيمان هاهنا مسماه اللغوي لا الشرعي لأن الإيمان في اللغة هو التصديق قال سبحانه وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا أي بمصدق و المعنى أن من حصل عنده التصديق بالوحدانية و الرسالة و هما كلمتا الشهادة استدل بهما على وجوب الأعمال الصالحة عليه أو ندبه إليها لأن المسلم يعلم من دين نبيه ص أنه أوجب عليه أعمالا صالحة و ندبه إلى أعمال صالحة فقد ثبت أن بالإيمان يستدل على الصالحات ثم قال و بالصالحات يستدل على الإيمان فالإيمان هاهنا مستعمل في مسماه الشرعي لا في مسماه اللغوي و مسماه الشرعي هو العقد بالقلب و القول باللسان و العمل بالجوارح فلا يكون المؤمن مؤمنا حتى يستكمل فعل كل واجب و يجتنب كل قبيح و لا شبهة أنا متى علمنا أو ظننا من مكلف أنه يفعل الأفعال الصالحة و يجتنب الأفعال القبيحة استدللنا بذلك على حسن إطلاق لفظ المؤمن عليه و بهذا التفسير الذي فسرناه نسلم من إشكال الدور لأن لقائل أن يقول من شرط الدليل أن يعلم قبل العلم بالمدلول فلو كان كل واحد من الإيمان و الصالحات يستدل به على الآخر لزم تقدم العلم بكل واحد منهما على العلم بكل واحد منهما فيؤدي إلى الدور و لا شبهة أن هذا الدور غير لازم على التفسير الذي فسرناه نحن

ثم قال ع و بالإيمان يعمر العلم و ذلك لأن العالم و هو غير عامل بعلمه غير منتفع بما علم بل مستضر به غاية الضرر فكأن علمه خراب غير معمور و إنما يعمر بالإيمان و هو فعل الواجب و تجنب القبيح على مذهبنا أو الاعتقاد و المعرفة على مذهب غيرنا أو القول اللساني على قول آخرين و مذهبنا أرجح لأن عمارة العلم إنما تكون بالعمل من الأعضاء و الجوارح و بدون ذلك يبقى العلم على خرابه كما كان ثم قال و بالعلم يرهب الموت هذا من قول الله تعالى إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ ثم قال و بالموت تختم الدنيا و هذا حق لأنه انقطاع التكليف ثم قال و بالدنيا تحرز الآخرة هذا كقول بعض الحكماء الدنيا متجر و الآخرة ربح و نفسك رأس المال ثم قال و بالقيامة تزلف الجنة للمتقين و تبرز الجحيم للغاوين هذا من القرآن العزيز و تزلف لهم تقدم لهم و تقرب إليهم و لا مقصر لي عن كذا لا محبس و لا غاية لي دونه و أرقل أسرع و المضمار حيث تستبق الخيل

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الثاني

(منه:) سبيل أبلج المنهاج، أنور السّراج، فبالإيمان يستدلّ على الصّالحات، و بالصّالحات يستدلّ على الإيمان، و بالإيمان يعمر العلم، و بالعلم يرهب الموت، و بالموت تختم الدّنيا، و بالدّنيا تحزر الأخرة، و بالقيامة تزلف الجنّة للمتّقين، و تبرز الجحيم للغاوين، و إنّ الخلق لا مقصر لهم عن القيامة، مرقلين فى مضمارها إلى الغاية القصوى.

ترجمه

قسمتى از همين سخن (در باره ايمان) است راه ايمان (بخدا و رسول) روشن ترين راه، و از چراغ درخشانتر است (زيرا كه شخص بنور آن از تاريكى كفر مى رهد) پس انسان بواسطه ايمان بكارهاى نيك راه برده مى شود، و به سبب كارهاى نيك بايمان راه نمائى مى گردد (بناى كاخ) علم و دانش بايمان آباد، و ترس از مرگ بواسطه دانش پيدا مى شود (انسان به نيروى علم مى تواند مفاسد دنيا و مصالح آخرت را تشخيص داده و بياد مرگ افتد) و بر اثر مرگ جهان پايان مى پذيرد، و بوسيله دنيا آخرت بدست مى آيد (زيرا كه دنيا مزرعه آخرت است) و به سبب قيامت بهشت به پرهيزكاران نزديك و دوزخ براى گمراهان آشكار مى گردد، براستى كه مردم را از قيامت گريزى نيست، و در ميدان قيامت است كه آنها بسوى آخرين منزل تا زنده، و شتاب كننده اند (مؤمن در بهشت و كافر در دوزخ جاى خواهد گرفت).

نظم

  • ره ايمان بود روشن ترين راهچراغش هست نور افشان چنان ماه
  • بنور آن رهد مؤمن ز تارى رسد در راه رشد و رستگارى
  • بكار نيك ز ايمان مرد يابدره و از زشتكارى روى تابد
  • ز كردار نكو مرد خدائى شود از طرف ايمان ره نمائى
  • بدل روئيده از زشتى هر آن خارز ايمان بر كند نخلش دهد بار
  • ز ايمان كاخ دانش گردد آبادز دانش خوف مرگ آيد فرا ياد
  • جهان از مرگ پايان مى پذيردز دنيا توشه مرد راد گيرد
  • بدنيا شخص تخم نيك كاردبكف در دشت عقبى خوشه آرد
  • بچنگ آيد بهشت اندر قيامتشود پيدا بگمراهان ندامت
  • به جنت متّقين آنجا نشانندبدوزخ مذنبين آن دم كشانند
  • در آن ميدان خلاصه مرد پويانسوى سر منزل آخر شتابان
  • سعيد و نيك جايش در بهشت استشقىّ و زشت مأوايش كنشت است

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS