دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 158 نهج البلاغه بخش 2 : خبر از آينده دردناك بنى اميّه

موضوع خطبه 158 نهج البلاغه بخش 2 درباره "خبر از آينده دردناك بنى اميّه" است.
No image
خطبه 158 نهج البلاغه بخش 2 : خبر از آينده دردناك بنى اميّه

موضوع خطبه 158 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 158 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 158 نهج البلاغه بخش 2

2 خبر از آينده دردناك بنى اميّه

متن خطبه 158 نهج البلاغه بخش 2

دولة بني أمية

و منها

فَعِنْدَ ذَلِكَ لَا يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا وَ أَدْخَلَهُ الظَّلَمَةُ تَرْحَةً وَ أَوْلَجُوا فِيهِ نِقْمَةً فَيَوْمَئِذٍ لَا يَبْقَى لَهُمْ فِي السَّمَاءِ عَاذِرٌ وَ لَا فِي الْأَرْضِ نَاصِرٌ أَصْفَيْتُمْ بِالْأَمْرِ غَيْرَ أَهْلِهِ وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَيْرَ مَوْرِدِهِ وَ سَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِمَّنْ ظَلَمَ مَأْكَلًا بِمَأْكَلٍ وَ مَشْرَباً بِمَشْرَبٍ مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ وَ مَشَارِبِ الصَّبِرِ وَ الْمَقِرِ وَ لِبَاسِ شِعَارِ الْخَوْفِ وَ دِثَارِ السَّيْفِ وَ إِنَّمَا هُمْ مَطَايَا الْخَطِيئَاتِ وَ زَوَامِلُ الْآثَامِ فَأُقْسِمُ ثُمَّ أُقْسِمُ لَتَنْخَمَنَّهَا أُمَيَّةُ مِنْ بَعْدِي كَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ ثُمَّ لَا تَذُوقُهَا وَ لَا تَطْعَمُ بِطَعْمِهَا أَبَداً مَا كَرَّ الْجَدِيدَانِ

ترجمه مرحوم فیض

قسمتى دوم از اين خطبه است (در باره بنى اميّه و ستمگرى و انقراض حكومت و سلطنتشان):

در آن زمان (كه بنى اميّه بر مردم مسلّط مى گردند) باقى نمى ماند خانه گلى و نه خانه چادرى (خانه هايى كه در شهر ساخته شده و خرگاههائى كه در بيابانها بر پا مى نمايند، خلاصه جائى نيست) مگر آنكه ستمگران غمّ و اندوه و سختى و گرفتارى را در آن وارد ميكنند، پس در آن هنگام در آسمان عذر خواهى و در زمين يارى كننده اى براى آنها باقى نمى ماند (چون ظلم و ستم همه جا را فرا گرفت اهل آسمان و زمين نفرين ميكنند، پس خداوند سبحان آنها را منقرض و پراكنده فرمايد، و ستمگرى ايشان در مدّت حكومتشان بر اثر اينست كه) شما براى امر خلافت كسيرا كه لياقت نداشت برگزيديد، و (براى دوستى دنيا و دشمنى با اهل حقّ) آنرا در غير مورد خود جا داديد، و بزودى خداوند از آنان كه ستم ميكنند (خواه بنى اميّه باشد خواه ديگرى) انتقام مى كشد، خوردنى را به خوردنى و آشاميدنى را به آشاميدنى، از خوردنيهاى حنظل (گياه بسيار تلخ) و آشاميدنيهاى شيره درخت صبر (تلخ و بد مزه) و زهر آلود، و از پوشيدنى پيراهن ترس و جامه شمشير (خلاصه خداوند نعمت و دولت آنها را برنج و سختى و شادى را بترس و آسايش را بشكست خوردن در جنگ مبدّل مى فرمايد) و اين كيفر آنها است در دنيا و در آخرت هم بعذاب الهىّ مبتلى خواهند بود، زيرا) ايشان چهار پايان كشنده بار معاصى و شترهاى برنده توشه گناهان مى باشند، پس (به اين جهت) سوگند ياد ميكنم و باز سوگند ياد ميكنم كه بنى اميّه پس از من خلافت را بيفكنند (از دست بدهند) مانند خلط سينه كه از دهان بيرون انداخته ميشود، و پس از آن هم هرگز آنرا نچشيده مزه اش را در نيابند چندان كه روز و شب از پى هم برسند (بعد از شكست خوردن از بنى العبّاس ديگر روى كار نيامده به بدبختى و بيچارگى مبتلى خواهند بود).

ترجمه مرحوم شهیدی

از اين خطبه است:

پس در اين هنگام خانه اى در دهستان، و خيمه اى در بيابان نيست، جز آنكه گروه ستمكار غمى در آن نشاند، و كينه اى بدان كشاند، و در آن روز عذرخواهى در آسمان و ياورى در زمين براى شما نماند. آن را كه در خور اين كار نبود، گزيديد، و به آبشخورى كه از آن او نيست، كشيديد، و به زودى خدا از ستمكار انتقام ستاند، و آن را كه در خورد اوست بدو خوراند و چشاند. از خوردنيى تلخ، چون زهر گيا، و نوشيدنيى چون صبر، تلخ و جانگزا. از درون سو ترسان، و از برون سو نشان تيغ برّان، و همانا آنان بارگيهااند كه نافرمانيها را مى برند و ستورانند كه زير بار گناهان درند. سوگند مى خورم، و سوگند مى خورم كه فرزندان اميّه پس از من اين خلافت را رها سازند، چنانكه خلط سينه را بيرون اندازند. و از آن پس، چند كه شب و روز از پى هم آيد مزه آن را نچشند.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله آن خطبه است مى فرمايد: پس نزد دولت بنى أميّه باقى نمى ماند هيچ خانه كه ساخته شده باشد از گل و خشت و نه خانه كه بنا شده باشد از پشم يعنى نمى ماند عمارتى در شهر و نه خرگاهى در بيابان مگر اين كه داخل مى كنند ظلام در آن خانه همّ و حزن را، و در آورند در آن عقوبت و نقمت را، پس در آن روز باقى نماند از براى ظلام در آسمان عذر آورنده، و نه در زمين يارى كننده، اختيار كرديد شما بأمر خلافت غير أهل آن را، و وارد كرديد أمر خلافت را در غير محلّ او، و زود باشد كه انتقام بكشد خداوند قهّار از كسى كه ظلم كرده باشد كسى را در مأكول و مشروبى با مأكول و مشروبى كه از مأكولات تلخ است و از مشروبات تلخ و بد مزه، و با لباس باطني خوف و ترس و با لباس ظاهرى شمشير، و بدرستى كه ايشان شتران بار كش گناهانند و شتران توشه معاصى، پس قسم مى خورم بخدا باز قسم مى خورم البته مى اندازد خلافت را بنى اميه بعد از من چنانچه انداخته شود آب دهن از دهن پس از آن نچشند هرگز چاشنى خلافت را، و نمى خورند طعام آن را هيچ مادامى كه باز گردد شب و روز. 

شرح ابن میثم

القسم الثاني منها:

فَعِنْدَ ذَلِكَ لَا يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا وَ أَدْخَلَهُ الظَّلَمَةُ تَرْحَةً وَ أَوْلَجُوا فِيهِ نِقْمَةً فَيَوْمَئِذٍ لَا يَبْقَى لَهُمْ فِي السَّمَاءِ عَاذِرٌ وَ لَا فِي الْأَرْضِ نَاصِرٌ أَصْفَيْتُمْ بِالْأَمْرِ غَيْرَ أَهْلِهِ وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَيْرَ مَوْرِدِهِ وَ سَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِمَّنْ ظَلَمَ مَأْكَلًا بِمَأْكَلٍ وَ مَشْرَباً بِمَشْرَبٍ مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ وَ مَشَارِبِ الصَّبِرِ وَ الْمَقِرِ وَ لِبَاسِ شِعَارِ الْخَوْفِ وَ دِثَارِ السَّيْفِ وَ إِنَّمَا هُمْ مَطَايَا الْخَطِيئَاتِ وَ زَوَامِلُ الْآثَامِ فَأُقْسِمُ ثُمَّ أُقْسِمُ لَتَنْخَمَنَّهَا أُمَيَّةُ مِنْ بَعْدِي كَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ ثُمَّ لَا تَذُوقُهَا وَ لَا تَطْعَمُ بِطَعْمِهَا أَبَداً مَا كَرَّ الْجَدِيدَانِ

اللغة

أقول: الترحة: الحزن. و المقر: المرّ. و الزاملة: الجمل يستظهر به الإنسان في حمل متاعه. و تنخّمت النخامة: لفظتها.

و سياق الكلام الإخبار عن حال بني اميّة و ما يحدث في دولتهم من الظلم

و كنّى ببيت المدر و الوبر عن البدو و الحضر، و عن استحقاقهم عند فعلهم ذلك للتغيّر و زوال الدولة بعدم العاذر في السماء و الناصر في الأرض. ثمّ عقّب بتوبيخ السامعين على إصفائهم بأمر الخلافة غير أهله، و الخطاب عامّ خصّه العقل بمن هو راض بدولة معاوية و ذريّته، و ربّما الحق من تقاعد عن القيام معه في قتاله لأنّ العقود عن ردع الظالم و قتاله مستلزم لقوّته و يجرى مجرى نصرته و إعانته على ظلمه و إن لم يقصد القاعد عنه ذلك. ثمّ أخبر أنّ اللّه سينتقم منهم. و مأكلا و مشربا منصوبان بفعل مضمر و التقدير و يبدّلهم مأكلا بمأكل، و استعار لفظ العلقم و الصبر و المقر لما يتجرّعونه من شدائد القتل و أهوال العدوّ و مرارات زوال الدولة، و كذلك لفظ الشعار للخوف، و رشّح بذكر اللباس و لفظ الدثار للسيف، و وجه الاستعارة الاولى ظاهر، و وجه الثانية ملازمة الخوف لهم كملازمة الشعار للجسد، و أفاد بعض الشارحين أنّه إنّما خصّص الخوف بالشعار لأنّه باطن في القلوب، و السيف بالدثار لأنّه ظاهر في البدن كما أنّ الشعار ما كان يلي الجسد و الدثار ما كان فوقه، و استعار لهم لفظ المطايا و الزوامل، و وجه الاستعارة حملهم للآثام. و أتى بلفظ إنّما إشارة إلى أنّ جميع حركاتهم و تصرّفاتهم على غير قانون شرعيّ فيكون خطيئة و إثما. ثمّ أقسم لتنخمنّها اميّة من بعده. فاستعار لفظ التنخّم لزوال الخلافة عنهم فكأنّهم قاءوها و قذفوها من صدورهم ملاحظة لشبهها بالنخامة، و كنّى بعدم ذوقها و تطعّمها عن عدم رجوعها إليهم، و ما هنا بمعنى المدّة، و الجديدان الليل و النهار، و كنّى بذلك عن الأمد. و هو إخبار منه عمّا سيكون، و روى عن الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أنّه أخبر أنّ بني اميّة تملك الخلافة بعده مع ذمّ منه لهم نحو ما روى عنه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم في تفسير قوله «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ»«» قال المفسرون: تلك الرؤيا أنّه رأى بني اميّة ينزون على منبره نزو القردة، و بهذا اللفظ فسّر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم الآية و ساءه ذلك. ثمّ قال: الشجرة الملعونة بنو اميّة و بنو المغيرة، و روى عنه أنّه قال: إذا بلغ بنو أبي العاص ثلاثين رجلا اتّخذوا مال اللّه دولا و عباده خولا، و كما روى عنه في تفسيره لقوله تعالى: «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» قال: ألف شهر يملك فيها بنو اميّة، و نحو قوله: أبغض الأسماء إلى اللّه الحكم و الهشام و الوليد. إلى غير ذلك.

ترجمه شرح ابن میثم

از اين خطبه است:

فَعِنْدَ ذَلِكَ لَا يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا وَ أَدْخَلَهُ الظَّلَمَةُ تَرْحَةً وَ أَوْلَجُوا فِيهِ نِقْمَةً فَيَوْمَئِذٍ لَا يَبْقَى لَهُمْ فِي السَّمَاءِ عَاذِرٌ وَ لَا فِي الْأَرْضِ نَاصِرٌ أَصْفَيْتُمْ بِالْأَمْرِ غَيْرَ أَهْلِهِ وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَيْرَ مَوْرِدِهِ وَ سَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِمَّنْ ظَلَمَ مَأْكَلًا بِمَأْكَلٍ وَ مَشْرَباً بِمَشْرَبٍ مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ وَ مَشَارِبِ الصَّبِرِ وَ الْمَقِرِ وَ لِبَاسِ شِعَارِ الْخَوْفِ وَ دِثَارِ السَّيْفِ وَ إِنَّمَا هُمْ مَطَايَا الْخَطِيئَاتِ وَ زَوَامِلُ الْآثَامِ فَأُقْسِمُ ثُمَّ أُقْسِمُ لَتَنْخَمَنَّهَا أُمَيَّةُ مِنْ بَعْدِي كَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ ثُمَّ لَا تَذُوقُهَا وَ لَا تَطْعَمُ بِطَعْمِهَا أَبَداً مَا كَرَّ الْجَدِيدَانِ

لغات

ترحة: اندوه زاملة: شترى كه در حمل بار و بنه مورد استفاده قرار مى گيرد تنخّمت النّخامة: آب بينى را به دور انداخت مقر: تلخ

ترجمه

«در آن هنگام كلبه و خيمه اى باقى نمى ماند مگر اين كه ستمكاران غم و اندوه را به آن وارد كنند، و سختى و بدبختى را در آن جاى دهند، در اين زمان براى مردم نه در آسمان عذر پذيرى است و نه در زمين يار و ياورى، شما كسانى را كه شايستگى اين امر را نداشتند برگزيديد، و آن را در غير مورد خود قرار داديد، بزودى خداوند از آنانى كه ستم كردند انتقام خواهد كشيد، خوردنى را به خوردنى و آشاميدنى را به آشاميدنى، در برابر هر لقمه كه از راه ستم خورده يا هر جرعه كه ظالمانه نوشيده باشند، خوراك زهرآگين و آشاميدنى تلخ برايشان مهيّاست، ترس را پيراهن جان آنها و شمشير را جامه تن آنان خواهد ساخت، به راستى اينان همان مركب هاى باربر و شتران توشه كشند كه بار خطاها و گناهان را بر پشت دارند، پس سوگند ياد مى كنم و باز سوگند ياد مى كنم كه بنى اميّه پس از من خلافت را همچون اخلاطى كه از سينه بيرون انداخته مى شود از دست خواهند داد و پس از آن تا شب و روز تكرار مى شود هرگز طعم آن را نخواهند چشيد و مزه آن را نخواهند يافت.»

شرح

اين سخنان در زمينه آگاهى دادن از احوال بنى اميّه و ستمهايى است كه در دوران حكمرانى خود مرتكب مى شوند بيت مدر و وبر اشاره به خانه گلى شهرنشينان و خيمه مويى صحرانشينان است، امام (ع) خبر مى دهد هنگامى كه بنى اميّه اين كارها را مرتكب شدند مستحقّ آن مى شوند كه اوضاع آنها دگرگون و دولتشان سرنگون گردد، و در آسمان عذر پذيرى و در روى زمين يار و ياورى نداشته باشند. پس از اين شنوندگان را سرزنش مى كند كه خلافت را ويژه كسانى ساختند كه اهل آن نبوده و شايستگى آن را نداشتند، اين خطاب اختصاص به شنوندگان ندارد و همه كسانى را كه به حكومت معاويه و خاندانش خشنودند فرا مى گيرد، و بسا آنانى را كه از جنگ با معاويه سرباز زده و آن حضرت را يارى و همراهى نكردند نيز شامل گردد، زيرا دست باز داشتن از دفع ستمكار و خوددارى از پيكار با او، موجب تقويت وى، و در حكم يارى و نصرت او، و به منزله كمك به وى در ظلم و ستمگرى است هر چند كسى كه اقدام به دفع ستمكار نكرده چنين قصدى نداشته باشد، سپس آن حضرت اعلام مى كند كه خداوند از آنان انتقام خواهد گرفت، واژه هاى مأكلا و مشربا به فعل مضمرى منصوبند كه تقدير آن و يبدّلهم مأكلا بمأكل مى باشد، واژه علقم (حنظل) و صبر و مقر (تلخ) را براى كشتار و سختيهايى كه دشمن بر آنها وارد خواهد كرد و تلخيهاى زوال دولت و نعمت استعاره فرموده است، همچنين واژه شعار براى ترس استعاره است و ذكر لباس ترشيح آن است، واژه دثار براى شمشير استعاره گرديده است، مناسبت استعاره نخستين روشن است و مناسبت استعاره دوّم چيرگى و پيوستگى ترس بر آنهاست همچون جامه زيرين كه بر بدن چسبيده و پيوسته مى باشد. يكى از شارحان گفته است اين كه ترس به شعار تعبير شده براى اين است كه ترس در درون دل جاى دارد و تعبير سيف به دثار از اين جهت است كه شمشير بر ظاهر اندام پوشيده مى شود همچنان كه شعار جامه زيرين و متّصل به بدن است و دثار جامه اى است كه بر بالاى آن پوشيده مى شود و در ظاهر قرار دارد، واژه هاى مطايا (مركب هاى سوارى) و زوامل (شتران باركش) را بدين مناسبت كه آنان بار گناهان را به دوش مى كشند استعاره آورده است، واژه انّما كه ادات حصر است اشاره به اين است كه همگى حركات و اعمال آنها بر خلاف قانون شرع بوده و جز خطا و گناه نمى باشد، پس از اين آن بزرگوار سوگند ياد مى كند كه پس از او بنى اميّه خلافت را ناگزير رها مى كنند و در اين جا لفظ تنخّم (آب بينى يا اخلاط سينه را بيرون افكندن) را استعاره فرموده است كه بيانگر زوال حكومت از آنهاست و گويى آنان حكمرانى را قى مى كنند، و يا مانند اخلاط سينه آن را بيرون مى افكنند و اين به ملاحظه شباهت حكومت و خلافت آنها به اخلاط و آب بينى است، اين كه فرموده است آن را نخواهند چشيد و طعم آن را نخواهند يافت اشاره است به اين كه پس از اين ديگر حكومت به آنها باز نخواهد گشت، كلمه ما در جمله ما كرّ الجديدان به معناى مدّت است، و مراد از جديدان شب و روز است و ذكر اين عبارت كنايه از طول مدّت است و هم آگاهى دادن است از آنچه در آينده واقع خواهد شد، از پيامبر گرامى (ص) نقل شده است كه آن حضرت خبر داد كه بنى اميّه پس از او خلافت را تصاحب خواهند كرد و آنها را نكوهش فرمود. به همين گونه مفسّران در تفسير قول خداوند متعال: «... وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً...«»» از آن حضرت روايت كرده اند كه در اين رؤيا پيامبر (ص) مشاهده كرد كه بنى اميه مانند بوزينگان بر منبر او جست و خيز مى كنند و پس از نزول آيه مذكور آن حضرت به همين گونه آن را تفسير فرمود، و اين امر او را اندوهگين ساخت و به دنبال آن فرمود: شجره ملعونه، بنى اميّه و بنى مغيره اند، همچنين از آن حضرت روايت شده كه فرموده است: هنگامى كه فرزندان ابى العاص به سى نفر برسند مال خدا را ميان خود دست به دست مى گردانند و بندگان خدا را برده خود مى سازند و نيز در تفسير آيه شريفه «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» از آن حضرت روايت شده است كه اين هزار ماهى است كه بنى اميه در آن پادشاهى مى كنند، و نيز فرموده است: مبغوضترين اسمها نزد خداوند متعال اسامى حكم و هشام و وليد است، و هم روايات ديگرى در اين باره نقل شده است.

شرح مرحوم مغنیه

فعند ذلك لا يبقى بيت مدر و لا وبر إلّا و أدخله الظّلمة ترحة، و أولجوا فيه نقمة. فيومئذ لا يبقى لكم في السّماء و لا في الأرض ناصر. أصفيتم بالأمر غير أهله، و أوردتموه غير مورده. و سينتقم اللّه ممّن ظلم مأكلا بمأكل و مشربا بمشرب، من مطاعم العلقم و مشارب الصّبر و المقر. و لباس شعار الخوف و دثار السّيف. و إنّما هم مطايا الخطيئات و زوامل الآثام. فأقسم ثمّ أقسم، لتنخمنّها أميّة من بعدي كما تلفظ النّخامة ثمّ لا تذوقها و لا تتطعّم بطعمها أبدا ما كرّ الجديدان.

اللغة:

المدر: الطين. و الوبر للإبل كالصوف للغنم، و المدر للحضري، و الوبر للبدوي. و المقر- بكسر القاف- الصبر أو السم. و الدثار: اللباس. و الزوامل: جمع الزاملة، و هي الناقة أو الجمل يحمل عليه المتاع. و تنخّم: أخرج النخامة من أنفه أو صدره. و الجديدان و الأجدان: الليل و النهار، و لا يفردان، فلا تقول: الجديد أو الأجد للواحد منهما.

الإعراب:

أدخله، الأصل أدخل فيه، ثم حذفت «في» للتخفيف فاتصل الضمير بالفعل، و ترحة مفعول أدخله، و نقمة مفعول أولوا، و عند ذلك متعلق بلا يبقى، و مأكلا و مشربا أي يأكلون مأكلا، و يشربون مشربا.

المعنى:

(فعند ذلك لا يبقى بيت- الى- ناصر). يشير بهذا الى دولة الأمويين و طغيانها و إفسادها في الأرض. قال البخاري في ج 9 «كتاب الفتن»: قال رسول اللّه (ص): «هلكة أمتي على يد أغيلمة من قريش». و فسر أهل الحديث «الأغيلمة» بالأمويين، و في شرح ابن أبي الحديد لهذه الخطبة: «الأخبار الشائعة المستفيضة في كتب الحديث ان رسول اللّه (ص) أخبر عن دولة بني أمية و ذمهم.. و في كتب التفسير ان الفتنة و الشجرة الملعونة في الآية 60 من سورة الإسراء هم بنو أمية». ثم أطال في نقل الأحاديث عن النبي (ص) التي تعزز هذا التفسير. (أصفيتم بالأمر غير أهله، و أوردتموه غير مورده). الخطاب لمن رضي بدولة أمية، و أصفيتم خصصتم، و أوردتم أنزلتم، و المراد بالأمر الخلافة، و بأهله أهل البيت الذين أذهب اللّه عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا (و سينتقم اللّه ممن ظلم إلخ).. ستدور الدائرة على الأمويين، و يذهب ملكهم الى غير رجعة، و يسقون كأسا كان مزاجها سما زعافا. و تقدم الكلام عن ذلك في شرح الخطبة 92.

شرح منهاج البراعة خویی

منها- فعند ذلك لا يبقى بيت مدر و لا وبر إلّا و أدخله الظّلمة ترحة، و أولجوا فيه نقمة، فيومئذ لا يبقى لهم في السّماء عاذر، و لا في الأرض ناصر، أصفيتم بالأمر غير أهله، و أوردتموه غير ورده، و سينتقم اللّه ممّن ظلم مأكلا بمأكل، و مشربا بمشرب، من مطاعم العلقم، و مشارب الصّبر و المقر، و لباس شعار الخوف، و دثار السّيف، و إنّما هم مطايا الخطيئات، و زوامل الآثام، فاقسم ثمّ أقسم لتنخمنّها أميّة من بعدي كما تلفظ النّخامة، ثمّ لا تذوقها و لا تتطعّم بطعمها أبدا ما كرّ الجديدان.

اللغة

(الترحة) المرّة من التّرح بالتحريك الهمّ و الحزن و (أصفيت) فلانا بكذا خصّصته به و (المأكل) و (المشرب) مصدران بمعنى الأكل و الشّرب و يجوز هنا أن يجعلا بمعنى المفعول و (المقر) ككتف الصّبر أو شبيه به أو السمّ كالمقروزان فلس و (الشعار) ما يلي الجسد من الثّياب و (الدّثار) ما فوقه و (المطايا) جمع مطيّة و هى الدّابة تمطو أى تجدّ في سيرها و (الزّوامل) جمع الزّاملة و هي الّتي يحمل عليها من الابل و غيرها و (تنخم) دفع بشي ء من أنفه أو صدره و (النّخامة) بالضمّ النّخاعة.

الاعراب

قال الشّارح المعتزلي: مأكلا منصوب بفعل مقدّر أى يأكلون مأكلا، و الباء هنا للمجازاة الدّالّة على الصّلة كقوله تعالى: فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ و قال سبحانه قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ و قال البحراني: و مأكلا و مشربا منصوبان بفعل مضمر و التّقدير و يبدلهم مأكلا بمأكل. أقول: الظّاهر أنّ الباء على ما قرّره الشّارح المعتزلي من الفعل سببيّة لا للمجازاة، و إن كان مراده بالمجازاة هى السّببيّة فلا مشاحة، و على تقرير البحراني فهى للمقابلة، و على قول الأوّل فمن في قوله: من مطاعم العلقم و مشارب الصبر، بيان لمأكلا و مشربا، و على قول الثّاني فهى بيان لقوله: بمأكل و مشرب فافهم جيّدا. و الانصاف أنّه لا حاجة إلى تقدير الفعل، بل يجعل مأكلا و مشربا مفعولين لظلم بواسطة الحرف المقدّر، و يجعل قوله: بمأكل متعلّقا بينتقم، و على ذلك فيكون من مطاعم بيانا لقوله: لمأكل كما قدّمناه في قول البحراني، و تقدير الكلام و سينتقم اللّه ممن ظلم أحدا في أكل أو شرب بأكل من مطاعم العلقم و بشرب من مشارب الصّبر، و على ذلك فيستقيم الكلام على أحسن نظام كما هو غير خفيّ على اولى الأفهام.

المعنى

الفصل الثاني (منها)

في وصف حال بني اميّة و الاخبار عن ملكهم و ظلمهم و زوال دولتهم بعد فسادهم في الأرض و هو قوله (فعند ذلك لا يبقى بيت مدر و لا وبر) أى أهل الحضر و البدو (إلّا و أدخله الظلمة) من بني أميّة و من أعوانهم (ترحة) أى همّا و حزنا (و اولجوا) أى ادخلوا (فيه نقمة) و عقوبة (فيومئذ) يحيق بهم العذاب و (لا يبقى لهم في السّماء عاذر) أى ناصر (و لا في الأرض ناصر) فيزول دولتهم و يكسر صولتهم.

و أردف ذلك بتوبيخ المخاطبين الرّاضين بفعل الظّلمة و المتقاعدين عن ردعهم عن ظلمهم فقال (أصفيتم بالأمر) أى آثرتم بأمر الخلافة (غير أهله) الّذي هو حقّ له (و أوردتموه غير ورده) أى أنزلتموه عند من لا يستحقّه من الأوّل و الثاني و الثّالث و من يحذ و حذوهم من معاوية و ساير بني اميّة، إذ الخطاب في أصفيتم و إن كان متوجّها إلى المخاطبين الحاضرين إلّا أنّ المراد به العموم كساير الخطابات الشّفاهيّة.

(و سينتقم اللّه ممّن ظلم مأكلا بمأكل و مشربا بمشرب من مطاعم العلقم و مشارب الصّبر و المقر) أى يبدل نعمتهم بالنّقمة و مطاعمهم اللّذيذة الشّهية بالمريرة.

قال الشّارح البحراني: و استعار لفظ العلقم و الصّبر و المقر لما يتجرّعونه من شدايد القتل و أحوال العدوّ و مرارات زوال الدّولة (و) ينتقم أيضا ب (لباس شعار الخوف و دثار السّيف) أى بالخوف اللّازم لهم لزوم الشّعار و بالسّيف اللّازم عليهم لزوم الدّثار، و تخصيص الشّعار بالخوف و الدّثار بالسيف لأنّ الخوف باطن في القلوب و السّيف ظاهر في البدن كما أنّ الشّعار ما كان يلي الجسد من الثّياب و الدّثار ما فوقه فناسب الأوّل بالأوّل و الثّاني بالثّاني (و انّما هم مطايا الخطيئات و زوامل الآثام) يعنى أنّهم حمّال المعاصي و السّيئات لكون حركاتهم و سكناتهم كلّها على خلاف القانون الشّرعي.

ثمّ أخبر عن زوال ملكهم و أتى بالقسم البارّ المؤكّد تنبيها على أنّ المخبر به واقع لا محالة فقال (فاقسم) باللّه العليم (ثمّ اقسم) به و إنّه لقسم لو تعلمون عظيم (لتنخمنّها اميّة) أى لتلفظنّ الخلافة بنو أميّة (من بعدى كما تلفظ النخامة) أى تدفع من الصدر و الأنف (ثمّ لا تذوق) لذّت (ها و لا تتطعم بطعمها أبدا ما كرّ الجديدان) أى اللّيل و النهار يعني أنّهم لا يجدون حلاوتها و لا يستلذّون بها و لا ينالون إليها أبدا الدّهر، لأنه تعالى قد أخبر نبيّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إنّ مدّة ملكهم ألف شهر بقوله: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.

و أخبره رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أمير المؤمنين عليه السّلام و أولاده الطاهرين.

روى في الصافي عن عليّ بن إبراهيم القمّي (ره) قال: رأى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كان قرودا تصعد منبره فغمّه ذلك، فأنزل اللّه سورة القدر: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.

تملك بنو أميّة ليس فيها ليلة القدر.

و فيه عن الكافي عن الصادق عليه السّلام أري رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم في منامه أنّ بني أميّة يصعدون على منبره من بعده و يضلّون الناس عن الصراط القهقرى، فأصبح كئيبا حزينا قال عليه السّلام: فهبط عليه جبرئيل عليه السّلام فقال: يا رسول اللّه مالى أراك كئيبا حزينا قال: يا جبرئيل إنّي رأيت بني أميّة في ليلتي هذه يصعدون منبري من بعدي يضلّون النّاس عن الصراط القهقرى، فقال: و الذي بعثك بالحقّ نبيا إنّي ما اطّلعت عليه، فعرج إلى السماء فلم يلبث أن نزل عليه بآى من القرآن يونسه بها قال: أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ و أنزل عليه إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.

جعل اللّه ليلة القدر لنبيّه خيرا من ألف شهر ملك بني أميّة، و في معناه اخبار أخر هذا و قد تقدّم تفصيل زوال الدّولة الأمويّة و انقراضهم بيد السّفاح في شرح الخطبة المأة و الرّابعة، فليراجع هناك.

شرح لاهیجی

فعند ذلك لا يبقى بيت مدر و لا وبر الّا و انخله الظّلمة ترحة و اولجوا فيه نقمة فيومئذ لا يبقى لهم فى السّماء عاذر و لا فى الارض ناصر يعنى در نزد سلطنت بنى اميّه باقى نماند خانه كلوخى و نه خانه پشمى يعنى خانه حضرى و بدوى مگر اين كه داخل كنند در او ظالمان حزنى و اندوهى و داخل كنند در او عقوبتى پس در آن روز باقى نماند از براى مردم در اسمان عذر خواهى يعنى از تأثيرات آسمانى عذرخواهى از ظلم و ستم ايشان نخواهد بود و نه در زمين يارى كننده ا صفيتم بالامر غير اهله و اوردتموه غير ورده و سينتقم اللّه ممّن ظلم مأكلا بمأكل و مشربا بمشرب من مطاعم العلقم و مشارب الصّبر و المقر و لباس شعار الخوف و دثار السّيف و انّما هم مطايا الخطيئات و ز أمل الاثام يعنى خالص و زبده كرديد شما از براى امر خلافت غير اهلش را يعنى كسانى را كه اهليّت و قابليّت نداشتند و وارد گردانيديد امر خلافترا در غير مواردش يعنى در جائى كه محلّ ورود و نزول او نبود و گذارديد او را در غير موضعش و وضع شي ء در غير موضعش ظلم است و زود است كه البتّه انتقام مى كشد خداى (متعال) از كسى كه ظلم كرده است بخوراندن طعامى بدل طعامى و چشانيدن شرابى عوض شرابى از خورشهاى حنظل تلخ رنج و زحمت بدل دولت و نعمت و آشاميدن زهر تلخ غصّه و غم و عوض شادمانى و بهجت و پوشانيدن پيراهن ترس و خوف عوض امنيّت و جامه زخم شمشير عوض صحّت و سلامت و نيستند ايشان مگر شتران باركش عصيان و توشه كش گناهان فاقسم ثمّ اقسم لتخمنّها اميّة من بعدى كما تلفظ النّخامة ثمّ لا تذوقها و لا تتطعّم بطعمها ابدا ما كرّ الجديدان يعنى پس سوگند ياد ميكنم پس باز سوگند ياد ميكنم كه هر اينه خواهند از دهن بيرون انداخت طعمه خلافت را بنى اميّه بعد از من مثل انداختن سينه بلغم را از دهن پس نخواهند چشيد حلاوت او را و نخواهند خورد خورش او را هرگز مادامى كه بازميگردند شب و روز و اين كلمات اخبار است از آن حضرت بانقراض دولت بنى اميّه باندك وقتى با قبح وجهى چنانچه واقعشد

شرح ابن ابی الحدید

مِنْهَا فَعِنْدَ ذَلِكَ لَا يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا وَ أَدْخَلَهُ الظُّلْمَةُ تَرْحَةً وَ أَوْلَجُوا فِيهِ نِقْمَةً فَيَوْمَئِذٍ لَا يَبْقَى لَهُمْ فِي السَّمَاءِ عَاذِرٌ وَ لَا فِي الْأَرْضِ نَاصِرٌ أَصْفَيْتُمْ بِالْأَمْرِ غَيْرَ أَهْلِهِ وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَيْرَ مَوْرِدِهِ وَ سَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِمَّنْ ظَلَمَ مَأْكَلًا بِمَأْكَلٍ وَ مَشْرَباً بِمَشْرَبٍ مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ وَ مَشَارِبِ الصَّبِرِ وَ الْمَقِرِ وَ لِبَاسِ شِعَارِ الْخَوْفِ وَ دِثَارِ السَّيْفِ وَ إِنَّمَا هُمْ مَطَايَا الْخَطِيئَاتِ وَ زَوَامِلُ الآْثَامِ فَأُقْسِمُ ثُمَّ أُقْسِمُ لَتَنْخَمَنَّهَا أُمَيَّةُ مِنْ بَعْدِي كَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ ثُمَّ لَا تَذُوقُهَا وَ لَا تَتَطَعَّمُ بِطَعْمِهَا أَبَداً مَا كَرَّ الْجَدِيدَانِ الترحة الحزن قال فحينئذ لا يبقى لهم أي يحيق بهم العذاب و يبعث الله عليهم من ينتقم و هذا إخبار عن ملك بني أمية بعده و زوال أمرهم عند تفاقم فسادهم في الأرض ثم خاطب أولياء هؤلاء الظلمة و من كان يؤثر ملكهم فقال أصفيتم بالأمر غير أهله أصفيت فلانا بكذا خصصته به و صفية المغنم شي ء كان يصطفيه الرئيس لنفسه من الغنيمة و أوردتموه غير ورده أنزلتموه عند غير مستحقه ثم قال سيبدل الله مأكلهم اللذيذة الشهية بمأكل مريرة علقمية و المقر المر و مأكلا منصوب بفعل مقدر أي يأكلون مأكلا و الباء هاهنا للمجازاة الدالة على الصلة كقوله تعالى فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ و كقول أبي تمام 

  • فبما قد أراه ريان مكسوالمعاني من كل حسن و طيب

و قال سبحانه قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ و جعل شعارهم الخوف لأنه باطن في القلوب و دثارهم السيف لأنه ظاهر في البدن كما أن الشعار ما كان إلى الجسد و الدثار ما كان فوقه و مطايا الخطيات حوامل الذنوب و زوامل الآثام جمع زاملة و هي بعير يستظهر به الإنسان يحمل متاعه عليه قال الشاعر 

  • زوامل أشعار و لا علم عندهمبجيدها إلا كعلم الأباعر

و تنخمت النخامة إذا تنخعتها و النخامة النخاعة و الجديدان الليل و النهار و قد جاء في الأخبار الشائعة المستفيضة في كتب المحدثين أن رسول الله ص أخبر أن بني أمية تملك الخلافة بعده مع ذم منه ع لهم نحو ما روي عنه في تفسير قوله تعالى وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ فإن المفسرين قالوا إنه رأى بني أمية ينزون على منبره نزو القردة هذا لفظ رسول الله ص الذي فسر لهم الآية به فساءه ذلك ثم قال الشجرة الملعونة بنو أمية و بنو المغيرة و نحو

قوله ص إذا بلغ بنو أبي العاص ثلاثين رجلا اتخذوا مال الله دولا و عباده خولا

و نحو

قوله ص في تفسير قوله تعالى لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ قال ألف شهر يملك فيها بنو أمية

و ورد عنه ص من ذمهم الكثير المشهور نحو

قوله أبغض الأسماء إلى الله الحكم و هشام و الوليد

و

في خبر آخر اسمان يبغضهما الله مروان و المغيرة

و نحو

قوله إن ربكم يحب و يبغض كما يحب أحدكم و يبغض و إنه يبغض بني أمية و يحب بني عبد المطلب

فإن قلت كيف قال ثم لا تذوقها أبدا و قد ملكوا بعد قيام الدولة الهاشمية بالمغرب مدة طويلة قلت الاعتبار بملك العراق و الحجاز و ما عداهما من الأقاليم لا اعتداد به

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الثاني

(منها) فعند ذلك لا يبقى بيت مدر وّ لا وبر إلّا و أدخله الظّلمة ترحة، و أولجوا فيه نقمة، فيومئذ لا يبقى لهم فى السّماء عاذر وّ لا فى الأرض ناصر، أصفيتم بالأمر غير أهله، و أوردتموه غير مورده، و سينتقم اللّه ممّن ظلم: مأكلا بمأكل، وّ مشربا بمشرب مّن مّطاعم العلقم، و مشارب الصّبر و المقر، و لباس شعار الخوف، و دثار السّيف، و إنّما هم مّطايا الخطيئات، و زوامل الأثام، فأقسم ثمّ أقسم لتنخمنّها أميّة من بعدى كما تلفظ النّخامة، ثمّ لا تذوقها و لا تطعم بطعمها أبدا مّا كرّ الجديدان.

ترجمه

قسمتى از همين خطبه است (در فتنه بنى اميّه) (همين كه دست ستم بنى اميّه بر سر مردم دراز شد) در آن هنگام خانه گلين، و چادرى پشمين باقى نماند، جز آنكه ستمكاران رنج و اندوه را در آن وارد سازند (ظلم آنها شهرستانها و بيابانها را فرا گيرد) پس در آن موقع نه در آسمان شخص پوزش طلبنده، و نه در زمين مردى يارى كننده بهمرسد، (اهل آسمان همه بايشان نفرين كنند، و اهل زمين همه گرفتار امر خودشان باشند، و اين گرفتارى و پيش آمد در اثر اين است كه) شما امر خلافت را براى ناكس ديگرى صاف گرديد، و آن را در غير جايگاهش فرود آورديد (دانسته باشيد) زودا كه خدا كيفر ستمكاران را در كنارشان بنهد، (و از هيچ كارشان فرو گذار نكند) خوردنى را بخوردنى، آشاميدنى را بآشاميدنى، خنظل تلخ را از خوردنيها و شيره درخت صبر را از آشاميدنيها، لباس ترس و جامه شمشير برّان را از پوشيدنيها (نعمت را به نقمت، عزّت را بذلّت، شادى را باندوه، پيروزى را بشكست، خلاصه همه چيز آنها را از راه انتقام بضدّ آن تبديل فرمايد، و در آخرت نيز دچار عذابهاى گوناگون خواهند بود زيرا كه) اين بنى اميّه همچون چار پايان كشندگان بارهاى معاصى، و شترهاى توشه كش گناهان اند، پس من براى تاكيد دو مرتبه پى در پى سوگند ياد ميكنم كه اينها خلافت را پس از من از كف بيفكنند، افكندن شخص نخاع و خلط سينه خويش را، و پس از آن هم ما دام كه روز و شب (خورشيد و ماه) بگرد هم مى گردند از خلافت طعم و مزه نخواهند چشيد و ديد (بنى عبّاس بطورى آنها را پراكنده سازند كه هرگز جمع نگردند).

نظم

  • بنى اميّه آن قوم ستمكاربمردم مى كنند آزار بسيار
  • ببلدان خانه خشتين نماندبه صحرا چادرى پشمين نماند
  • فرو گيرد جز آنكه ظلم آنانمر آنجا را و سازد پاك ويران
  • بدلها بار رنج و درد و اندوه شود وارد از آنان همچنان كوه
  • در آن هنگام اندر چرخ دائرنماند عاذر و در ارض ناصر
  • نه كس از ظلم آنان رستگار است بمظلومان نه كس عون است و يار است
  • و ليكن اين ستمكارىّ آنانبمردم نيست جز در پرتو آن
  • كه غير اهل وارد از جلافت شما كرديد در امر خلافت
  • شد اين سر چشمه بهر ديگرى صافدو چشم آب يار از اشك نمناك
  • و را در غير مورد جاى داديدبمن ابواب مكر و كين گشاديد
  • ولى زودا كشد يزدان داورز هر كس كه نموده ظلم كيفر
  • كشد از خوردنى با خوردنيهابه آشاميدن آشاميدنيها
  • اگر نوشيده نوش او را دهد نيشز طعم تلخ صبرش دل كند ريش
  • لباس خوف را سازد شعارش ز تيغ تيز اندر تن دثارش
  • خلاصه نعمتش مدغم به نقمتشود با خوارى آن خيلا و نخوت
  • كند شاديش را با رنج مقرونبرشتيها شود خوبيش مشحون
  • همه اينها كه گفتم سهم دنيا است عذاب آخرت شان هم مهيّا است
  • براى آنكه زير بار عصيانهمه چون چار پايان اند اينان
  • زمام عقل از كف مى رهانندبدوش خود گنه را مى كشانند
  • پى تأكيد مطلب با خداونددو دفعه مى خورم بر صدق سوگند
  • بنى اميّه اين قوم كج آئين كز آنان سست ميباشد پى دين
  • چو آن كو خلط را از سينه افكندخلافت را چنان از دست بدهند
  • همى تا از پس شمس دلفروزدر آيد ماه و شب گردد پس از روز
  • دگر از جام آن آبى ننوشندلباسى از قماش آن نپوشند
  • نگردد طعمه شان ز آن لقمه نان شود كوتاهشان دستان از اين خوان
  • بنى عبّاسيان اين قوم نسناسز هم درّندشان مانند كرباس

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS