دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 168 نهج البلاغه بخش 1 : واقع بينى در مبارزه

خطبه 168 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "واقع بينى در مبارزه" را مطرح می کند.
No image
خطبه 168 نهج البلاغه بخش 1 : واقع بينى در مبارزه

موضوع خطبه 168 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 168 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 168 نهج البلاغه بخش 1

1 واقع بينى در مبارزه

متن خطبه 168 نهج البلاغه بخش 1

يَا إِخْوَتَاهْ إِنِّي لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ وَ لَكِنْ كَيْفَ لِي بِقُوَّةٍ وَ الْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْكَتِهِمْ يَمْلِكُونَنَا وَ لَا نَمْلِكُهُمْ وَ هَا هُمْ هَؤُلَاءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُكُمْ وَ الْتَفَّتْ إِلَيْهِمْ أَعْرَابُكُمْ وَ هُمْ خِلَالَكُمْ يَسُومُونَكُمْ مَا شَاءُوا وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَةٍ عَلَى شَيْ ءٍ تُرِيدُونَهُ

ترجمه مرحوم فیض

و (طلحه و زبير نقض بيعت كرده و ببصره رفتند و در آنجا فتنه و آشوب بر پا نموده اموال مسلمانان را بيغما برده نيكان را كشتند) گروهى از اصحاب به آن حضرت گفتند: كاش كسانى را كه بر (كشتن) عثمان اجتماع كردند كيفر مى فرمودى (تا آنان را كه نقض بيعت نموده اند بهانه اى بدست نباشد) پس امام عليه السّلام فرمود:

اى برادران (همكيشان) بآنچه شما مى دانيد من بى اطّلاع نيستم (بلكه به گذشته و آينده و حال دانا هستم) ولى چگونه مرا توانائى (كشيدن انتقام از كشندگان عثمان) است و حال آنكه گروهى كه (براى كشتن او) گرد آمدند (و اين آشوب را بر پا نمودند) در نهايت قدرت خود باقى هستند، بر ما تسلّط دارند و ما بر ايشان مسلّط نيستيم (زيرا بيشتر اهل مدينه و بسيارى از مردم مصر و كوفه و سائر شهرها و باديه نشينان باين كار اقدام كرده بودند، و گفته اند آن حضرت مردم را گرد آورده براى ايشان خطبه خوانده فرمود: كشندگان عثمان از جاى خود برخيزند، پس همه آنان مگر اندكى ايستادند، و اين كار را كرد تا جواب پند دهندگان را عملا داده باشد) و آگاه باشيد كشندگان عثمان گروهى هستند كه غلامان شما با آنها يار بوده و باديه نشينانتان بآنان پيوسته اند (همه دست يكى كرده اين عمل را انجام دادند) و ايشان در بين شما هستند (هنوز از مدينه بيرون نرفته اند، و اگر بمقصود شما پى برند) آنچه بخواهند آزارتان مى رسانند (و كسيرا توانائى جلوگيرى از آنها نيست) و آيا توانائى بآنچه خواهانيد داريد (در اين باب انديشه نموده كمكى بنظر آورده ايد كه بتوانيد با ايشان زد و خورد نمائيد)

ترجمه مرحوم شهیدی

[پس از آنكه با او به خلافت بيعت كردند، مردمى از صحابه بدو گفتند، چه شود آنان را كه بر عثمان شوريدند كيفر دهى امام فرمود:] برادران، چنين نيست كه آنچه را مى دانيد ندانم، ليكن چگونه نيرويى فراهم آوردن توانم اين مردم با ساز و برگ و نيرو به راه افتاده اند، بر آنان قدرتى نداريم و آنان بر ما مسلط گرديده اند. اينهايند كه بردگان شما به هواخواهى آنان به پا خاسته اند، و باديه نشينان شما بدانان پيوسته اند، آنان ميان شما به سر مى برند، هرچه مى خواهند بر سر شما مى آورند. آيا بر آنچه مى خواهيد تواناييد

ترجمه مرحوم خویی

از جمله كلام بلاغت نظام آن امام است عليه الصّلاة و السّلام بعد از اين كه بيعت كرده شد بخلافت در حالتى كه گفتند او را گروهي از صحابه اگر عقاب بفرمائى قومى را از آن كسانى كه جمعيت نمودند بر قتل عثمان خوب مى شود.

پس فرمود آن حضرت در جواب ايشان: اى برادران من بدرستى كه من نيستم كه ندانم چيزى را كه شما مى دانيد و ليكن چگونه مرا قوّت باشد در انتقام و حال آنكه قومى كه جمعيت كردند بر غايت شوكت ايشان مسلّط و مالك هستند و ما بر ايشان تسلّط نداريم، و بدانيد كه ايشان اين جماعت اند كه هيجان آمده اند با ايشان بندگان شما و پيوسته اند بايشان أعراب باديه نشينان شما و حال آنكه ايشان در ميان شما تكليف مى كنند بشما آنچه دلشان بخواهد، و آيا مى بينيد با وجود اين حالت محلى از براى قدرت بر چيزى كه مى خواهيد

شرح ابن میثم

و قد قال له قوم من الصحابه: لو عاقبت قوما ممن أجلب على عثمان فقال عليه السّلام:

يَا إِخْوَتَاهْ إِنِّي لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ وَ لَكِنْ كَيْفَ لِي بِقُوَّةٍ وَ الْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْكَتِهِمْ يَمْلِكُونَنَا وَ لَا نَمْلِكُهُمْ وَ هَا هُمْ هَؤُلَاءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُكُمْ وَ الْتَفَّتْ إِلَيْهِمْ أَعْرَابُكُمْ وَ هُمْ خِلَالَكُمْ يَسُومُونَكُمْ مَا شَاءُوا وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَةٍ عَلَى شَيْ ءٍ تُرِيدُونَهُ

اللغة

أقول:أجلب عليه:جمع. وشوكتهم:قوّتهم. و العبدان بتشديد الدال و تخفيفها و كسر العين و ضمّها:جمع عبد. و التفّت:انضمّت. و يسومونكم:يكلّفونكم.

المعنى

و الألف في إخوتاه هي المنقلبة عن ياء النفس المضاف إليه، و الهاء للسكت.

و اعلم أنّ هذا الكلام اعتذار منه عليه السّلام في تأخير القصاص عن قتلة عثمان. و قوله: إنّي لست أجهل ما تعملون. دليل على أنّه كان ذلك في نفسه، و حاصل هذا العذر عدم التمكّن كما ينبغي، و لذلك قال: و كيف لى بقوّة و القوم على حدّ شوكتهم. و صدقه عليه السّلام ظاهر فإنّ أكثر أهل المدينة كانوا من المجلبين عليه، و كان من أهل مصر و من الكوفة خلق عظيم حضروا من بلادهم و قطعوا المسافة البعيدة لذلك و انضمّ إليها أعراب أجلاف من البادية و عبدان المدينة. فكانوا في غاية من شدّة الشوكة حال اجتماعهم، و ثاروا ثورة واحدة، و لذلك قال: و القوم مجلبون. إلى قوله: يسومونكم ما شاءوا. و روى أنّه عليه السّلام جمع الناس و وعظهم. ثمّ قال: لتقم قتلة عثمان فقام الناس بأسرهم إلّا القليل، و كان ذلك الفعل منه استشهادا على صدق قوله عليه السّلام: و القوم على حدّ شوكتهم. و مع تحقّق هذه الحال لا يبقى له موضع قدرة على شي ء من أمرهم.

ترجمه شرح ابن میثم

يَا إِخْوَتَاهْ إِنِّي لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ وَ لَكِنْ كَيْفَ لِي بِقُوَّةٍ وَ الْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْكَتِهِمْ يَمْلِكُونَنَا وَ لَا نَمْلِكُهُمْ وَ هَا هُمْ هَؤُلَاءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُكُمْ وَ الْتَفَّتْ إِلَيْهِمْ أَعْرَابُكُمْ وَ هُمْ خِلَالَكُمْ يَسُومُونَكُمْ مَا شَاءُوا وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَةٍ عَلَى شَيْ ءٍ تُرِيدُونَهُ

لغات

أجلب عليه: بر ضدّ او گرد آورد.عبدان: با تشديد دال و تخفيف آن و كسر عين و ضمّ آن جمع عبد: بردگان التفّت: ملحق شد شوكت: نيرو يسومونكم: شما را وادار مى كنند

ترجمه

پس از آن كه با آن بزرگوار به خلافت بيعت شد، گروهى از يارانش به آن حضرت گفتند: كاش آنانى را كه بر ضدّ عثمان مردم را شورانيدند كيفر مى دادى، امام (ع) فرمود: «اى برادران من از آنچه شما مى دانيد ناآگاه نيستم، ليكن چگونه مرا بر اين توانايى است و حال آن كه گروهى كه مردم را بر ضدّ عثمان گرد آوردند همچنان در حدّ قدرت و شوكت خود باقى هستند، آنان بر ما فرمان مى رانند و ما بر آنان چيرگى نداريم، آرى آنها همان كسانى هستند كه غلامان شما با آنها قيام كرده و باديه نشينان به آنها پيوسته اند، آنها هم اكنون در ميان شما هستند، و به هر كارى كه بخواهند مى توانند شما را وادار كنند و آزار برسانند، آيا شما راهى براى قدرت يافتن برخواسته هاى خود مى بينيد

شرح

الف، در واژه إخوتاه بدل از ياى متكلم است كه مضاف اليه مى باشد، و ها در آخر آن براى سكت است.

بايد دانست كه امير مؤمنان (ع) اين سخنان را در باره عذر تأخير قصاص از كشندگان عثمان ايراد كرده است.

فرموده است: إنّي لست أجهل ما تعلمون.

اين جمله دليل بر اين است كه آن حضرت اجراى اين امر را در نظر داشته است، امّا خلاصه آنچه در باره علل تأخير اين كار بيان فرموده عدم امكان لازم براى انجام دادن آن است، از اين رو فرموده است چگونه مى توان به اين كار دست زد و حال اين كه گروهى كه عثمان را كشته اند در حدّ قدرت خود باقى هستند، صدق گفتار آن حضرت روشن است، زيرا بيشتر مردم مدينه همان كسانى بودند كه بر عثمان شوريده، براى كشتن او گرد آمده بودند، همچنين گروههاى انبوهى از مردم مصر و كوفه براى اين منظور از شهرهاى خود حركت كرده و پس از پيمودن مسافت هاى طولانى خود را به مدينه رسانيده، و نيز دسته هاى بسيارى از باديه نشينان ناآگاه و بردگان مدينه نيز به آنها پيوسته بودند و با اجتماع اين گروهها نيروى عظيمى تشكيل داده، و همدست و همسو انقلابى يك پارچه به وجود آورده بودند، به همين سبب آن حضرت مى گويد: و القوم المجلبون... تا يسومونكم ما شاءوا.

روايت شده كه آن حضرت مردم را جمع كرده به وعظ و اندرز آنان پرداخت و سپس فرمود: كشندگان عثمان به پا خيزند، همگى مردم جز اندكى به پا خاستند، اين عمل گواه صدق اين گفتار است كه فرموده است: كشندگان عثمان همچنان در حدّ قدرت و نيروى خود قرار دارند.

با توجّه به اوضاع و احوال مذكور براى آن حضرت امكانى فراهم نبوده كه بتواند در برابر اين جمعيّت دست به اقدامى بزند.

شرح مرحوم مغنیه

يا إخوتاه إنّي لست أجهل ما تعلمون، و لكن كيف لي بقوّة و القوم المجلبون على حدّ شوكتهم، يملكوننا و لا نملكهم. و ها هم هؤلاء قد ثارت معهم عبدانكم، و التفّت إليهم أعرابكم، و هم خلالكم يسومونكم ما شاءوا. و هل ترون موضعا لقدرة على شي ء تريدونه.

اللغة:

المجلبون: المؤلبون أو المجتمعون. و شوكتهم: قوتهم و بأسهم. و خلالكم: فيما بينكم. و يسومونكم: يكلفونكم

الإعراب:

يا إخوتاه «يا» حرف نداء، و الألف بدل عن ياء الإضافة، و الأصل يا إخوتي، و الهاء للسكت، و كيف خبر مقدم، و قوة مبتدأ مؤخر، و الباء زائدة، ولي متعلق بمحذوف حالا من القوة، و ها هم «ها» للتنبيه، و هم خلالكم «هم» مبتدأ، و خلالكم متعلق بمحذوف خبرا، و جملة يسومونكم حال، و قال بعض الشارحين: يسومونكم خبر، و خلالكم حال، و هو اشتباه

المعنى:

قال للإمام بعض أصحابه: هلا عاقبت قوما ممن أجلبوا على عثمان فأجاب بهذه الخطبة، و هي واضحة لا تحتاج الى طول شرح، و تتلخص بأن الذين ثاروا على عثمان ليسوا عشرة أو عشرين، و انما هم ألوف تجمعوا من هنا و هناك.. هذا، الى جانب الوضع الذي نحن فيه مع أصحاب الجمل و صفين، و قوة الثائرين على عثمان، فاصبروا حتى تهدأ الثائرة، و تستقيم الأمور، و عندئذ ننظر في أمر من ثار و اشترك في الفتنة.

قال أحمد عباس صالح المصري في كتاب «اليمين و اليسار في الاسلام»: «تكاتف أهل الكوفة و أهل مصر، و من المؤكد ان كثيرين من أهل المدينة تكاتبوا و المصريين، فجاءت الوفود من مصر و الكوفة و البصرة». و يدل هذا على الكثرة الكثيرة الثائرة على عثمان.

و قال عبد الكريم الخطيب المصري في كتاب «علي بن أبي طالب» ص 216 و ما بعدها: «روى ابن سعد في طبقاته، و الطبري في تاريخه: إن المصريين الذين حاصروا عثمان كانوا ستمائة». و قال في ص 237: «كان مع الأشتر ألف رجل من الكوفة.. و تضاعفت هذه الأعداد الى تلك الجموع التي أجلب بها الثائرون من قبل في دفعات متتابعة، و تلاقت هذه الجموع عند بيت عثمان حتى سدت الطرق و المسالك».

و اذا عطفنا على هذه الألوف أصحاب الجمل و صفين و غيرهم كان على الإمام أن يحارب في آن واحد أصحاب الجمل و صفين، و أهل مصر و الكوفة، و الأعراب و العبيد.. و هل هذا سائغ في شرع أو عقل و هل هو تكليف بمقدور و المنطق الصحيح السليم ما ذكره ابن أبي الحديد في شرحه حيث قال: «ثار معاوية و أهل الشام على الإمام مطالبين بدم عثمان، و نقض طلحة و الزبير البيعة، و نهبا أموال المسلمين في البصرة، و قتلا الصالحين من أهلها، و مع هذا يطلبون من الإمام أن يقتص لعثمان، و كان على معاوية و الزبير و طلحة و ورثة عثمان أن يدخلوا أولا في طاعة الإمام، ثم يحاكموا اليه المتهمين بدم عثمان، فإن حكم بالحق استديمت إمامته، و إن حكم بالجور تعين خلعه. و هذا ما طلبه الإمام من معاوية حيث قال له: أدخل في الطاعة، و حاكم القوم إلي أحملك و اياهم على كتاب اللّه و سنّة نبيّه».

و لو كان معاوية يطالب حقا بدم عثمان و بحكم الكتاب و السنة لاقتص من قاتليه بعد ما تم له الأمر، و لكنه سالمهم، و قرب اليه البعض منهم، و أغدق عليهم الأموال، كما قال المؤخرون، أما طلحة و الزبير فقد حرضا على عثمان، ثم طالبا بدمه، كما هو شأن الانتهازيين من قديم الزمان. و تقدم الكلام عنهما و عن معاوية مفصلا و مطولا.

شرح منهاج البراعة خویی

و هو المأة و السابع و الستون من المختار في باب الخطب بعد ما بويع بالخلافة و قد قال له قوم من الصّحابة لو عاقبت قوما ممّن أجلب على عثمان فقال عليه السّلام:

يا إخوتاه إنّي لست أجهل ما تعلمون و لكن كيف لي بقوّة و القوم المجلبون على حدّ شوكتهم يملكوننا و لا نملكهم و ها هم هؤلاء قد ثارت

معهم عبدانكم و التفّت إليهم أعرابكم و هم خلالكم يسومونكم ما شاءوا و هل ترون موضعا لقدرة على شي ء تريدونه

اللغة

(أجلبوا) عليه أى تألّبوا و اجتمعوا (و الحدّ) منتهى الشي ء، و من كلّ شي ء حدّته، و في بعض النسخ (على جدّ) بالجيم المكسورة اسم من جدّ في الأمر من باب ضرب و قتل اذا اجتهد و سعى فيه، و منه يقال فلان محسن جدّا أى نهاية و مبالغة (و عبدان) بالكسر جمع عبد مثل جحش و جحشان و الضمّ أيضا مثل تمر و تمران و الأشهر في جمعه أعبد و عبيد و عباد و (سام) فلانا الأمر إذا كلّفه إيّاه، أكثر ما يستعمل في العذاب و الشرّ قال سبحانه يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ

الاعراب

جواب لو في قوله لو عاقبت محذوف، بقرينة المقام و الهاء في قوله يا إخوتاه للسّكت، قال نجم الأئمة الرّضي أمّا هاء السّكت فهى هاء تزاد في آخر الكلمة الموقوف عليها إذا كان آخرها ألفا و الكلمة حرف أو اسم عريق في البناء نحو لا و ذا و هنا و ذلك لأنّ الألف حرف خفيّة فاريد بيانها فاذا جئت بعدها بهاء ساكنة- فلا بدّ من مدّ الألف إذا جئت بعدها و ذلك في الوصل بحرف آخر- تبيّن النطق بها و إذا لم تأت بعدها بشي ء و ذلك في الوقف خفيت حتّى ظنّ أن آخر الكلمة مفتوحة فلذا وصلت ليبيّن جوهرها.

و اختاروا أن يكون ذلك الحرف هاء لمناسبتها بالخفاء لحرف اللّين فاذا جاءت ساكنة بعد الألف فلا بدّ من تمكين مدّ الألف ليقوم ذلك مقام الحركة فيمكن الجمع بين ساكنين، فيبقين الألف بذلك التمكين و المدّ.

و قال في باب المنادى المندوب و إذا ندبت يا غلامي بسكون الياء فكذا تقول عند سيبويه يا غلامياه لأنّ أصلها الفتح عنده و أجاز المبرّد يا غلاماه بحذف الياء للساكنين قال ابن الحاجب و الحذف ليس بوجه و قال نحو وا غلاميه أوجه.

أقول: و قول أمير المؤمنين عليه السّلام مؤيّد لقول المبرّد و شاهد له.

قال نجم الأئمة إلحاق هاء السّكت بعد زيادة الندبة«» واوا كانت أو ياء أو ألفا جايز في الوقف لا واجب و بعضهم يوجبها لئلّا يلتبس المندوب بالمضاف إلى ياء المتكلّم المقلوبة ألفا نحو يا غلاما، و ينبغي أن لا يجب عند هذا القائل مع واو لأنها يكفى في الفرق بين الندبة و الندا، و ليس ما قال بوجه لأنّ الألف المنقلبة عن ياء المتكلّم قد يلحقها الهاء في الوقف كما مرّ فاللبس إذا حاصل مع الهاء أيضا و الفارق هو القرينة.

أقول: و يكفى في ردّ هذا القائل قوله عليه السّلام يا إخوتاه فانّ الألف فيه مقلوبة عن ياء المتكلّم و قد لحقها هاء السّكت كما قاله الرّضيّ. و قوله عليه السّلام على حدّ شوكتهم ظرف مستقرّ حال من ضمير المجلبون و إضافة حدّ إلى شوكتهم لاميّة على رواية حدّ بالحاء و بمعنى في على روايته بالجيم كما هو غير خفيّ.

و الهاء في قوله عليه السّلام و ها هم هؤلاء للتّنبيه و هى تدخل الجمل و تدخل في جميع المفردات أسماء الاشارة نحو هذا و هاتا و هؤلاء و كثيرا ما يفصل بينها و بين اسم الاشارة بالقسم نحو ها اللّه ذا و بالضمير المرفوع المنفصل نحو ها أنتم اولاء و بغيرهما قليلا نحو قولهم هذا لها ها و ذا ليا أى و هذا ليا.

و ذهب الخليل إلى أنّ هاء المقدّمة في جميع ذلك كانت متّصلة باسم الاشارة أى كان القياس اللّه هذا، و أنتم هؤلاء، و الدّليل على أنّه فصل حرف التنبيه عن اسم الاشارة ما حكى أبو الخطاب عمّن يوثّق به هذا أنا أفعل في موضع ها أنا ذا أفعل، و حدّث يونس هذا أنت تقول ذا.

و جوّز بعضهم أن يكون هاء المقدّمة في نحو ها أنت ذا تفعل غير منويّ دخولها على ذا استدلالا بقوله تعالى ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ و لو كانت هي الّتي كانت مع اسم الاشارة لم تعد بعد أنتم.

قال نجم الأئمة و يجوز أن يعتذر للخليل بأنّ تلك الاعادة للبعد بينهما كما اعيد في «فلا تحسبنّهم» بعد قوله «فلا تحسبنّ الّذين يبخلون» و أيضا قوله «ثمّ أنتم هؤلاء تقتلون» دليل على أنّ المقدّم «في ها أنتم اولاء» هو الّذي كان مع اسم الاشارة، و لو كان في صدر الجملة من الأصل لجاز من غير اسم اشارة ها أنت زيد.

و ما حكى الزمخشري من قولهم ها أن زيدا منطلق، و ها أنا أفعل كذا مما لم أعثر له على شاهد فالأولى أن نقول ها التنبيه مختصّ باسم الاشارة، و قد يفصل منه كما مرّ و لم يثبت دخوله في غيره.

و قال نجم الأئمة أيضا و اعلم انّه ليس المراد من قولك ها أنا ذا أفعل أن تعرّف المخاطب نفسك و أن تعلمه أنت لست غيرك لأنّ هذا محال بل المعنى فيه و في ها أنت ذا تقول و ها هو ذا يفعل استغراب وقوع مضمون ذلك الفعل المذكور بعد اسم الاشارة من المتكلّم أو المخاطب أو الغائب كأنّ معنى ها أنت ذا تقول أو يضربك زيد، أنت هذا الذي أرى من كنّا نتوقّع منه أن لا يقع منه أو عليه مثل هذا الغريب ثمّ بيّنت بقولك تقول و قولك يضربك زيد الّذي استغربته و لم تتوقّعه.

قال تعالى ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ فالجملة بعد اسم الاشارة لازمة لبيان الحال المستغربة و لا محلّ لها إذ هي مستأنفة.

و قوله: و هم خلالكم يسومونكم جملة هم يسومون مبتدأ و خبر في محلّ النّصب على الحال و خلالكم ظرف مستقرّ حال من مفعول يسومون قدّمت على ذيها للتوسّع.

المعنى

اعلم أنّ المستفاد من شرح المعتزلي أنّ هذا الكلام قاله عليه السّلام أوّل مسير طلحة و الزبير إلى البصرة (بعد ما بويع بالخلافة و قد قال له قوم من الصحابة لو عاقبت قوما ممّن أجلب و أعان على) قتل (عثمان) لكان حسنا لما فيه من قطع عذر الناكثين اذ عمدة متمسّكهم في النكت كان المطالبة بدم عثمان (فقال عليه السّلام:) معتذرا عمّا اشير عليه (يا إخوتاه) إنّي على غزارة علمى (لست أجهل ما تعلمون) بل أعلم ما كان و ما هو كائن و ما يكون (و لكن كيف لي بقوّة) على القصاص و الانتقام (و القوم المجلبون) المجتمعون المتألّبون (على حدّ شوكتهم) أى على غاية شوكتهم أو مع كونهم مجدّين في الشوكة مبالغين في شدّة البأس (يملكوننا و لا نملكهم) أى هم مسلّطون علينا و لسنا مسلّطين عليهم و صدقه عليه السّلام في هذا الجواب ظاهر لأنّ أكثر أهل المدينة كانوا من المجلبين عليه، و كان من أهل مصر و من الكوفة و غيرهم خلق عظيم، حضروا من بلادهم و قطعوا المسافة البعيدة لذلك، و انضمّ إليه أعراب البادية و عبيد المدينة، و ثاروا ثورة واحدة فكانوا على غاية الشوكة و لذلك اعتذر عليه السّلام بعدم التمكّن و القوّة.

و قد روى أنّه عليه السّلام جمع النّاس و وعظهم ثمّ قال لتقم قتلة عثمان فقام النّاس بأسرهم إلّا القليل و كان ذلك الفعل استشهادا منه على صدق قوله، و نبّه أيضا على صدقه عليه السّلام باحالة المشيرين عليه إحالة معاينة و باشارة حضوريّة إلى كثرة المجلبين و شدّتهم فقال عليه السّلام: (و ها هم هؤلاء قد ثارت) و هاجت (معهم عبدانكم و التفّت) و انضمّت (إليهم أعرابكم و هم خلالكم) أى بينكم غير متباعدين عنكم (يسومونكم ما شاءوا) كيف شاءوا ليس لهم رادع و لا دافع (و هل ترون) و الحال هذه (موضعا لقدرة على شي ء تريدونه).

شرح لاهیجی

و من كلام له (علیه السلام) بعد ما بويع بالخلافة و قد قال له من الصّحابة لو عاقبت قوما ممّن اجلب على عثمان فقال (علیه السلام) يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است بعد از آن كه بيعت كردند با او بخلافت و گفت مر او را طائفه از صحابه كاش كه عقاب و مؤاخذه مى كردى تو طائفه را از آن كسانى كه جمع امده بودند بر قتل عثمان پس گفت امير المؤمنين (علیه السلام) يا اخوتاه انّى لست اجهل ما تعلمون و لكن كيف لى بقوّة و القوم المجلبون على حدّ شوكتهم يملكوننا و لا تملكهم و ها هم هؤلاء قد ثارت معهم عبدانكم و التفّت اليهم اعرابكم و هم خلالكم يسومونكم على ما شاءوا هل ترون موضعا لقدرة على شي ء تريدونه يعنى اى برادران من بتحقيق كه من نيستم كه نادان باشم بآنچه شما مى دانيد و ارى چگونه است از براى من قوّت بر انتقام و حال آن كه آن قومى كه جمع شدند بر قتل عثمان بر نهايت شوكت و تسلّط خود باشند تسلّط بر ما دارند و نيستيم ما مسلّط بر ايشان و آگاه باشيد انجماعت آن گروهى باشند كه بتحقيق كه برانگيخته اند با ايشان بندگان شما و پيوسته اند بسوى ايشان باديه نشينان شما و انجماعت در ميان شما باشند رنج و ملالت مى رسانند بشما بطورى كه بخواهند و ايا مى بينيد جائى از براى قدرت بر چيزى كه اراده دارند بآن چيز

شرح ابن ابی الحدید

و قد قال له قوم من الصحابة لو عاقبت قوما ممن أجلب على عثمان فقال ع: يَا إِخْوَتَاهْ إِنِّي لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ وَ لَكِنْ كَيْفَ لِي بِقُوَّةٍ وَ الْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْكَتِهِمْ يَمْلِكُونَنَا وَ لَا نَمْلِكُهُمْ وَ هَا هُمْ هَؤُلَاءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُكُمْ وَ الْتَفَّتْ إِلَيْهِمْ أَعْرَابُكُمْ وَ هُمْ خِلَالَكُمْ يَسُومُونَكُمْ مَا شَاءُوا وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَةٍ عَلَى شَيْ ءٍ تُرِيدُونَهُ

أجلب عليه أعان عليه و أجلبه أعانه و الألف في يا إخوتاه بدل من ياء الإضافة و الهاء للسكت .

و على حد شوكتهم شدتهم أي لم تنكسر سورتهم و العبدان جمع عبد بالكسر مثل جحش و جحشان و جاء عبدان بالضم مثل تمر و تمران و جاء عبيد مثل كلب و كليب و هوجمع عزيز و جاء أعبد وعباد و عبدان مشددة الدال و عبداء بالمد وعبدى بالقصر و معبوداء بالمد و عبد بالضم مثل سقف و سقف و أنشدوا

  • أنسب العبد إلى آبائهأسود الجلدة من قوم عبد

و منه قرأ بعضهم وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ و أضافه قوله و التفت إليهم أعرابكم انضمت و اختلطت بهم و هم خلالكم أي بينكم يسومونكم ما شاءوا يكلفونكم قال تعالى يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ

موقف علي من قتلة عثمان

و اعلم أن هذا الكلام يدل على أنه ع كان في نفسه عقاب الذين حصروا عثمان و الاقتصاص ممن قتله إن كان بقي ممن باشر قتله أحد و لهذا قال إني لست أجهل ما تعلمون فاعترف بأنه عالم بوجوب ذلك و اعتذر بعدم التمكن كما ينبغي و صدق ع فإن أكثر أهل المدينة أجلبوا عليه و كان من أهل مصر و من الكوفة عالم عظيم حضروا من بلادهم و طووا المسالك البعيدة لذلك و انضم إليهم أعراب أجلاف من البادية

شرح نهج البلاغه منظوم

بعد ما بويع بالخلافة، و قد قال له قوم من الصّحابة: لو عاقبت قوما ممّن أجلب على عثمان فقال عليه السّلام: يا إخوتاه، إنّى لست أجهل ما تعملون، و لكن كيف لى بقوّة وّ القوم المجلبون على حدّ شوكتهم يملكوننا و لا نملكهم و هاهم هؤلاء قد ثارت معهم عبدانكم، و التفّت إليهم أعرابكم، و هم خلالكم يسومونكم مّا شاءوا، و هل ترون موضعا لّقدرة على شي ء تريدونه

ترجمه

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است پس از آنكه با آن جناب بخلافت بيعت كردند (پس طلحه و زبير پيمان را شكسته در بصره باعث آشوب شدند) برخى از ياران بآن حضرت عرض كردند، خوب بود آنانكه بر عثمان هجوم كرده و او را كشتند كيفر مى فرمودى (تا راه عذرى براى بهانه جويان پيمان شكن باقى نماندى) لذا حضرت فرمودند: برادران، من بى اطّلاع به آن چه شما مى دانيد نيستم (و رسول خدا مرا بگذشته و حال و آينده آگاهى داده) لكن چگونه مرا توانائى (كيفر كشيدن از كشندگان عثمان) است، در صورتى كه آنان باعلا درجه اقتدارند، آنها بر ما مسلّط، و ما بر آنها مسلّط نيستيم (و اين كار در نهايت دشوارى است زيرا كه اغلب مردم بلادهاى اسلامى در اين كار شركت داشته اند، بروايت ديگر حضرت مردم را گرد آورده و براى ايشان خطبه خوانده، فرمود كشندگان عثمان از جاى برخيزند، پس جز عدّه كمى اغلب آنان ايستادند، و منظور حضرت از اين كار دادن پاسخى دندان شكن بناصحين بود) آگاه باشيد غلامان شما با كشندگان همدست، و باديه نشينانتان با آنها پيوست بوده اند، و ايشان در ميان شما هستند (و تا بحال از مدينه بيرون نرفته اند، و اگر از منظورتان آگاه شوند) آنچه بخواهند آزارتان مى دهند، آيا شما قدرت بر امرى كه خواهانيد داريد (و آيا در صورت وقوع حادثه مى توانيد با كشندگان عثمان بزد و خورد بر خيزيد، پيدا است كه نه)

نظم

  • چو عثمان از خلافت منفصل شدپس از كشتن تنش پنهان بگل شد
  • بجاى خويش آمد جاگزين حق خليفه شد ولىّ اللّه مطلق
  • بشه گفتند پس جمعى ز يارانچو خوش بودار كشيدى كين عثمان
  • پى آرامش اشخاص خود سربكش از قاتلينش زود كيفر
  • سخن را شه بمشگ و عنبر آلودبپاسخ ريخت درّ از لعل و فرمود
  • كه از هر چه شما هستيد آگاهسوى آن برده ام من زودتر راه
  • و ليكن نيست اكنون گاه اين كارتامّل اندر آن بايد بناچار
  • بر اين مطلب توانائى ندارمبگاه ديگرش بايد گذارم
  • براى آنكه اندر خون عثمان كسان كه كرده شركت از دل و جان
  • همه در منتهاى اقتداراندز قدرتهاى ما باكى ندارند
  • شديم اين خون گر از آنها مطالب شوند آنها بماها باز غالب
  • بهم همدست خيل قاتلين اندتمام از اتّفاق از مسلمين اند
  • تمامى داشته شركت در اين خون ز خيل مسلمين كيفر كشم چون
  • بآنان بندگانتان بوده پيوستهمه اعرابيان هم پشت و همدست
  • هنوز از شهرتان بيرون نرفته باطراف شما منزل گرفته
  • ز مقصدتان شوند ار كه خبر داركنند آن قدر كه خواهند آزار
  • شما آن شوكت و قدرت نداريدكز آنان خواهش خود را بر آريد
  • پى اين خون بآنان گر ستيزيدز پاى افتيد و ديگر بر نخيزيد

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS