دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 169 نهج البلاغه بخش 1 : ضرورت اطاعت از رهبرى

خطبه 169 نهج البلاغه بخش 1 به تشریح موضوع "ضرورت اطاعت از رهبرى" می پردازد.
No image
خطبه 169 نهج البلاغه بخش 1 : ضرورت اطاعت از رهبرى

موضوع خطبه 169 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 169 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 169 نهج البلاغه بخش 1

1 ضرورت اطاعت از رهبرى

متن خطبه 169 نهج البلاغه بخش 1

الأمور الجامعة للمسلمين

إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ رَسُولًا هَادِياً بِكِتَابٍ نَاطِقٍ وَ أَمْرٍ قَائِمٍ لَا يَهْلِكُ عَنْهُ إِلَّا هَالِكٌ وَ إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ إِلَّا مَا حَفِظَ اللَّهُ مِنْهَا وَ إِنَّ فِي سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَيْرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَيَنْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ ثُمَّ لَا يَنْقُلُهُ إِلَيْكُمْ أَبَداً حَتَّى يَأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَيْرِكُمْ

ترجمه مرحوم فیض

خداوند پيغمبر را كه راهنما (ى بشر) بود بر انگيخت با كتابى (قرآن كريم) گويا (راه خير و شرّ را بيان نموده) و با امرى (آئينى) برپا (تا قيامت باقى و بر قرار بوده كجى و نادرستى در آن راه ندارد) تباه نمى شود مگر مخالف آن كه تباه شونده است، و بتحقيق بدعتهاى مشتبه (كه به سنّت پيغمبر اكرم جلوه داده ميشود) هلاك كننده ها (ى مردم) هستند مگر آنرا كه خدا از آنها حفظ كند (توفيق دهد تا از آنها پيروى نكرده به سلامت ماند) و اطاعت از حجّت خدا (امام عليه السّلام) نگاه دارى امر (دين و دنياى) شما است، پس او را پيروى كنيد به حالى كه سرزنش شده و مجبور نبوده باشيد (با اخلاص و صميم قلب بدستور او رفتار نمائيد، نه از روى بى ميلى كه چنين كسيرا منافق و رئاء كار دانسته او را توبيخ و سرزنش نمايند) و سوگند بخدا (يا مرا) بايد اطاعت كنيد، يا آنكه خداوند خلافت حقّه را از شما انتقال مى دهد، پس هرگز آنرا بسوى شما باز نمى گرداند تا بغير شما (بنى اميّه و بنى عبّاس) باز گردد.

ترجمه مرحوم شهیدی

هنگامى كه اصحاب جمل به بصره رفتند همانا خداوند پيامبرى را برانگيخت راهنما، با كتابى به حق گويا، و شريعتى راست و برپا.- آن كه با اوست رستگار است- و هلاك نشود جز كسى كه تبهكار است. همانا آنچه در دين نبود و نو پديد آمده است، و آنچه سنّت نيست و همانند سنّت است، موجب تباهى امّت است. جز آنكه خدا- رحمت آرد- و بنده را از آن نگاه دارد. همانا حكومتى كه از جانب خدا برپاست، نگاهبان كارهاى شماست. پس فرمانش را گردن نهيد از بن دندان، نه از روى كراهت تا سرزنش شويد بدان. به خدا سوگند، كه بايد چنين كنيد، و گرنه خدا دولت اسلام را از شما منتقل خواهد كرد، سپس هيچگاه آن را به شما بازنخواهد آورد، و به هم در شود و به دست مردمى ديگر شود.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله خطب فصيحه آن وليّ مؤمنين و وصيّ خاتم النبيّين است نزد رفتن أصحاب جمل بسوى بصره مى فرمايد: بدرستى كه خداى تعالى مبعوث فرمود پيغمبر را كه هدايت كننده بود بطريق نجاة با كتابي كه ناطق بود بحقّ، و با شريعتى كه باقي بود تا قيامت، هلاك نمى شود از آن مگر كسى كه بالغ شود بمنتهاى هلاكت، آگاه باشيد و بدرستى كه بدعتهائى كه تشبيه شده اند بسنت آنهايند هلاك كنندها مگر آنچه كه خدا حفظ فرمايد از آن.

و بدرستى كه حجت خدا نگه داشتن است مر كار شما را، پس ببخشيد بأو اطاعت خودتان را در حالتي كه ملامت كرده نشده است و بكراهت داشته نشده بان و بخدا سوگند البته بايد اطاعت آن را نمائيد و الّا هر آينه محققا نقل ميكند خداى تعالى از شما سلطنت اسلام را، پس از آن نقل نمى كند آن را بسوى شما هرگز تا اين كه پناه ببرد آن أمر خلافت بسوى غير شما.

شرح ابن میثم

إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ رَسُولًا هَادِياً بِكِتَابٍ نَاطِقٍ وَ أَمْرٍ قَائِمٍ لَا يَهْلِكُ عَنْهُ إِلَّا هَالِكٌ وَ إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ إِلَّا مَا حَفِظَ اللَّهُ مِنْهَا وَ إِنَّ فِي سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَيْرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَيَنْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ ثُمَّ لَا يَنْقُلُهُ إِلَيْكُمْ أَبَداً حَتَّى يَأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَيْرِكُمْ

اللغة

أقول: يأرز: ينحاز و ينقبض.

المعنى

و قوله: إنّ اللّه بعث. إلى قوله: هالك. تصدير للفصل بالامور الجامعة للمسلمين الّتي هي اصول دولتهم و تذكير لهم بها ليرجعوا إليها. و أمر قائم: مستقيم. و قوله: لا يهلك عنه إلّا هالك. أى لا يهلك من مخالفته إلّا أعظم هالك كما تقول لا يعلم هذا الفنّ من العلم إلّا عالم: أى من بلغ الغاية من العلم. و قوله: و إنّ المبتدعات المشبهات هنّ المهلكات إلّا ما حفظ اللّه. لمخالفتها الكتاب و السنّة الجامعين لحدود اللّه و خروجها عنهما، و أراد الهلاك الاخروىّ. و قوله: إلّا من حفظ اللّه. استثناء من المهلكات: أى إلّا ما حفظ اللّه منها بالعصمة عن ارتكابها.

إذ لا تكون مهلكة إلّا لمن ارتكبها، و المشبهات ما أشبه السنن و ليس منها، و روى المشبّهات بتشديد الباء و فتحها، و هو ما شبّه على الناس و ليس. و روى المشتبهات: أى الملتبسات، و سلطان اللّه هو سلطان الإسلام، و أراد سلطان دين اللّه فحذف المضاف، و يحتمل أن يريد بسلطان اللّه نفسه لكونه خليفة له في أرضه، و إنّما أضافها إليه اعتزارا به، و ظاهر أنّ فيه منعة و عصمة لهم فإنّ الّذي نصرهم و هم قليلون حيّ قيّوم فبالأولى أن ينصرهم على كثرتهم بشرط طاعته الخالصة و الدخول في أمر سلطانه. و لذلك قال: فأعطوه طاعتكم غير ملوّمة: أى غير ملوم صاحبها بالنسبة إلى النفاق و الرياء و لا مستكره بها: و يروى غير ملويّة: أى معوجّة. ثمّ أخذ في وعيدهم إن لم يطيعوا بنقل اللّه عنهم سلطان الإسلام من غير أن يردّه إليهم أبدا حتّى يصير الأمر إلى غيرهم، و أراد أمر الخلافة. ثمّ إن جعلنا حتّى و ما بعدها غاية لنقل السلطان عنهم لم يفهم منها عوده إليهم، و إن جعلناها غاية من عدم نقله إليهم فهم منها ذلك.

فإن قلت: لم قال لا يرجع إليهم أبدا و قد عاد بالدولة العباسيّة.

قلت: اجيب من وجوه: الأوّل: أنّ القوم الّذين خاطبهم من أصحابه بهذا الخطاب لم ترجع الدولة إليهم أبدا فإنّ اولئك بعد انقضاء دولة بني اميّة لم يبق منهم أحد. ثمّ لم يرجع إلى أحد من أولادهم أصلا. الثاني: أنّه قيّد بالغاية فقال: لا يصير إليكم حتّى يصير في قوم آخرين، و ظاهر أنّه كذلك بانتقاله إلى بني اميّة. الثالث: قال بعض الشارحين: إنّما عاد لأنّ الشرط لم يقع و هو عدم الطاعة فإنّ أكثرهم أطاعه طاعة غير ملوّمة و لا مستكره بها. الرابع: قال قوم: أراد بقوله: أبدا المبالغة كما تقول لغريمك: لا حبسنّك أبدا، و المراد بالقوم الّذين يأرز إليهم هذا الأمر بنو اميّة كما هو الواقع.

ترجمه شرح ابن میثم

إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ رَسُولًا هَادِياً بِكِتَابٍ نَاطِقٍ وَ أَمْرٍ قَائِمٍ لَا يَهْلِكُ عَنْهُ إِلَّا هَالِكٌ وَ إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ إِلَّا مَا حَفِظَ اللَّهُ مِنْهَا وَ إِنَّ فِي سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَيْرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَيَنْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ ثُمَّ لَا يَنْقُلُهُ إِلَيْكُمْ أَبَداً حَتَّى يَأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَيْرِكُمْ

لغات

يأرز: جانب ديگر مى رود، و دامن جمع مى كند

ترجمه

«خداوند متعال پيامبرى راهنما با كتابى گويا و دستورى استوار برانگيخت كه به وسيله آن جز بد سرشت هلاك نمى گردد همانا آنچه نابود كننده است بدعتهايى است كه باطل را به صورت حقّ جلوه داده و مشتبه مى سازد، مگر آنچه خداوند از آن نگه دارد، بى گمان پيروى از حكومت الهى مايه حفظ و نگهدارى شماست، پس بى آن كه خود را مورد سرزنش قرار دهيد و ناگزير بدانيد اطاعت خود را تقديم پيشگاه حق كنيد، به خدا سوگند بايد اين كار را بكنيد، و گرنه خداوند سلطنت اسلام را از شما به ديگران منتقل خواهد كرد و پس از آن هرگز به سوى شما باز نخواهد گشت تا اين كه به كسانى غير از شما منتقل گردد.

شرح

فرموده است: إنّ اللّه بعث... تا هالك.

اين جملات كه مربوط به عموم مسلمانان و پايه دين و اساس حكومت آنان است سر آغاز خطبه قرار داده شده تا براى شنوندگان يادآورى، و موجب توجّه و بازگشت آنان به اين اصول و مبانى باشد. واژه قائم در جمله أمر قائم به معناى راست و پايدار است.

فرموده است: لا يهلك عنه إلّا هالك.

يعنى: در اين دين كسى هلاك نمى شود مگر آن كه در اوج مخالفت با آن بوده، و سرنوشتى جز هلاكت و نابودى براى خود فراهم نكرده باشد، چنان كه اگر گفته شود: اين رشته از دانش را جز دانشمند نمى داند يعنى دانشمندى آن را مى داند كه به منتهاى فضل و دانش رسيده باشد.

فرموده است: و إنّ المبتدعات المشبّهات... إلّا ما حفظ اللّه. زيرا بدعتها و شبهه هايى كه در ميان مردم پديد مى آيد با كتاب خدا و سنّت پيامبر گرامى (ص) كه تمامى حدود و احكام خداوند را شاملند، منافات و مخالفت دارند و پيروى از آنها موجب خروج از دين و ترك متابعت از كتاب و سنّت مى باشد، منظور از هلاكت در اين عبارت نابودى در آخرت است.

فرموده است: إلّا ما حفظ اللّه.

اين جمله مستثناى المهلكات است يعنى مگر آنچه خداوند حفظ كند و انسان را از دچار شدن به اين مهلكات باز دارد، زيرا مهلكات يا اعمالى كه موجب نابودى و هلاكت انسان است تنها دامنگير كسى مى شود كه آنها را به جاى آورد، امّا مشبّهات عبارت از چيزهايى است كه شبيه سنّت است ليكن سنّت و سيرت رسول اكرم (ص) نيست، در برخى نسخه ها به جاى مشبّهات مشتبهات يعنى آنچه مايه اشتباه و التباس گردد نقل شده است، مراد از عبارت سلطان اللّه سلطه و قدرت اسلام است و منظور از آن سلطان دين اللّه است كه مضاف (دين) حذف شده است و ممكن است مقصود آن حضرت نفس نفيس خودش باشد، زيرا او جانشين خداوند در روى زمين است، و براى بيان اين كه حكومت و قدرت او، سلطنت حقّ و مظهر عزّت و شوكت خداوند است واژه سلطان به اللّه اضافه شده است، و اين روشن است كه پيروى از حكومت حقّ مايه توانمندى و مصونيّت از گناه است، زيرا كسى كه پيروان حقّ را در حالى كه شمار آنها اندك بوده در برابر دشمنان بسيار يارى داده زنده جاويد است، و اكنون با اين كثرت عدد اگر او را خالصانه فرمانبردارى و از حكومت او پيروى كنند هر چه بيشتر و شايسته تر آنان را يارى و پيروزى خواهد داد، از اين رو فرموده است: فأعطوه طاعتكم غير ملوّمة يعنى خداوند را آن چنان فرمانبردارى و بندگى كنيد كه به سبب آلودگى به نفاق و ريا مستوجب سرزنش و نكوهش نباشيد و پس از آن فرموده است: و لا مستكره بها يعنى طاعت و عبادت شما از روى بى ميلى و اجبار نباشد، به جاى عبارت غير ملوم غير ملويّة نيز روايت شده است، يعنى طاعت شما كژ و نادرست نباشد. پس از اين امير مؤمنان (ع) آنان را بيم مى دهد كه اگر فرمانبردارى نكنيد خداوند قدرت و حكومت اسلام را از شما خواهد گرفت، و هرگز به شما باز نمى گرداند تا اين كه آن را به جاى ديگر منتقل، و در ميان كسانى غير از شما مستقرّ سازد، منظور آن حضرت از اين سخن امر خلافت است، بايد دانست كه اگر در جمله حتّى يأرز الأمر إلى غيركم واژه حتّى و آنچه پس از آن آمده غايت و نهايت نقل سلطنت حقّ از آنها دانسته شود برگشت و استقرار دوباره آن چنان كه گفته شد از عبارت فهميده نمى شود، ليكن اگر حتّى را غايت و پايان عدم انتقال حكومت حقّه اسلام به آنان بدانيم، برگشت آن را به آنان مى توان از سخن دريافت.

اگر گفته شود: چرا امام (ع) فرموده است: پس از آن حكومت اسلام هرگز به آنان باز نخواهد گشت، در حالى كه با پديد آمدن دولت عبّاسى حكومت به آنان بازگشته است اين پرسش را مى توان به چند گونه پاسخ داد: 1 گروهى كه در اين گفتار طرف خطاب آن حضرت و از اصحاب و ياران او بشمارند هرگز دولت و قدرت به آنها باز نگشته است، زيرا پس از انقضاى حكومت بنى اميّه هيچ يك از اينها زنده نمانده بود، و پس از آن هم در هيچ موقع قدرت به كسانى از فرزندان اينها منتقل نشده است.

2 سخن امير مؤمنان (ع) مقيّد به واژه حتّى است كه به اصطلاح نحويان براى غايت و نهايت مى آيد، و فرموده است قدرت و حكومت اسلام هرگز به شما باز نمى گردد تا اين كه به گروه ديگرى منتقل گردد، چنان كه قضيّه به همين صورت واقع شد، و حكومت از دست آنها بيرون رفت و به چنگ بنى اميّه افتاد.

3 برخى از شارحان گفته اند، گفتار امام (ع) كه «حكومت هرگز به شما باز نمى گردد تا اين كه...» به دنبال اين شرط است: «اگر خدا را فرمانبردار نباشيد»، و چون اين شرط واقع نشده و بسيارى از مسلمانان بدون آلودگى به ريا و نفاق و بى اكراه و اجبار خداوند را بندگى و فرمانبردارى كرده اند، حكومت به آنها باز گشته است.

4 گروهى گفته اند: واژه ابدا براى مبالغه آمده است، چنان كه به بدهكارى كه وام خود را نمى پردازد گفته مى شود: لأحبسنّك أبدا يعنى تو را براى هميشه زندانى خواهم كرد.

بارى مراد از قومى كه خلافت در كنار آنها قرار خواهد گرفت، بنى اميّه است چنان كه رويدادها به همين نحو اتّفاق، و اين امر به دست آنها افتاد.

شرح مرحوم مغنیه

إنّ اللّه بعث رسولا هاديا بكتاب ناطق و أمر قائم، لا يهلك عنه إلّا هالك. و إنّ المبتدعات المشّبّهات هنّ المهلكات إلّا ما حفظ اللّه منها. و إنّ في سلطان اللّه عصمة لأمركم. فأعطوه طاعتكم غير ملوّمة و لا مستكره بها. و اللّه لتفعلنّ أو لينقلنّ اللّه عنكم سلطان الإسلام، ثمّ لا ينقله إليكم أبدا حتّى يأرز الأمر إلى غيركم.

اللغة:

المراد بالقائم هنا المستقيم، و بالهالك من لا يرتدع عن سبيل التهلكة، و المبتدعات المشبهات: السيئات ألبست ثوب الحسنات. و يأرز: يرجع.

الإعراب:

غير ملومة حال من طاعتكم، و يأرز مضارع منصوب بأن مضمرة بعد حتى

المعنى:

(إن اللّه بعث رسولا هاديا إلخ).. يشير بهذا الى انه لا سبيل لنجاح المسلمين و تقدمهم إلا التمسك و العمل بكتاب اللّه و سنة نبيه، و التاريخ يشهد بأن المسلمين كانوا خير أمة أخرجت للناس حين كان الاسلام مادة للتعليم في مدارسهم، و مصدرا للأحكام في محاكمهم، و أساسا للعلاقات و المعاملات مع الغير و مع بعضهم البعض.

(و ان المبتدعات المشبهات هن المهلكات). إن هذه البدع التي ألبست ثوب الاجتهاد في الدين هي السبب الموجب لانقسام المسلمين و تخلفهم، و اللّه سبحانه سيعاقب غدا أهل البدع بما يستحقون (إلا ما حفظ اللّه منها) أي وقي شر البدع بالتوبة و الانابة (و ان في سلطان اللّه عصمة لأمركم). ان التمسك بشريعة اللّه هو الأساس لكيان المسلمين و سلطانهم و هيبتهم (فأعطوه طاعتكم غير ملومة، و لا مستكره بها). أطيعوا اللّه عن طيب خاطر، و بلا رياء تستحقون عليه اللوم و العذاب.

(و اللّه لتفعلن، أو لينقلن اللّه عنكم سلطان الإسلام، ثم لا ينقله اليكم أبدا).

ربط الإمام بين الطاعة الخالصة للّه، و بين سلطان الإسلام بحيث لا سلطان إطلاقا إلا بهذه الطاعة، و أكد ذلك بالقسم مع العلم بأن سلطان الاسلام ثبت من بعد الإمام للامويين، ثم للعباسيين، و لمن بعدهم، و استمر مئات السنين بلا طاعة للّه من الحاكمين و لا المحكومين. فما هو الجواب عن ذلك و أجاب الشارحون بأجوبة أنهاها البعض منهم الى خمسة، و لا شي ء منها تركن اليه النفس، أو يدل عليه سياق الكلام و ظاهره. و الذي نراه في الجواب ان مراد الإمام بالطاعة هنا تسليم الخلافة لأهل البيت، و بسلطان الإسلام تطبيق أحكامه و تنفيذها على الوجه الأكمل، و أضاف الإمام سلطان الإسلام الى المسلمين بالنظر الى ان الإسلام للجميع لا لفئة دون فئة، أو فرد دون فرد، و عليه يكون المعنى ان سلطان الإسلام هو الآن للمسلمين جميعا، و سيظل كذلك ما دام الإمام هو الخليفة، فإذا ذهب الى ربه و انتقلت الخلافة لأهل البيت استمر سلطان الإسلام للمسلمين، و إلا تداولته الأبالسة فيما بينهم، و لن يعود الى من يجعل سلطانه للجميع على السواء.

شرح منهاج البراعة خویی

و من خطبة له عليه السّلام

و هى المأة و الثامنة و الستون من المختار في باب الخطب عند مسير أصحاب الجمل إلى البصرة:

إنّ اللّه بعث رسولا هاديا بكتاب ناطق و أمر قائم، لا يهلك عنه إلّا هالك و إنّ المبتدعات المشبّهات هنّ المهلكات إلّا ما حفظ اللّه منها و إنّ في سلطان اللّه عصمة لأمركم فأعطوه طاعتكم غير ملومة، و لا مستكره بها و اللّه لتفعلنّ أو لينقلنّ اللّه عنكم سلطان الإسلام ثمّ لا ينقله إليكم أبدا حتّى يأرز الأمر إلى غيركم

اللغة

(المشبّهات) في بعض النسخ بصيغة المفعول و في بعضها بصيغة الفاعل و في بعضها (المشتبهات) بدلها يقال شبّهت الشي ء بالشي ء أى جعلته شبيها به فهو مشبّه بالفتح و شبّهته عليه تشبيها مثل لبّسته تلبيسا وزنا و معنى فأنا مشبّه بالكسر و اشتبهت الامور و تشابهت التبست فلم تتميّز و لم تظهر قال سبحانه: إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا و قال: وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ. و (غير ملومة) في بعض النسخ بالتخفيف من لام يلوم و في بعضها بالتّضعيف للمبالغة، و في بعضها (ملويّة) بدلها أى غير معوّجة من لوّيت العود إذا عطفته و (أرز) يأرز من باب ضرب انقبض و اجتمع و أرزت الحيّة أي لاذت بجحرها و رجعت إليه قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إنّ الاسلام ليأرز إلى المدينة كما يأرز الحيّة على جحرها

الاعراب

الباء في قوله بكتاب للمصاحبة كما في دخلت عليه بثياب السفر، و غير ملومة بالنصب حال من الطاعة

المعنى

اعلم أنّ هذه الخطبة حسبما ذكره الرضيّ خطبها عند مسير أصحاب الجمل إلى البصرة و الغرض منها التنبيه على ضلال الناكثين و الكشف عن فساد نيّتهم و سوء عقيدتهم و أنّ مقصودهم في الخروج و البغي عليه عليه السّلام هو الدّنيا لا الدّين و صدّرها بامور نفعها عامّ تذكيرا للمخاطبين و انقاذا لهم من الضّلالة و ايقاظا من رقدة الجهالة.

فقال عليه السّلام: (إنّ اللّه بعث رسولا هاديا) إلى شرايع الدّين و معالم الشرع المبين (بكتاب ناطق) بالحقّ لهج بالصّدق (و أمر قائم) مستقيم ليس بذي عوج أو باق حكمه بين الأمّة مستمرّا إلى يوم القيامة (لا يهلك) معرضا (عنه إلّا هالك) أى من بلغ الغاية في الهلاك فالتنكير لقصد النوع كما في قوله تعالى: «إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا».

قال العلّامة التفتازاني أى ظنّا حقيرا ضعيفا اذ الظنّ ممّا يقبل الشدّة و الضّعف فالمفعول المطلق هنا للنوعية لا للتأكيد و بهذا الاعتبار صحّ وقوعه بعد الاستثناء مفرّغا مع امتناع ما ضربته إلّا ضربا على أن يكون المصدر للتأكيد لأنّ مصدر ضربته لا يحتمل غير الضرب و المستثنى منه يجب أن يكون متعدّدا يحتمل المستثنى و غيره (و إنّ المبتدعات المشبّهات) أى البدعات المحدثات في الاسلام بعد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم المشبّهات بالسّنن و ليس منها و الملبّسات الأمر على الناس أو الملتبسات عليهم على اختلاف روايات المتن حسبما تقدّم (هنّ المهلكات) في الاخرة لخروجها عن الكتاب و السنّة و قوله: (إلّا ما حفظ اللّه منها) استثناء من بعض متعلّقات المهلكات أى إنّها مهلكة في جميع الأحوال إلّا حال حفظ اللّه منها بالعصمة عن ارتكابها أو انّ ما بمعنى من أى مهلكة لكلّ أحد إلّا من حفظه اللّه سبحانه ثمّ قال: (و إنّ في سلطان اللّه) أى سلطان دين اللّه و هو سلطان الاسلام الذي سيصرّح به أو أراد به السلطنة الالهيّة الّتي قوامها به لكونه خليفة اللّه في عباده و بلاده و وليّ أمره في أرضه فالاضافة من باب التشريف و الاعتزاز (عصمة لأمركم) و حفظا له عن التزلزل و الاختلال (فأعطوه طاعتكم غير ملومة) صاحبها (و لا مستكره بها) أي أطيعوه طوعا و بالاخلاص عن صميم القلب لا كرها و جبرا ينسب صاحبها الى الرّياء و النفاق فيستحقّ اللؤم و الملام (و اللّه لتفعلنّ) و لتطيعنّ (أو لينقلنّ اللّه عنكم سلطان الاسلام) أى الخلافة (ثمّ لا ينقله إليكم أبدا حتّى يأرز الأمر) أى ينقبض و يرجع (إلى غيركم).

فان قيل كيف قال عليه السّلام لا ينقله إليكم أبدا و قد عاد إليهم بالدّولة العبّاسية قلنا قد أجيب عنه بوجوه: أولها، ما قاله الشّارح المعتزلي و هو أنّ الشرط لم يقع و هو عدم الطاعة، فانّ أكثرهم أطاعوه غير ملومة و لا مستكره بها و اذا لم يتحقّق الشرط لم يتحقّق المشروط.

الثاني انه خاطب به الشيعة الطالبيّة فقال إن لم تعطوني الطاعة المحضة نقل الخلافة عن هذا البيت حتّى يأرز و ينضمّ إلى بيت آخر و هكذا وقع فانها انضمّت إلى بيت آخر من بني هاشم.

الثالث أنه أراد بقوله أبدا المبالغة كما تقول: احبس هذا الغريم أبدا و المراد بالقوم الّذين يأرز إليهم بنو اميّة كأنّه قال إن لم تفعلوا نقل اللّه الخلافة عنكم حتّى يجعلها في قوم آخرين و هم أعدائكم من أهل الشّام و بني اميّة و لا يعيدها إليكم إلى مدّة طويلة و هكذا وقع.

الرابع انه قيد بالغاية فقال لا يصير اليهم حتّى يصير في قوم آخرين و ظاهر أنّه كذلك بانتقاله إلى بني اميّة.

و الخامس أنّ القوم الّذين خاطبهم من أصحابه بهذا الخطاب لم ترجع الدّولة اليهم أبدا فانّ اولئك بعد انقضاء دولة بني اميّة لم يبق منهم ثمّ لم يرجع إلى أحد من أولادهم أصلا.

أقول و أحسنها الوجه الثالث و الرّابع و أحسنهما ثانيهما كما هو غير خفيّ على النّاقد الزكيّ.

شرح لاهیجی

و من كلام له (علیه السلام) عند مسير اصحاب الجمل الى البصرة يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است در وقت روانه شدن اصحاب جمل بسوى ولايت بصره يعنى اصحاب عايشه كه شتر سوار بود انّ اللّه بعث رسولا هاديا بكتاب ناطق و امر قائم لا يهلك عنه الّا هالك و انّ المبتدعات المشبّهات هنّ المهلكات الّا ما حفظ اللّه منها و انّ فى سلطان اللّه عصمة لامركم فاعطوه طاعتكم غير ملوّمة و لا مستكره بها يعنى بتحقيق كه خدا برانگيخته است بر بندگان رسولى كه راهنماينده ايشان باشد با كتابى كه گويا است باحكام خدا كه قران باشد و امرى كه ثابت است كه شريعت پيغمبر (صلی الله علیه وآله) باشد هلاك نمى شود از تجاوز كردن از او مگر كسى كه بمنتهاء درجه هلاكت رسيده و استعداد از براى هلاكت اخرويّه او بسر حدّ كمال و بنهايت رسيده باشد و بتحقيق كه بدعت شده ها در دين و تلبيس شده هاى در شريعت آنها هلاك كنندگان مردمند در اخرت مگر آن چيزى كه نگاه دارد خدا مردم را از ارتكاب بان يعنى بدعتها و تلبيس ها از بسيار بودن البتّه مردم را بهلاكت مى اندازد مگر آن كه خدا محافظت كند مردم را از ارتكاب بان و بتحقيق كه در اطاعت سلطان خدا يعنى خليفه بر حقّ خدا كه امير المؤمنين عليه السّلام باشد واپاينده مر دين و شريعت شما است پس بخشش كنيد باو اطاعت كردن شما را در حالتى كه غير سرزنش كرده شده و جبر كرده شده باشيد بان اطاعت يعنى از روى خواهش و اختيار اطاعت او را اختيار كنيد و اللّه لتفعلنّ او لينقلنّ اللّه عنكم سلطان الاسلام ثمّ لا ينقله اليكم ابدا حتّى يارز الامر الى غيركم یعنی سوگند بخدا كه يا بايد اطاعت كنيد شما سلطان خدا و خليفه خدا را يا اين كه هر اينه نقل ميكند خدا از شما سلطنت دين اسلام را بغير شما پس نقل نمى دهد سلطنت اسلام را خدا بسوى شما هرگز تا قيام قائم ال محمّد (علیه السلام) تا اين كه مجتمع و منضم مى گردد امر خلافت بغير شما يعنى تا بعد از انتقال بغير شما از جميع مخالفين

شرح ابن ابی الحدید

إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ رَسُولًا هَادِياً بِكِتَابٍ نَاطِقٍ وَ أَمْرٍ قَائِمٍ لَا يَهْلِكُ عَنْهُ إِلَّا هَالِكٌ وَ إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ إِلَّا مَا حَفِظَ اللَّهُ مِنْهَا وَ إِنَّ فِي سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَيْرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَيَنْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ ثُمَّ لَا يَنْقُلُهُ إِلَيْكُمْ أَبَداً حَتَّى يَأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَيْرِكُمْ 

و أمر قائم أي مستقيم ليس بذي عوج لا يهلك عنه إلا هالك تقديره لا يهلك عادلا عنه إلا هالك و هذا كما تقول لا يعلم هذا الفن إلا عالم أي من قد بلغ الغاية في العلم و استحق أن يوصف بذلك و يشار إليه فيه كذلك لا يهلك بعدوله عنه إلا من هو أعظم الهالكين و من يشار إليه بالهلاك و قد بلغ الغاية في الهلاك ثم قال إن المبتدعات المشبهات هن المهلكات المبتدعات ما أحدث و لم يكن على عهد الرسول و المشبهات التي تشبه السنن و ليست منها أي المشبهات بالسنن و روي المشبهات بالكسر أي المشبهات على الناس يقال قد شبه عليه الأمر أي ألبس عليه و يروى المشتبهات أي الملتبسات لا يعرف حقها من باطلها قال إلا من حفظ الله أي من عصمه الله بألطاف يمتنع لأجلها عن الخطأ ثم أمرهم بلزوم الطاعة و اتباع السلطان و قال إن فيه عصمة لأمركم فأعطوه طاعتكم غير ملومة أي مخلصين ذوي طاعة محضة لا يلام باذلها أي لا ينسب إلى النفاق و لا مستكره بها أي ليست عن استكراه بل يبذلونها اختيارا و محبة و يروى غير ملوية أي معوجة من لويت العود ثم أقسم أنهم إن لم يفعلوا و إلا نقل الله عنهم سلطان الإسلام يعني الخلافة  ثم لا يعيده إليهم أبدا حتى يأرز الأمر إلى غيرهم أي حتى ينقبض و ينضم و يجتمع و في الحديث إن الإسلام ليأرز إلى المدينة كما تأرز الحية إلى جحرها فإن قلت كيف قال إنه لايعيده إليهم أبدا و قد عاد إليهم بالخلافة العباسية قلت لأن الشرط لم يقع و هو عدم الطاعة فإن أكثرهم أطاعوه طاعة غير ملومة و لا مستكره بها و إذا لم يتحقق الشرط لم يتحقق المشروط و قد أجاب قوم عن هذا فقالوا خاطب الشيعة الطالبية فقال إن لم تعطوني الطاعة المحضة نقل الله الخلافة عن هذا البيت حتى يأرز و ينضم إلى بيت آخر و هكذا وقع فإنها انضمت إلى بيت آخر من بني هاشم و أجاب قوم آخرون فقالوا أراد بقوله أبدا المبالغة كما تقول احبس هذا الغريم أبدا و المراد بالقوم الذين يأرز الأمر إليهم بنو أمية كأنه قال إن لم تفعلوا نقل الله الخلافة عنكم حتى يجعلها في قوم آخرين و هم أعداؤكم من أهل الشام و بني أمية و لا يعيده إليكم إلى مدة طويلة و هكذا وقع

شرح نهج البلاغه منظوم

إنّ اللّه بعث رسولا هاديا بكتاب نّاطق وّ أمر قائم، لا يهلك عنه إلّا هالك، و إنّ المبتدعات المشبّهات هنّ المهلكات، إلّا ما حفظ اللّه منها، و إنّ فى سلطان اللّه عصمة لأمركم فاعطوه طاعتكم غير ملوّمة وّ لا مستكره بها، و اللّه لتفعلنّ أو لينقلنّ اللّه عنكم سلطان الإسلام، ثمّ لا ينقله إليكم أبدا حتّى يأرز الأمر إلى غيركم.

ترجمه

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است هنگام رفتن اصحاب جمل ببصره: خداوند (براى بشر) رسولى هدايت كننده، با كتابى گويا، و دينى استوار بفرستاد (كتابش طرق نيكبختى را نشان دهنده، و آئينش تا قيامت پاينده خواهد بود) و جز مخالف آن دين كه هلاك شونده است هلاك نشود، براستى كه بدعتهاى مشتبه، (به سنت رسول خدا (ص)) نابود كنندها (ى مردم)، هستند، مگر آنرا كه خدا از وقوع در آن مشتبهات نگهدارى كند (و موفّق به پيروى نكردن از آنها شود) البتّه سلطان خدائى (كسى را كه خداوند بامامت و خلافت شما تعيين فرموده است) امر شما را نگهدارنده است، پس او را بدون سرزنش و اكراه پيروى كنيد، بخدا سوگند بايد او را پيروى كنيد، و اگر نكنيد خداوند دولت و خلافت اسلامى را بطورى از شما بگرداند، كه ديگر هرگز بسوى شما باز نگردد، بلكه بازگشت بسوى غير شما كند (بنى عبّاس آنرا تصاحب نمايند).

نظم

  • چو اصحاب جمل بر بصره آهنگنمودند از پى خونريزى و جنگ
  • ز تنگ شكر اين گوهر بر افشاندخطيب روزگار اين خطبه را خواند
  • خدا چون نقشه اسلام را ريخترسول خود محمّد صكتابى را بدستش داد گويابگيتى كرد دينش را هويد
  • هر آن كس رفت از آن راه الهىكنار افتاد در تيه تباهى
  • و گر كس جست راه رستگارى خدا تا منزل او را كرد يارى
  • هر آن شبهه كه در دين كشته ابداعبهر قسمى ز اقسام و ز انواع
  • همه آن مشبهات از مهلكاتندنپندارد كسى كز منجياتند
  • هر آن كس كاندر آنها پا گذاردبرون جز از جهنّم سر نيارد
  • و گر كس را خدا باشد نگه داربود ناجى بهالك نيستش كار
  • بدين حق هر آن كس كو امام است شما را طاعتش واجب تمام است
  • همه دستور او قابل باجرا استنگهدارنده امر دو دنيا است
  • پس امرش دون اكراه و شناعت كنيد اى پيروان از جان اطاعت
  • بحق سوگند اگر طاعت نياريدهمه نشنيده فرمانش شماريد
  • خداوند جهان اين ملك و سلطان كز اسلام و شما را مفخر است آن
  • بطورى از شما سازد جدايشكه نبود باز گشتى از برايش
  • بنى عبّاسيان آنرا تصاحب كنند و بر ستمهاتان تعاقب
  • پس آن به تا كه استقلال داريدسر اندر طاعت يزدان سپاريد
  • نكو دانيد قدر اين نيك نعمت مبادا كه بدل گردد به نقمت
  • سپاس آريد و ننمائيد كفرانكه كفرانتان كند روزى پشيمان
  • رود از دستتان اين ملك و كشوركند بيگانه دلهاتان پر آذر
  • سوى ناموس كشور دست يانذبه پيش خود شما را برده سازند
  • عزيزانتان بسى بينند خوارى بمظلومان نه كس در غمگسارى
  • به پيش ديده ناموس و مادربرند عبّاسيان از جسمتان سر
  • بفرمان خدا بايست بستن دل وزين جور و زين آزار رستن
  • بلى هر ملّتى كه اسب ستم تاختبنافرمانى حق پرچم بر افراخت
  • سر از احكام قرآنى به پيچيدذليل اندر كف كفّار گرديد
  • رود زو ملك و استقلال بر يادبرد بيگانه اش بر چرخ فرياد

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS