دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 177 نهج البلاغه : نكوهش از خيانت حكمين

خطبه 177 نهج البلاغه به موضوع "نكوهش از خيانت حكمين" می پردازد.
No image
خطبه 177 نهج البلاغه : نكوهش از خيانت حكمين

موضوع خطبه 177 نهج البلاغه

متن خطبه 177 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 177 نهج البلاغه

نكوهش از خيانت حكمين

متن خطبه 177 نهج البلاغه

فَأَجْمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَيْنِ فَأَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَنْ يُجَعْجِعَا عِنْدَ الْقُرْآنِ وَ لَا يُجَاوِزَاهُ وَ تَكُونَ أَلْسِنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَكَا الْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ وَ كَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ الِاعْوِجَاجُ رَأْيَهُمَا وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكْمِ بِالْعَدْلِ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا وَ الثِّقَةُ فِي أَيْدِينَا لِأَنْفُسِنَا حِينَ خَالَفَا سَبِيلَ الْحَقِّ وَ أَتَيَا بِمَا لَا يُعْرَفُ مِنْ مَعْكُوسِ الْحُكْمِ

ترجمه مرحوم فیض

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (با خوارج نهروان) در باره ابو موسى اشعرىّ و عمرو ابن عاص: پس (از ياغى شدن خوارج نهروان بر امام عليه السّلام و اعتراض باينكه چرا در دين خدا مردم را حكم قرار دادى و اكنون كه بر زيان حضرتت حكم داده اند حكمشان را نمى پذيرى، آن حضرت در پاسخشان فرمود:) رأى بزرگان شما بر اين قرار گرفت كه دو مرد (ابو موسى اشعرىّ و عمرو ابن عاص) را برگزيدند (تا بين حقّ و باطل حكم كنند) و ما از ايشان پيمان گرفتيم كه طبق قرآن عمل كرده از آن تجاوز ننمايند، و زبانشان با آن بوده و دلشان پيرو آن باشد (نه آنكه در ظاهر خود را پيرو آن خوانده و در باطن طبق انديشه خودشان حكم دهند) پس هر دو گمراه شده از قرآن دست كشيده حقّ را رها كردند و حال آنكه آنرا مى ديدند (مى دانستند جز من كسى لياقت خلافت ندارد) و (ليكن چون) ميل و خواهششان ظلم و ستمگرى و عادت و روش ايشان كجى و نادرستى (قدم نهادن در گمراهى) بود (دانستند و بر خلاف حقّ حكم دادند) و قرار ما با آنان در دادن حكم براستى و درستى و عمل بقرآن بر انديشه و حكمى كه از روى ظلم و ستم دادند پيشى گرفت، و دليلى كه در دست ما است از آن هنگام است كه از راه حقّ قدم بيرون نهاده بر خلاف قرارداد حكم بباطل و نادرست دادند (خلاصه چون با ايشان شرط كرديم كه طبق قرآن عمل نمايند، و از روى هواى نفس حكم دادند، پس ما حقّ داريم كه حكمشان را نپذيريم).

ترجمه مرحوم شهیدی

در باره حكمين

راى سران شما يكى شد كه دو مرد را به داورى پذيرند و از آن دو پيمان گرفتيم كه قرآن را لازم گيرند، و فراتر از حكم آن نگزينند. زبان ايشان با قرآن باشد، و دلشان پيرو حكم آن. امّا آن دو از حكم قرآن سر پيچيدند، و حقّ را واگزاردند، حالى كه آن را مى ديدند. هواى آنان بيرون شدن از راه راست بود، و خوى ايشان كجروى- و مخالفت با آنچه رضاى خداست- . شرط ما با آنان اين بود كه حكمشان به عدالت باشد و كارشان به حقيقت، و اين پيش از آن بود كه آن دو تن رايى چنان نادرست زنند و حكمى چنان ستمكارانه كنند. ما به كار خويش ايمان داريم، و كنون كه آن دو از راه حقّ برون رفتند و حكمى بر خلاف آنچه بايد دادند- به داورى آنان وقعى نمى گذاريم- .

ترجمه مرحوم خویی

از جمله كلام فصاحت نظام آن امام عليه السّلام است در ذكر أمر حكمين كه خطاب فرموده بان خوارج نهروان را در مقام اجتماع با ايشان مى فرمايد: پس متّفق شد رأى رؤساء و أشراف شما بر اين كه اختيار كردند دو مرد را كه يكى أبو موسى أشعرى بود و يكى عمرو بن عاص پس عهد و ميثاق گرفتيم بر ايشان كه وا ايستند و حبس كنند نفس خود را در نزد قرآن و تجاوز نكنند از آن و باشد زبان ايشان با آن قرآن و قلبهاى شان تابع آن، پس هر دو گمراه شدند از قرآن و ترك كردند حق را و حال آنكه هر دو مى ديدند حق را، و بود جور و ظلم آرزوى ايشان و كجى و اعوجاج رأى ايشان.

و بتحقيق كه سابق شده بود استثنا كردن ما بر آن دو مرد در خصوص حكم كردن با عدالت و عمل كردن بحق بدى رأى ايشان را و ستم كردن ايشان را در حكمى كه مى نمايند، يعني استثناء كرده بوديم كه ايشان با رأى فاسد خود رفتار نكنند و با حكم جور حكم ننمايند، و وثوق و اعتماد در دست ما است از براى نفسهاى خود ما در وقتى كه مخالفت راه حق كردند و آوردند چيزى را كه غير معروف بود از حكمى كه بعكس حكم قرآن بود و بر خلاف شرط ما.

شرح ابن میثم

و من كلام له عليه السّلام في معنى الحكمين

فَأَجْمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَيْنِ فَأَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَنْ يُجَعْجِعَا عِنْدَ الْقُرْآنِ وَ لَا يُجَاوِزَاهُ وَ تَكُونُ أَلْسِنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَكَا الْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ وَ كَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ الِاعْوِجَاجُ رَأْيَهُمَا وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكْمِ بِالْعَدْلِ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا وَ الثِّقَةُ فِي أَيْدِينَا لِأَنْفُسِنَا حِينَ خَالَفَا سَبِيلَ الْحَقِّ وَ أَتَيَا بِمَا لَا يُعْرَفُ مِنْ مَعْكُوسِ الْحُكْمِ أقول: هذا الفصل من خطبة خطبها بعد ما بلغه أمر الحكمين.

اللغة

و الإجماع: تصميم العزم. و يجعجعا: يحبسا نفسهما على القرآن

المعنى

و الخطاب لمن أنكر عليه رضاه بالتحكيم بعد الرضا به، و قد حكى فيه إجماع رأى جماعتهم على اختيار الرجلين و هما أبو موسى الأشعرى و عمرو بن العاص و أخذه عليهما أن يحبسا نفسهما على العمل بالقرآن و لا يجاوزاه، و تكون ألسنتهما و قلوبهما معه، و اطلق لفظ القلوب على الميول الإراديّة مجازا إطلاقا لاسم السبب على المسبّب كقوله تعالى «فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما» و ذلك هو شرط رضاه عليه السّلام بالتحكيم. ثمّ حكى خروجهما عمّا اشترط عليهما و تيههما عن الكتاب و تركهما للحقّ مع إبصارهما له، و خروجهما عن فضيلة العدل بحسب الهوى إلى رذيلة الجور و الاعوجاج عن طريقة الحقّ. و قوله: و قد سبق استثناؤنا. إعادة لذكر سبق الشرط في الحكم بالعدل، و سوء رأيهما منصوب لأنّه مفعول سبق. و قوله: و الثقة في أيدينا لأنفسنا. أى إنّا على برهان وثقة من أمرنا، و ليس بلازم لنا حكمهما لأنّهما خالفا الشرط و آتيا بما لا يعرف من الحكم المعكوس، و قد حكينا فيما سبق طرفا من حال التحكيم و خداع عمرو بن العاص لأبي موسى الأشعرى. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

از سخنان آن حضرت عليه السّلام در باره حكمين است:

فَأَجْمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَيْنِ فَأَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَنْ يُجَعْجِعَا عِنْدَ الْقُرْآنِ وَ لَا يُجَاوِزَاهُ وَ تَكُونُ أَلْسِنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَكَا الْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ وَ كَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ الِاعْوِجَاجُ رَأْيَهُمَا وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكْمِ بِالْعَدْلِ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا وَ الثِّقَةُ فِي أَيْدِينَا لِأَنْفُسِنَا حِينَ خَالَفَا سَبِيلَ الْحَقِّ وَ أَتَيَا بِمَا لَا يُعْرَفُ مِنْ مَعْكُوسِ الْحُكْمِ اين سخنان بخشى از خطبه اى است كه امام (ع) پس از ابلاغ رأى حكمين و آگاهى از كار آنها ايراد فرموده است.

لغات

إجماع: با قاطعيّت تصميم گرفتن يجعجعا: خود را به قرآن پايبند مى كنند.

ترجمه

«رأى جمعيّت شما بر اين قرار گرفت كه دو نفر را برگزيدند (تا ميان ما و معاويه داورى كنند) ما از آن دو نفر پيمان گرفتيم كه خود را تسليم قرآن كنند و از آن نگذرند، زبانشان با قرآن و دلشان پيرو آن باشد، ليكن آنان از راه قرآن بيرون رفتند، و با اين كه حق را مى ديدند آن را رها كردند، خواسته آنها ستم و رأيشان كژى و نادرستى بود، و ما پيش از آن كه آنها رأى بد خود را اظهار و حكم ظالمانه خويش را صادر كنند با آنان شرط كرديم كه به مقتضاى عدل داورى و به حقّ عمل كنند در اين هنگام كه پا از راه حقّ بيرون نهاده و بر خلاف شرط مقرّر حكم داده اند. ما در بطلان رأى آنها، حجّت و اعتماد خود را در اختيار داريم.»

شرح

خطاب آن حضرت به كسانى است كه از اقدام آن بزرگوار در پذيرش حكمين انتقاد مى كردند و خود آنها پيش از اين به آن رضا داده بودند، اين كه فرموده است: جمعيّت آنها بر اين اتّفاق كردند كه دو نفر به داورى برگزيده شوند، مراد ابو موسى اشعرى و عمرو بن عاص است، و آن حضرت شرط كرده بود كه اين دو نفر پايبند حكم قرآن باشند، و از آن تجاوز نكنند و زبان و دل آنها با كتاب خدا باشد، واژه قلوب مجازا از باب ناميدن مسبّب به نام سبب بر خواستهاى اختيارى اطلاق شده است چنان كه خداوند متعال فرموده است: «فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما»، و موافقت آن بزرگوار با حكميّت مشروط به اين شرط بود، و اينك اعلام مى كند كه اينها شرط مذكور را رعايت نكرده، و از كتاب خدا دور شده، و حقّ را با اين كه مى ديده و مى دانسته اند رها ساخته، به پيروى از خواهش نفس از راه عدل و حقّ بيرون رفته و به جور و انحراف گراييده اند.

فرموده است: و قد سبق استثناؤنا.

اين جمله تذكارى است مجدّد بر اين مطلب كه: شرط ما بر اين كه به عدالت داورى كنند و از صدور رأى بد و نادرست دورى ورزند، پيش از آن كه به داورى بنشينند با آنها انجام گرفته است، واژه سوء منصوب است زيرا مفعول سبق مى باشد.

فرموده است: و الثّقة في أيدينا لأنفسنا.

يعنى: ما در كار خود دليل مطمئنّ داريم، و پذيرش حكم اين دو نفر بر ما واجب نيست، زيرا آنها مطابق شرط رفتار نكرده و حكمى بى دليل و عكس آن صادر كرده اند. و ما پيش از اين شمّه اى از جريان حكميّت، و فريب خوردن ابو موسى اشعرى را از عمرو بن عاص بيان كرده ايم. و توفيق از خداوند است.

شرح مرحوم مغنیه

مهزلة الحكمين:

فأجمع رأي ملئكم على أن اختاروا رجلين فأخذنا عليهما أن يجعجعا عند القرآن، و لا يجاوزاه، و تكون ألسنتهما معه و قلوبهما تبعه. فتاها عنه و تركا الحقّ و هما يبصرانه. و كان الجور هواهما، و الاعوجاج دأبهما. و قد سبق استثناؤنا عليهما في الحكم بالعدل و العمل بالحق سوء رأيهما و جور حكمهما، و الثّقة في أيدينا لأنفسنا حين خالفا سبيل الحقّ، و أتيا بما لا يعرف من معكوس الحكم.

اللغة:

ان يجعجعا عند القرآن: أن يقيما عنده، و يحبسا نفسيهما عليه، كما فسره الإمام بقوله: «و لا يتجاوزاه» و المراد بالثقة هنا الحجة. و معكوس الحكم: عكس الحق و ضده. 

الإعراب:

و هما الواو للحال، و استثناؤنا فاعل سبق، و سوء رأيهما مفعول.

المعنى:

يشير الإمام الى مهزلة الحكمين، و تقدم مثله في الخطبة 35 و 36 و 120 و 125، و شرحناه بما لا مزيد لدينا، و أشرنا الى قصة الحكمين في العديد من المناسبات، و مجمل القول في هذه المهزلة ان معاوية حين أيقن بالخسارة و الهزيمة في صفين، التجأ الى الحيلة و الخداع برفع المصاحف، فحذّر الإمام أصحابه، و قال لهم: انها حيلة و غيلة، و ان القرآن معي ما فارقته منذ صحبته، فنابذوه و أصروا على التحكيم، فقال: لو يطاع لقصير أمر.

و اختار معاوية ابن العاص حكما، و اختار الإمام ابن عباس لمقابلته، فأبى أصحابه إلا الأشعري، فأخذ الإمام على الحكمين أن يعملا بالقرآن، و إلا فلا حكم لهما، فخالفاه جهارا.. فمن هو المسئول. الإمام الذي نصح و أنذر من شر التحكيم و عواقبه، أم الذين رفضوا النصيحة و الإنذار.

شرح منهاج البراعة خویی

و هو المأة و السادس و السبعون من المختار في باب الخطب فأجمع رأي ملإكم على أن اختاروا رجلين فأخذنا عليهما أن يجعجعا عند القرآن و لا يجاوزاه، و تكون ألسنتهما معه، و قلوبهما تبعه، فتاها عنه، و تركا الحقّ و هما يبصرانه، و كان الجور هواهما، و الاعوجاج رأيهما، و قد سبق استثناؤنا عليهما في الحكم بالعدل و العمل بالحقّ سوء رأيهما، و جور حكمهما، و الثّقة في أيدينا لأنفسنا حين خالفا سبيل الحقّ، و أتيا بما لا يعرف من معكوس الحكم.

اللغة

(الملاء) أشراف النّاس و رؤساهم و مقدّموهم الّذين يرجع إلى قولهم قال في محكىّ النهاية: في حديث عليّ عليه السّلام أن (يجعجعا عند القرآن) أى يقيما عنده يقال: جعجع القوم إذا أناخوا بالجعجاع، و هى الأرض و الجعجاع أيضا الموضع الضيق الخشن و (التبع) محرّكة التابع يكون مفردا و جمعا و يجمع على أتباع مثل سبب و أسباب.

الاعراب

سوء رأيهما بالنّصب مفعول استثنائنا أو سبق أيضا على سبيل التنازع و الأوّل أظهر و قوله: في الحكم، متعلّق بقوله: سبق. 

المعنى

قال الشارح البحراني: هذا الفصل من خطبة خطبها لما بلغه أمر الحكمين.

أقول: و الظاهر أنه ره توهّم من قول السيّد ره و من كلام له في معنى الحكمين أنّه تكلّم به حين بلغه أمرهما، فان كان ظفر بتمام الخطبة و اطلع على أنه خطبها حين بلوغ أمرهما فهو، و إلّا فالظاهر أنّ هذا الكلام من فصول الاحتجاجات الّتي كانت له مع الخوارج و قد مرّ نظير هذا الكلام منه في ذيل الكلام المأة و السابع و العشرين.

و بالمراجعة إلى شرح الكلام المذكور و شرح الكلام المأة و الخامس و العشرين المتضمّنين لاحتجاجاته معهم يظهر لك توضيح ما ذكره في هذا المقام و تعرف أنه ناظر إلى ردّ احتجاجهم الّذي احتجّوا به عليه و هو: أنك قد حكمت الرّجال في دين اللّه و لم يكن ذلك إليك ثمّ أنكرت حكمهما لما حكموا عليك.

فأجابهم عليه السّلام بقوله (فأجمع رأى ملإكم) أى عزم رؤساءكم و كبراءكم و اتّفق آراءهم (على أن اختاروا رجلين) هما أبو موسى الأشعرى و عمرو بن العاص لعنهما اللّه تعالى من غير رضى منّى بتحكيمهما بل على غاية كره منّى بذلك.

كما يدلّ قوله لابن الكوا في النهروان في الرّواية الّتي رويناها من كشف الغمّة في شرح الخطبة السادسة و الثلاثين حيث إنّه لما اعترض عليه بأمر الحكمين قال عليه السّلام له: أ لم أقل لكم إنّ أهل الشام يخدعونكم بها«» فانّ الحرب قد عضتهم فذرونى اناجزهم فأبيتم ألم ارد نصب ابن عمّي- أى عبد اللّه بن العبّاس- و قلت انّه لا ينخدع فأبيتم إلّا أبا موسى و قلتم رضينا به حكما فأجبتكم كارها و لو وجدت في ذلك الوقت أعوانا غيركم لما أجبتكم.

(فأخذنا عليهما) أى على الرّجلين الحكمين (أن يجعجعا عند القرآن) أى يقفا دونه و يجب نفسهما عليه (و لا يجاوزاه) أى لا يتجاوزا عن أوامره و نواهيه (و يكون ألسنتهما معه و قلوبهما تبعه) أى يكونان تابعين له و يعملان بحكمه (فتاها) أى ضلّا (عنه و تركا الحقّ و هما يبصرانه) أى عدلا عن القرآن و عن حكمه الحقّ الّذي هو خلافته مع علمهما و معرفتهما بحقيته كما عرفت تفصيل ذلك كلّه في شرح الخطبة الخامسة و الثلاثين.

و الحاصل أنّهما تركا الحقّ عمدا عن علم لا عن جهل و لم يكن ذلك فتنة منهما بل كان بنائهما من أوّل الأمر على ذلك (و كان الجور) و الحيف في الحكم (هواهما و الاعوجاج) عن الحقّ و الانحراف عن الدّين (رأيهما) و في بعض النسخ دأبهما و هو أولى أى لم يكن ذلك أوّل حيفهما بل كان ديدنا و عادة لهما و شيمة طبعت عليها قلوبهما.

ثمّ أجاب عمّا نقموا عليه من إنكاره التحكيم بعد رضاه به بقوله (و قد سبق استثناؤنا عليهما في الحكم بالعدل و العمل بالحقّ سوء رأيهما و جور حكمهما) أراد به ما كان شرطه على الحكمين حين عزموا على التحكيم أن يحكما بما حكم القرآن و بما أنزل اللّه فيه من فاتحته إلى خاتمته و إلّا فلا ينفذ حكمهما فيه و في أصحابه، فقد قدّم عليه السّلام إليهما أن لا يعملا برأيهما و هواهما و لا يحكما بشي ء من تلقاء أنفسهم الأمّارة بالسوء.

(و الثقة في أيدينا لأنفسنا) أى إنّا على برهان و ثقة من امورنا و ليس يلازم لنا اتباع حكمهما (حين خالفا سبيل الحقّ) و انحرفا عن سواء السبيل (و أتيا بما لا يعرف) أى لا يصدق به (من معكوس الحكم) يعني أنهما نبذا كتاب اللّه وراء ظهورهم و خالفاه و حكما بعكس حكم الكتاب و قد استحقّا به اللّؤم و العقاب يوم الحساب

شرح لاهیجی

و من كلام له (علیه السلام) فى معنى الحكمين يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است در مقصود حكمين در جنگ صفّين با معاويه فاجمع رأى ملاءكم على ان اختاروا رجلين فاخذنا عليهما ان يجعجعا عند القران و لا يجاوراه و تكون ألسنتهما معه و قلوبهما تبعه فتاها عنه و تركا الحقّ و هما يبصرانه و كان الجور هواهما و الاعوجاج دأبهما و قد سبق استثنائنا عليهما فى الحكم بالعدل و العمل بالحقّ سوء رأيهما و جور حكمهما و الثّقة فى ايدينا لانفسنا حين خالفا سبيل الحقّ و اتيا بما لا يعرف من معكوس الحكم يعنى پس جزم كرديد اراده بزرگان شما بر اين كه اختيار كردند دو مرد را از براى حكم كردن ميان حقّ و باطل كه ابو موسى اشعرى و عمرو بن العاص باشد پس پيمان گرفتيم ما بر ان دو نفر كه حبس كنند و نگاهدارند خود را در نزد قران يعنى بدون متابعت هوا و هوس خود تابع احكام قرآنى باشند و تجاوز نكنند از حكم قران و باشد زبانهاى ايشان و دلهاى ايشان تابع قران يعنى نگويند و راضى نشوند مگر بآنچه در قرآنست پس حيران شدند از حكم قران و واگذاشتند حكم حقّ را و حال اين كه بينائى داشتند بحقّ و علم داشتند بحكم محكم قران و نصّ ظاهر رسول (صلی الله علیه وآله) و بود ظلم و ستم كردن خواهش نفس ايشان ايشان و كجى در احكام عادت ايشان و بتحقيق كه پيشى داشت استثناء ما بر ايشان در حكم بعدل كردن و عمل بحقّ كردن كه قران باشد بدى رأى و تدبير ايشان را و ظلم در حكم ايشان را يعنى با وصف ان ايشان رأى بد انديشيدند و بظلم حكم كردند و اعتماد و اختيار در دستهاى ما است از براى نفسهاى ما در مخالفت كردن حكم حكمين در وقتى كه مخالفت كردند سلوك راه حقّ را و اتيان كردند بچيزى كه معروف و مستحسن در دين نبود از منعكس ساختن و برگرداندن حكم حقّ و حكم كردن بخلاف حقّ

شرح ابن ابی الحدید

فَأَجْمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَيْنِ فَأَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَنْ يُجَعْجِعَا عِنْدَ الْقُرْآنِ وَ لَا يُجَاوِزَاهُ وَ تَكُونُ أَلْسِنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَكَا الْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ وَ كَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ الِاعْوِجَاجُ دَأْبَهُمَا وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكْمِ بِالْعَدْلِ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا وَ الثِّقَةُ فِي أَيْدِينَا لِأَنْفُسِنَا حِينَ خَالَفَا سَبِيلَ الْحَقِّ وَ أَتَيَا بِمَا لَا يُعْرَفُ مِنْ مَعْكُوسِ الْحُكْمِ الملأ الجماعة و يجعجعا يحبسا نفوسهما و آراءهما عند القرآن جعجعت أي حبست أخذت عليهما العهد و الميثاق أن يعملا بما في القرآن و لا يتجاوزاه فتاها عنه أي عدلا و تركا الحق على علم منهما به و الدأب العادة و سوء رأيهما منصوب لأنه مفعول سبق و الفاعل استثناؤنا ثم قال و الثقة في أيدينا أي نحن على برهان و ثقة من أمرنا و ليس بضائر لنا ما فعلاه لأنهما خالفا الحق و عدلا عن الشرط و عكسا الحكم و روى الثوري عن أبي عبيدة قال أمر بلال بن أبي بردة و كان قاضيا بتفريق بين رجل و امرأته فقال الرجل يا آل أبي موسى إنما خلقكم الله للتفريق بين المسلمين

كتاب معاوية إلى عمرو بن العاص و هو على مصر

كتب معاوية إلى عمرو بن العاص و هو على مصر قد قبضها بالشرط الذي اشترط على معاوية أما بعد فإن سؤال أهل الحجاز و زوار أهل العراق كثروا علي و ليس عندي فضل عن أعطيات الحجاز فأعني بخراج مصر هذه السنة فكتب عمرو إليه 

  • معاوي إن تدركك نفس شحيحةفما مصر إلا كالهباءة في الترب
  • و ما نلتها عفوا و لكن شرطتهاو قد دارت الحرب العوان على قطب
  • و لو لا دفاعي الأشعري و رهطهلألفيتها ترغو كراغية السقب

ثم كتب في ظاهر الكتاب و رأيت أنا هذه الأبيات بخط أبي زكريا يحيى بن علي الخطيب التبريزي رحمه الله 

  • معاوي حظي لا تغفلو عن سنن الحق لا تعدل
  • أ تنسى مخادعتي الأشعري و ما كان في دومة الجندل
  • ألين فيطمع في غرتيو سهمي قد خاض في المقتل
  • فألمظه عسلا بارداو أخبأ من تحته حنظلي
  • و أعليته المنبر المشمخركرجع الحسام إلى المفصل
  • فأضحي لصاحبه خالعاكخلع النعال من الأرجل
  • و أثبتها فيك موروثةثبوت الخواتم في الأنمل
  • وهبت لغيري وزن الجبالو أعطيتني زنة الخردل
  • و إن عليا غدا خصمناسيحتج بالله و المرسل
  • و ما دم عثمان منج لنافليس عن الحق من مزحل

فلما بلغ الجواب إلى معاوية لم يعاوده في شي ء من أمر مصر بعدها بعث عبد الملك روح بن زنباع و بلال بن أبي بردة بن أبي موسى إلى زفر بن الحارث الكلابي بكلام و حذرهما من كيده و خص بالتحذير روحا فقال يا أمير المؤمنين إن أباه كان المخدوع يوم دومة الجندل لا أبي فعلام تخوفني الخداع و الكيد فغضب بلال و ضحك عبد الملك

شرح نهج البلاغه منظوم

و من كلام لّه عليه السّلام (فى معنى الحكمين)

فأجمع رأى ملئكم على أن اختاروا رجلين، فأخذنا عليهما أن يّجعجعا عند القران، و لا يجاوزاه، و تكون ألسنتهما معه، و قلوبهما تبعه، فتاها عنه، و تركا الحقّ و هما يبصرانه، و كان الجور هواهما، و الاعوجاج رأيهما، و قد سبق استثناؤنا عليهما فى الحكم بالعدل و العمل بالحقّ سوء رأيهما، و جور حكمهما، و الثّقة فى أيدينا لأنفسنا حين خالفنا سبيل الحقّ، و أتيا بما لا يعرف من مّعكوس الحكم.

ترجمه

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (با خوارج نهروان) ابو موسى اشعرى و عمرو عاص (خوارج نهروان پس از خروجشان به آن حضرت اعتراض كردند، كه چرا در دين خدا قائل بحكومت شدى، و اكنون كه حكمين معاويه را انتخاب كرده اند چرا فرمان آنها را نمى پذيرى، لذا حضرت فرمودند، پس از ختم جنگ صفّين) رأى بزرگان شما بر اين قرار گرفت كه آن دو مرد (ابو موسى و عمرو عاص) را برگزيدند (تا بين حقّ و باطل حكم باشند) و ما از آن دو نفر بر اين پيمان گرفتيم كه طبق دستور قرآن عمل كرده، و رأى قرآن را براى خويش ترجيح داده و از آن تجاوز نكنند، و با زبان قرآن سخن گفته، دلشان پيرو آن سخن باشد، (نه اين كه بر خلاف ميل قرآن، پيرو رأى سخيف خويش باشند) آن گاه آن دو نفر از قرآن دور شده، و با اين كه حق را آشكارا مى ديدند، دست از آن كشيدند (معاويّه را بجور و ستم بر من اختيار) و ميل و شهوت و كج سليقگى آن دو تن آنها را بجور و ستم وادار كرد، و حال آنكه ما در پيش استثناء گفتيم كه بايد اين حكميّت از روى حق، و درستى و عمل بقرآن باشد، نه از روى رأى و حكم ناحقّ خودشان (كه حق را پايمال كرده، و حكومت را بباطل بدست معاويه دهند) ديگر اين كه ما براى خودمان دليل محكمى در دست داريم از هنگامى كه آنها در راه حق با ما مخالفت كرده، و چيز ناشناسى آورده، و بعكس حكومت كردند (پس، روى همان پيمان پيشين مى توانيم اين حكومت ميشوم را نپذيرفته و با آنان بجنگيم).

نظم

  • چو بر سلطان او رنگ مدارجبه سختى معترض آمد خوارج
  • كه خود قائل شدى در امر امّت كه آن پايان پذيرد از حكومت
  • كنون بهر چه فرموديش انكارخلاف حكم را اين قدر اصرار
  • در درج گهر را شاه بگشودبدان نابخردان گول فرمود
  • بزرگان شما در جنگ صفّينمقرّر رأيشان گرديد بر اين
  • صلاح كار را اين طور ديدندكه دو مرد از ميانه برگزيدند
  • مگر آن دو دهند اين امر فيصلنماند امر اين امّت معطّل
  • بتخت حكم چون آنان نشانديم چنين از آن دو تن پيمان ستانديم
  • كنند اعمال رأى و حكم قرآنندانندى تجاوز جايز از آن
  • پى احكام يزدان راه گيرندبه قلب و با زبان آنرا پذيرند
  • ابو موسى و عمرو عاص گمراهبرون از راه حق رفتند ناگاه
  • بشهوتهاى خود گشتند پا بست كشيدند از حق و احكام حق دست
  • و حال آنكه مى ديدند حاضردر آنجا حق بر وى هر دو ناظر
  • و حال اين بميل و خواهش خويش عمل كردند و قلب اهل حق ريش
  • حقيقت را بزير پى فشردندره ظلم و تعدّى را سپردند
  • ز راه كژّى و از نادرستىبامر حق بسى كردند سستى
  • معاويّه بر امّت شد خليفه مرا طومار آمد آن صحيفه
  • خلاف حكم حق چون حكم دادندبجور و كين و خصمى دل نهادند
  • نكردند اعتنا بر عهد پيشين ز حكم عدل ننمودند تمكين
  • ستم را ريشه آمد سخت و محكمهوا بر رأى قرآن شد مقدّم
  • مزاج رأى آنان چون عليل است همين از بهر ما بهتر دليل است
  • كه با حكم خدا گرديم انبازشويم از حكم اين نابخردان باز

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS