دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 221 نهج البلاغه بخش 1 : هشدار از غفلت زدگى‏ها

خطبه 221 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "هشدار از غفلت زدگى‏ها" را بررسی می کند.
No image
خطبه 221 نهج البلاغه بخش 1 : هشدار از غفلت زدگى‏ها

عنوان خطبه 221 نهج البلاغه بخش 1 خطبه (دشتي)

متن صبحي صالح

ترجمه فيض الاسلام

ترجمه شهيدي

ترجمه منهاج البراعه

شرح ابن ميثم

ترجمه شرح ابن ميثم

شرح في ظلال نهج البلاغه

شرح منهاج البراعه خويي

شرح لاهيجي

شرح ابي الحديد

شرح منظوم انصاري

عنوان خطبه 221 نهج البلاغه بخش 1 خطبه (دشتي)

1 هشدار از غفلت زدگى ها

متن صبحي صالح

و من كلام له ع قاله بعد تلاوته

أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ- يَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ- وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ- لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَيَّ مُدَّكِرٍ وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ- أَ فَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ يَفْخَرُونَ- أَمْ بِعَدِيدِ الْهَلْكَى يَتَكَاثَرُونَ يَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ وَ حَرَكَاتٍ سَكَنَتْ- وَ لَأَنْ يَكُونُوا عِبَراً أَحَقُّ مِنْ أَنْ يَكُونُوا مُفْتَخَراً- وَ لَأَنْ يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّةٍ- أَحْجَى مِنْ أَنْ يَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّةٍ- لَقَدْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ بِأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ- وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِي غَمْرَةِ جَهَالَةٍ- وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْكَ الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ- وَ الرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ لَقَالَتْ- ذَهَبُوا فِي الْأَرْضِ ضُلَّالًا وَ ذَهَبْتُمْ فِي أَعْقَابِهِمْ جُهَّالًا- تَطَئُونَ فِي هَامِهِمْ وَ تَسْتَنْبِتُونَ فِي أَجْسَادِهِمْ- وَ تَرْتَعُونَ فِيمَا لَفَظُوا وَ تَسْكُنُونَ فِيمَا خَرَّبُوا- وَ إِنَّمَا الْأَيَّامُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ بَوَاكٍ وَ نَوَائِحُ عَلَيْكُمْ- أُولَئِكُمْ سَلَفُ غَايَتِكُمْ وَ فُرَّاطُ مَنَاهِلِكُم

ترجمه فيض الاسلام

كه آنرا بعد از خواندن أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ، حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (س 102 ى 1 و 2) يعنى شما را فخر و سر فرازى بر يكديگر (از ياد خدا و روز رستخيز) مشغول ساخت تا اينكه به زيارت قبرها رفتيد، فرموده (در سبب نزول اين سوره گفته اند: قبيله عبد مناف ابن قصى و قبيله سهم ابن عمرو به بسيارى افراد قبيله خود بر يكديگر فخر مى نمودند، چون دو قبيله جمعيّتشان را شمردند افراد طايفه عبد مناف بيشتر گرديد، پس طايفه سهم ابن عمرو گفتند: چون بيشتر جمعيّت ما در جاهليت كشته شده اند ما مرده و زنده هر دو را مى شماريم، و پس از شمارش قبيله ايشان بيشتر شد، و گفته اند كه آنها به گورستان رفته مرده ها را شمردند): 1 اى شگفتا چه منظور و مقصود بسيار دورى است (از عقل و خردمندى براى فخر كننده به مردگان) و چه زيارت كنندگان بسيار غافل و بيخبرى (از عذاب خدا) و چه كار بزرگ بى اندازه رسوايى، بتحقيق ديار و شهرها را از رفتگان خالى ديدند در حاليكه جاى تذكّر و يادآورى بود چه تذكّر و يادآورى و آنها را (به منظور فخر و سر افرازى) از جاى دور طلب نمودند (در صورتيكه از مرده زير خاك پوسيده از هم ريخته در گرو اعمال ناشايسته مانده بايستى عبرت گرفت، از بسيارى غفلت و بيخبرى ايشان را مايه افتخار نموده بودند) 2 آيا به جاهائى كه پدرانشان بخاك افتاده فخر ميكنند، يا به شماره تباه شدگان بر يكديگر نازش مى نمايند (فخر كنندگان به مرده بد و نفهم مردمانى هستند) از جسدهاى افتاده بى جان و حركتهاى از جنبش مانده آنها بازگشت (بدنيا) مى طلبند (در صورتيكه عادتا و بدون اراده حقّ تعالى محال است) 3 و هر آينه مردگان بعبرتها سزاوارترند تا آنكه سبب افتخار باشند، و به ديدار آنها تواضع و فروتنى اختيار نمايند خردمندانه تر است از اينكه آنها را وسيله فخر و ارجمندى قرار دهند بتحقيق با ديده هاى تار بايشان نگريستند، و راجع بآنها در درياى جهل و نادانى فرو رفتند (و از اين جهت به قبرهاى آنان افتخار نمودند) 4 و اگر (سرگذشت) ايشان را از شهرهاى فراخ ويران شده و خانه هاى خالى مانده بپرسند (به زبان حال) مى گويند: ايشان گمشده و بدون نشان زير زمين رفتند (نابود گشتند) و شما دنبال آنان از روى نادانى و بيخبرى مى رويد، بر فرق ايشان پا مى نهيد، و روى جسد آنها قرار مى گيريد، و در دور انداخته آنها مى چريد (بآنچه از متاع دنيا باقى گذارده اند و دلبسته ايد) و در ويرانه هاى آنها (خانه هايى كه از آنها كوچ كرده اند) ساكن مى شويد، و همانا روزها بين شما و ايشان بسيار مى گريند و بر شما زارى ميكنند (زيرا روز و شب زنده ها را به مرده ها مى رسانند مانند آنكه خبر مرگ بشما داده از جدائى شما گريان و نالانند) 5 ايشان پيش رفتگان پايان زندگى شما هستند كه به آبشخورهاتان (مرگ و قبر و عالم برزخ) زودتر از شما رسيده اند

ترجمه شهيدي

وه كه چه مقصد بسيار دور و چه زيارت كنندگان بيخبر- و در خواب غرور- و چه كارى دشوار و مرگبار. پنداشتند كه جاى مردگان تهى است، حالى كه سخت مايه عبرتند- ليكن عبرت گيرنده كيست- از دور جاى دست به مردگان يازيدند- و به آنان نازيدند- آيا بدانجا مى نازند كه پدرانشان خفته اند، يا به كسان بسيارى كه در كام مرگ فرو رفته اند خواهند كالبدهاى خفته بيدار شود، و جنبشهاى آسوده در كار. حالى كه مايه پند باشند بهتر است تا وسيله فخر و بزرگوارى، و در آستانه خواريشان فرود آرند خردمندانه تر، تا نشاندن در سرير بزرگوارى. با ديده تار بدانها نگريستند، و نابخردانه نگريستند كه چيستند، و اگر از فراخناى خانه هاى ويران، و سرزمينهاى تهى از باشندگان مى پرسيدند، مى گفتند: آنان به زمين در شدند گمراه، و شما كه به جاى آنانيد، مردمى هستيد ناآگاه، سرهاشان را به پا مى سپريد، و بر روى پيكرهاشان مى كاريد، و در آنچه به دور افكنده اند مى چريد، و در خانه ها كه ويران كردند دريد، و روزگارى كه ميان آنان و شماست، بر شما درگريه و عزاست. آنان پيش از شما به جايى كه مقصد شماست رخت كشيدند، و زودتر از شما به آبشخورتان رسيدند.

ترجمه منهاج البراعه

از جمله كلام بلاغت و فصاحت نظام آن امام رفيع المقامست بعد از تلاوت آيه مباركه أليهكم التّكاثر حتّى زرتم المقابر.

مرويست از مقاتل و كلبى كه بنى عبد مناف و بنى سهم بر يكديگر تفاخر كردند بكثرت مردم قبيله و هر يكى گفتند كه مردمان ما بيشترند و سادات و أشراف در ميان ما زيادتر، چون تعداد مردمان يكديگر كردند و همه را شمردند بنى عبد مناف غالب آمدند، بنى سهم گفتند بسيارى از مردمان ما را در زمان جاهليت كشتند بايد مرده و زنده قبيله طرفين را بشماريم، چون بدين نوع شمردند بنى سهم زياد آمد، حق سبحانه و تعالى در مذّمت ايشان سوره تكاثر را نازل ساخت، و فرمود أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ يعنى مشغول كرد شما را مفاخرت بر يكديگر به بسيارى قبيله حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ تا اين كه گورستانها را زيارت كرديد يعنى از زندگان گذشتيد و مردگان را بشمار آورديد حضرت أمير مؤمنان بعد از تلاوة اين آيه فرمودند.

أى بسا تعجّب أز مقصودى كه چه قدر دور است آن، و از زيارت كننده

قبورى كه چه اندازه با غفلتست آن، و از هلاكتى كه بسيار زشت و شنيع است آن، بتحقيق كه خالى يافتند شهرها را از ايشان در حالتى كه كامل ياد آورنده بودند و تناول كردند ايشان را از مكان دورى، پس آيا به مكانهاى افتادن و مردن پدران خود فخر مى كنند، يا بشماره هلاك شدگان اظهار كثرت مى نمايند، طلب برگشتن مى كنند از ايشان بدنهائى را كه افتاده اند بزمين، و حركاتى را كه مبدل شده بسكون، و هر آينه اگر شوند آن هلاك شدگان مايه عبرت ايشان سزاوارتر است از اين كه شوند مايه مفاخرت ايشان، و اگر نزول كنند بسبب ايشان در ناحيه حقارت خردمندانه تر است از اين كه بايستند بسبب ايشان در مقام عزّت، بتحقيق كه نگاه كردند بسوى ايشان بديدهاى معيوب شب كور، و سير كردند از ايشان در درياى جهالت.

و اگر استنطاق نمايند از حال ايشان عرصه هاى اين شهرهاى خراب شده و منزلهاى خالى از سكنه را هر آينه مى گويند آن عرصه ها بزبان حال كه رفتند ايشان در زير زمين در حالتى كه گمراهان بودند، و رفتيد شما در عقب ايشان در حالتى كه بوديد كام مى گذاريد در كلّه هاى سر ايشان، و نباتات مى رويانيد در جسدهاى ايشان، و چرا مى كنيد در چيزى كه ايشان انداختند، و ساكن مى شويد در مكانى كه ايشان خراب كردند، و جز اين نيست كه روزها ميان شما و ميان ايشان گريه كنندگان و نوحه كنندگانند بر شما، ايشان پيش روندگان مقصد شمايند و پيش رفتگان منزلگاه شما

شرح ابن ميثم

أقول: المرام: المطلوب. و الزور: الزائرون. و الخطر: الإشراف على الهلاك. و الفظيع: الشديد الّذي جاوز الحدّ في شدّته. و استحلوا: أى اتّخذوا تحلية الذكر و أبهم و شأنهم، و قيل: استخلوا: أى وجدوه خاليا. و التناوش: التنازل. و أحجى: أولى بالحجى و هو العقل. و العشوة: ركوب الأمر على جهل به. و ترتعون: يتنعمون. و لفظوا: أرموا و تركوا.

المعنى

و في الفصل فوائد: فالاولى: اللام في قوله: يا له. لام الجرّ للتعجّب كقولهم: يا للدواهى، و الجارّ و المجرور في محلّ النصب لأنّه المنادى و يروى: يا مراما. و مراما و زورا و خطرا منصوبات على التميز لمعنى التعجّب من بعد ذلك المرام و هو التكاثر فإنّ الغاية المطلوبة منه لا يدركها الإنسان لأنّ كلّ غاية بلغها ففوقها غاية اخرى قد أدركها غيره فنفسه تطمح إليها، و ذلك التعجّب من شدّة غفلة الزور: أى الزائرين للمقابر لأنّ الكلام خرج بسبب الآية، و ظاهر أنّ غفلة الإنسان عمّا يزور و يقدم بعد تلك الزيارة عليه غفلة عظيمة و هى محلّ التعجّب، و كذلك التعجّب من فظاعة الخطر و الإشراف على شدائد الآخرة فإنّ كلّ خطر دنيائى يستحقر في جنبه، و الضمير في قوله: استحلوا للأحياء، و في منهم للأموات، و عنّى بالذكر عمّا خلّفوه من الآثار الّتي هى محلّ العبرة. و قوله: أىّ مدّكر. استفهام على سبيل التعجّب من ذلك المدّكر في أحسن إفادته للعبر لاولى الأبصار، و تناوشوهم من مكان بعيد: أى تركهم ما ينتفعون به و هو المدّكر من جهة الاعتبار به و تناولوهم من جهة بعيدة، و الّذي تناولوه هو افتخار كلّ منهم بأبه و قبيلته، و مكاثرته بالماضين من قومه الّذينهم بعد الموت أبعد الناس عنه أو الّذين كمالاتهم أبعد الكمالات عنه، و كنّى بالمكان البعيد عن ذلك الاعتبار فإنّ الأموات و كمالاتهم في أبعد الاعتبارات عن الأحياء و الأبناء، و لذلك استفهم عن ذلك استفهام إنكار و توبيخ فقال: أ فبمصارع آبائهم يفخرون. إلى قوله: سكنت، و ذلك الارتجاع بالمفاخرة بهم فكأنّهم بذكرهم لهم في الفخر قد ارتجعوهم بعد موتهم، و يحتمل أن يكون ذلك مستفهما عنه أيضا على سبيل الإنكار و إن لم يكن حرف الاستفهام، و التقدير أ يرتجعون منهم بفخرهم لهم أجسادا خوت.

و قوله: و لأن يكونوا عبرا أحقّ من أن يكونوا مفتخرا. مؤكّد لتوبيخه لهم ترك العبرة بالمدّكر الّذي هو وجه النفع و أخذهم بالوجه البعيد و هو الافتخار، و كشف لمعناه. و كذلك قوله: لأن يهبطوا بهم جناب ذلّة: أى بالاعتبار بمصارعهم فإنّه يستلزم الخشوع لعزّة اللّه و الخشية منه. و ذلك أولى بالعقل و التدبير من أن يقوموا بهم مقام عزّة بالمفاخرة و المكاثرة، و أضاف الأبصار إلى العشوة لنسبتها إليها: أى نظروا إليها بأبصار قلوب غطّى عليها الجهل بأحوالهم فساروا في تلك الأحوال بجهالة غامرة لهم. و قوله: و لو استنطقوا. إلى قوله: لقالت. أى لو طلبت منها النطق لقالت بلسان حالها كذا و كذا. إلى قوله: و تسكنون فيما خرّبوا، و يحتمل أن يكون باقى الفصل كلّه مقولا بلسان حال تلك الديار، و النصب في قوله: ضلّالا و جهّالا على الحال: أى ذهبوا في الأرض هالكين و ذهبتم بعدهم جاهلين بأحوالهم تطئون رؤسهم و تستنبتون الأشجار في

أجسادهم و ذلك في المواضع الّتي بليت فيها الأجساد، و استعار لفظ البواكى و النوائح لأيّام الحياة ملاحظة لشبهها في مفارقتهم لها بالامّهات الّتي فارقها أولادها بالموت. و قوله: اولئك سلف غايتكم و فرّاط مناهلكم. السابقون لكم إلى غايتكم و هى الموت و ما بعده، و إلى مناهلكم و هى تلك الموارد أيضا

ترجمه شرح ابن ميثم

لغات

مرام: مقصود و مطلوب زور: زيارت كنندگان خطر: نزديك به هلاكت و نابودى فظيع: مشكلى كه سختى آن از حدّ و اندازه گذشته باشد.

استحلوا: با ياد پدران و پدر بزرگان و موقعيت گذشتگان خود را مى آراستند. (اگر استخلوا (با نقطه) باشد، يعنى: شهرها را خالى يافتند ).

تناوش: فرود آمدن احجى: خردمندانه تر عشوه: با نادانى دست به كارى زدن ترتعون: متنعّمند، مى چرند لفظوا: دور انداخته و ترك كرده اند.

ترجمه

«شگفتا چه مطلوب بسيار دورى، و چه زائران بى خبرى، و چه خطر بزرگ و شديدى، همانا سرزمين خود را خالى از آنها ديدند و به جاى عبرت گرفتن و متذكر آينده شدن از مرگ عزيزان، آنان را از جاى دور طلب كردند، آيا به گورهاى پدرانشان مى بالند، يا به تعداد مردگان خود مى نازند از گذشتگان خود طلب بازگشت مى كنند، در حالى كه آنان بدنهاى فرو ريخته و از حركت افتاده اند، از مردگان پند گرفتن و عبرت يافتن سزاوارتر است، تا به آنان باليدن و مباهات كردن، اگر با ياد آنها، تواضع و فروتنى كنند، خردمندانه تر است از آن كه آنان را مايه فخر و ارجمندى قرار دهند، امّا با ديدگان بى فروغ و تار بر آنها نگريستند و با ياد ايشان در درياى نادانى و جهالت فرو افتادند. اگر از آنان در باره منظره خانه هاى فرو ريخته و منزلهاى خالى از سكنه بپرسند، خواهند گفت: آنها بى نام و نشان در زمين فرو رفته اند، و شما ناآگاهانه به دنبال آنان مى رويد، و بر فرق ايشان پا مى نهيد، و بر روى بدنهاشان كشت و زرع مى كنيد و از آنچه باقى گذاشتند و رفتند، مى خوريد و در ويرانه هاى آنها مسكن مى گزينيد، از جدايى ميان شما و آنان روزگار مى گريد و بر حال شما نوحه و زارى مى كند.

ايشان پيش رفتگان پايان زندگى شما هستند كه زودتر از شما به آبشخور رسيده اند، تا در آن جا محل آب نوشيدن را مهيّا كنند

شرح

در اين فصل از سخنان امير المؤمنين عليه السلام چند فايده است: 1- فايده اول آن كه «لام در ياله» حرف جرّ، براى تعجب است، چنان كه گاهى گفته مى شود: «يا للدّواهى»، چه مصيبتهايى، جار و مجرور، منادا و در محلّ نصب مى باشد (اين معنى در صورتى است كه عبارت خطبه «يا له مراما» باشد) و يا مراما نيز روايت شده است. كلمات مراما، زورا و خطرا، تميز و

منصوب و مفيد معناى تعجب مى باشند. شگفتى امام از باليدن آنان به كثرت قبور مردگان، با آن كه سودى به حال آنها ندارد، همان تعجب امام (ع) از بسيارى غفلت آنانى است كه پس از ديدار گورهاى مردگان خود به زيادى آن بر ديگران مباهات مى كنند ولى از خود غافلند كه در خطر نزديك شدن به سختيهاى آخرت كه تمام شدايد دنيا در پهلوى آن حقير و ناچيز است قرار دارند، و اين افتخار و غفلت كه آنها را فرا گرفته، جاى بسيار تعجّب است.

مقصود از ضمير در استحلوا زنده ها و از ضمير «منهم» مرده هاست، و مراد از اين عبارت آن است كه زندگان توجّه كنند به آثارى كه از مردگانشان باقى مانده و مايه پند و عبرت گرفتن است.

اىّ مدكّر،

اين فراز از عبارت امام براى اهل بصيرت به بهترين وجه مايه عبرت و پند گرفتن است زيرا در ضمن سؤال حكايت از امر عجيبى مى كند كه آنها به چه چيز افتخار و مباهات مى كنند

و تناوشوهم من مكان بعيد،

يعنى به جاى آن كه به آثار باقيمانده از گذشتگان خود بيانديشند و از آن سود ببرند، به افتخار و مباهات مى پردازند، و حتى با ياد گذشتگان خيلى دور و ذكر فضايل آنان كه خود از آن بدور بودند، بر خود مى باليدند، امام (ع) در اين عبارت، افتخار به گذشتگان را، تعبير به مكان بعيد (جايگاه دور) فرموده است، زيرا مردگان و كمالات آنان، براى بازماندگانشان از جمله دورترين مايه هاى افتخار است و به اين دليل آن را مورد سرزنش قرار داده و با استفهام انكارى چنين سؤال فرموده است: أ فبمصارع آبائهم يفخرون.

يرتجعون... سكنت،

در معناى اين عبارت دو احتمال وجود دارد: 1- امام (ع) پس از آن كه با سؤال انكارى عمل آنان را مورد توبيخ و نكوهش قرار داده اضافه مى كند آنها با افتخار كردن به مردگان خود، گوئى آنها را به زندگى بر مى گردانند.

2- احتمال دوم آن كه اگر چه همزه استفهامى ندارد ولى (مثل جمله قبل) استفهام انكارى و تقدير آن چنين است: أ يرتجعون منهم بفخرهم، لهم اجسادا خوت: آيا از گورستان مردگانشان به افتخار برمى گردند و حال آن كه جز جسدهايى درهم ريخته و بى حركت نيستند

لان يكونوا عبرا احقّ من ان يكونوا مفتخرا،

در اين جمله حضرت، آن سرزنشى را كه در مورد افتخار كردن به نام و نشان مردگان بيان فرموده بود، مورد تاكيد قرار داده است، يعنى اين كه بايد اين اجسام بى جان گذشتگان شما وسيله پند و عبرت شما باشند نه مايه فخر و مباهاتتان، و در حقيقت معناى حمله قبلى را روشن مى كند.

و لأن يهبطوا بهم جناب ذلّة،

اين جمله نيز مؤيّد همان معنا است يعنى اين كه از ديدن گورهاى مرده ها بايد انسان متواضع شود و به خوارى خود پى ببرد، كه لازمه آن، كوچكى در برابر عزّت و ارجمندى خداوند است، و اين كه مردگان مايه عبرت باشند خردمندانه تر است از آن كه سبب افتخار و مباهات باشند. كلمه «ابصار» به «عشوه» اضافه شده است، زيرا كه ميان آنها مناسبتى وجود دارد، و آن چنين است كه آنان با ديده هاى دلشان كه پرده ناآگاهى و جهل نسبت به احوال مردگان آن را فرا گرفته بود، به آنها مى نگرند و در اين راه ناآگاهانه و كوركورانه سير مى كنند.

و لو استنطقوا.. لقالت،

يعنى اگر از مردگان راجع به اوضاع پس از مرگ بپرسى، با زبان حال چنين و چنان خواهند گفت.

در زمينه پاسخ مردگان دو احتمال وجود دارد، يكى اين كه از جمله: لقالت تا... فيما خرّبوا جواب و زبان حال مردگان باشد، و احتمال دوم، آن كه تا آخر خطبه زبان حال قبور و ساكنان آنها باشد.

كلمه ضلّالا و جهّالا،

حال است يعنى مردگان در زمين ناپديد شدند و شما نيز پس از آنها مى رويد، در حالى كه از وضع ايشان بى خبريد، بر روى سرهاى آنان قدم مى گذاريد و در داخل اجسادشان كه پوسيده و خاك شده است، درخت مى كاريد، امام (ع) لفظ گريه كنندگان و نوحه كنندگان را براى روزهاى حيات و زندگى استعاره آورده است. زيرا كه ايّام و تعلّقات زندگى همانند مادرانى هستند كه در هنگام مرگ انسان از فراق فرزندان خود كه مردگانند، گريانند و نوحه سر مى دهند.

اولئكم سلف غايتكم و فرّاط مناهلكم،

يعنى مردگان، نسبت به سرانجام شما كه مرگ است و آبشخورهاى شما كه همان موارد پس از مرگ مى باشد، بر شما پيشى گرفتند

شرح في ظلال نهج البلاغه

اللغة:

المرام: المراد. و الزور- بفتح الزاي- للزائر مفردا أو جمعا أو مثنى.

و ما أفظعه: ما أشنعه. و استخلوا منهم: وجدوا الديار خالية منهم. و مدّكر: من الادكار بمعنى الاعتبار. و تناوشوهم: تناولوهم. و يتكاثرون: يتغالبون في كثرة المال و الرجال. و خوت: سقطت أو خلت. و أحجى: أقرب للصواب.

و العشوة: ضعف البصر. و الغمرة: الحيرة. قال تعالى: «بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ- 63 المؤمنون» أي في حيرة. و هامهم: رؤوسهم أو أعلاها. و لفظوا: تركوا. و فرّاط و فارطون: جمع فارط، و هو الذي يتقدم القوم الى الماء أوالكلأ. و مناهل: جمع منهل أي مورد.

الإعراب:

يا له مراما «يا» للنداء، و قيل لمجرد التنبيه، و مراما تمييز، و هو بيان للضمير في «له» و اللام للتعجب، ما أبعده «ما» مبتدأ، و أبعده فعل ماض، و الهاء مفعول، و الجملة خبر، و أي مدكر حال من ضمير «منهم» أي كاملين في الاعتبار، مثل: مررت بزيد أيّ رجل، أي كاملا، و لأن يكونوا اللام للابتداء، و المصدر من أن يكونوا مبتدأ، و الخبر أحق أي كونهم عبرا أحق من كونهم مفتخرا، و ضلالا حال، و مثله جهال.

المعنى:

قال الشريف الرضي تلا الإمام قوله تعالى: «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» و قال: (يا له ما أبعده مراما). أ تريدون أن تثبتوا الفضائل و المكارم لأنفسكم بكثرة الأموال و الرجال حيث يقول بعضكم لبعض: رهطي أكثر أموالا، و أعز نفرا.. هيهات، إن أكرمكم عند اللّه أتقاكم.. ان الغنى و الفقر، و العز و الذل بعض العرض على اللّه (و زورا ما أغفله) يشير بهذا الى قوله تعالى: «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» و المعنى عجبا من غفلتكم. أنتم في الطريق الى زيارة المقابر، و مع هذا تتلهون بالترهات، و تباهون بعظام الأموات (و خطرا ما أفظعه) ان الذي تنتهون اليه شي ء فظيع و خطير، و هو الموت و القبر و الحساب و الجزاء.

ما لكم أ فلا تبصرون.

(لقد استخلوا منهم). تمادى الأحياء في الافتخار و الاعتزاز بالموتى من الأجداد و الآباء.. و حين زار الخلف المكاثر الأجداث ما وجد فيها أحدا من السلف الدابر (أي مدّكر) ان هذه موعظة و ذكرى للعالمين (و تناوشوهم من مكان بعيد) أي ذكروا الماضين بالعز و المجد، و بين الفريقين أبعد ما بين الخافقين (أ فبمصارع آبائهم إلخ).. أ تفخرون بالأجسام الفانية، و العظام البالية (و لأن يكونوا عبرا إلخ).. جدير بالعاقل أن يتعظ بالموتى لا أن يفخر بهم (و لأن يهبطوا بهم إلخ).. و أيضا جدير به أن يذل و يخشع لا ان يتعالى و يشمخ.

(لقد نظروا اليهم بأبصار العشوة إلخ).. نظروا الى الموتى بعيون غير سليمة، فخاضوا من ذكرهم في بحر من الجهالة (و لو استنطقوا عنهم- الى- أعقابهم جهالا). لو أن الأحياء سألوا المقابر عن أجدادهم و آبائهم- لأجابتهم بلسان الحال: انهم في الضلالة و الهاوية، و أنتم في الجهالة و الغواية، و لاحقون بهم الى أسفل سافلين (تطئون في هاماتهم). قال ابن أبي الحديد: أخذ هذا المعنى أبو العلاء المعري فقال:

  • خفف الوطء ما أظن أديم الأرضإلا من هذه الأجساد

(و تستثبتون في أجسادهم). تستحيل أجسادهم الى تراب، فتغرسون فيها الأشجار و نحوها (و ترتعون فيما لفظوا) تتقلبون في الذي تركوا من حطام الدنيا و متاعها (و تسكنون فيما خربوا) أي فيما تركوا، تقول: خربت الديار إذا باد أهلها، لأنها بهم تحيا و تثمر (و إنما الأيام بينكم إلخ).. بكت الأيام أو الديار على الآباء و ناحت، و عما قريب تبكي عليكم و تنوح (أولئك سلف غايتكم) المراد بالسلف من مضى و بالغاية الموت، و المعنى هم السابقون الى المقابر، و أنتم اللاحقون.

(و فراط مناهلكم إلخ).

شرح منهاج البراعه خويي

اللغة

(الزّور) بفتح الزّاء و سكون الواو اسم يطلق على الواحد و الجمع كالضّيف فيراد به الزّائر و الزّائرون و كذلك الزّور بضمّ الزّاء و فتح الواو و (الخطر) محرّكة الأشراف على الهلاك و (أىّ مذّكر) بصيغة اسم الفاعل من التّذكير و في بعض النّسخ أى مدّكر مصدر ميمّى من الادكار و أصله مدتكر قلبت تاؤه دالا و ادغم و (خوت) الدّار و خويت خيّا و خواء و خواية تهدّمت و خلت من أهلها، و أرض خاوية خالية من أهلها، و الخوا بالقصر و المدّ خلو الجوف من الطعام.

و (الجناب) بفتح الجيم الفناء و (الحجى) العقل و الفطنة و هو حجى كفتى أى جدير و (العشوة) كالعشا مقصورة و العشاوة سوء البصر باللّيل و (ضرب) في الماء سبح و ضرب في الأرض سار قال تعالى إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ و (غمرة) الشي ء شدّته و معظمه و غمر الماء كثر و الغمر معظم البحر و (العرصة) كلّ بقعة من الدّور واسعة ليس فيها بناء و الجمع عرصات و أعراص و عراص و (الرّبوع) جمع الرّبع و هي الدار حيث كانت و المحلّة و المنزل و (الهام) جمع الهامة و هي الرّاس.

و (تستنبتون) بالنون من النبات و يروى بالثاء المثلّثة بدل النون و (لفظه) رماه من فيه و (السّلف) محرّكة كلّ من تقدّمك من آبائك و أقوامك و غيرهم و الجمع أسلاف و سلاف و (الغاية) الحدّ الّذى ينتهى إليه الشي ء و (الفرط) محرّكة المتقدّم إلى الماء يطلق على الواحد و الجمع و (المنهل) المشرب و الموضع الّذى فيه المشرب و المنزل يكون بالمفازة.

الاعراب

قوله عليه السّلام: يا له مراما ما أبعده، النّداء للتّعجب دخل على المتعجّب منه فانّ هذا النداء إنّما يستعمل في مقامين: أحدهما أن يرى المتكلّم أمرا عظيما عجيبا فينادى جنسه كقولهم يا للماء و للدّواهى إذا تعجّبوا من كثرتهما.

و الثاني أن يرى أمرا يستعظمه، فينادى من له نسبة إليه و مكنة فيه نحو يا للعلماء و غلب في المنادى المتعجّب منه جرّه باللّام كما في المنادى المستغاث و قد يستغنى عنها بالألف مثل يا عجبا.

و الضمير في له مبهم يفسّره التّميز بعده، و هذا من جملة المواضع التي جوّزوا فيها عود الضمير على المتأخّر لفظا و رتبة كما في نعم رجلا زيد، فانّ فاعل نعم ضمير يفسّره رجلا و كذلك قوله تعالى ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ و كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ و قال الزّمخشري في قوله تعالى وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا هذا ضمير لا يعلم ما يعنى به إلّا بما يتلوه، و أصله إن الحياة إلّا حياتنا الدّنيا، ثمّ وضع هي موضع الحياة لأنّ الخبر يدلّ عليها و يبيّنها.

و مراما منصوب على التّميز كما أشرنا إليه و هو رافع للابهام عن الضّمير مقدّر في المعنى بمن أى ياله من مرام، و جملة ما أبعده صفة لمراما، و ما فيها للتعجّب مبتدأ خبره أبعده كما في قولهم ما أحسن زيدا قال سيبويه: هى نكرة تامّة بمعنى شي ء لتضمّنها معني التعجّب و ما بعدها من الجملة الفعليّة خبر و قال الفرّاء إنّها استفهاميّة و هو المنقول عن الكوفيين و هو موافق لقولهم باسميّة افعل لأنّ الاستفهام المشوب بالتّعجب لا يليه إلّا الأسماء نحو «ما أصحاب اليمين» و «مالى لا أرى الهدهد» قوله: و زورا ما أغفله، مأخوذ من فعل مفتوح العين من باب قعد و لكن بعد نقله إلى فعل مضموم العين لتصريح علماء الأدبيّة بأنّ فعل التعجّب لا يبنى إلّا من فعل مضموم العين في أصل الوضع أو من المنقول إلى فعل إذا كان من غيره نحو ما اضرب و ما اقتل ليدلّ بذلك على أنّ التعجّب منه صار كالغريزة لأنّ باب فعل موضوع خطبه 221 نهج البلاغه بخش 1 لهذا المعنى.

و قوله: أىّ مذّكر، بنصب أىّ لكونها حالا من ضمير منهم كما في قولك مررت بزيد أىّ رجل أى كاملا في الرّجوليّة و قوله: أفى مصارع آبائهم الاستفهام للتّوبيخ و الانكار، و قوله: يرتجعون منهم أجسادا الجملة لا محلّ لها من الاعراب لأنّها استيناف بيانىّ.

المعنى

اعلم أنّ هذا الكلام مسوق في مقام الموعظة و النصيحة و ايقاظ المخاطبين من سبات الغفلة، و خصّهم على الاعتبار بالماضين من الاباء و الأسلاف و الأقرباء و الالاف و الأوكار بأهل المقابر حيث نزلوا من معاقل العزّ و ذروة القصور إلى وهدة القبور فعميت عنهم الاثار و انقطعت عنهم الأخبار.

قاله عليه السّلام بعد تلاوة قوله تعالى: أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ، أى شغلكم التفاخر في الكثرة و التّغالب بها.

و ذكر المفسّرون في تفسيره وجهين: الأوّل أنّ المراد به التّكاثر بالعدد روى انّ بنى عبد مناف و بنى سهم بن عمر و تفاخروا و تعادّوا و تكاثروا بالسّادات و الأشراف، فقال كلّ من الفريقين: نحن أكثر منكم سيّدا و أعزّ عزيزا و أعظم نفرا، فكثرهم بنو عبد مناف فقال بنو سهم: انّ البغى أفنانا في الجاهليّة فعدّوا مجموع أحيائنا و أمواتنا مع مجموع أحيائكم و أمواتكم، ففعلوا فكثرهم، فنزلت الاية و المعنى أنّكم تكاثرتم بالأحياءحتّى إذا استوعبتم عددهم صرتم إلى التّفاخر و التكاثر بالأموات فعبّر عن بلوغهم ذكر الموتى بزيارة القبور تهكّما بهم، و قيل: كانوا يزورون المقابر فيقولون: هذا قبر فلان و هذا قبر فلان يفتخرون بذلك.

الوجه الثاني أنّ المراد به التكاثر بالمال، و المعنى ألهيكم التكاثر بالأموال و طلب تكثيرها و الحرص على جمعها إلى أن متّم و قبرتم مضيّعين أعماركم في طلب الدّنيا معرضين عمّا يهمّكم من السعى للاخرة فتكون زيارة القبور كناية عن الموت.

و على كلا الوجهين فالاية واردة في مقام التّوبيخ و التقريع على التكاثر، و حذف متعلّق ألهيكم ليذهب الوهم و الخيال فيه كلّ مذهب، فيعمّ جميع ما يحتمله المقام من الالهاء عن ذكر اللّه و عن الواجبات و المندوبات في المعرفة و الطاعة و التدبّر و التّفكر، و محصّله إلهاء التكاثر بالأمور الدّنيويّة عن الأمور الدّينية و الأخرويّة.

و ربّما ايّد الوجه الثاني بما روى عن النّبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أنّه تلا هذه السّورة فقال: يقول ابن آدم مالى مالى و مالك من مالك إلّا ما أكلت فأفنيت، أو لبست فأبليت، أو تصدّقت فأمضيت.

و يدلّ على الأوّل كلام أمير المؤمنين عليه السّلام هنا لانكاره عليهم التكاثر بعديد الهلكى و التفاخر بمصارع الاباء و تعجّبه من التكاثر و التفاخر مزيد التعجّب بقوله (ياله مراما ما أبعده) و فيه من الدلالة على المبالغة في التعجّب ما لا يخفى، حيث أتا بنداء التعجّب أولا و بلام التعجّب ثانيا، و بالضمير المبهم المفسّر بما بعده لوقعه في النفوس ثالثا و بماء التعجّب رابعا و بأفعل التعجّب خامسا و المعنى يا عجبا من مرام هو من البعد بمكان، و بالغ في التعجّب به غايته.

و المراد بالمرام هو ما كان مقصدهم من التفاخر من إثبات الفخر و المنقبة لأنفسهم و لو بعدد الأموات، فبيّن عليه السّلام أنّ ذلك المرام بعيد جدّا، لأنّ الفخر بالميّت كالفخر بالجماد في جنب الانسان فحصوله به غير ممكن و طلبه تحصيل لما يتحصّل، و ما شأنه ذلك فهو أحرى بأن يتعجّب منه.

و بعد التنزّل عن ذلك نقول: إنّ التفاخر إنّما يكون باثبات الانسان نوعا من أنواع الكمال لنفسه و خيال الكمال ثلاثة: أحدها في النفس، و الثاني في البدن و الثالث فيما له ربط بالبدن من خارج أما الذى في النفس فهى العلوم و المعارف و الأخلاق الفاضلة الّتي بها تنال السّعادة الأبديّة.

و أمّا الّذى في البدن فهي الصحّة و الجمال.

و أمّا الّذى له ربط بالبدن فقسمان: أحدهما ضرورىّ و هو المال و الجاه، و الاخر غير ضروريّ و هو القوم و الأقرباء، و هذا الّذى عدّدناه في المرتبة الثالثة إنّما يراد كلّه للبدن بدليل أنّه إذا تألّم عضو من أعضائه يجعل المال و الجاه فداء له، و أمّا الكمال البدنى من الصّحة و السلامة من الافات فانّما يريده العقلا للنّيل به إلي الكمال النفساني فانّه ما لم يكن صحيح البدن لا يتفرّغ لاكتساب الكمال النفساني المحصّل للسعادة الدّائمة.

إذا عرفت ذلك فنقول: العاقل ينبغي أن يكون دائما نظره إلى الأهمّ و الأفضل و يقدّمه على غيره، فالتّفاخر بكثرة العدد و كذا بالمال و الجاه تفاخر بأحسن مراتب الكمال و مانع من تحصيل السعادة النفسانيّة بالعلم و العمل، فيكون ذلك ترجيحا لأحسن المراتب في الكمال على أشرفها و أفضلها و هو مورد التّعجّب.

و قوله (و زورا ما أغفله) و الكلام في إفادته للمبالغة كالكلام في سابقه.

و المراد بالزّور الزائرون للمقابر المتفاخرون بهم و التّعجب من غفلتهم لجعلهم الأموات الّتي هى محلّ الاعتبار مناطا للافتخار و موضع العبرة عددا للكثرة غافلين عن الصّواب معرضين عمّا ينفعهم في الماب.

و فيه أيضا من الدّلالة على تماديهم في الغفلة ما لا يخفى، لاشتراطهم في فعل التعجّب أن لا يبني إلّا ممّا وقع و استمرّ حتّى يستحقّ أن يتعجّب منه، و يضاف إلى ذلك ما قدّمناه من اشتراطهم أيضا بنائه من فعل مضموم العين ليدلّ على أنّ المتعجّب منه صار كالغريزة.

و قوله (و خطرا ما أفظعه) و الكلام فيه كما فى سابقيه.

و المراد بالخطر الهلاك هلاك من في المقابر المشار إليه بقوله تعالى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ و أشار عليه السّلام بقوله: ما أفظعه إلى شدّة شناعته و غاية قباحته، لأنّ كلّ شنيع حقير عند شناعة الموت، فانّ المرء عند الموت و حالة الاحتضار في سكرة ملهية و غمرة كارثة و أنّه موجعة و جذبة مكربة و سوقة متعبة، و هو بين أهله لا ينطق بلسانه و لا يسمع بسمعه يردّد طرفه بالنظر في وجوههم يرى حركات ألسنتهم و لا يسمع رجع كلامهم، ثمّ قبض بصره كما قبض سمعه و بعد ما خرج الرّوح من جسده صار جيفة بين أهله قد أوحشوا من جانبه و تباعدوا من قربه، ثمّ حمل إلى دار غربته و منقطع زورته، و ابتلى هنا لك ببهتة السؤال و عثرة الامتحان متقلّبا بين أطوار الموتات و عقوبات الساعات و نزل الحميم و تصلية الجحيم، فأىّ شي ء يكون أعظم فظاعة منه.

و لمّا نبه عليه السّلام على عظم فظاعة هلاك المزورين تعريضا به على الزّائرين حيث لم يعتبروا بهم مع كونهم محلّ العبرة أكّده بقوله: (لقد استخلوا منهم أىّ مذّكر) أى استخلوا الدّيار، فالمفعول محذوف و المعنى أنّ الزّائرين المتفاخرين بالأموات وجدوا الدّيار خالية منهم أى من المزورين حالكونهم كاملين في التّذكير و الادكار و هذا المعنى أقرب و أنسب ممّا ذكره الشارح المعتزلي حيث قال: أراد باستخلوا ذكر من خلا من آبائهم أى من مضى، و المعنى أنّه عليه السّلام استعظم ما يوجبه حديثهم عمّا خلا و عمّن خلا من أسلافهم و آثار أسلافهم من التّذكير فقال أىّ مذّكر و واعظ في ذلك.

(و تناوشوهم من مكان بعيد) أى تناولوهم من مكان بعيد بينهم و بينهم بعد المشرقين بل يزيد لبقاء المتناوشين في الدّنيا و مصير الاخرين إلى الاخرة فكيف يمكن لمن في الدّنيا تناول من في الاخرة و تفاخره به و كسب الفخر و الشرف منه لنفسه و قد قال تعالى في عكس ذلك «و أنّى لهم التّناوش من مكان بعيد» أى كيف يمكن لهم تناول الايمان في الاخرة و قد كفروا به في الدّنيا، يعنى ما محلّه الدّنيا لا يمكن أن يتناوله من هو فى الاخرة لغاية بعد الدّارين و تباعد النّشأتين.

و لمّا ذكر تناوشهم من مكان بعيد تعريضا به عليهم أردفه بقوله (أ فبمصارع آبائهم يفخرون) تقريعا و توبيخا، و أكدّ بقوله (أم بعديد الهلكى يتكاثرون) انكارا.

و لما كان هنا مقام أن يسأل عن علّة إنكاره للتكاثر الهلكى وجهة تقريعه و توبيخه لهم به أجاب عن ذلك بقوله (يرتجعون منهم أجسادا) يعنى استحقاقهم للتّوبيخ و الملام من جهة أنّهم يطلبون من الهلكى رجوع أجسادهم إلى الدنيا و هو طلب غير عقلانى لأنّ تلك الأجساد قد (خوت) أى خلت من الأرواح و ارتفعت عليها الحياة فرجوعها إلى الدّنيا محال و طالب المحال يعدّ في زمرة السفهاء و يستحقّ الطعن و التعزير و الانكار.

فان قلت: ما معنى ارتجاعهم للأجساد قلت: إنّهم حيث تكاثروا بالأموات و تفاخروا بهم فكأنّهم طلبوا منهم أن يرجعوا إلى الدّنيا و يدخلوا في حزبهم فيكثر بهم عددهم و يتمّ به فخرهم و شرفهم.

(و) يطلبون أيضا رجوع (حركات سكنت) أى يرتجعون من الأموات حركات أبدانهم ليتحرّكوا إليهم و يدخلوا في زمرتهم، و هو أيضا طلب للمحال لأنّ تلك الحركات قد فنت و نفدت و تبدّلت بالسّكون بطروّ الموت عليها و ما هو كذلك فلا يطلبه العاقل.

ثمّ أكّد التّوبيخ بقوله (و لأن يكونوا عبرا أحقّ من أن يكونوا مفتخرا) لأنّ مقامهم مقام الاعتبار لا مقام الافتخار (و لأن يهبطوا بهم جناب ذلّة أحجى) و أجدر (من أن يقوموا بهم مقام عزّة) لأنّهم بأنفسهم في بيت الوحدة و دار الوحشة على غاية الابتذال و الذّلّة صار و اعظاما نخرة و أجزاء متفتّتة و جيفا منتنة يهرب منها الحيوان و يتنفّر منها كلّ انسان و يكرهها لشدّة الانتان بل صاروا أوراثا في أجواف الدّيدان، و من هذا حاله فينبغي أن يهرب منه و يتنفّر لا أن يتعزّز به و يفتخر، بل ينبغي أن يدفع قرابته و تنكر لأنّ النّسبة إليه تورث الذّلّة و تبطل العزّة بجلب الابتذال و الانكسار لا الشرف و الافتخار.

(لقد نظروا إليهم بأبصار العشوة) أى بأبصار مريضة و لذلك خفيت عليهم معايبهم (و ضربوا منهم في غمرة جهالة) أى خاضوا من ذكر هؤلاء الموتى في بحر الجهل و الغفلة و لذلك افتخروا بمصارعهم.

(و لو استنطقوا عنهم عرصات تلك الدّيار) أى ديارهم (الخاوية) منهم (و الرّبوع) أى منازلهم (الخالية) عنهم (لقالت) بلسان حالها (ذهبوا في الأرض ضلّالا) هالكين (و ذهبتم في أعقابهم جهّالا) غافلين (تطئون في هامهم) أى تمشون في رؤوسهم، و تخصيصها بالذّكر لأنّها أشرف الأعضاء و الوطئ عليها أبلغ في إظهار استهانتهم المنافية للمفاخرة بهم المسوق له الكلام، و قد أخذ أبو العلاء المعرّي هذا المعنى في نظمه قال:

  • خفّف الوطئ ما أظنّ اديمالأرض إلّا من هذه الأجساد
  • ربّ لحد قد صار لحدا مراراضاحك من تزاحم الأضداد
  • و دفين على بقايا دفينمن عهوده الاباء و الأجداد
  • صاح هذا قبورنا تملاء الأرضفأين القبور من عهد عاد
  • سران استطعت في الهواء رويدا لا اختيالا على رقاب العباد

(و تستنبتون في أجسادهم) أى تنبتون فيها النباتات و تزرعون الزّراعات لأنّ أديم الأرض الظاهر إذا كان من أبدان الأموات يكون الزّرع لا محالة في التّراب المستحيل من أجزاء الحيوانات، و على رواية تستثبتون بالثّاء فالمراد أنّكم تنصبون في أجسادهم الأشياء المثبتة من الأوتاد و الدّعائم و الأساطين و غيرها.

(و ترتعون فيما لفظوا) أى تأكلون ممّا تركوا (و تسكنون فيما خرّبوا) أى تسكنون في بيوت ارتحلوا عنها و فارقوها، فانّ البيوت إنّما تكون عامرة بأهلها، فالتخريب كناية عن الارتحال أو المراد أنّهم لم يعمروها بالعبادة و الطاعات و قد فسّرت العمارة في قوله تعالى إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ بذلك قالوا: عمارتها شغلها بالعبادة و تجنّب أعمال الدّنيا و اللّهو و إكثار زيارتها.

و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: قال اللّه تعالى: «إنّ بيوتى في الأرض المساجد و إنّ زوّارى فيها عمّارها فطوبى لعبد تطهّر في بيته ثمّ زارني في بيتى فحقّ على المزور أن يكرم زائره».

(و إنّما الأيام بينكم و بينهم بواك و نوائح عليكم) يعنى الأيام و اللّيالى الّتي بينكم و بين الأموات و هى بقيّة زمان حياتكم و تحدوكم لالتحاقكم بهم تبكى و تنوح عليكم لمفارقتها إيّاكم.

(اولئكم سلف غايتكم) أى المتقدّمون إلى الموت الّذى هو غايتكم و غايتهم لانتهاء كلّ ذى روح إليها (و فرّاط مناهلكم) أى سابقوكم إلى مشارب الاخرة و منازلها و ردّوا إليها فشربوا من كأس الموت المصبّرة و تجرّعوا من نغب سهام الاخرة و غصص أقداح البرزخ جرعة بعد جرعة.

شرح لاهيجي

و من كلام له (- ع- ) قاله بعد تلاوته أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ يعنى و از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است كه گفت انكلام را بعد از خواندن او سوره أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ را يعنى بلهو انداخت و روگردان ساخت شما را از اطاعت خدا بسيار شدن اموال و اولاد و احفاد و تفاخر بانها تا اين كه زيارت كرديد قبرها را يعنى تا اين كه دريافت شما را مرگ بر آن حالت يا له مراما ابعده و زورا ما اغفله و خطرا ما افظعه لقد استخلوا منهم اىّ مذكّر و تناوسؤهم من مكان بعيد أ فبمصارع ابائهم يفخرون ام بعديد الهلكى يتكاثرون يرتجعون منهم اجسادا خوت و حركات سكنت يعنى ندا ميكنم تعجّب را از براى فخر كننده به بسيارى عشيره كه مر او را مطلبى است چه بسيار دور از عقل و زيارت كردن قبوريست چه بسيار غافل از مرگ و كار بزرگيست چه بسيار فظيع و شنيع بتحقيق كه ايشان خالى دانستند از خود چه بسيار ياد آورنده مرگ را و حال آن كه رسيده اند بايشان از مكان دورى ايا بمكانهاى كشته شدن پدران خود فخر ميكنند آيا بشماره كردن هلاك شدگان و مردگان اظهار بسيارى ميكنند طلب برگشتن ميكنند از ايشان جسدهاى را كه افتاده اند بزمين و حركاتى را كه اسوده شده اند از ان و لان يكونوا عبرا احقّ من ان يكونوا مفتخرا و لان يهبطوا بهم جناب ذلّة احجى من ان يقوموا بهم مقام عزّة لقد نظروا اليهم بابصار العشوة و ضربوا منهم فى غمرة جهالة و لو استنطقوا عنهم عرصات

تلك الدّيار الخاوية و الرّبوع الخالية لقالت ذهبوا فى الأرض ضلّالا و ذهبتم فى اعقابهم جهّالا يعنى و هر اينه اين كه باشند ان پدران كشته شده محلّ عبرت انها سزاوارتر است از اين كه باشند محلّ افتخار ايشان و هر اينه اين كه باشند فرو نشينند بسبب ايشان در ناحيه حقارت و خوارى خردمندانه تر است از اين كه برخيزند بسبب ايشان در مقام عزّت و اعتبار هر اينه بتحقيق كه نگاه كردند بسوى ايشان بديدهاى معيوب كم روشنائى و سفر كردند از ايشان در شدّت و سختى نادانى و اگر طلب كنند بيان حال ايشان را از فضاهاى سراهاى سقف افتاده و منزلهاى خالى از سكّان ايشان هر اينه بزبان حال گويند كه رفتند ايشان در زير زمين گمراهان بوده و مى رويد شما در عقب انها نادانان بوده تطؤن فى هامهم و تستثبتون فى اجسادهم و ترتعون فيما لفظوا و تسكنون فيما خرّبوا و انّما الايّام بينهم و بينكم بواك و نوائح عليكم اولئكم سلف غايتكم و فراط مناهلكم

گام مى گذاريد در كاسهاى سر ايشان و راست مى ايستيد در جسدهاى خاك شده ايشان و چرا مى كنيد در جاهائى كه انها انداختند و واگذاشتند انرا و جا

مى گيريد در مكانى كه انها خراب كردند و نيست روزهاى ميانه ايشان و ميانه شما مگر گريه كنندگان و نوحه كنندگان بر مرگ شما انجماعت مردگان پيش رفتگان پايان كار شمايند و پيش روندگان منزلگاه شمايند

شرح ابي الحديد

و من كلام له ع قاله بعد تلاوته

أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ- يَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ- وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ- لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَيَّ مُدَّكِرٍ وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ- أَ فَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ يَفْخَرُونَ- أَمْ بِعَدِيدِ الْهَلْكَى يَتَكَاثَرُونَ قد اختلف المفسرون في تأويل هاتين الآيتين- فقال قوم المعنى أنكم قطعتم أيام عمركم- في التكاثر بالأموال و الأولاد حتى أتاكم الموت- فكني عن حلول الموت بهم بزيارة المقابر- . و قال قوم بل كانوا يتفاخرون بأنفسهم- و تعدى ذلك إلى أن تفاخروا بأسلافهم الأموات- فقالوا منا فلان و فلان لقوم كانوا و انقرضوا- . و هذا هو التفسير الذي يدل عليه كلام أمير المؤمنين ع- قال يا له مراما منصوب على التمييز- . ما أبعده أي لا فخر في ذلك- و طلب الفخر من هذا الباب بعيد- و إنما الفخر بتقوى الله و طاعته- .

و زورا ما أغفله إشارة إلى القوم الذين افتخروا- جعلهم بتذكر الأموات السالفين كالزائرين لقبورهم- و الزور اسم للواحد و الجمع كالخصم و الضيف- قال ما أغفلهم عما يراد منهم- لأنهم تركوا العبادة و الطاعة- و صرموا الأوقات بالمفاخرة بالموتى- . ثم قال و خطرا ما أفظعه- إشارة إلى الموت أي ما أشده- فظع الشي ء بالضم فهو فظيع- أي شديد شنيع مجاوز للمقدار- . قوله لقد استخلوا منهم أي مدكر- قال الراوندي- أي وجدوا موضع التذكر خاليا من الفائدة- و هذا غير صحيح- و كيف يقول ذلك و قد قال و خطرا ما أفظعه- و هل يكون أمر أعظم تذكيرا من الاعتبار بالموتى- و الصحيح أنه أراد باستخلوا- ذكر من خلا من آبائهم أي من مضى- يقال هذا الأمر من الأمور الخالية- و هذا القرن من القرون الخالية أي الماضية- . و استخلى فلان في حديثه أي حدث عن أمور خالية- و المعنى أنه استعظم ما يوجبه حديثهم- عما خلا و عمن خلا من أسلافهم- و آثار أسلافهم من التذكير- فقال أي مدكر و واعظ في ذلك- و روي أي مذكر بمعنى المصدر- كالمعتقد بمعنى الاعتقاد و المعتبر بمعنى الاعتبار- . و تناوشوهم من مكان بعيد أي تناولوهم- و المراد ذكروهم و تحدثوا عنهم- فكأنهم تناولوهم- و هذه اللفظة من ألفاظ القرآن العزيز- وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ- و أنى لهم تناول الإيمان حينئذ بعد فوات الأمر: يَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ وَ حَرَكَاتٍ سَكَنَتْ- وَ لَأَنْ يَكُونُوا عِبَراً أَحَقُّ مِنْ أَنْ يَكُونُوا مُفْتَخَراً- وَ لَأَنْ يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّةٍ- أَحْجَى مِنْ أَنْ يَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّةٍ- لَقَدْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ بِأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ- وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِي غَمْرَةِ جَهَالَةٍ- وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْكَ الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ- وَ الرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ لَقَالَتْ- ذَهَبُوا فِي الْأَرْضِ ضُلَّالًا وَ ذَهَبْتُمْ فِي أَعْقَابِهِمْ جُهَّالًا- تَطَئُونَ فِي هَامِهِمْ وَ تَسْتَنْبِتُونَ فِي أَجْسَادِهِمْ- وَ تَرْتَعُونَ فِيمَا لَفَظُوا وَ تَسْكُنُونَ فِيمَا خَرَّبُوا- وَ إِنَّمَا الْأَيَّامُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ بَوَاكٍ وَ نَوَائِحُ عَلَيْكُمْ- أُولَئِكُمْ سَلَفُ غَايَتِكُمْ وَ فُرَّاطُ مَنَاهِلِكُم

أي يذكرون آباءهم- فكأنهم ردوهم إلى الدنيا و ارتجعوهم من القبور- و خوت خلت- . قال و هؤلاء الموتى أحق بأن يكونوا عبرة و عظة- من أن يكونوا فخرا و شرفا- و المفتخرون بهم أولى بالهبوط- إلى جانب الذلة منهم بالقيام مقام العز- . و تقول هذا أحجى من فلان- أي أولى و أجدر و الجناب الفناء- .

ثم قال لقد نظروا إليهم بأبصار العشوة- أي لم ينظروا النظر المفضي إلى الرؤية- لأن أبصارهم ذات عشوة- و هو مرض في العين ينقص به الأبصار- و في عين فلان عشاء و عشوة بمعنى- و منه قيل لكل أمر ملتبس- يركبه الراكب على غير بيان أمر عشوة- و منه أوطأتني عشوة و يجوز بالضم و الفتح- . قال و ضربوا بهم في غمرة جهالة- أي و ضربوا من ذكر هؤلاء الموتى في بحر جهل- و الضرب ها هنا استعارة- أو يكون من الضرب بمعنى السير- كقوله تعالى وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ- أي خاضوا و سبحوا من ذكرهم في غمرة جهالة- و كل هذا يرجع إلى معنى واحد- و هو تسفيه رأي المفتخرين بالموتى- و القاطعين الوقت بالتكاثر بهم- إعراضا عما يجب إنفاقه من العمر في الطاعة و العبادة- . ثم قال لو سألوا عنهم ديارهم التي خلت منهم- و يمكن أن يريد بالديار و الربوع القبور- لقالت ذهبوا في الأرض ضلالا أي هالكين- و منه قوله تعالى- وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ- . و ذهبتم في أعقابهم أي بعدهم جهالا لغفلتكم و غروركم- . قوله ع تطئون في هامهم- أخذ هذا المعنى أبو العلاء المعري فقال-

  • خفف الوطء ما أظن أديمالأرض إلا من هذه الأجساد
  • رب لحد قد صار لحدا مراراضاحك من تزاحم الأضداد
  • و دفين على بقايا دفينمن عهود الآباء و الأجداد
  • صاح هذي قبورنا تملأ الأرضفأين القبور من عهد عاد
  • سر إن اسطعت في الهواء رويدالا اختيالا على رفات العباد

- . قوله و تستنبتون في أجسادهم- أي تزرعون النبات في أجسادهم- و ذلك لأن أديم الأرض الظاهر- إذا كان من أبدان الموتى- فالزرع لا محالة يكون نابتا في الأجزاء الترابية- التي هي أبدان الحيوانات- و روي و تستثبتون بالثاء- أي و تنصبون الأشياء الثابتة كالعمد و الأساطين- للأوطان في أجساد الموتى- . ثم قال و ترتعون فيما لفظوا- لفظت الشي ء بالفتح رميته من فمي ألفظه بالكسر- و يجوز أن يريد بذلك أنكم تأكلون ما خلفوه و تركوه- و يجوز أن يريد أنكم تأكلون الفواكه- التي تنبت في أجزاء ترابية- خالطها الصديد الجاري من أفواههم ثم قال و تسكنون فيما خربوا- أي تسكنون في المساكن التي لم يعمروها- بالذكر و العبادة- فكأنهم أخربوها في المعنى- ثم سكنتم أنتم فيها بعدهم- و يجوز أن يريد أن كل دار عامرة- قد كانت من قبل خربة- و إنما أخربها قوم بادوا و ماتوا- فإذن لا ساكن منا في عمارة- إلا و يصدق عليه أنه ساكن فيما قد كان خرابا من قبل- و الذين أخربوه الآن موتى- و يجوز أن يريد بقوله و تسكنون فيما خربوا- و تسكنون في دور فارقوها و أخلوها- فأطلق على الخلو و الفراغ لفظ الخراب مجازا- . قوله و إنما الأيام بينكم و بينهم- بواك و نوائح عليكم- يريد أن الأيام و الليالي تشيع رائحا إلى المقابر و تبكي- و تنوح على الباقين الذين سيلتحقون به عن قريب- .

قوله أولئكم سلف غايتكم- السلف المتقدمون و الغاية الحد الذي ينتهي إليه- إما حسيا أو معنويا و المراد هاهنا الموت- . و الفرط القوم يسبقون الحي إلى المنهل-

شرح منظوم انصاري

ترجمه

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه پس از خواندن سوره أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ ايراد فرموده اند.

(و سبب نزول اين سوره مباركه آنست كه قبيله عبد مناف ابن قصّى با قبيله بنوسهم ابن عمرو به بسيارى افراد قبيله خويش مفاخرت جستند، و نباشد هر يك افراد جمعيّتشان را بشمرند، پس از شمردن قبيله عبد مناف بيشتر بودند، بنوسهم گفتند اغلب افراد ما در جاهليّت كشته شده اند، ما مرده و زنده خويش را مى شمريم شما نيز بشمريد، در اين نوبت افراد قبيله بنوسهم فزون آمد، لذا حضرت در اينجا شنوندگان را مورد اندرز قرار داده فرمايد): وه كه تا چه اندازه منظور و مرام (افتخار كنندگان بمردگان از دانش و خرد) دور است، چه زيارت كنندگان مدهوشى، چه بزرگ كار بى اندازه رسوائى، براستى كه ديار و شهرها را از گذشتگان تهى يافتند در حالى كه (در آنان) جاى پند و عبرت بود، چه سترك پند و عبرتى، مردگان را از جاى دورطلبيدند (تا بزيادتى شماره آنها تفاخر كنند، و حال آنكه از مرده مشركى كه فحلّد در آتش است، بايد پند گيرند، و بخدا پرستى نزديك شوند) آيا به تيره مغاكى كه پدرانشان بدان اندراند مى نازند، يا بشماره تباه شدگان برهم مى بالند، و از پيكرهاى بى جان، و بدنهاى از جنبش مانده (كه طعمه مار و موراند) خواهان بازگشت اند، براستى اگر بديدار آنان فروتنى را پيشه خويش گيرند، خردمندانه تر است از اين كه بوسيله آنها خويش را بمقام فخر و ارجمندى بكشانند (حال چرا اين كار را نكردند) حقيقت اينست كه با ديدگان تار به آنها نگريستند، و در باره آنها در درياى نادانى غوطه خوردند، و اگر (داستان اسف انگيز) آنان را از عرصه هاى گشاده اين شهرهاى ويران و خانه هاى خالى مانده بپرسند، در پاسخشان گويند: آنان بحال گمشدگى در زير خاك رفتند (و كيفر كردار خويش را چشيدند) و شما بى هشانه از دنبالشان ره بر گرفته ايد، پاى بر فرق آنان مى كوبيد، بروى اجساد شان جاى مى گيريد، در واگذارده آنان مى چريد، در ويرانه هاى آنان مى نشينيد (و يكره بهوش نمى آئيد) همانا روزها بين شما و آنان بسيار گريستند و (زودا كه) بر شما نيز زارى آغاز خواهند نهاد (مگر نه اين است كه) آنان پيش رفتگان پايان زندگى شما هستند كه زودتر بآبگاه شما رسيده اند

نظم

  • شنيدم در زمان جاهليّتدو قوم از اهل مكّه از حميّت
  • ز روى فخر و نازش در تكاثربقوم خويش گشته از تفاخر
  • يكى گفت از عدو مائيم برتردگر گفت از شما هستيم اكثر
  • سخن چون در ميانشان شد مطوّلبكينه لطف و مهر آمد مبدّل
  • بنو عبد مناف از پيش بردندفزون بودند چون خود را شمردند
  • بنوسهم اين خزف از جهل سفتندرقيبان را بناهنجار گفتند
  • كه چنگ جنگ شد بر قوم مانندتمامى جمعمان از هم پراكند
  • كنون با هم گروگان مى سپاريمز زنده يا كه مرده مى شماريم
  • شمردند و بنو سهم آمد افزونفرود اين سوره شد از نزد بيچون
  • خطيب دين على هنگام خواندناز اين آيت شد اندر درّ فشاندن
  • شگفتا اين چه مقصود است و منظوركه از عقل و خرد باشد بسى دور
  • كسان كه پى بكفر و كين فشردندبه بيدينىّ و شرك و جهل مردند
  • كنونشان جاى ميباشد در آتشنباشندى سزاى فخر و نازش
  • چرا اين قوم بى آزرم مدهوشنمى سازند آنان را فراموش
  • شد از بگذشتگان خالى منازلاعالى كاخهاشان در اسافل
  • شده نابودشان نام از ميانهدرونشان مار و موران كرده لانه
  • نهان اجسادشان اندر مغاك استدهان و چشمشان پر گرد و خاك است
  • نمى باشد اگر جانى به نشانز جنبش مانده آن جنبنده تنشان
  • كنون زشتىّ فرزندان بزرگ استعمل رسوا و نادانى سترك است
  • بجاى اين كه اندرزى پذيراندز مرگ و گور آباء پند گيراند
  • تفاخر را شده مشغول و سرگرمدل سنگينشان قدرى نشد نرم
  • ز سوء رأى اين تيره درونانشده خواهان بر گشتن از آنان
  • و حال آنكه گر اندرز و عبرتبگيرند از پدرها از بصيرت
  • ره گردنكشى نسپرده زين پيشكنند افتادگى را پيشه خويش
  • بنزد بينش و عقل و تدبّربسى اين كار بهتر از تفاخر
  • و ليك اينان بچشم تار كم نوردر آنها ديده و گشتند مغرور
  • ببحر جهل و نادانى شناورشدند و مرگشان ننموده باور
  • ز چشم دل اگر از عبرت و پندز هر ويرانه شان احوال پرسند
  • منازلشان بدون سرّ نهفتنچنين احوالشان خواهند گفتن
  • كه از ما صاحبان در زير خاك اندگروگان عمل اندر مغاك اند
  • شما مستانه از دنبالشان راهگزيديد و نمى گرديد آگاه
  • بزير پى همى سائيدشان سرهمى كوبيدشان با پاى پيكر
  • بمرتعهايشان اندر چريدنبمنزلهايشان در جا گزيدن
  • زنانشان را بزوجيّت گرفتيدبه بسترهايشان آسوده خفتيد
  • به آنان چشم گردون اشك باريدبحال زارشان چون ابر گرئيد
  • هلا زودا جهان با گريه دمسازشود هم بر شما بر دارد آواز
  • چو آنان جاى در آبشخور خويشگرفتند و شما را رفته از پيش
  • شما را نيز خواهد شد زمان طىاجل مانند آنانتان زدن هى

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS