دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 75 نهج البلاغه : دفاعيات امام برابر تهمت‏ها

خطبه 75 نهج البلاغه به تشریح موضوع "دفاعيات امام برابر تهمت‏ها" می پردازد.
No image
خطبه 75 نهج البلاغه : دفاعيات امام برابر تهمت‏ها

موضوع خطبه 75 نهج البلاغه

متن خطبه 75 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 75 نهج البلاغه

دفاعيات امام برابر تهمت ها

متن خطبه 75 نهج البلاغه

و من كلام له (عليه السلام) لما بلغه اتهام بني أمية له بالمشاركة في دم عثمان

أَ وَ لَمْ يَنْهَ بَنِي أُمَيَّةَ عِلْمُهَا بِي عَنْ قَرْفِي أَ وَ مَا وَزَعَ الْجُهَّالَ سَابِقَتِي عَنْ تُهَمَتِي وَ لَمَا وَعَظَهُمُ اللَّهُ بِهِ أَبْلَغُ مِنْ لِسَانِي أَنَا حَجِيجُ الْمَارِقِينَ وَ خَصِيمُ النَّاكِثِينَ الْمُرْتَابِينَ وَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ تُعْرَضُ الْأَمْثَالُ وَ بِمَا فِي الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَادُ

ترجمه مرحوم فیض

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است هنگاميكه شنيد بنى اميّه او را متّهم نموده اند كه در كشتن عثمان شركت داشته:آيا آشنائى بنى اميّه به احوال من آنان را از عيب جوئى من باز نداشت آيا سابقه من در اسلام نادانان را از زدن تهمت بمن منع ننمود (بنى اميّه با اينكه يقين دارند نفاق و دوروئى در گفتار و كردار من راه ندارد، براى چه مرا متّهم نموده مى گويند: مباشر قتل عثمان بوده ام، و اگر در ظاهر اقدام نكرده ام در پنهانى مردم را به كشتن او وادار نموده ام، آيا نمى دانند كه من در گفتار و كردار از كسى باك ندارم اگر مائل به كشتن عثمان بودم آنرا پنهان نكرده در ظاهر با كشندگان او همراه مى شدم) و (گفتار من در اين مردم اثر نخواهد نمود، زيرا) آنچه خداوند بر سبيل پند بيان فرموده (در قرآن: س 49 ى 12 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ، وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً، أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ، وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ يعنى اى كسانيكه بخدا و رسول گرديديد دورى كنيد از بسيارى گمان كه بعض از گمانها گناه است، و كنجكاوى نكنيد و غيبت همديگر را ننمائيد يعنى پشت سر ديگرى سخن نگوييد، آيا هيچيك از شما دوست دارد گوشت مرده برادر و همكيش خود را بخورد نه، از خوردن آن كراهت خواهيد داشت، پس همچنانكه از خوردن گوشت مرده برادر خود كراهت داريد از غيبت او نيز دورى نمائيد، و از خدا بترسيد اگر غيبت كرديد توبه كنيد كه خداوند بسيار آمرزنده گناه و مهربان است. و س 33 ى 58: وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً يعنى كسانيكه مردان و زنان ايمان آورده را مى رنجانند بدون آنكه كارى كرده باشند كه سزاوار رنجانيدن گردند، پس آنها افتراء و دروغ بستن بديگرى و گناه هويدائى را مرتكب شده اند) از زبان (گفتار) من بليغتر و نيكوتر است (و با اين حال اثر نكرد) من با خارج شوندگان از دين احتجاج ميكنم، و با شكّ كنندگان در دين دشمنى مى نمايم، و (از جمله احتجاج و مخاصمه من اينست كه مى گويم) كارهاى مشتبه بحقّ (مانند اينكه مرا شريك در خون عثمان مى دانند) بر قرآن كريم عرضه ميشود (پس با همراه نبودن با كشندگان او و اينكه هيچيك از مباشرين قتل او نگفته كه در اين امر شركت داشته ام، اگر آيه اى از كتاب خدا دلالت دارد كه قاتل عثمان هستم شما بر طبق آن حكم كرده در حقّ من رفتار نمائيد) و بندگان خدا از روى آنچه در سينه ها دارند جزاء داده ميشوند (و چون شما قلبا به آرزوى دست آوردن خلافت و امارت بوده خونخواهى عثمان را بهانه قرار داده براى فريب مردم مرا متّهم نموده ايد، پس در قيامت بكيفر گفتار خود خواهيد رسيد).

ترجمه مرحوم شهیدی

و از سخنان آن حضرت است چون شنيد بنى اميّه تهمت شريك بودن در خون عثمان را بدو بسته اندآيا شناختى كه- فرزندان- اميّه از من دارند، آنان را از عيب بر من نهادن باز نمى دارد آيا پيشينه ام- در اسلام- نادانان را بر جاى نمى نشاند- و بر سر عقل نمى آرد- تا به من تهمت نزنند- و بيش سر ريش دلم را نكنند- . آنچه خدا آنان را بدان پند داد، از بيان من رساتر است. من از دين بيرون شدگان را به حجّت مغلوب كنم و آنان را كه در شبهتند با برهان محكوم و منكوب. و هر كار شبهه ناك را به كتاب خدا عرضه كنند و بندگان را بدانچه در دل دارند پاداش دهند

ترجمه مرحوم خویی

از جمله كلام آن عالى مقام است در حيني كه رسيد بأو متّهم كردن بني اميه او را بشريك شدن او در خون عثمان عليه اللّعنة و النّيران.

آيا نهى كرد بني اميه را علم ايشان بحالت من از متّهم داشتن من، آيا منع و ردع نكرد جاهلان را سابقه فضيلت من از اتّهام من و هر آينه آنچه كه موعظه فرموده است خداوند ايشان را بأو ابلغ است از كلام من، من احتجاج كننده ام با كسانى كه از دين خارجند و خصومت كننده ام با اشخاصى كه در دين شك دارند بر كتاب خدا عرض و تطبيق شود شبه ها و مثلها و به آن چه در سينهاست از اعتقادهاى نيك و بد جزا داده ميشوند بندگان در اين جهان و آن جهان.

شرح ابن میثم

و من كلام له عليه السّلام لما بلغه اتهام بنى أمية له بالمشاركة فى دم عثمان

أَ وَ لَمْ يَنْهَ بَنِي أُمَيَّةَ عِلْمُهَا بِي عَنْ قَرْفِي أَ وَ مَا وَزَعَ الْجُهَّالَ سَابِقَتِي عَنْ تُهَمَتِي وَ لَمَا وَعَظَهُمُ اللَّهُ بِهِ أَبْلَغُ مِنْ لِسَانِي أَنَا حَجِيجُ الْمَارِقِينَ وَ خَصِيمُ النَّاكِثِينَ الْمُرْتَابِينَ وَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ تُعْرَضُ الْأَمْثَالُ وَ بِمَا فِي الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَادُ

اللغة

أقول: قرفنى بكذا: أى اتّهمنى به و نسبه إلىّ. و وزع: كفّ. و حجيجهم: محاجّهم. و الخصيم: المخاصم.

المعنى

و قوله: أو لم ينه. إلى أو ما وزع.

استفهام من عدم انتهائهم عن نسبته إلى دم عثمان مع علمهم بحاله و قوّته في الدين و عصمته عن دم حرام فضلا عن مثل دم عثمان استفهاما على سبيل الإنكار عليهم و التعجّب منهم، و نسبة لهم إلى الجهل لجهلهم بمناسبة حاله و سابقته في الإسلام لبراءته عمّا قرفوه به. و قوله: و لما وعظهم اللّه به أبلغ من لسانى. تعذير لنفسه في عدم ردعه لهم عن الغيبة و أمثالها: أى إذا كان وعظ اللّه لهم مع كونه أبلغ من كلامى لا يرد عهم فكلامى بطريق الأولى و زواجر كتاب اللّه كقوله إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ و قوله وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً الآية و قوله وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً و نحوه من القرآن كثير، و أراد بلسانه وعظه مجازا إطلاقا لاسم السبب على المسبّب.

و قوله: أنا حجيج المارقين. أى الخوارج أو كلّ من خرج عن دين اللّه، و خصيم المرتابين: أى الشاكّين في نسبة هذا الأمر إلىّ، و قيل: المنافقين الشاكّين في صحّة الدين. و قوله: و على كتاب اللّه تعرض الامثال. إلى آخره.

إشارة إلى الحجّة الّتي يحجّ بها. و يخاصهم، و تقريرها: أنّ تعلّق هذا المنكر به إمّا من جهة أقواله، و أفعاله، و اعتقاداته و إرادته، و الثلاثة باطلة فتعلّق هذا المنكر به و نسبته إليه باطلة. بيان الحصر أنّ هذه الجهات هى جهات صدور المنكر عن الإنسان.

بيان بطلان الأوّل و الثاني أنّه إن كان قد حصل في أقواله و أفعاله ما يشبه الأمر بالقتل أو فعله فأوقع في نفوس الجهّال شبهة القتل نحو ما روى منه لمّا سئل عن قتل عثمان: اللّه قتله و أنا معه، و كتخلّفه في داره يوم قتل عن الخروج. فينبغى أن يعرض ذلك على كتاب اللّه تعالى فإنّه عليه تعرض الأمثال و الأشباه فإن دلّ على كون شي ء من ذلك قتلا فليحكم به و إلّا فلا. و لن يدلّ أبدا. فليس لهم أن يحكموا بالقتل من جهة قول أو فعل، و أمّا بطلان الثالث فلأنّ علم ما في القلوب إلى اللّه و هو الجازى بما فيها من خير أو شرّ و ليسوا مطّلعين على ما هناك حتّى يحكموا بالقتل من جهتها فإذن حكمهم بتعلّق هذا المنكر به باطل. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

از سخنان آن حضرت (ع) است هنگامى كه شنيد بنى اميه او را متهم به كشتن عثمان نموده اند ايراد فرمود

أَ وَ لَمْ يَنْهَ بَنِي أُمَيَّةَ عِلْمُهَا بِي عَنْ قَرْفِي أَ وَ مَا وَزَعَ الْجُهَّالَ سَابِقَتِي عَنْ تُهَمَتِي وَ لَمَا وَعَظَهُمُ اللَّهُ بِهِ أَبْلَغُ مِنْ لِسَانِي أَنَا حَجِيجُ الْمَارِقِينَ وَ خَصِيمُ النَّاكِثِينَ الْمُرْتَابِينَ وَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ تُعْرَضُ الْأَمْثَالُ وَ بِمَا فِي الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَادُ

لغات

قرفنى بكذا: مرا متهم كردند، نسبت اتهام به من دادند.

وزع: بازداشت.

حجيج: دليل آوردن، با كسى محاجه كردن.

خصيم: طرف خصومت و دعوا.

ترجمه

«آيا شناختن بنى اميّه مرا به دليرى و شجاعت، آنها را از تهمت زدن به من باز نداشت آيا سابقه طولانى من در اسلام، نابخردان را از متّهم ساختن من (به قتل عثمان) مانع نگرديد (اگر من قاتل عثمان بودم از كسى هراس نداشتم كه منكر شوم).

البتّه پند دادن خداوند تهمت زنان را (كه «انّ بَعْضَ الظَنِّ إثْمٌ» گمان بيجا در حق كسى بردن گناه است) از سخن من بليغ تر است (كنايه از اين كه بنى اميّه به كلام خدا توجّه نكرده از گناه باكى ندارند، تا بخواهند حرف مرا كه بنده خدايم قبول كنند). ولى من بر عليه آنها كه از دين خارج شوند استدلال قانع كننده دارم و دشمن پيمان شكنان و شكاكان مى باشم.

دلايل خود را در باره اين اتّهام بر كتاب خدا عرضه كنيد چنانچه مورد تاييد قرآن باشد قبول دارم در غير اين صورت از جارو جنجالهاى بى مورد هراسناك نمى شوم. خداوند بر گمانهاى بد و خصومتهاى بى دليلى كه در دل بندگان باشد و موجب اتّهام و زشت نامى كسى شود آنها را كيفر مى دهد.»

شرح

قوله عليه السلام: او لم ينه الى ا و ما وزع

اين جمله امام (ع) به صورت استفهام و پرسش آمده، در باره اين كه چرا بنى اميّه از تهمت زدن آن حضرت در باره قتل عثمان دست بر نمى دارند با وجودى كه پايبندى آن بزرگوار را به ديانت و بركنارى وى را از ريختن خون مطلق مسلمين مى دانند چه رسد به خون عثمان كه به ظاهر هر خليفه مسلمانها و داماد پيامبر (ص) بوده است.

استفهام و پرسش را به صورت انكار آورده اند. گويا اين اتهام را از آنها بدور دانسته و از چنين نسبتى كه به وى داده شده است تعجب مى نمايد.

امام (ع) به اين دليل بنى اميّه را نادان دانسته است، كه آنها بخوبى سابقه آن حضرت را در اسلام و به دور بودن وى را از قتل عثمان مى دانستند و در عين حال كشتن خليفه را به وى نسبت مى دادند...

قوله عليه السلام: و لما وعظهم اللَّه به ابلغ من لسانى

اين فراز گفته امام (ع) نوعى استدلال است بر اين كه چرا سخن آن حضرت بنى اميّه را از غيبت و تهمت باز نمى دارد بدين توضيح كه موعظه خداوند با وجودى كه از نظر مفهوم و معنى از كلام امام (ع) در اداى مقصود و تأثيرگذارى در بنى اميّه تأثير نكرده باشد كه آنها را از تهمت هاى ناروا باز دارد چه انتظارى است كه از سخن امام پند گيرند خداوند در موارد فراوانى موعظه فرموده پند داده است از جمله:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً .

در قرآن آيات فراوانى بدين معنى آمده است.

امام (ع) لفظ «لسان» را از باب اطلاق اسم سبب بجاى مسبّب براى وعظ مجاز آورده اند.

قوله عليه السلام: أنا حجيج المارقين:

منظور از «مارقين» تمام كسانى هستند كه از دين خارج شده باشند و مقصود از «خصيم المرتابين» يعنى آنان كه با شكّ و شبهه و بدون دليل قتل عثمان را به آن حضرت نسبت مى دادند. قول ديگر اين است كه مراد شك كنندگان در باره درستى دين يعنى منافقان مى باشند.

قوله عليه السلام: و على كتاب اللّه تعرض الأمثال الى آخر اين فراز از سخن امام (ع) اشاره به دليلى است كه بر عليه آنها اقامه كرده و به علّت اين تهمت نادرست آنها را خصم و دشمن خود مى داند. شرح استدلال كلام حضرت چنين است.

هر عمل منكرى كه از انسان صادر شود، بايد نشانه اى از گفتار، كردار و يا اعتقاد بر صدور آن وجود داشته باشد. در مورد اتّهام بنى اميّه و نسبت قتل به امام (ع) بايد گواهى از گفتار يا كردار و يا نيّت باطنى آن حضرت بر ارتكاب قتل، در دست بنى اميّه مى بود تا مى توانستند ادّعا كرده آن بزرگوار را متّهم نمايند، و چون بنى اميّه شاهدى كه حاكى از اثبات ادّعايشان باشد، در اختيار نداشتند وادعايشان باطل بود.

امّا از جهت گفتار و كردار امام (ع) در رابطه قتل عثمان، گواهى در اختيار نداشتند و اگر روزنه اى براى تهمت زدن در دستشان بود در طول تاريخ باثبات مى رساندند و حتما خبرش بما رسيده بود.

هر چند در ظاهر كلام و عمل حضرت ابهاماتى وجود داشت كه افراد جاهل و نادان مى توانستند حمل بر قتل عثمان نمايند ولى حضرت مى فرمايد اينها صرفا حدسياتى هستند كه بايد براى اعتبار يافتن، بر كلام خدا عرضه شوند، چنانچه قرآن اين حدسيات را به عنوان خطبه 75 نهج البلاغه دليل قبول كرد مورد قبول است در مورد گفتار روايتى از امام (ع) نقل شده است، كه از آن بزرگوار در مورد قتل عثمان سؤال شد. در پاسخ فرمودند: «خدا عثمان را كشت و من با او بودم.» در مورد عمل و رفتار به هنگام كشته شدن عثمان امام (ع) از خانه خارج نشد، از ظاهر اين روايت و بيرون نيامدن حضرت از خانه اش فهميده مى شود كه در قتل عثمان دست داشته است.

امام (ع) در ردّ اين توهّم مى فرمايند: اين حدسيّات بايد بر كلام خدا عرضه شود، آيا قرآن امور گمانى را دليل قطعى و برهانى مى داند.

امّا در مورد اعتقاد و رأى حضرت بر قتل عثمان، اصولا كسى از نيّت و قلب انسان جز خدا آگاه نيست خداوند خيرانديشى و يا بدانديشى انسانها را مى داند و آنها را مكافات مى دهد. بنى اميّه كه از قلب و اعتقاد امام آگاه نبودند چگونه آن حضرت را متّهم به قتل مى كردند با توضيح فوق روشن شد، كه از لحاظ گفتار كردار و اعتقاد بنى اميّه حق نداشتند كه امام (ع) را متّهم به قتل كنند.

شرح مرحوم مغنیه

أنا حجيج المارقين:

أو لم ينه أميّة علمها بي عن قرفي. أو ما وزع الجهّال سابقتي عن تهمتي. و لما و عظهم اللّه به أبلغ من لساني. أنا حجيج المارقين و خصيم المرتابين. و على كتاب اللّه تعرض الأمثال و بما في الصّدور تجازى العباد.

اللغة:

قرفي: اتهامي. وزع: ردع. و حجيج المارقين: خصيمهم فأخصمهم و أفحمهم. و المارقون: الخارجون من الدين. و المرتابون: المشككون. و المراد بالأمثال هنا متشابهات الأعمال.

الإعراب:

الهمزة في «أو لم» للاستفهام مع الإنكار، و مثلها في «أو ما». و اللام في «لما وعظهم» للتوكيد، و «ما» اسم موصول مبتدأ، و أبلغ خبر.

المعنى:

اتهم بنو أمية الإمام (ع) بدم عثمان، فرد عليهم بقوله: (أو لم ينه بني أمية علمها بي عن قرفي). من أين جاء اتهامي بدم عثمان و ما هو مصدره فهل من شي ء في سيرتي يوجب الشك فيّ و الريب و هل تجهل أمية سيرتي و حقيقتي انها تعلم حق العلم بأن الذين يحملون قميص عثمان و يطالبون بدمه هم الذين أباحوه و أراقوه، و تعلم أمية اني بري ء من تهمتها، و لكن أرادت أن تعلن ما في نفسها من حقد علي و شنآن فلم تجد مبررا، فابتدعت و افترت.

(أو ما وزع الجهال سابقتي عن تهمتي). إن حياة الإمام كلها فضائل و مكرمات، و صدق و أمانة تماما كحياة الرسول الأعظم (ص)، و من قبل اتهمت قريش النبي بالسحر و الكذب فأجابهم: فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أي قبل القرآن أَ فَلا تَعْقِلُونَ 16 يونس، و كذلك اتهمت أمية الإمام (ع) فأجاب: أو ما وزع الجهال سابقتي.

(و لما وعظهم اللّه به أبلغ من لساني). نهى اللّه سبحانه عن ظن السوء و الغيبة فلم ينتفعوا ببيانه و يتعظوا بمواعظه، فهل يقبلون نصحتي و ينتفعون ببياني (أنا حجيج المارقين، و خصيم المرتابين). أقارع بالحجة الدامغة من مرق من الدين فأخذه مغلوبا، و أخاصم بالبرهان القاطع من تشكك في دين اللّه فلا أدع له عذرا (و على كتاب اللّه تعرض الأمثال). فهو وحده الميزان و المقياس، فما اعترف به كان حقا و صدقا، و ما أنكره كان كذبا و ضلالا، و علي مع القرآن قولا و عملا، و القرآن مع علي نصا و روحا.

(و بما في الصدور تجازى العباد). و مثله الحديث المشهور: انما الأعمال بالنيات، و انما لكل ما نوى.. من كانت هجرته الى اللّه و رسوله فهجرته الى اللّه و رسوله، و من كانت هجرته الى دنيا يصيبها، أو امرأة ينكحها فهجرته الى ما هاجر اليه».

شرح منهاج البراعة خویی

و من كلام له عليه السلام لما بلغه اتهام بنى امية له بالمشاركة فى دم عثمان

و هو الرابع و السبعون من المختار فى باب الخطب أو لم ينه أميّة علمها بي عن قرفي أو ما وزع الجهّال سابقتي عن تهمتي و لما وعظهم اللّه به أبلغ من لساني أنا حجيج المارقين، و خصيم المرتابين، و على كتاب اللّه تعرض الأمثال، و بما في الصّدور تجازى العباد

اللغة

قوله (أو لم ينه اميّة) في بعض النّسخ بني امية و كلاهما صحيحان، و المراد القبيلة يقال كليب و بنو كليب و يراد بهما القبيلة قال الشّاعر:

أشارت كليب بالأكفّ الأصابع

و قال آخر:أبنى كليب إنّ عمّى اللّذا

و (قرف) فلانا من باب ضرب اتّهمه و عابه و (وزعه) عنه صرفه و كفّه و (السّابقة) الفضيلة و التّقدّم و (الحجيج) المحاج من حجّ فلان فلانا اذا غلبه بالحجة و (المارق) الخارج من الدّين و (الخصيم) المخاصم.

الاعراب

الهمزة في قوله أو لم ينه و أو ما وزع استفهام على سبيل الانكار التّوبيخى نحو قوله تعالى: أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ...، أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ.

و الواو في قوله و لما وعظهم يحتمل القسم و الاستيناف و الحال.

المعنى

اعلم أنّ هذا الكلام له وارد في توبيخ بني امية و الطعن عليهم، فانّه عليه السّلام لما بلغه اتّهامهم له بالمشاركة في دم عثمان و بخهم بقوله (أو لم ينه اميّة علمها بى عن قرفى) قال الشّارح المعتزلي: يقول عليه السّلام أما كان في علم بني اميّة بحالي ما ينهيها عن قرفي و اتّهامي بدم عثمان، و حاله التي أشار إليها و ذكر أنّ علمهم بها يقتضى أن لا يقرفوه بذلك هى منزلته في الدّين التي لا منزلة أعلى منها، و ما نطق به الكتاب الصّادق من طهارته و طهارة بنيه و زوجته في قوله: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.

و قول النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أنت منّى بمنزلة هارون من موسى، و ذلك يقتضى عصمته عن الدّم الحرام كما أن هارون معصوم عن مثل ذلك ثمّ أكّد ذلك بقوله (أو ما وزع الجهال) و ردعهم (سابقتى) في الاسلام (عن تهمتى) ثمّ اعتذر عليه السّلام لنفسه في عدم تاثير موعظته فيهم بقوله (و لما و عظهم اللّه به) في كتابه (ابلغ من لساني) و قولى.

يعنى انّ كلام اللّه سبحانه مع كونه أبلغ الموعظة و أكمل في الرّدع و التحذير لا يوجب و زعهم و ردعهم عن القول و الاعتقاد بما لا يجوز و لا يؤثر فيهم، فكيف بكلامي و هذا الكلام نظير قوله في الخطبة الرّابعة: و قر سمع لم يفقه الواعية و كيف يراعى النبأة من أصمّته الصّيحة، و المراد بما و عظهم اللّه به الآيات النّاهية عن الظنّ و الرّادعة عن الغيبة و المحذرة من ايذاء المؤمنين مثل قوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ و قوله: وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً. إلى غير ذلك و هو كثير في القرآن ثمّ قال (أنا حجيج المارقين و خصيم المرتابين) أى مغالب الخارجين عن الدّين باظهار الحجة عليهم في الدّنيا و الآخرة و مخاصم الشّاكين في الدّين أو في كلّ حقّ في خصوص الامامة من بني اميّة و غيرهم.

روى في غاية المرام عن الشّيخ في أماليه باسناده عن قيس بن سعد بن عبادة قال: سمعت علىّ بن أبي طالب يقول: أنا أوّل من يجثو بين يدي اللّه عزّ و جلّ للخصومة أقول: و إلى تلك المخاصمة اشيرت في قوله تعالى: هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ.

روى في غاية المرام عن ابن بابويه مسندا عن النّصر بن مالك قال: قلت للحسين بن عليّ بن أبي طالب عليهما السّلام: يا أبا عبد اللّه حدّثنى عن قول اللّه عزّ و جلّ: هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ.

قال: نحن و بنو اميّة اختصمنا في اللّه عزّ و جلّ قلنا صدق اللّه و قالوا كذب اللّه فنحن و إيّاهم الخصمان يوم القيامة.

و من كشف الغمة عن مسلم و البخاري في حديث في قوله تعالى: هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا.

نزلت في عليّ و حمزة و عبيدة بن الحارث الذين بارزوا المشركين يوم بدر عتبة و شيبة ابنار بيعة و الوليد بن عتبة.

و من تفسير عليّ بن إبراهيم في معنى الآية قال: قال يعنى الصّادق عليه السّلام نحن و بنو امية نحن قلنا صدق اللّه و رسوله، و قالت بنو اميّة كذب اللّه و رسوله: فَالَّذِينَ كَفَرُوا يعني بني أميّة قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ إلى قوله «حديد».

قال قال عليه السّلام: تشويه النار فتسترخى شفته السفلى حتّى يبلغ سرّته و تتعلّق شفته العليا حتّى تبلغ وسط رأسه، و لهم مقامع من حديد، قال: قال الأعمدة التي يضربون بها.

و من تفسير الثعلبي في تفسير قوله تعالى: ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ قال: روى خلف بن خليفة عن أبي هاشم عن أبي سعيد الخدري قال: كنا نقول ربّنا واحد و نبيّنا واحد و ديننا واحد فما هذه الخصومة، فلما كان يوم صفين و شدّ بعضنا على بعض بالسيوف قلنا: نعم هو هذا، ثمّ قال عليه السّلام (و على كتاب اللّه تعرض الأمثال) يريد نحو قوله تعالى: هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا الآية. و قوله تعالى: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ.

روى في غاية المرام من طريق العامة عن ابن عبّاس في قوله: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قال علي و حمزة و عبيدة كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ عتبة و شيبة و الوليد بن عتبة أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ هؤلاء عليّ و أصحابه كَالْفُجَّارِ عتبة و أصحابه، و قوله: أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ.

قال ابن عبّاس فالذين آمنوا بنو هاشم و بنو عبد المطلب، و الذين اجترحوا السّيئات بنو عبد شمس، و قال بعضهم لما كان في أقواله و أفعاله عليه السّلام ما يشبه الأمر بالقتل أو فعله فأوقع في نفوس الجهّال شبهة القتل نحو ما روي عنه عليه السّلام اللّه قتله و أنا معه و كتخلّفه عن الخروج يوم قتل عثمان حسبما تقدّم في شرح كلامه التاسع و العشرين فقال عليه السّلام: ينبغي أن يعرض ذلك على كتاب اللّه فان دلّ على كون شي ء من ذلك قتلا فيحكم به و إلّا فلا و لن يدلّ عليه أبدا.

قال المحدّث العلّامة المجلسي: و يحتمل أن يراد بالأمثال الحجج أو الأحاديث كما ذكر في القاموس أى ما احتجّ به في مخاصمة المارقين و المرتابين و ما يحتجّون به في مخاصمتي ينبغي عرضها على كتاب اللّه حتّى يظهر صحّتهما و فسادهما، أو ما يسندون إلىّ في أمر عثمان و ما يروى في أمري و أمر عثمان يعرض على كتاب اللّه (و بما في الصّدور تجازى العباد) أى بالنيّات و العقائد أو بما يعلمه اللّه من مكنون الضّماير لا على وفق ما يظهره المتخاصمون عند الاحتجاج يجازى اللّه العباد.

شرح لاهیجی

و من كلام له (علیه السلام) لما بلغه اتّهام بنى اميّة له بالمشاركة فى دم عثمان يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است در وقتى كه رسيد باو خبر تهمت بنى اميّه مر او را باين كه او شريك بوده در خون عثمان او لم ينه اميّة علمها بى عن غرنى او ما وزع الجهّال سابقتى تهمتى و لما وعظهم اللّه ابلغ من لسانى يعنى ايا باز نداشت بنى اميّه را علم و اطّلاع ايشان بخصلت و شجاعت من از تهمت ايشان مرا ايا برنگردانيد جهّال را احوالات سابقه من از متّهم ساختن من يعنى بعد از اطّلاع بنى اميّه بر شجاعت من و ديدن جهّال اقدام مرا در حروب و جهاد فى سبيل اللّه در زمان پيغمبر (صلی الله علیه وآله) چگونه متّهم مى سازند مرا بشركت در قتل عثمان كه من مردم را تحريك كرده باشم در خفا بقتل او و در ظاهر اقدام نكرده باشم زيرا كه اينقسم رفتار نيست الّا خصلت اشخاص جبون و ضعيف در دين و الّا با شجاعت و قوّت در دين جمع نخواهد شد و چنانچه بر وفق اطاعت امر من بود البتّه ظاهر مى ساختم جهاد با او را و مباشر مدافعه او مى شدم و من هرگز خوف و ترس از محاربه و جهاد فى سبيل اللّه نداشتم بلكه مردم بتقريب طمع در اموال دنيويّه و انفاق عثمان بيت المال را بر اقارب خود و محروم داشتن ايشان بر او شوريدند و باين جهة او را بقتل رسانيدند و قصد ايشان احقاق حقّ و نصرت من نبود و با مشورت و امر من نكردند آن چه كردند بلكه محض هوا و هوس باطله خود كردند اگر چه عثمان بر خلاف حقّ قتل او نيز بخلاف حقّ بود زيرا كه قاتلين او را بر او حقّ قتلى نبود و انها بى اذن امام و بخلاف گفته خدا و رسول او را بقتل رسانيدند و هر اينه چيزى را كه بان چيز وعظ كرده است خدا ايشان را از وعيد و گناه تهمت و غيبت مبالغه دارنده تر است از پند زبان من مثل قول خداى (تعالى) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا و لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً و امثال اينها انا حجيج المارقين و خصم المرتابين يعنى منم مجادله كننده با خارجين از حقّ و منم خصم و دشمن شك كنندگان در حقّ و با اين خصلت و حالت من و ظاهر نكردن مجادله و مخاصمه را با عثمان چگونه تهمت شركت خون توان بمن داد على كتاب اللّه تعرض الامثال يعنى بر كتاب خدا عرض مى شود آن چه مثل و ماند اين تهمت و اسناد بر منست و كدام ايه دليلست كه من شريك قتل عثمان باشم و حال آن كه با گروه قتله او نباشم و امر بودن من نيز معلوم احدى نباشد و هيچكس از مباشرين نيز خبر نداده باشند كه بامر من مرتكب قتل او شده اند و بما فى الصّدور تجازى العباد يعنى بآنچه در دلها است جزا داده ميشوند بندگان در روز قيامت يعنى بنى اميّه كه ادّعاء خون عثمان ميكنند و در دل قصد خلافت و امارت دارند و تهمت خون عثمان را رونق كار خود و فريب مردم ساخته اند

شرح ابن ابی الحدید

و من كلام له ع لما بلغه اتهام بني أمية له بالمشاركة في دم عثمان

أَ وَ لَمْ يَنْهَ بَنِي أُمَيَّةَ عِلْمُهَا بِي عَنْ قَرْفِي أَ وَ مَا وَزَعَ الْجُهَّالَ سَابِقَتِي عَنْ تُهَمَتِي وَ لَمَا وَعَظَهُمُ اللَّهُ بِهِ أَبْلَغُ مِنْ لِسَانِي أَنَا حَجِيجُ الْمَارِقِينَ وَ خَصِيمُ النَّاكِثِينَ الْمُرْتَابِينَ وَ عَلَى كِتَابِ اللَّه تُعْرَضُ الْأَمْثَالُ وَ بمَا في الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَادُ القرف العيب قرفته بكذا أي عبته و وزع كف و ردع و منه قوله لا بد للناس من وزعة جمع وازع أي من رؤساء و أمراء و التهمة بفتح الهاء هي اللغة الفصيحة و أصل التاء فيه واو . و الحجيج كالخصيم ذو الحجاج و الخصومة يقول ع أ ما كان في علم بني أمية بحالي ما ينهاها عن قرفي بدم عثمان و حاله التي أشار إليها و ذكر أن علمهم بها يقتضي ألا يقرفوه بذلك هي منزلته في الدين التي لا منزلة أعلى منها و ما نطق به الكتاب الصادق من طهارته و طهارة بنيه و زوجته في قوله إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً و قول النبي ص أنت مني بمنزلة هارون من موسى و ذلك يقتضي عصمته عن الدم الحرام كما أن هارون معصوم عن مثل ذلك و ترادف الأقوال و الأفعال من رسول الله ص في أمره التي يضطر معها الحاضرون لها و المشاهدون إياها إلى أن مثله لا يجوز أن يسعى في إراقة دم أمير مسلم لم يحدث حدثا يستوجب به إحلال دمه . و هذا الكلام صحيح معقول و ذاك أنا نرى من يظهر ناموس الدين و يواظب على نوافل العبادات و نشاهد من ورعه و تقواه ما يتقرر معه في نفوسنا استشعاره الدين و اعتقاده إياه فيصرفنا ذلك عن قرفه بالعيوب الفاحشة و نستبعد مع ذلك طعن من يطعن فيه و ننكره و ناباه و نكذبه فكيف ساغ لأعداء أمير المؤمنين ع مع علمهم بمنزلته العالية في الدين التي لم يصل إليها أحد من المسلمين أن يطلقوا ألسنتهم فيه و ينسبوه إلى قتل عثمان أو الممالاة عليه لا سيما و قد اتصل بهم و ثبت عندهم أنه كان من أنصاره لا من المجلبين عليه و أنه كان أحسن الجماعة فيه قولا و فعلا . ثم قال أ لم تزع الجهال و تردعهم سابقتي عن تهمتي و هذا الكلام تأكيد للقول الأول . ثم قال إن الذي وعظهم الله تعالى به في القرآن من تحريم الغيبة و القذف و تشبيه ذلك بأكل لحم الميت أبلغ من وعظي لهم لأنه لا عظة أبلغ من عظة القرآن . ثم قال أنا حجيج المارقين و خصيم المرتابين يعني يوم القيامة روي عنه ع أنه قال أنا أول من يجثو للحكومة بين يدي الله تعالى و قد روي عن النبي ص مثل ذلك مرفوعا في قوله تعالى هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ و أنه ص سئل عنها فقال علي و حمزة و عبيدة و عتبة و شيبة و الوليد و كانت حادثتهم أول حادثة وقعت فيها مبارزة أهل الإيمان لأهل الشرك و كان المقتول الأول بالمبارزة الوليد بن عتبة قتله علي ع ضربه على رأسه فبدرت عيناه على وجنته فقال النبي ص فيه و في أصحابه ما قال و كان علي ع يكثر من قوله أنا حجيج المارقين و يشير إلى هذا المعنى . ثم أشار إلى ذلك بقوله على كتاب الله تعرض الأمثال يريد قوله تعالى هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ . ثم قال و بما في الصدور تجازى العباد إن كنت قتلت عثمان أو مالأت عليه فإن الله تعالى سيجازيني بذلك و إلا فسوف يجازي بالعقوبة و العذاب من اتهمني به و نسبه إلي . و هذا الكلام يدل على ما يقوله أصحابنا من تبرؤ أمير المؤمنين ع من دم عثمان و فيه رد و إبطال لما يزعمه الإمامية من كونه رضي به و أباحه و ليس يقول أصحابنا أنه ع لم يكن ساخطا أفعال عثمان و لكنهم يقولون إنه و إن سخطها و كرهها و أنكرها لم يكن مبيحا لدمه و لا ممالئا على قتله و لا يلزم من إنكار أفعال الإنسان إحلال دمه فقد لا يبلغ الفعل في القبح إلى أن يستحل به الدم كما في كثير من المناهي

شرح نهج البلاغه منظوم

و من كلام لّه عليه السّلام لمّا بلغه اتّهام بنى اميّة له بالمشاركة فى دم عثمان:

او لم ينه بنى اميّة علمها بى عن قرفى او ما وزع الجهّال سابقتى عن تهمتى و لما وعظهم اللّه به ابلغ من لّسانى انا حجيج المارقين، و خصيم المرتابين، و على كتاب اللّه تعرض الأمثال، و بما فى الصّدور تجازى العباد

ترجمه

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است هنگامى كه شنيد بنى اميّة نسبت كشتن عثمان را باو داده اند فرمود: آيا شناختن بنى اميّة مرا (با آن شجاعت و دليرى) باز نداشت ايشان را از تهمت زدن بمن، (در خون) (عثمان) (اگر من از كشندگان او بودم از كسى هراسى نداشتم كه آنرا كتمان كنم) آيا آن مسابقه (درخشانى كه) من در ايمان آوردن (بخدا و رسول) دارم، نادانان را از اين تهمت منع نكرد، البتّه آنچه خدا ايشان را بآن پند داده از لسان من بليغتر است (خداوند مى فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا گمان بيجا در حقّ كسى بردن گناه است لكن ايها از آن گناه باكى نداشتند و چنين تهمت ناروائى بر من مى زنند، و حال آنكه) من حجّت آوردنده ام بر كسانى كه مانند تير از كمان دين بيرون جستند و دشمنى كننده ام با اشخاصى كه (در اسلام) شكّ آوردند، داستانها بايد بر كتاب خدا عرضه شود، اگر در قرآن آيه دلالت بر اين معنى كرد، كه من جزء قتله عثمان بوده ام، شما را رسد كه بر آن حكم عمل كنيد (و گرنه من از اين جار و جنجالهاى بيجا وحشتى ندارم، بكنيد تا خسته شويد، منكه مى دانم شما خون عثمان را براى مقاصد و اغراض دنيويّه خود دستاويز قرار داده، و در دل تخم خلافت مى پرورانيد دانسته باشيد خداوند بندگان را به نيّاتيكه در سينه ها دارند مجازات خواهد كرد، (سزاى شما را در قيامت خواهد داد).

نظم

  • چو عثمان كشته شد در چنگ اخياربتهمت سرور دين شد گرفتار
  • بنو اميّه گفتندش على كشت در اين فتنه بشير او مى زد انگشت
  • رسيد آن شاه را اين گفته در گوشبپاسخ اين چنين گفت از سر جوش
  • كه آيا آشنائيهاى اعدابحالم بس نكرد اين حرف بيجا
  • شناسائى نشان زشت گوئىچرا ننمود طىّ وان عيب جوئى
  • نكرد آن سبقت و پيشينه من برون از قلب اينان كينه من
  • براى حق اگر كارى ز همّتكنم من نبودم باكى ز تهمت
  • من ار باعث بدم بر قتل عثمان نمى فرمودمش از ترس پنهان
  • سخنهاى خداوندى بليغ استبدلها در چنان دندان تيغ است
  • چرا اينان ز گفتار خداوندكه در قرآن نمى گيرند از آن پند
  • زبان بر غيبت من مى گشايندعنان حلمم از كف مى ربايند
  • مرا با مارقين بس احتجاج است كه دلهاشان پر از كين و لجاج است
  • چو از شكّشان بسر حدّ يقينملذا با جمع مرتابين بكينم
  • چو اندر شبهه اند از قتل عثمان ز من بايد شود عرضه بقرآن
  • اگر آيات حق دارد دلالتكه من در كشتنش كردم دخالت
  • نگردند از سر من دست برداركنند از روى آن آيات رفتار
  • ولى داند خداوند يگانهبود خونخواهى عثمان بهانه
  • خلافت تا شود بار دگر غصب به نى پيراهن عثمان شده نصب
  • و گرنه اين بنى مروان كه هستندهمه از كشتنش خوشحال هستند
  • به تن گر پيرهن بر مى درانندبدل تخمى ديگر مى پرورانند
  • اگر خوب و اگر بد نيّت دلشود از شاخ نيّت ميوه حاصل
  • بفردا عالم سرّ و خفيّات جزا بدهد عمل را طبق نيّات

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS