دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 85 نهج البلاغه بخش 3 : وصف بهشت

خطبه 85 نهج البلاغه بخش 3 موضوع "وصف بهشت" را بررسی می کند.
No image
خطبه 85 نهج البلاغه بخش 3 : وصف بهشت

موضوع خطبه 85 نهج البلاغه بخش 3

متن خطبه 85 نهج البلاغه بخش 3

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 85 نهج البلاغه بخش 3

3 وصف بهشت

متن خطبه 85 نهج البلاغه بخش 3

و منها في صفة الجنة

دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلَاتٌ وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ لَا يَنْقَطِعُ نَعِيمُهَا وَ لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لَا يَهْرَمُ خَالِدُهَا وَ لَا يَبْأَسُ سَاكِنُهَا

ترجمه مرحوم فیض

قسمتى سوم از اين خطبه در وصف بهشت است:

بهشت داراى درجه و پايه هايى است كه بر يكديگر برترى دارد، و داراى منزلهايى است كه از هم امتياز دارد (بجهت آنكه مراتب معرفت و كمال اهل ايمان از يكديگر تفاوت دارد، پس هر كس بر حسب كردار و اخلاص خود در دنيا درجه و منزلى را در آنجا دريابد، چنانكه در قرآن كريم س 6 ى 132 مى فرمايد: وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ يعنى براى هر يك از مردم به ازاء كردارشان پايه هايى است و پروردگار تو از آنچه كه بجا مى آورند بى خبر نيست) آسايش و خوشى در آن زائل نمى گردد (چنانكه در قرآن كريم س 13 ى 35 مى فرمايد: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها، تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا، وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ يعنى صفت و چگونگى بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده آنست كه زير آن جويها جارى است، ميوه آن هميشه باقى و برقرار و سايه آن هميشه گسترده است، آنجا منتهى جايگاه پرهيزكاران است و عاقبت كفّار آتش دوزخ باشد) مقيم در آن كوچ نمى كند و از آنجا بيرون نخواهد شد (چنانكه در قرآن كريم س 57 ى 12 مى فرمايد: يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها، ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ يعنى روزى را مى بينى كه نور ايمان مردان و زنان كه ايمان آورده اند در پيش رو و جانب راست آنها مى درخشد «اين براى آن است كه نامه اعمال آنان را از پيش و سمت راستشان مى دهند بخلاف كفّار و منافقين كه نامه اعمالشان از پشت سر و طرف چپشان داده ميشود» و فرشتگان بآنها مى گويند مژده باد شما را امروز كه در بوستانهائى كه در زير آنها نهرها جارى است وارد مى شويد و در آنها جاويد هستيد و اين براى آنان رستگارى بزرگى است) و جاويد در آن پير نمى شود، و ساكن در آن فقير نمى گردد (زيرا پيرى و فقر مستلزم رنج و ناتوانى است و اين دو در بهشت نيست، چنانكه در قرآن كريم س 35 ى 34 مى فرمايد: وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ ى 35 الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ يعنى كسانيكه داخل بهشت ميشوند مى گويند سپاس خدائى را سزا است كه حزن و اندوه را از ما دور گردانيد، پروردگار ما، آمرزنده گناهكاران و جزاء دهنده سپاسگزاران است، خداوندى كه از فضل و بخشش خود، ما را به جايگاه هميشگى جاى داد كه در آنجا رنج و ناتوانى بما رو نمى آورد).

ترجمه مرحوم شهیدی

و از اين خطبه است در صفت بهشت:

پايه هايى فروتر و برتر، منزلهايى برخى از برخى بهتر، نه نعمت آن بريده گردد، و نه باشنده آن از آنجا رخت بربندد. نه آن كه در آن جاودان است پير شود، و نه آن كه در آن ساكن است فقير.

ترجمه مرحوم خویی

فصل سيم در صفة جنّت مى فرمايد: درجه هاى بهشت بعضى تفاضل دارد ببعضى و بعض ديگر منازل آن با تفاوتست با يكديگر، بريده نمى شود نعيم بهشت و رحلت نمى كند مقيم بهشت، و پير نمى شود كسى كه مخلّد است در آن، و محزون نمى شود يا مأيوس نمى گردد كسى كه ساكن است در آن بلكه ساكنان آن جوانان تازه و رعنا است، و مقيمان آن ملتذّند با لذائذ بى حدّ و انتها.

شرح ابن میثم

القسم الثالث و منها فى صفة الجنة:

دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلَاتٌ وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ- لَا يَنْقَطِعُ نَعِيمُهَا وَ لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا- وَ لَا يَهْرَمُ خَالِدُهَا وَ لَا يَبْأَسُ سَاكِنُهَا

المعنى

أقول: اعلم أنّ ألذّ ثمار الجنّة هى المعارف الإلهيّة بالنظر إلى وجه اللّه ذى الجلال و الإكرام. و السعداء في الوصول إلى نيل هذه الثمرة على مراتب متفاوتة و درجات متفاضلة. فالاولى: مرتبة من اوتى الكمال في حدس القوّة النظريّة حتّى استغنى عن معلّم بشرىّ رأسا و اوتى مع ذلك ثبات قوّته المتفكّرة و استقامة وهمه منقادا تحت قلم العقل فلا يلتفت إلى العالم المحسوس بما فيه حتّى يشاهد العالم المعقول بما فيه من الأحوال و يستثبتها في اليقظة فيصير العالم و ما يجرى فيه متمثّلا في نفسه فيكون لقوّته النفسانيّة أن يؤثّر في عالم الطبيعة حتّى ينتهى إلى درجة النفوس السماويّة، و تلك هى النفوس القدسيّة اولات المعارج و هم وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ، و هم أفضل النوع البشرىّ و أحقّه بأعلى درجات السعادة في الجنّة.

المرتبة الثانية مرتبة من له الأمر ان الأوّلان دون الثالث أعنى التأثير في عالم الطبيعة، و هذه مرتبة أصحاب اليمين و تحتها مراتب.

فأحدها: مرتبة من له استعداد طبيعىّ لاستكمال قوّته النظريّة دون العمليّة الثانية: من اكتسب ذلك الاستكمال في قوّته النظريّة اكتسابا تكليفيّا دون تهيّؤ طبيعىّ و لا حصّة له في أمر القوّة العمليّة. الثالثة: مرتبة من ليس له تهيّؤ طبيعىّ و لا اكتساب تكليفى في قوّته النظريّة و له ذلك التهيّؤ في القوّة العمليّة. الرابعة: مرتبة من له تكلّف في إصلاح الأخلاق و اكتساب الملكات الفاضلة دون تهيّؤ طبيعىّ لذلك. إذا عرفت ذلك فاعلم أنّ للمقرّبين البالغين في الملكات الشريفة لذّات عظيمة في الجنّة قد فازوا بنعيم الأبد و السرور الدائم في حضرة جلال ربّ العالمين فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ غير مخرجين عن لذّاتهم لهم فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ و هم فيها خالدون كما قال عليه السّلام: لا يظعن مقيمها. جرد عن عوارض الأبدان و شوائب الموادّ مرد عن مزاحمة القوى المتغالبة المتجاذبة المؤّدية إلى الهرم و الموت مكحّلين بالأنوار الساطعة ينظرون إلى ربّهم بوجوههم المفارقة، وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ و لهم لذّات دون الوصول إلى مرتبة السابقين، و قد يخالط لذّات هؤلاء شوب من لذّات المقرّبين كما اشير إليه في التنزيل الإلهىّ في وصف شراب الأبرار «و مزاجه من تسنيم عينا يشرب بها المقرّبون و لكلّ من المراتب كمال يخصّه و درجات من السعادة في الجنّة تخصّه كما قال «لهم درجات عند اللّه» و قال «يرفع اللّه الّذين آمنوا منكم و الّذين اوتوا العلم درجات» و قال «لهم غرف مبنيّة من فوقها غرف تجرى من تحتها الأنهار». و إذا عرفت ذلك فلنرجع إلى المتن فنقول: أمّا قوله: لا ينقطع نعيمها فلقوله تعالى وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ و قوله إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ و لأنّ الكمال الّذى حصل للإنسان فاستحقّ به سعادة في الجنّة ملكات ثابتة في جوهره لا تزول و لا تتغيرّ و مهما دام الاستحقاق القابل لجود اللّه و نعمته وجب دوام ذلك الجود و فيض تلك النعمة إذ هو الجواد المطلق الّذى لا بخل من جهته و لا منع. و أمّا قوله: و لا يظعن مقيمها فلقوله تعالى لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ... خالِدِينَ فِيها أَبَداً و قوله إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا و لأنّ النعيم الأبدىّ مطلوب بالذات غير ممنوع منه فلا يكون مهروبا عنه بالذات. و أمّا قوله: و لا يهرم خالدها و لا ييأس ساكنها: أى لا يصيبه بؤس فلأنّ الهرم مستلزم للتعب و النصب و كذلك البؤس عن الضعف، و هذه اللوازم منفيّة عن أهل الجنّة لقوله تعالى وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ و بانتفاء هذه اللوازم ينتفي عنهم ملزومها و هو الهرم. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

بخش سوم خطبه

دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلَاتٌ وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ- لَا يَنْقَطِعُ نَعِيمُهَا وَ لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا- وَ لَا يَهْرَمُ خَالِدُهَا وَ لَا يَبْأَسُ سَاكِنُهَا

ترجمه

(فراز مزبور از همين خطبه هشتاد و دو است كه در توصيف بهشت بيان فرموده است).

«بهشت داراى درجات گوناگون و متفاوتى است بعضى از مراتب بهشت نسبت به بعضى برترى دارد. بديهى است آن كه ايمان كامل و كارهاى شايسته بيشترى داشته باشد به مراتب بالاتر دست مى يابد (ويژگيهاى بهشت چنين است كه) نه نعمتهايش زوال مى پذيرد و نه ساكن بهشت از آن بيرون مى رود و نه كسى كه در آن جاويد باشد پير مى شود، و نه حقير مى گردد.»

شرح

بايد دانست كه گواراترين ميوه هاى بهشتى به نسبت نگريستن به جلوه هاى جمال و كمال و كرامتهاى ربّانى، معارف الهى مى باشد. سعادت يافتگان به دخول بهشت، در رسيدن به اين نتايج معنوى داراى مراتب مختلف و متفاوت، برتر و پايين تراند.

بالاترين مرتبه را كسانى دارند كه از جهت كمال يافتن، مرحله حدس و گمان را طى كرده و بجايى رسيده اند، كه نيازى به معلّم بشرى ندارند، و در چنان مقام و شايستگى هستند كه از جهت قدرت تفكّر و انديشه، قواى وهميّه و خياليّه شان تحت پوشش و فرمان عقلشان قرار دارد. و هرگز توجّهى به جهان محسوسات نداشته، عالم معقولات و محتواى آن، در نفسشان متجلّى شده است، تا آن حد كه در خواب و بيدارى متوجّه عالم معقولات مى باشند و از اين مقام هم فراتر مى روند و تمام عالم طبيعت در نفسشان نقش مى بندد. و از چنان قدرت نفسانى برخوردار مى گردند، كه مى توانند در جهان طبيعت اثر بگذارند. و بدان فرمان دهند، بدين پايه كه برسند نفس قدسيّه آنها جزو نفوس آسمانى مى شود.

اينان صاحبان نفوس قدسيّه، و دارندگان مراتب والاى بهشت، و مصداق: وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ، مى باشند.

اين گروه برترين نوع بشر، و سزاوارترين كسان به درجات سعادت، بهشت خواهند بود. از اين مرتبه پايين تر كسانى هستند كه بجز، مرتبه تصرّف در طبيعت، تمام مراتب ديگر را دارا هستند اينها را اصحاب يمين مى گويند كه خود شامل مراتبى به شرح زير مى باشند.

1- كسانى كه آمادگى استعداد طبيعى، براى كامل كردن قوّه نظرى را دارا هستند ولى استعداد عملى آن را ندارند.

2- كسانى كه مرتبه قوّه نظرى (استدلالى) را بصورت وظيفه و با زحمت به دست مى آورند بدون آن كه آمادگى تصرّف طبيعى آن را داشته باشند و هيچ بهره اى هم از نظر قوه عملى ندارند.

3- كسانى كه نه، آمادگى طبيعى دارند و نه براى كسب آن، در جهت قوّه نظرى كارى انجام داده اند صرفا از نظر قوّه عملى آمادگى طبيعى دارند.

4- كسانى كه براى اصلاح اخلاق خود به دست آوردن صفات برجسته، خود را بزحمت مى اندازند بدون اين كه طبعا آمادگى براى اين كارها داشته باشند. پس از آگاه شدن، از تقسيم و توضيح مراتب افراد، بايد دانست، اشخاصى كه در ملكات شريفه نفسانى به مرتبه قرب الهى برسند، در حقيقت به خوشيهاى بزرگ بهشت دست يافته اند، و به نعمتهاى مدام و شادمانى تمام، در پيشگاه عظمت پروردگار جهانيان و جايگاه فضيلت، در جوار رحمت حق نائل آمده اند. اينان هيچگاه از بهشت اخراج نمى شوند، آنچه را چشم شان ببيند و دلشان بخواهد در اختيارشان قرار مى گيرد. در بهشت جاويد خواهند بود، چنان كه امام (ع) در عبارت فوق فرمود: «لا يظعن مقيمها»: «سكنا گرفته در بهشت از آن بيرون نمى شود» زيرا خصوصيات جسم و بدن را ندارد و از تعارض نيرو و كشمكشهاى اندام مادّى كه منجر به پيرى و مرگ مى شود، بدور است. سرمه ديدگان اين بهشتيان، درخشش انوار الهى است، كه بوسيله آن نور، رحمت الهى را بدون مزاحمت مشاهده مى كنند.

امّا اصحاب يمين و دست راستيها كه، درود آنان بروان پيامبر (ص) باد، تمام لذّتهاى ياد شده فوق را دارا هستند ولى بمرتبه «سابقون» نمى رسند، ولى گاهى اندكى از خوشيهاى مقربين را بدانها مى چشانند، چنان كه قرآن كريم، در توصيف آشاميدنيهاى ابرار و نيكان بصراحت مى فرمايد: وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ«» براى هر گروه و دسته اى مقام و جايگاه خاصى از مراتب سعادت در بهشت است. چنان كه خداوند در اين باره مى فرمايد: هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ«» و باز مى فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ«»، ولى بدانشمندان درجات خاصّى عطا كرده است و باز مى فرمايد لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ«».

با توضيحى كه در باره نعمتهاى بهشت و مراتب آن داده شد به سخن امام (ع) بازگشته و به شرح آن مى پردازيم اين فراز از سخن امام (ع) كه: لا ينقطع نعيمها اشاره به آيات شريفه قرآن دارد آنجا كه مى فرمايد: وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ«». و باز مى فرمايد: إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ«».

«دليل پايان نيافتن نعمتهاى بهشتى» اين است، كمالى كه بر اثر پرستش و عبادت براى انسان حاصل و موجب سعادت بهشت شود، ملكات و خصلتهايى هستند كه در جوهر ذات انسان استوار مى شوند، و او را قابل فيوضات و فيض گرفتن از جانب فياض مى كنند و تغييرى در آنها حاصل نمى شود، ما دام كه اين قابليّت در جوهر ذات انسان پايدار باشد فيض حق همچنان برقرار خواهد بود، مگر نه اين است كه او بخشنده مطلق است و بخل و امتناعى در ذات او نيست.

اين جمله امام (ع) كه: و لا يظعن مقيما اقتباس از آيات كريمه قرآن شده است.

آنجا كه خداوند متعال مى فرمايد: لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ خالِدِينَ فِيها.«» و باز مى فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا«». زيرا نعمتهاى ابدى ذاتا مطلوب هستند و چون ممنوعيّتى در صرف و خرج آنها نيست، طبيعتا كسى از آنها دل زده نمى شود.

قوله عليه السلام: و لا يهرم خالدها و لا ييأس ساكنها

يعنى اهل بهشت گرفتار بد حالى نمى شوند، و چون لازمه پيرى رنج و محنت و بد حالى است بدين سبب بهشتيان پير نمى شوند تا دچار بد حالى شوند، غصّه و غم از ساكنان بهشت بدور است بدليل فرموده حق تعالى كه از بهشتيان حكايت كرده و مى فرمايد: وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها«».

چون غم و اندوه به سراغ بهشتيان نمى رود، بنا بر اين پير هم نمى شوند.

شرح مرحوم مغنیه

درجات متفاضلات، و منازل متفاوتات. لا ينقطع نعيمها و لا يظعن مقيمها، و لا يهرم خالدها، و لا يبأس ساكنها.

اللغه

لا يظعن: لا يرحل. لا يبأس: لا يحتاج.

الاعراب

درجات مبتدأ، و متفضلات صفة، و الخبر محذوف أي لأهل الجنة.

المعنی

(درجات متفاضلات، و منازل متفاوتات). الانسان غدا الى نعيم أو جحيم حسبما يعمل و يقدم، و في الجحيم مراتب على حسب سيئات المجرمين، و في الجنة أيضا مراتب على حسب حسنات المؤمنين، و كلام الإمام هنا يشير الى مراتب أهل الجنة التي (لا ينقطع نعيمها) كما قال سبحانه: أُكُلُها دائِمٌ. (و لا يظعن- الى- ساكنها). ليس في الجنة هموم و آلام، و شيخوخة و اسقام، و لا بغض و حسد، و لا موت و فراق.. أبدا لا شي ء إلا الخلوة و النعيم.

شرح منهاج البراعة خویی

و منها

في صفة الجنة درجات متفاضلات، و منازل متفاوتات، لا ينقطع نعيمها، و لا يظعن مقيمها، و لا يهرم خالدها، و لا يبأس «يبأس خ ل» ساكنها.

اللغه

(ظعن) ظعنا من باب نفع ارتحل (و لا يبأس) بالباء الموحدة مضارع بئس كسمع يقال بئس فلان إذا أصاب بؤسا و هو الضّر و الشدّة، و في بعض النّسخ لا ييأس بالياء المثناة التحتانية من اليأس بمعنى القنوط يقال يأس ييأس من باب منع، و من باب ضرب شاذّ و في لغة كحسب.

الاعراب

و قوله عليه السّلام: لا ينقطع نعيمها إما في محلّ النّصب على الحال أو في محلّ الرّفع على الوصف.

المعنى

الفصل الثالث

(منها في صفة الجنة) و هو قوله (درجات متفاضلات و منازل متفاوتات) كما قال سبحانه: يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» و قال: هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ و قال: أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ».

و تفاوت الدّرجات و تفاضل المنازل إنّما هو بتفاوت أهل الايمان في مراتب المعرفة و الكمال، فالمؤمنون الكاملون في مراتب العمل و الاخلاص ذوو الدّرجات العلى و النّاقصون فيهما ذوو الدّرجات السّفلى و قد جاء في الخبر أنّ أهل الجنّة ليرون أهل علّيّن كما يرى النجم في افق السّماء.

و في الحديث إنّ في الجنّة مأئة درجة بين كلّ درجتين منها مثل ما بين السّماء و الأرض و أعلى درجاتها الفردوس و عليها يكون العرش و هى أوسط شي ء في الجنّة و منها تفجر أنهار الجنّة فاذا سألتم اللّه فاسألوه الفردوس.

و في بعض الرّوايات إنّ اقلّ ما يعطي المؤمن فيها ما يقابل الدّنيا و أشرف المنازل و أرفع المراتب هو مرتبة الرّضوان كما قال سبحانه: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ».

أى رضاء اللّه عنهم و محبّته أيّاهم أكبر من كلّ لذّات الجنّة، و هذه اللّذة لا يدركها كلّ أحد و إنما هى مختصّة بالأولياء التّامين في مقام المحبّة الكاملين في العبودية و في رواية زرارة الواردة في ثواب البكاء على الحسين عليه السّلام عن الصّادق عليه السّلام و ما من عبد يحشر إلّا و عيناه باكية إلّا الباكين على جدّي فانه يحشر و عينه قريرة و البشارة تلقّاه و السّرور على وجهه و الخلق يعرضون و هم حدّاث الحسين تحت العرش و في ظلّ العرش لا يخافون سوء الحساب يقال لهم: ادخلوا الجنّة فيأبون و يختارون مجلسه و حديثه، و أنّ الحور لترسل إليهم إنّا قد اشتقناكم مع الولدان المخلّدين فما يرفعون رؤوسهم لما يرون في مجلسهم من السّرور و الكرامة الحديث.

فلا تظنن أنّ أعلى الدّرجات هو أعالي الجنان و الجلوس مع الحور و الغلمان فانّ هذا من لذات البدن و الرّضوان من لذّات الرّوح، و لذا كان مطمح نظر الأئمة عليهم آلاف الصّلاة و التحيّة تلك اللّذة المعنويّة كما يشير إليه قول أمير المؤمنين عليه السّلام ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا في جنّتك و لكن وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك و تقابل هذه المرتبة أعني مرتبة الرّضوان لأهل السّعادة مرتبة الخذلان لأهل الشقاوة كما يشير إليه قوله تعالى حكاية عنهم: رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ».

فانّ قولهم أخزيته دون أحرقته أو عذّبته دليل على أنّ ألم الخزى عندهم أشدّ و أفظع من ألم الاحتراق بالنار، و ذلك لأنّ الخزى عذاب روحانيّ و عذاب الاحتراق و الأفاعى و العقارب و ساير ما اعدّ في جهنّم عذاب جسمانيّ، و لا شكّ أنّ الأوّل أشدّ و آكد.

ثم أشار عليه السّلام إلى دوام نعيم الجنّة بقوله: (لا ينقطع نعيمها) و قد أشير إلى ذلك في غير واحدة من الآيات مثل قوله سبحانه: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها و قوله: وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ، فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ، وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ، وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ، وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ، وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ، لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ» و قوله: إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ و إنّما لم يكن لنعمها نفاد و انقطاع لأنّ استحقاق تلك النّعيم إنّما نشأ من ملكات ثابتة في جوهره لا تتغيّر و لا تتبدّل و مهما دام الاستحقاق القابل للنعمة و الجود وجب دوام الافاضة و الانعام من واجب الوجود، إذ هو الجواد المطلق الذي لا بخل من جهته و لا نفاد في خزانته (و لا يظعن مقيمها) أي لا يسير عنها و المراد به إمّا نفى سيره عنها إلى الخارج فيكون المقصود به الاشارة إلى أنّها دار خلود و دوام و على ذلك فهذه الجملة تأكيد للجملة السّابقة، و إمّا نفى السير عن مقامه إلى مقام آخر فيها طلبا لما هو أحسن منه و إلى الأوّل أشير في قوله تعالى: لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها الآية و على الثّاني اشير في قوله: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ

كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا، خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا قال في مجمع البيان: أى دائمين فيها لا يطلبون عن تلك الجنّات تحوّلا إلى موضع آخر يطلبها و حصول مرادهم فيها (و لا يهرم خالدها و لا يبأس ساكنها) لأنّ الهرم و البؤس متلازمان للتعب و النّصب المنفيّين في حقّ أهل الجنّة كما قال سبحانه حكاية عنهم: وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ، الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ.

أى لا يمسّنا فيها عناء و مشقّة و لا يصيبنا فيها اعياء و متعبة

شرح لاهیجی

منها فى صفة الجنّة يعنى بعضى از آن خطبه است در وصف بهشت درجات متفاضلات و منازل متفاوتات يعنى بهشت صاحب مراتب متفاضله است كه بعضى فضيلت و زيادتى دارند بر بعضى در بلندى و شرافت و صاحب منزلهاى متفاوته است كه بعضى با بعضى تفاوت دارند در زينت و خوبى و اهل بهشت بر دو صنف باشند چنانچه در قران مجيد ياد فرموده صنف اوّل مقرّبين باشند كه صاحب درجات بالا و منازل اعلا باشند و اين صنف را نيز مراتب متفاضله و منازل متفاوته باشد و انها كسانى باشند كه كامل باشند بحسب علم و عمل هر دو و علم را مراتب غير متناهى است و عمل را بحسب علم نيز پس صاحب علم و عمل را مراتب مختلفه غير متناهيه باشد صنف دويّم اصحاب يمين باشند كه تالى و پست تر از صنف اوّل باشند و انها كسانى باشند كه كامل باشند يا بحسب علم فقط و اكتفا كرده باشند در عمل بقدرى كه باعث نجات باشد و يا كامل باشند بحسب عمل و اكتفا كرده باشند در علم بقدرى كه از هلاكت رسته باشند و بهشت نصيب ايشان نيز صاحب درجات و منازل متفاوته است بحسب تفاوت علم و عمل و اهل دوزخ اصحاب شمال باشند مقابل اهل بهشت در اصناف و مراتب و منازل نعوذ باللّه منهم لا ينقطع نعيمها و لا يظعن مقيمها و لا يهرم خالدها و لا ييأس ساكنها يعنى منقطع نمى گردد لذّتهاى بهشت و سير و حركت به بيرون نمى كند ساكن در بهشت و پير و شكسته نمى شود باقى در بهشت و بؤس و شدّت و حزن نمى رسد بر ارام دارنده در بهشت

شرح ابن ابی الحدید

وَ مِنْهَا فِي صِفَةِ الْجَنَّةِ- دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلَاتٌ وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ- لَا يَنْقَطِعُ نَعِيمُهَا وَ لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا- وَ لَا يَهْرَمُ خَالِدُهَا وَ لَا يَبْأَسُ سَاكِنُهَا الدرجات جمع درجة و هي الطبقات و المراتب- و يقال لها درجات في الجنة و دركات في النار- و إنما تفاضلت و تفاوتت بحسب الأعمال- و لا يجوز أن يقع ذلك تفضلا- لأن التفضل بالثواب قبيح- .

فإن قلت- فما قولك في الحور و الولدان و الأطفال و المجانين- قلت يكون الواصل إليهم نعيما و لذة لا شبهة في ذلك- و لكن لا ثواب لهم و لا ينالونه- و الثواب أمر أخص من المنافع و النعيم- لأنه منافع يقترن بها التعظيم و التبجيل- و هذا الأمر الأخص لا يحسن إيصاله إلا إلى أرباب العمل- . و قوله لا ينقطع نعيمها و لا يظعن مقيمها- قول متفق عليه بين أهل الملة- إلا ما يحكى عن أبي الهذيل- أن حركات أهل الجنة تنتهي إلى سكون دائم- و قد نزهه قوم من أصحابنا عن هذا القول و أكذبوا رواته- و من أثبته منهم عنه زعم أنه لم يقل بانقطاع النعيم- لكن بانقطاع الحركة مع دوام النعيم- و إنما حمله على ذلك أنه لما استدل- على أن الحركة الماضية يستحيل ألا يكون لها أول- عورض بالحركات المستقبلة لأهل الجنة و النار- فالتزم أنها متناهية و إنما استبعد هذا عنه- لأنه كان أجل قدرا من أن يذهب عليه الفرق بين الصورتين- . و يبأس مضارع بئس و جاء فيه يبئس بالكسر- و هو شاذ كشذوذ يحسب و ينعم- و معنى يبأس يصيبه البؤس و هو الشقاء

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الثالث (و منها:)

درجات مّتفاضلات، و منازل متفاوتات، لا ينقطع نعيمها، و لا يظعن مقيمها، و لا يهرم خالدها، و لا يبأس ساكنها.

ترجمه

باقى همين خطبه است در وصف بهشت: بهشت داراى درجات، و پايه ها و منزلهائى است كه بر يكديگر برترى داشته، و از هم ممتازند (هر كس در آنجا ايمان و كمالش كاملتر درجه اش عالى تر، و هر كس ناقص تر پائين تر است) نه نعمت آن زايل، و نه مقيمش از آن بيرون، و نه مخلّد در آن پير، و نه ساكن در آن فقير خواهد شد.

نظم

  • بهشتى را كه بايد كرد تحصيلبدان از قصرها گرديده تشكيل
  • قصورى كز در و ياقوت و مرجان نباشد سقف هر يك كاخى از آن
  • بهر يك هر يكى را برتريها استچنان آئينه پر نور و مصفّا است
  • ز يكديگر منازل جمله ممتازنعيمش ناتمام و روح پرواز
  • بهر قصرش هر آن كس هست ساكنز اندوه و الم دور است و آمن
  • نگردد پير و تا باشد جوان است در آن گلشن سراسر وى چمان است
  • خوشيهايش همه دور از زوال استوز آن بيرون شدن امرى محال است
  • جنانى را كه خاص اهل تقوى است براى ساكنان عيشش مهنّا است
  • همه ريك رهش لعل است و گوهرگياه و سنبلش مشگ است عنبر
  • همه آبش شرابى خوش گوار است ز طعمش شهد و شكّر يادگار است
  • در آن تسنيم و كوثر سلسبيل استچو مى بر كام جان شهدش سبيل است
  • درختان اندران گلزار جاويدكشيده سر بهم سرو و گل و بيد
  • گرفته از نسيم مهر مايهبفرق ساكنان افكنده سايه
  • بمنزلگاه قصرش حور و غلمان همه از جان و دل گرديده دربان
  • ز حوران گيسوان دامن كشان استلبان جملگى شكّر فشان است
  • تمامى سر و قدّ و نار پستان زنخدان بر مثال سيب بستان
  • همه سر تا بپا يك لمعه نوراندتمامى از لطافت چون بلورند
  • بأبروشان مه نو حلقه در گوش ز چشم مست هر يك رهزن هوش
  • بگاه در فشاندن بس فصيح اندبوقت بوسه دادن بس مليحند
  • ز لبشان لطف كرده وام ياقوت ز دندانشان گهر را قوّت و قوت
  • مه رخسارشان خورشيد تا ديدز شرم روى آنان آب گرديد
  • همه اينان كه سروى دلنشين اندبجنّت خاص و ويژه متّقين اند
  • چو مؤمن اندر آن گلشن در آيدز شادى شكر و حمد حق نمايد
  • كه از او برده غمها و حزن راباو بخشيده جنّات عدن را
  • خوشى را در بروى وى گشادهبحور و قصر و رضوان جاش داده

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS