شر و اشرار از نگاه قرآن
روزنامه کیهان
تاریخ انتشار: چهارشنبه 19 اردیبهشت ماه 1397
حسین محجوبی
اراذل و اوباش در جامعه، نقش اشرار آن را نیز بازی میکنند؛ به این معنا که گرایش به هنجارشکنی داشته و رفتاری زشت، بد، ناپسند و فسادآمیزی را در پیش میگیرند و با ناهنجاریها به جنگ ارزشها میروند که عدم مقابله و شدت عمل نسبت به این گونه افراد و رفتارها میتواند کلیت سلامت جامعه را با خطر مواجه کند و در نهایت هنجارشکنی و مخالفت با هنجارها و ارزشها به یک پدیده اجتماعی تبدیل شود.
نویسنده در این مطلب ضمن بررسی علل گرایش به شر، دیدگاه قرآن را نسبت به شر و اشرار بیان و راههای مبارزه با اشرار را بازگو کرده است.
***
علت گرایش اشرار به شر
وقتی سخن از شر به میان میآید به طور طبیعی مخالفت با خیر به اذهان خطور میکند؛ چرا که شر مقابل و نقیض خیر است (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 300، ذیل واژه «خير»؛ ص 448، ذیل واژه «شرّ») بنابراین هر جایی شر باشد خیری در آنجا نیست.
شر در لغت به معنای چیزی که انسانها بدان بیرغبت هستند (همان پیشین) و نیز سوء(بدی)، فساد و ظلم (المصباح المنیر، فیومی، ص 309، «الشرّ») آمده است. پس به طور طبیعی هر چیزی که انسانها در هر شکلی آن را ناپسند میدانند، شر است و به یک معنا واژه شر اعم از فساد، ظلم، سوء و مانند آن است؛ زیرا ناپسندها اموری هستند که انسانها رغبت و گرایشی به آنها ندارند و به جای آن به امور پسندیده رغبت میورزند. بر این اساس هر گونه امری که ذات انسان و فطرت او نمیپسندد و از آن گریزان است، شر خواهد بود.
اما اینکه چرا و چگونه انسانها به امر یا اموری که ناپسند میشمارند و بدان رغبت و گرایشی ندارند، گرایش پیدا کرده بلکه حتی بدان چنان علاقهمند میشوند که بر خلاف طبیعت به جای گرایش به امور پسندیده و خیر به سمت شر و امور ناپسند میروند، در پاسخ به این چرایی باید گفت که این دسته از مردم، به دلایل و عوامل چندی فطرت سالم خود را از دست داده و دچار بیماری شدهاند.
البته در ساختار طبیعی انسان، این ظرفیت و توانمندی است که بر خلاف دیگر موجودات با اراده و اختیار و در کمال آزادی، حق انتخاب داشته باشد؛ زیرا خداوند انسان را در حالتی آفریده که خود میان دو دسته خیر و شر، کفر و شکر، خوب و بد، زشت و زیبا قرار میگیرد و میتواند یکی از این دو را انتخاب کند. خداوند در آیه 10 سوره بلد از دو راه روشن سخن میگوید که انسان میتواند به اراده و اختیار خود یکی را انتخاب کند؛ چرا که انسانها در حالت اعتدالی آفریده شدهاند که تقوا و فجور برای آنها مشخص است و به طور طبیعی و فطری با چراغ عقل و الهامات درونی میتوانند انتخاب داشته باشند.(شمس، آیات 7 تا 10)
پس این آزادی انتخاب برای همه انسانهاست که به خیر یا شر گرایش داشته باشند. خداوند در آیه 11 سوره اسراء میفرماید که گرايش انسان به شرّ و بدى، همچون گرايش به خير و خوبى بلکه به دلیل صفت عجله، انتخاب شر به عنوان راه میانبر در آنان شدیدتر است؛ چرا که احساس میکنند با انتخاب شر سریعتر به مطلوب میرسند؛ به ویژه حضور در ظرفیت طبیعت و جهان مادی این گرایش را بیش از پیش تقویت میکند و زمینه سرکوب انتخاب عقلانی و حقانی در این دنیای خسرانآمیز فراهمتر است.
خداوند گزارش میکند که ابلیس این دشمن قسمخورده انسان(حجر، آیه 39)، از همین صفت عجله انسان استفاده کرده و با قسم دروغ، آدم(ع) را به خوردن میوه درخت ممنوع تشویق کرده و این گونه موجبات اخراج آدم (ع) از بهشت و گرفتاری به شقاوت دنیا را فراهم آورده است.(طه، آیات 117 تا 121؛ بقره، آیه 36؛ اعراف، آیه 21)
بنابراین، زمینههای طبیعی و بستر اراده و اختیار و آزادی انتخاب از سویی و هواهای نفسانی و وسوسههای ابلیسی و شیطانی از سوی دیگر موجب میشود که انسان، انتخاب نادرستی داشته باشد. این انتخابهای نادرست و ناپسند اگر تکرار شود به یک منش و خوی تبدیل میشود و انسان دیگر سلامت خود را از دست داده و بیمار میشود. قلب بیمار دیگر توان تشخیص حق و باطل و خوب و بد را از دست میدهد و در نهایت دیگر خیر و خوبی را نمیپسندد و تنها به زشت و بدی و شر گرایش مییابد.
به سخن دیگر، انسان در حالت طبیعی و اعتدال، هم قدرت تشخیص و هم ابزارهای تشخیص را داراست(بلد، آیات 8 تا 10؛ شمس، آیات 7 و 8) اما به سبب انتخابهای نادرست و غلط، این قدرت تشخیص از میان میرود و قلب، بیمار شده و دیگر نمیتواند به فعالیت طبیعی و فطری خود ادامه دهد. (اعراف، آیه 179؛ توبه، آیات 87 و 127)
این افراد دیگر از حالت طبیعی انسانی خارج شده و به شر تبدیل میشوند. این گونه است که باید گفت اشرار، بیماران روحی هستند که قدرت تشخیص حق و باطل و خوب و بد خود را سرکوب و ابزارهای آن را در جان و دل خویش نابوده کردهاند. از این رو به جای آنکه به هنجارها و ارزشها و خوبیها گرایش داشته باشند به ناهنجارها و زشتیها و بدیها متمایل میشوند.
بر اساس همین تغییر در ماهیت وجود و فطرت آنان است که اشرار، اهل ایمان را از اشرار میشمارند، چرا که ارزشها برای آنان ضد ارزش و هنجارها به ناهنجار تبدیل شده است. اینان که خود اهل طغیان علیه هنجارها و ارزشها شدهاند و به فسق و فجور و ظلم و کفر و کفران میپردازند، مؤمنان را اشرار دانسته و با آنان درگیر میشوند. (ص، آیات 55 و 62)
خداوند که منافقان را مردمانی بیماردل معرفی کرده، در بیان چگونگی تحلیل و توصیف آنان نسبت به رفتار خود و مؤمنان میفرماید که آنها خود را مصلح و مؤمنان را سفیه و بیخرد معرفی میکنند و رفتارهای افسادآمیز خویش را عین اصلاحات در جامعه میدانند. (بقره، آیات 8 تا 12)
پس با این حساب باید گفت که اشرار کسانی هستند که به سبب گناهان و تکرار آن دچار بیماردلی یا ختم قلوب شده، و قدرت تشخیص حق و باطل از آنان گرفته شده است. از این روست که هنجارشکنی و مخالفت با ارزشها و هنجارها در آنان یک امر طبیعی میشود و به عنوان عادت ثانوی دیگر نسبت به ارزشها و خوبیها واکنش مثبت نشان نمیدهند، بلکه حتی با آن مبارزه و مخالفت میکنند.
برخی عوامل و بسترهای هنجارشکنی و اشرارسازی
خداوند در آیات قرآن مهمترین عوامل هنجارشکنی و تغییر فطرت را بیان کرده است. این امور موجب میشود که فکر و رفتار انسانی از حالت طبیعی و فطری خارج شود و انسانی واژگون پدید آید که همه چیز را وارونه و واژگونه میبیند و تحلیل میکند و براساس آن رفتار میکند.
اموری چون کفر و شرک (انفال، آیات 55 و 56؛ بینه، آیه 9) نفاق (انفال، آیات 21 و 22)، گمراهی (مریم، آیه 75) از مهمترین عوامل قساوت قلب و تغییر ماهیت آن، و اموری چون حسادت (فلق، آیه 5)، بخل (آل عمران، آیه 180)، افتراء و تهمت به دیگران (نور، آیه 11)، عجله (اسراء، آیه 11)، جادو و جادوگری (فلق، آیات 3 و 4)، شیطنت و همراهی با شیاطین انسی و جنی (فلق، آیات 1 و 4)، ترک واجبات و عمل به محرمات (بقره، آیه 216) از جمله اموری هستند که زمینه مناسبی را برای تغییر فطرت و گرایشهای انسانی فراهم میآورد و انسان را اندک اندک از فطرت و سلامت بیرون برده و بیماردل کرده و قدرت تشخیص و نیز علاقه و گرایش به خوبی را از انسان سلب میکند.
پس این عوامل، مستقیم و غیر مستقیم موجب میشود که شخص اندک اندک تغییر چهره و ماهیت بدهد و هنجارشکنی جزو عادت او شود.
از نظر قرآن بدترین اشرار کسانی هستند که قدرت تعقل و درک خود را از دست دادهاند؛ زیرا بسیار خطرناک و خطرآفرینتر از دیگر موجودات و مخلوقات الهی هستند؛ چرا که از توانمندیهای انسانی برخوردار هستند در حالی که از تعقل هیچ بهرهای نبردهاند. اینان از تواناییهای خداداد خود به جای کمال در مسیر شر و فساد بهره میگیرند و این گونه است که چنین انسانهایی حتی شیطان و ابلیس را درس میدهند و به سبب ناتوانی از درک حقایق و سرکوب ابزارهای شناختی و نابودی آنها بسیار خطرناک هستند.(انفال، آیات 22 و 55 و 56)
روشهای مبارزه با هنجارشکنان و اشرار
شاید حذف فیزیکی اشرار شدنی نباشد، هر چند که طرد و اخراج آنان از جامعه یا حبس و بازداشت کمکی به مسئله کند، ولی باید توجه داشت که این جامعه است که شرارتها را کاهش یا افزایش میدهد. بهترین شیوه آن است که با امر به معروف و نهی از منکر و ایجاد فضای مناسب و سالم اجازه داده نشود که هنجارشکنی در جامعه شکل گرفته یا گسترش یابد.
اینکه در اسلام بر امر به معروف و نهی از منکر نخست به عنوان یک وظیفه عمومی تأکید شده از آن روست که با دیدن هر منکری میبایست با آن به اشکالی چون مخالفت قلبی، زبانی و عملی مبارزه کرد و در صورت مشاهده معروفی، آن را تشویق کرد.
ایجاد بستههای تشویقی برای اهل معروف و بنیانگذاران آن خود میتواند دیگران را نیز تشویق به همراهی با اهل معروف کند؛ همچنین وقتی منکری در جامعه مشاهده میشود، غیر از نهی از آن میبایست شرایط و بستری را فراهم آورد تا اهل منکر برای رسیدن به هدف و مطلوب خویش گرایشی به آن پیدا نکنند.
به سخن دیگر، باید هزینه انجام منکر را بالا برد و در همان حال، هزینه انجام معروف را کاهش داد. به عنوان نمونه وقتی گرایش به همجنسبازی در جامعهای افزایش مییابد باید توجه داشت که چه علل و عواملی موجب پیدایش این رویه خلاف فطرت شده است. شناسایی علل و عوامل میتواند بسیار مفید باشد. همچنین باید با کاهش هزینههای ازدواج و فراهمآوری آسان رفتارهای هنجاری اجازه نداد که شخص یا اشخاص جامعه به منکرات گرایش یابند.
خداوند در قصه لوط(ع) اشاره میکند که حضرت لوط(ع) ضمن نهی از منکر و هشدار به هزینه بالای همجنسبازی چون عذاب استیصال الهی به عنوان یک سنت الهی، با ارائه جایگزین مناسب و آسان مانند ازدواج با دخترانش بر آن میشود تا نشان دهد که یکی از روشهای مبارزه با منکرات، کاهش هزینههای هنجاری بلکه تهیه بستههای تشویقی چون ازدواج ارزان و حمایتهای مالی پیش و پس از ازدواج و همچنین افزایش هزینههای هنجارشکنی است.(هود، آیه 78؛ حجر، آیه 71)
از دیگر روشهای پیشنهادی قرآن برای مبارزه با اشرار و هنجارشکنان، افشاى انگيزه بدخواهان است. خداوند در آیه 11 سوره نور، این روش را راهى براى جلوگيرى از ايجاد شرّ و فساد در جامعه میداند. پس افشاگری و اطلاعرسانی شفاف و دقیق در این امور میتواند به عنوان یک عامل بازدارنده عمل کند و اشرار امکان این را نیابند که به فجور و فساد و ظلم و هنجارشکنی خود ادامه دهند. ایجاد فضای سنگین روانی علیه هنجارشکنان و اشرار موجب میشود که آنان هزینه هنجارشکنی خود را بالا برآورد کرده و اقدام به هنجارشکنی نکنند.
برخی از امور از جمله تشویق به نماز و نمازگزاری، مهمترین عامل پیشگیری از گرایش انسان به شرارت است. خداوند در آیات 20 و 22 سوره معارج بیان میکند که نماز یکی از اساسیترین عوامل پیشگیری از گرایش انسان به شرارت است. در حقیقت نماز همان گونه که موجب میشود انسان وقتی با شری مواجه شد رفتاری مناسب و عقلانی و معتدل داشته باشد، همچنین مهمترین عاملی است که جامعه را از شرور در امان میدارد؛ زیرا نماز ستون دین است و تشویق به این امر نیک و معروف که بهترین نشانه بندگی است موجب میشود تا جامعه همواره به سمت خیر و کمالات توجه یابد و هنگامی که با شری مواجه میشود با آن رفتاری مناسب در پیش گیرد.
به هر حال، برای مبارزه با اشرار و هنجارشکنان میبایست از روشهای پیشگیری و نیز درمان استفاده کرد. پیشگیری به این است که فضا و جو مناسبی برای هنجارسازان و هنجارگرایان پدید آید و بستههای تشویقی برای آنانی فراهم آید که سنتهای پسندیده و معروفی را در جامعه ایجاد و یا گسترش میدهند؛ و برای درمان نیز میبایست جایگزین مناسب و مقبول و آسانی فراهم آورد به گونهای که هزینه رسیدن به هدف و مطلوب در هنجارها بسیار کاهش یابد و هزینه هنجارشکنی افزایش یابد. اگر شخص احساس کند با روشهای مقبول و هنجاری هر چند با کمی سختی به مطلوب میرسد دیگر نیازی نمیبیند که هنجارشکنی کند و هزینههای سنگین آن را متحمل شود. البته در کسانی که شرارت به عادت ثانوی آنان تبدیل شده میبایست اموری چون طرد اجتماعی، تنبیه و مجازات و کیفر مناسب در دستور کار قرار گیرد. چرا که عادت ثانوی، خلق و خوی انسان را نهادینه میکند و به راحتی از بین نمیرود. بنابراین اگر کسی خلق و خوی اشرار و هنجارشکنان در وجود او نهادینه شده بود و هر از چند گاهی به نوامیس، اموال، مقدسات و هنجارهای اجتماعی تعدی و تجاوز کرد، به آشوبآفرینی پرداخت، در چنین شرایطی مطالبه عمومی مردم نسبت به این افراد برخورد قاطع و مقتدرانه مقامات قضایی است که با اشد مجازات با آنان رفتار شود.