دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

صبح روز عاشورا (1)

No image
صبح روز عاشورا (1)

كلمات كليدي : امام حسين(ع)، صبح عاشورا، عمر بن سعد، سخنراني برير، سخنراني امام حسين(ع) در صبح عاشورا، سخنراني زهير

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

با فرا رسیدن صبح عاشورا، امام(ع) به همراه یارانش نماز صبح خود را اقامه کردند. پس از اقامه نماز، حضرت(ع) صفوف نیروهای خود را که سى و دو نفر سواره و چهل تن پیاده بودند[1]-[2] منظم کرد ایشان زهیر بن قین را فرمانده جناح راست لشکر و حبیب بن مظاهر را بر میسره سپاه خود امیر کرد و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس(ع) سپرد.[3] به دستور امام(ع) اصحاب خیمه‌ها را در پشت سر خود قرار داده،[4] اطراف آن را که پیش از آن خندق حفر کرده بودند از هیزم و نی پر نموده آتش زدند تا مانع تهاجم دشمن از پشت سر گردند.[5]

در آن سوی میدان نیز، عمر بن سعد نماز صبح خود را به جای آورد و فرماندهان سپاهش را معین نمود، پس عمرو بن حجاج زبیدی را فرمانده جناح راست و شمر بن ذی الجوشن را فرمانده جناح چپ و عزرة بن قیس احمسی را فرمانده سواران و شبث بن ربعی را به فرماندهی پیادگان گماشت. او همچنین عبدالله بن زهیر اسدی را فرمانده شهریان کوفه و عبدالرحمن بن ابی‌سبره را فرمانده قبایل مذحج و بنی‌اسد و قیس بن اشعث بن قیس را فرمانده قبایل ربیعه و کنده و حر بن یزید ریاحی را بر قبایل بنی‌تمیم و همدان امارت داد و پرچم را نیز به دست غلام خود زوید(درید) سپرد[6] و آماده نبرد با اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش گردید.

نقل شده که چون چشم امام(ع) به انبوه سپاه دشمن افتاد دستانشان را به دعا بلند کردند و فرمودند: «اللّهمّ انت ثقتی فی کلّ کرب و رجائی فی کلّ شدّة، و انت لی فی کلّ امر نزل بی ثقة وعدّة، کم من همّ یضعف فیه الفؤاد و تقل فیه الحیلة و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه العدوّ بک و شکوته الیک رغبة منّی الیک عمّن سواک ففرّجته و کشفته فانت ولیّ کلّ نعمة و صاحب کلّ حسنة و منتهی کلّ رغبة؛ خداوندا تویی تکیه گاهم در هر سختى، و امیدم در هر گرفتارى. و در گرفتاریها امیدم تنها به توست چه بسیار غم که تاب از دل می‌برد و برای زدودنش راهی نیست. چه غم‌هایی که در آن دوستان رهایمان می‌کنند و دشمن، شماتت مى‌کند و من از سرِ رغبت به تو، و نه دیگران، شکایتش را نزد تو آورده‌ام و تو در آن، برایم گشایش قرار داده‌اى و آن را بر من هموار نمودی. پس تویی ولىّ هر نعمت و از آن توست همه‌ی خوبی‌ها و تویی نهایت هر مقصودى.»[7]

سپاه عمر بن سعد آماده نبرد شد گروهی از سواران دشمن اسبهاى خود را در اطراف خیمه‌هاى امام حسین(ع) به جولان درآورده از پشت به خیام امام(ع) نزدیک شدند؛ اما چون چشمشان به خندق و آتش شعله‌ور آن افتاد یکی از آنان که غرق در سلاح بود نزدیک آمد و نگاهی به خیمه‌ها و سپس نگاهی به آتش افکند پس چاره‌ای جز بازگشت ندید در این هنگام با صدای بلند فریاد زد: «ای حسین(ع) پیش از فرا رسیدن قیامت سوی آتش شتافته‌ای.» امام(ع) فرمود: «این کیست؟ گویا شمر بن ذی الجوشن است» گفتند: «خداوند کارت را به صلاح آورد خود اوست.» فرمود: «ای پسر زن بزچران، تو به جای گرفتن در آتش سزوارتری» در این هنگام مسلم بن عوسجه تیری در کمان گذاشت و به حضرت(ع) عرض کرد: «این فاسق از دشمنان خداوند و بزرگ ستمگران است اینک خداوند شما را بر او مسلط کرده است[اگر اجازه بفرمایید هم اکنون او را به هلاکت می‌رسانم]»؛ اما امام(ع) او را از این کار باز داشتند و فرمودند: «چنین مکن که دوست ندارم من آغازگر جنگ باشم».[8]

سخنرانی بریر در صبح عاشورا

پیش از آغاز جنگ امام حسین(ع) برای اتمام حجت با لشکر کوفه، سوار بر اسب شده همراه با گروهی از یارانش به سوی لشکر دشمن، پیش آمد بریر بن خضیر جلوی ایشان بود، امام(ع) به او فرمود: «ای بُرَیر با اینان،سخن بگو وآنان را نصیحت کن»[9] پس بریر در برابر سپاه عمر بن سعد قرار گرفت و خطاب به ایشان چنین گفت:

«یا هؤلاء اتقوا الله فان نسل محمد(ص) قد اصبح بین اظهرکم و هؤلاء ذریته و عترته و بناته و حریمه فهاتوا ما الذی عندکم و ما تریدون ان تصنعوا بهم....؛ ای مردم از خدا بترسید اینک خاندان محمد(ص) به میان شما آمده‌اند واینان، فرزندان و خاندان و دختران و حرمِ (نزدیکانِ) او هستند. آنچه در دل دارید بر زبان آورید و بگویید که می‌خواهید با آنان، چه کنید؟» گفتند: «می‌خواهیم که آنان را در اختیار امیر عبیداللّه بن زیاد بگذاریم تا در باره ایشان، نظر دهد.»

بُرَیر گفت: «آیا راضی نمی‌شوید که ایشان به همان جایی که از آن آمده‌اند باز گردند؟ وای بر شما، ای کوفیان! آیا نامه‌هایی را که برای آنان فرستادید وتعهّدهایی را که از جانب خود به ایشان دادید وخدا را بر آن گواه گرفتید، فراموش کرده‌اید، و خدا برای گواهی دادن، کافی است. وای بر شما! خاندان پیامبرتان را دعوت کردید و پنداشتید که جانتان را در راهشان فدا می‌کنید؛ امّا چون نزد شما آمدند، آنان را به عبیداللّه تسلیم کردید و بین آنان و آب جاری فرات که یهود و نصارا و مجوس از آن می‌نوشند، و سگها و خوکها در آن می‌غلتند، فاصله انداختید. پس از محمّد(ص)، چه بد رفتاریها که با خاندانش نکردید. شما را چه شده است؟ خداوند، روز قیامت شما را سیراب نکند چه بد مردمانی هستید.»

در این هنگام عده‌ای از میان لشکر به او گفتند: «ای فلان! ما نمی‌فهمیم تو چه می‌گویی»

بُرَیر گفت: «سپاس خدای را که بینش مرا بیش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار این قوم بیزارم، تو خود تیرهایی در بین آنها بیفکن که تو را در حالی که از آنان غضبناک باشی ملاقات کنند»

پس سپاه عمر بن سعد به سوی او تیراندازی کردند و بُرَیر مجبور شد به عقب باز گردد.[10]

سخنرانی امام حسین(ع) در صبح عاشورا

سپس امام(ع) شتر خود را طلب کرد و سوار بر آن شده رو در روی سپاه دشمن با صدای بلند به طوری که بیشتر مردم حاضر در لشکر عمر بن سعد صدای آن حضرت(ع) را می‌شنیدند آغاز به سخن کرد و فرمود:

«أَیُّهَا النَّاس اسْمَعُوا قَوْلِی وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَکُم بِمَا یَحِقّ لَکُمْ عَلَیّ وَ حَتَّى أُعْذِر إِلَیْکُمْ فَإِنْ أَعْطَیْتُمُونِی النَّصف کنتم بذلک أَسْعَد وَ إِنْ لَمْ تُعْطُونِی النّصف مِنْ أَنْفُسِکُم «فَأَجْمِعُوا رَأْیَکُم ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُم غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیّ وَ لا تُنْظِرُون»[11] «إِنَّ وَلِیِّی اللَّه الَّذِی نَزَّلَ الْکِتاب وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ»[12] ثُمَّ حَمِدَ اللَّه وَ أَثْنَى عَلَیْه و ....

ای مردم سخن مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به چیزی که ادای آن بر من واجب است و حق شما بر من است، موعظه کنم و حقیقت امر را با شما در میان بگذارم اگر انصاف دادید سعادتمند خواهید شد و اگر نپذیرفته و از مسیر عدل و انصاف کناره گرفتید تصمیم خود را عملی سازید و با ما بجنگید. همانا ولى من آن خدائى است که قرآن را فرو فرستاد و اوست سرپرست و یار مردمان شایسته.» سپس حمد و ثناى پروردگار را به جا آورد، و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیغمبر خدا(ص) و فرشتگانش و پیغمبران الهی درود فرستاد. اهل حرم چون سخن امام(ع) را شنیدند صدا به گریه و زاری بلند نمودند، پس امام(ع) حضرت عباس(ع) و علی اکبر(ع) را فرستاد تا آنان را ساکت کنند. سپس ادامه دادند و فرمودند:

«اما بعد؛ ای مردم نسب مرا به یاد آورید و ببینید کیستم و به خود آیید و خود را ملامت کنید و نیک بنگرید که آیا کشتن و شکستن حرمت من رواست؟ آیا من پسر دختر پیامبر(ص) شما و فرزند جانشین و پسر عم او نیستم؟ همان کسی که اول از همه ایمان آورد و رسول خدا(ص) را به آنچه از جانب خدای آورده بود تصدیق کرد؟ آیا حمزه سیدالشهداء عموی من نیست؟ و آیا جعفر طیار که با دو بال در بهشت پرواز می‌کند عموى من نیست؟ آیا شما نمی‌دانید که رسول خدا(ص) درباره‌ی من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشتند؟

پس اگر تصدیق سخن مرا بکنید حق همان است، به خدا قسم از روزى که دانسته‌ام خداوند دروغگو را دشمن می‌دارد هرگز سخنی به دروغ نگفته‌ام، اما اگر کلام مرا باور ندارید و در صداقت گفتار من شک دارید در میان شما کسانى هستند که اگر از آنان بپرسید گفتار مرا تأیید می‌کنند از جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید تا برای شما آنچه را که از رسول خدا(ص) در باره من و برادرم شنیده‌اند بازگو کنند تا صدق گفتار من برای شما ثابت گردد آیا این گواهی‌ها و شهادت‌ها مانع از ریختن خون من نمی‌شود؟»

در این هنگام شمر بن ذی الجوشن به سخن آمد و گفت: «اگر چنین است که تو گویی من هرگز خدای را با عقیده راسخ عبادت نکرده‌ام.» حبیب بن مظاهر گفت: «به خدا سوگند که تو را می‌بینم خدا را با تزلزل و تردید بسیار پرستش می‌کنی و من گواهی می‌دهم که تو راست می‌گویی و نمی‌دانی که او چه می‌گوید خدای بزرگ بر دل تو مهر غفلت نهاده است.»

امام(ع) فرمود: «اگر در این سخن هم تردید دارید آیا شما در این نیز شک دارید که من پسر دختر پیامبر(ص) شمایم؟ به خدا سوگند که از مشرق تا مغرب زمین فرزند دختر پیامبری(ص) به جز من نیست واى بر شما آیا کسى از شما را کشته‌ام که خون او را از من طلب می‌کنید؟ یا مالى از شما برده‌ام؟ یا جراحتى از من بر شما وارد آمده که تقاص آن را از من می‌خواهید؟» در این هنگام لشکر کوفه همه خاموش بودند و سخنى نمی‌گفتند.

پس از آن حضرت(ع) به سخنانش ادامه دادند و فریاد زدند: «اى شبث بن ربعى، و اى حجار بن ابجر، و اى قیس بن اشعث، و اى یزید بن حارث، آیا شما نبودید که به من نوشتید: که میوه‌ها رسیده و باغها سرسبز شده و نهرها لبریز گردیده اگر بیایی بر سپاهی که برای یاری‌ات آماده شده وارد خواهی شد؟» قیس بن اشعث گفت: «ما نمی‌دانیم تو چه می‌گوئى!! ولى به حکم پسر عمویت (یزید بن معاویه) تن در ده، زیرا که ایشان چیزى جز آنچه تو دوست دارى در باره تو انجام نخواهند داد!؟»

امام حسین(ع) فرمود: «تو برادر همان برادری[13] آیا می‌خواهی بنی‌هاشم بیشتر از خون مسلم بن عقیل را از تو مطالبه کنند؟ به خدا قسم نه دست خوارى به شما خواهم داد، و نه مانند بندگان فرار خواهم نمود»، سپس فرمود: «اى بندگان خدا همانا من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می‌برم از اینکه آزارى به من برسانید، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می‌برم از هر سرکشى که به روز جزا ایمان نیاورد.» سپس آن حضرت(ع) شتر خویش را خواباند و از آن پیاده شدند و به عقبة بن سمعان دستور داد آن را عقال کند.[14] -[15]

سخنرانی زهیر در صبح عاشورا

پس از سخنرانی امام(ع) زهیر بن قین در حالی که غرق در سلاح و سوار بر اسبی با دمی پر مو بود قدم سوی دشمن گذارد و به سخنرانی ایستاد و خطاب به مردم کوفه گفت:

«یا اهل الکوفه، نذار لکم من عذاب الله نذار! ان حقا على المسلم نصیحه أخیه المسلم، و نحن حتى الان اخوه، و على دین واحد و مله واحده، ما لم یقع بیننا و بینکم السیف، و أنتم للنصیحة منا اهل، فإذا وقع السیف انقطعت العصمة، و کنا أمه و أنتم أمه، ان الله قد ابتلانا و إیاکم بذریه نبیه محمد (ص) لینظر ما نحن و أنتم عاملون .....؛ ای مردم کوفه، من شما را از عذاب الهی بیم می‌دهم همانا از حقوق مسلمان نسبت به یکدیگر نصیحت و خیرخواهی است و تا لحظه‌ای که شمشیر میان ما و شما نیفتاده است با هم برادریم و بر یک دین و ملتیم و بر ما حق نصیحت دارید؛ اما چون شمشیر در میان افتد و رشته پیوند ما و شما بریده شود ما یک امت و شما امتی دیگرید بدانید که خداوند ما و شما را به وسیله فرزندان پیامبرش -محمد(ص)- امتحان کرده است تا ببیند که نسبت به آنان چگونه رفتار می‌کنیم. و اینک ما شما را به یاری آنان و جنگ با عبیدالله بن زیاد سرکش فرا می‌خوانیم. شما از عبیدالله بن زیاد و پدرش در طول حکمرانی آنان چیزی جز بدی ندیدید اینان بودند که چشمان شما را میل کشیدند، دست و پایتان را بریدند و شما را مثله کردند و بر نخل‌ها آویختند بزرگان و قاریان شما همانند حجر بن عدی و یارانش و هانی بن عروه و همتایانش را کشتند.»

در این هنگام سپاه عمر بن سعد او را به باد فحش و ناسزا گرفتند و ضمن ستایش و دعای خیر برای عبیدالله گفتند: «به خدا قسم از اینجا نمی‌رویم تا اینکه مولایت و همراهانش را یا بکشیم و یا تسلیم عبیدالله کنیم.»

زهیر گفت: «ای بندگان خدا، فرزند فاطمه(س) از پسر سمیه به دوستی و یاری سزاوارتر است و اگر هم یاری‌اش نمی‌دهید به خدا پناه ببرید و دست به قتل او آلوده نسازید. بیایید حسین بن علی(ع) را با عموزاده‌اش- یزید بن معاویه- به حال خود واگذارید به جانم قسم که یزید بدون کشتن حسین(ع) نیز‌، از فرمانبرداری شما خشنود است.»

در این زمان شمر بن ذی‌الجوشن به سوی او تیری افکند و گفت: «ساکت شو خدا ساکتت کند پرگویی‌هایت ما را خسته کرده است.»

زهیر گفت: «ای پسر کسی که ایستاده بول می‌کرد من کی با تو سخن گفتم؟ تو یک حیوانی به خدا سوگند گمان نمی‌برم که تو دو آیه از کتاب خدا را بدانی؛ بدان که در قیامت به ننگ و کیفری دردناک گرفتار خواهی آمد.»

شمر گفت: «خداوند هم اینک تو و اربابت را خواهد کشت.»

زهیر گفت: «آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ به خدا سوگند مرگ با حسین(ع) از جاودانگی با شما نزد من محبوبتر است.» آن گاه رو به مردم کرد و با صدای بلند گفت: «ای بندگان خدا مبادا افرادی چنین پست و فرومایه شما را از دین‌تان گمراه کنند. به خدا قسم مردمی که خون فرزندان و خاندان محمد(ص) را بریزند و یاوران و مدافعانشان را به قتل برسانند به شفاعت آن حضرت(ص) نخواهند رسید.»

در این میان مردی از میان سپاه امام(ع) فریاد برآورد که: «اباعبدالله(ع) می‌فرماید برگرد همان طور که مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت کرد[و به حالشان سودمند نیفتاد] تو نیز اینان را نصیحت کردی و اگر فایده‌ای داشته باشد همین اندازه کافی است.» [16]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

Powered by TayaCMS