دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ظهور «سکولاریزم» در سقیفه!

No image
ظهور «سکولاریزم» در سقیفه!

معاویه اولین نظریه پرداز سکولاریزم در اسلام

از پیامبر اکرم(ص) روایات فراوانی نقل شده است که در آنها تعبیراتی از قبیل خلیفه، ولی، مولا و تعابیر دیگری شبیه آنها در شان امیرالمومنین(ع) صادر شده است. بسیاری از این روایات را اهل تسنن نیز نقل کرده‌اند.

بعضی از این تعبیرات به قدری صریح است که اگر شخصی بدون غرض آنها را مطالعه کند، هیچ شک و شبهه‌ای در مورد ولایت و خلافت حضرت علی(ع) برای او باقی نخواهد ماند. به همین علت بعضی از علمای اهل تسنن که این گونه احادیث را جمع آوری کرده و در این زمینه آثاری را تالیف کرده‌اند، به جهت اهتمام نسبت به گردآوری روایات پیرامون مدح امیرالمومنین(ع) و یا اثبات ولایت و خلافت ایشان، متهم به تشیع شده‌اند.

این گونه روایات فراوان است و در کتب متعددی ثبت شده است، که علاقه مندان می‌توانند به آنها مراجعه کنند. نکته مهم در این میان، تشکیکی است که درباره مضمون این روایات صورت می‌پذیرد. از صدر اسلام افرادی که در مقام بحث و جدل مغلوب شده و بر آنها ثابت می‌شد که این تعبیرات از پیغمبر اکرم(ص) صادر شده و معنایی جز خلافت حضرت علی(ع) ندارد، متعصبانه با طرح شبهه‌های شیطانی، به تحریف معنوی این روایات دست می‌زدند. از جمله این شبهات این است که: می‌پذیریم که بعد از وفات پیغمبر(ص) وظیفه‌ای که بر عهده ایشان بوده به حضرت علی(ع) منتقل شده است. اما کار پیغمبر(ص) ابلاغ رسالت و دین خدا بود و وظیفه دیگری نداشت؛ از این رو وظیفه حضرت علی(ع) بعد از پیغمبر(ص) ، به عنوان خلیفه آن حضرت، تبلیغ دین خدا است و وظیفه دیگری بر عهده آن حضرت نیست!

بر اساس شبهاتی از این قبیل، منشا سکولاریزم، یعنی تفکیک دیانت از سیاست، از صدر اسلام پیدا شد. از همان ابتدا کسانی می‌گفتند مساله ریاست بر امت و به تعبیر دیگر «امامت»، مربوط به زندگی دنیا و اداره امور آن است و ربطی به «رسالت» ندارد. پیغمبر اکرم(ص)، رسول خدا و مامور ابلاغ پیام‌های خدا به مردم بود، اما امامت و حکومت بر مردم و وجوب اطاعت مردم از آن حضرت در امور دنیا ثابت نشده است! از این رو درباره حضرت علی(ع) نیز که خلیفه آن حضرت است، ثابت نیست. بنابراین گرچه حضرت علی(ع) خلیفه پیغمبر(ص) است، لکن چون بر پیامبر(ص) تنها «ابلاغ» پیام‌های خداوند واجب بوده است، به همین دلیل برای حضرت علی(ع) نیز به عنوان خلیفه پیغمبر(ص) امری بیش از این ـ تبلیغ دین ـ ثابت نیست! خلاصه، مساله حکومت از مساله تبلیغ دین جدا است و خلافت امیرالمومنین(علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه وآله) که در روایات آمده فقط در امر تبلیغ دین است! شاید تعجب کنید که چگونه ممکن است در صدر اسلام چنین مساله‌ای مطرح شده باشد؟! اما واقعیت این است که اتفاقاً پایه و اساس ماجرای سقیفه بر همین نظریه استوار بود. هنوز پیکر مبارک پیغمبر اکرم(ص) به خاک سپرده نشده بود که عده‌ای در سقیفه جمع شدند تا برای امت، خلیفه و امام تعیین کنند. معنی این کار آن بود که خدا و پیامبر فقط در امر دین دخالت می‌کنند و مساله رهبری جامعه و حکومت چون مربوط به دین نیست، از این رو خدا و پیامبر نیز چیزی در مورد آن نفرموده‌اند و ما خود باید در این باره تصمیم بگیریم! معنای این کار، تفکیک دین از سیاست بود و نطفه این نظریه در سقیفه بسته شد.

اولین نظریه پرداز سکولاریزم در تاریخ اسلام

اولین نظریه پرداز سکولاریزم در تاریخ اسلام، معاویه بود. وی این مساله را در یکی از مکاتبات خود با امیرالمومنین(علیه السلام) مطرح کرده است.

در طول پنج سال حکومت حضرت علی(علیه السلام) مکاتبات زیادی بین آن حضرت و معاویه انجام شد. چون حضرت علی(علیه السلام) در عین حال که معاویه را از حکومت شام عزل کرده بودند، نمی‌خواستند جنگ و خون ریزی اتفاق بیفتد و خون بی گناهانی ریخته شود. از این رو می‌بایست از سویی حجت را بر معاویه تمام کنند و از سوی دیگر از بروز شبهه در اذهان دیگران جلوگیری کنند؛ چون ممکن بود کسانی بگویند بهتر بود حضرت علی(علیه السلام) معاویه را به بحث و گفت وگو دعوت کرده و او را هدایت می‌کرد؛ چرا علی(علیه السلام) این کار را نکرد؟ برای دفع این شبهه، طی دوران حکومت حضرت علی(علیه السلام) مکاتبات زیادی بین امیرالمومنین(علیه السلام) و معاویه واقع شد. بسیاری از نامه‌های حضرت امیر(علیه السلام) به معاویه در نهج البلاغه نقل شده است. جواب‌های معاویه نیز در برخی شرح‌های نهج البلاغه، مانند شرح ابن ابی الحدید آمده است. از جمله، امیرالمومنین(علیه السلام) ضمن نامه‌ای مفصل برای معاویه، به احادیث پیغمبر اکرم(ص) احتجاج کرده، نوشتند: پیغمبر اکرم(ص) مرا وصی و وزیر خود قرار داد و فرمود: «علی(ع) بعد از من خلیفه من بر شما است» و پیغمبر اکرم(ص) تعابیری مانند ولایت، امامت، خلافت و ریاست را در شان من فرمودند، با این همه چگونه تو این احادیث را قبول نمی کنی؟ معاویه در پاسخ حضرت امیر(ع) این گونه نوشت: الا و ا نّما کان محمّد رسولا من الرّسل ا لی النّاس کافّه ً فبلّغ ر سالات ربّه لایملک شیئاً غیره؛1 یعنی درست است که تو خلیفه رسول الله(ص) و جانشین او هستی، اما مگر رسول الله (ص) چه کسی بود؟ او تنها پیام آوری بود و از جانب خدا پیام هایی را به مردم ابلاغ می‌کرد؛ اما «لایملک شیئاً غیره»، مقام و منصب دیگری غیر از دریافت و ابلاغ پیام‌های خدا به مردم نداشت! از این رو تو (علی(علیه السلام) ) نیز خلیفه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هستی تا پیام‌هایی را که آن حضرت از جانب خدا آورده بود، به مردم برسانی! اما امامت و ریاست بر مردم را خود پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) هم نداشت تا تو بخواهی جانشین او در این امر باشی!

حضرت امیر(علیه السلام) در پاسخ معاویه نامه‌ای نوشتند و در خصوص این استدلال او فرمودند: زعمت انّه کان رسولا و لم یکن اماماً فانّ ا نکارک علی جمیع النّبیین الامّه ؛2 تو مدعی هستی که پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله) تنها مقام رسالت را داشت و مقام امامت و ریاست بر امت را نداشت؛ این سخن تو نه تنها انکار مقام امامت برای پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) است، بلکه انکار این مقام در حق تمام انبیایی است که دارای مقام امامت بودند. در توضیح فرمایش حضرت امیر(علیه السلام) باید بگوییم، دو آیه در قرآن بر امامت انبیا تصریح کرده است؛ نخستین آیه این است: و جعلنا م نهم امّه ً یهدون بامرنا؛3 و برخی از آنان (پیامبران) را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند.

آیه دیگر آیه‌ای است که به طور مشخص مقام امامت را برای حضرت ابراهیم(علیه السلام) ثابت می‌کند: و اذ ابتلی ابرهیم ربّه بکلمات فاتمّهنّ قال انّی جاعلک للنّاس اماماً.4 در تفسیر این آیه مفسران اثبات کرده‌اند که بعد از آن که حضرت ابراهیم(علیه السلام) به مقام نبوت، رسالت، و خلّت (مقام خلیل اللهی) نایل شد، در نهایت به مقام امامت رسید و این آخرین مقام حضرت ابراهیم(علیه السلام) بود که در اواخر عمر به آن حضرت اعطا شد. حدود صد سال از سن حضرت ابراهیم(علیه السلام) گذشته بود که خدای متعال حضرت اسماعیل(علیه السلام) را به ایشان عنایت کرد. پس از آن که حضرت اسماعیل(علیه السلام) جوانی برومند گردید، خداوند با دستور ذبح اسماعیل(علیه السلام) ، حضرت ابراهیم(علیه السلام) را امتحان کرد. پس از تمام امتحانات، که ذبح اسماعیل(علیه السلام) نیز یکی از آنها بود، مقام امامت به آن حضرت عطا شد: و ذ ابتلی براه یم ربّه ب کل مات فاتمّهنّ قال نّ ی جاع لک ل لنّاس ماماً. بنابراین مقام امامت، بالاترین و آخرین مقامی است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به آن نایل گردید.

این فضیلت ـ اعطای مقام امامت ـ به اندازه‌ای مهم بود و حضرت ابراهیم در اثر رسیدن به آن چنان شادمان شد که بلافاصله گفت: و من ذرّ یتی؛ یعنی خدایا! این مقام را در ذریه و نسل من نیز قرار بده! یکی از ویژگی‌های شخصیتی حضرت ابراهیم(علیه السلام) این بود که نسبت به فرزندان و نسل خود اهتمام فراوانی داشت و در هر مناسبتی که دست به دعا بر می‌داشت، برای فرزندان و نسل آینده خود نیز دعا می‌کرد. زمانی هم که این مقام به او داده شد، گفت: خدایا! حال که این مقام را به من دادی، آن را به نسل من نیز عطا فرما! خداوند در پاسخ آن حضرت، ضمن آن که دعای او را اجابت کرد، فرمود: لاینال عهدی الظّالمین ؛ یعنی این مقام را در ذریه تو نیز قرار خواهم داد، اما ستم گران به این مقام نخواهند رسید.

پس حضرت ابراهیم(علیه السلام) و هم چنین عده دیگری از انبیا، به نص قرآن کریم دارای مقام امامت بوده اند. با توجه به این آیات، حضرت امیر(علیه السلام) به معاویه می‌فرماید: اگر تو برای رسول اکرم(ص) مقام امامت را قایل نباشی و فقط شان رسالت و پیام رسانی آن حضرت را بپذیری، نه تنها امامت آن حضرت را انکار کرده ای، بلکه امامت سایر انبیا(علیهم السلام) را نیز که قرآن به آن تصریح کرده است، انکار کرده‌ای.

علاوه بر آیاتی که امامت را برای دیگر انبیا اثبات می‌کند، این مقام برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز با آیات خاصی ثابت می‌شود که شاید صریح ترین آنها آیه «النّبی اولی بالمومنین من انفسهم»5 باشد. طبق این آیه، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نسبت به همه مومنان از خود ایشان اولی است و بر تصرفاتی که هر کس می‌تواند در زندگی و اموال خود داشته باشد، ولایت دارد. هم چنین به آیات دیگری نیز در این زمینه می‌توان اشاره کرد؛ مانند: نّما ول یکم اللّه و رسوله،6 و نیز آیاتی که در آنها به طور مطلق امر به اطاعت از پیامبر اکرم(ص) شده است؛ مانند: اطیعوااللّه و اطیعوا الرّسول.7 معنای تمام این آیات، اثبات مقام امامت برای پیغمبر اکرم(ص) است؛ ولی معاویه با جسارت کامل، مفاد تمام این آیات را انکار می‌کرد! البته انکار معاویه به دلیل آگاه نبودن او از این آیات نبود، بلکه می‌خواست در مقام بحث و جدل، چنین وانمود کند که اگر من از چنین مساله ای مطلع بودم و برایم به اثبات رسیده بود، با آن مخالفت نمی کردم و من نیز تسلیم شما می‌شدم. به عبارت دیگر، او جاهل نبود بلکه «تجاهل» می‌کرد؛ و این نیز یکی از شگردهای شیطانی معاویه بود.

معاویه اولین نظریه پرداز سکولاریزم در اسلام

از پیامبر اکرم(ص) روایات فراوانی نقل شده است که در آنها تعبیراتی از قبیل خلیفه، ولی، مولا و تعابیر دیگری شبیه آنها در شان امیرالمومنین(ع) صادر شده است. بسیاری از این روایات را اهل تسنن نیز نقل کرده‌اند.

بعضی از این تعبیرات به قدری صریح است که اگر شخصی بدون غرض آنها را مطالعه کند، هیچ شک و شبهه‌ای در مورد ولایت و خلافت حضرت علی(ع) برای او باقی نخواهد ماند. به همین علت بعضی از علمای اهل تسنن که این گونه احادیث را جمع آوری کرده و در این زمینه آثاری را تالیف کرده‌اند، به جهت اهتمام نسبت به گردآوری روایات پیرامون مدح امیرالمومنین(ع) و یا اثبات ولایت و خلافت ایشان، متهم به تشیع شده‌اند.

این گونه روایات فراوان است و در کتب متعددی ثبت شده است، که علاقه مندان می‌توانند به آنها مراجعه کنند. نکته مهم در این میان، تشکیکی است که درباره مضمون این روایات صورت می‌پذیرد. از صدر اسلام افرادی که در مقام بحث و جدل مغلوب شده و بر آنها ثابت می‌شد که این تعبیرات از پیغمبر اکرم(ص) صادر شده و معنایی جز خلافت حضرت علی(ع) ندارد، متعصبانه با طرح شبهه‌های شیطانی، به تحریف معنوی این روایات دست می‌زدند. از جمله این شبهات این است که: می‌پذیریم که بعد از وفات پیغمبر(ص) وظیفه‌ای که بر عهده ایشان بوده به حضرت علی(ع) منتقل شده است. اما کار پیغمبر(ص) ابلاغ رسالت و دین خدا بود و وظیفه دیگری نداشت؛ از این رو وظیفه حضرت علی(ع) بعد از پیغمبر(ص) ، به عنوان خلیفه آن حضرت، تبلیغ دین خدا است و وظیفه دیگری بر عهده آن حضرت نیست!

بر اساس شبهاتی از این قبیل، منشا سکولاریزم، یعنی تفکیک دیانت از سیاست، از صدر اسلام پیدا شد. از همان ابتدا کسانی می‌گفتند مساله ریاست بر امت و به تعبیر دیگر «امامت»، مربوط به زندگی دنیا و اداره امور آن است و ربطی به «رسالت» ندارد. پیغمبر اکرم(ص)، رسول خدا و مامور ابلاغ پیام‌های خدا به مردم بود، اما امامت و حکومت بر مردم و وجوب اطاعت مردم از آن حضرت در امور دنیا ثابت نشده است! از این رو درباره حضرت علی(ع) نیز که خلیفه آن حضرت است، ثابت نیست. بنابراین گرچه حضرت علی(ع) خلیفه پیغمبر(ص) است، لکن چون بر پیامبر(ص) تنها «ابلاغ» پیام‌های خداوند واجب بوده است، به همین دلیل برای حضرت علی(ع) نیز به عنوان خلیفه پیغمبر(ص) امری بیش از این ـ تبلیغ دین ـ ثابت نیست! خلاصه، مساله حکومت از مساله تبلیغ دین جدا است و خلافت امیرالمومنین(علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه وآله) که در روایات آمده فقط در امر تبلیغ دین است! شاید تعجب کنید که چگونه ممکن است در صدر اسلام چنین مساله‌ای مطرح شده باشد؟! اما واقعیت این است که اتفاقاً پایه و اساس ماجرای سقیفه بر همین نظریه استوار بود. هنوز پیکر مبارک پیغمبر اکرم(ص) به خاک سپرده نشده بود که عده‌ای در سقیفه جمع شدند تا برای امت، خلیفه و امام تعیین کنند. معنی این کار آن بود که خدا و پیامبر فقط در امر دین دخالت می‌کنند و مساله رهبری جامعه و حکومت چون مربوط به دین نیست، از این رو خدا و پیامبر نیز چیزی در مورد آن نفرموده‌اند و ما خود باید در این باره تصمیم بگیریم! معنای این کار، تفکیک دین از سیاست بود و نطفه این نظریه در سقیفه بسته شد.

اولین نظریه پرداز سکولاریزم در تاریخ اسلام

اولین نظریه پرداز سکولاریزم در تاریخ اسلام، معاویه بود. وی این مساله را در یکی از مکاتبات خود با امیرالمومنین(علیه السلام) مطرح کرده است.

در طول پنج سال حکومت حضرت علی(علیه السلام) مکاتبات زیادی بین آن حضرت و معاویه انجام شد. چون حضرت علی(علیه السلام) در عین حال که معاویه را از حکومت شام عزل کرده بودند، نمی‌خواستند جنگ و خون ریزی اتفاق بیفتد و خون بی گناهانی ریخته شود. از این رو می‌بایست از سویی حجت را بر معاویه تمام کنند و از سوی دیگر از بروز شبهه در اذهان دیگران جلوگیری کنند؛ چون ممکن بود کسانی بگویند بهتر بود حضرت علی(علیه السلام) معاویه را به بحث و گفت وگو دعوت کرده و او را هدایت می‌کرد؛ چرا علی(علیه السلام) این کار را نکرد؟ برای دفع این شبهه، طی دوران حکومت حضرت علی(علیه السلام) مکاتبات زیادی بین امیرالمومنین(علیه السلام) و معاویه واقع شد. بسیاری از نامه‌های حضرت امیر(علیه السلام) به معاویه در نهج البلاغه نقل شده است. جواب‌های معاویه نیز در برخی شرح‌های نهج البلاغه، مانند شرح ابن ابی الحدید آمده است. از جمله، امیرالمومنین(علیه السلام) ضمن نامه‌ای مفصل برای معاویه، به احادیث پیغمبر اکرم(ص) احتجاج کرده، نوشتند: پیغمبر اکرم(ص) مرا وصی و وزیر خود قرار داد و فرمود: «علی(ع) بعد از من خلیفه من بر شما است» و پیغمبر اکرم(ص) تعابیری مانند ولایت، امامت، خلافت و ریاست را در شان من فرمودند، با این همه چگونه تو این احادیث را قبول نمی کنی؟ معاویه در پاسخ حضرت امیر(ع) این گونه نوشت: الا و ا نّما کان محمّد رسولا من الرّسل ا لی النّاس کافّه ً فبلّغ ر سالات ربّه لایملک شیئاً غیره؛1 یعنی درست است که تو خلیفه رسول الله(ص) و جانشین او هستی، اما مگر رسول الله (ص) چه کسی بود؟ او تنها پیام آوری بود و از جانب خدا پیام هایی را به مردم ابلاغ می‌کرد؛ اما «لایملک شیئاً غیره»، مقام و منصب دیگری غیر از دریافت و ابلاغ پیام‌های خدا به مردم نداشت! از این رو تو (علی(علیه السلام) ) نیز خلیفه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هستی تا پیام‌هایی را که آن حضرت از جانب خدا آورده بود، به مردم برسانی! اما امامت و ریاست بر مردم را خود پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) هم نداشت تا تو بخواهی جانشین او در این امر باشی!

حضرت امیر(علیه السلام) در پاسخ معاویه نامه‌ای نوشتند و در خصوص این استدلال او فرمودند: زعمت انّه کان رسولا و لم یکن اماماً فانّ ا نکارک علی جمیع النّبیین الامّه ؛2 تو مدعی هستی که پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله) تنها مقام رسالت را داشت و مقام امامت و ریاست بر امت را نداشت؛ این سخن تو نه تنها انکار مقام امامت برای پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) است، بلکه انکار این مقام در حق تمام انبیایی است که دارای مقام امامت بودند. در توضیح فرمایش حضرت امیر(علیه السلام) باید بگوییم، دو آیه در قرآن بر امامت انبیا تصریح کرده است؛ نخستین آیه این است: و جعلنا م نهم امّه ً یهدون بامرنا؛3 و برخی از آنان (پیامبران) را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند.

آیه دیگر آیه‌ای است که به طور مشخص مقام امامت را برای حضرت ابراهیم(علیه السلام) ثابت می‌کند: و اذ ابتلی ابرهیم ربّه بکلمات فاتمّهنّ قال انّی جاعلک للنّاس اماماً.4 در تفسیر این آیه مفسران اثبات کرده‌اند که بعد از آن که حضرت ابراهیم(علیه السلام) به مقام نبوت، رسالت، و خلّت (مقام خلیل اللهی) نایل شد، در نهایت به مقام امامت رسید و این آخرین مقام حضرت ابراهیم(علیه السلام) بود که در اواخر عمر به آن حضرت اعطا شد. حدود صد سال از سن حضرت ابراهیم(علیه السلام) گذشته بود که خدای متعال حضرت اسماعیل(علیه السلام) را به ایشان عنایت کرد. پس از آن که حضرت اسماعیل(علیه السلام) جوانی برومند گردید، خداوند با دستور ذبح اسماعیل(علیه السلام) ، حضرت ابراهیم(علیه السلام) را امتحان کرد. پس از تمام امتحانات، که ذبح اسماعیل(علیه السلام) نیز یکی از آنها بود، مقام امامت به آن حضرت عطا شد: و ذ ابتلی براه یم ربّه ب کل مات فاتمّهنّ قال نّ ی جاع لک ل لنّاس ماماً. بنابراین مقام امامت، بالاترین و آخرین مقامی است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به آن نایل گردید.

این فضیلت ـ اعطای مقام امامت ـ به اندازه‌ای مهم بود و حضرت ابراهیم در اثر رسیدن به آن چنان شادمان شد که بلافاصله گفت: و من ذرّ یتی؛ یعنی خدایا! این مقام را در ذریه و نسل من نیز قرار بده! یکی از ویژگی‌های شخصیتی حضرت ابراهیم(علیه السلام) این بود که نسبت به فرزندان و نسل خود اهتمام فراوانی داشت و در هر مناسبتی که دست به دعا بر می‌داشت، برای فرزندان و نسل آینده خود نیز دعا می‌کرد. زمانی هم که این مقام به او داده شد، گفت: خدایا! حال که این مقام را به من دادی، آن را به نسل من نیز عطا فرما! خداوند در پاسخ آن حضرت، ضمن آن که دعای او را اجابت کرد، فرمود: لاینال عهدی الظّالمین ؛ یعنی این مقام را در ذریه تو نیز قرار خواهم داد، اما ستم گران به این مقام نخواهند رسید.

پس حضرت ابراهیم(علیه السلام) و هم چنین عده دیگری از انبیا، به نص قرآن کریم دارای مقام امامت بوده اند. با توجه به این آیات، حضرت امیر(علیه السلام) به معاویه می‌فرماید: اگر تو برای رسول اکرم(ص) مقام امامت را قایل نباشی و فقط شان رسالت و پیام رسانی آن حضرت را بپذیری، نه تنها امامت آن حضرت را انکار کرده ای، بلکه امامت سایر انبیا(علیهم السلام) را نیز که قرآن به آن تصریح کرده است، انکار کرده‌ای.

علاوه بر آیاتی که امامت را برای دیگر انبیا اثبات می‌کند، این مقام برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز با آیات خاصی ثابت می‌شود که شاید صریح ترین آنها آیه «النّبی اولی بالمومنین من انفسهم»5 باشد. طبق این آیه، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نسبت به همه مومنان از خود ایشان اولی است و بر تصرفاتی که هر کس می‌تواند در زندگی و اموال خود داشته باشد، ولایت دارد. هم چنین به آیات دیگری نیز در این زمینه می‌توان اشاره کرد؛ مانند: نّما ول یکم اللّه و رسوله،6 و نیز آیاتی که در آنها به طور مطلق امر به اطاعت از پیامبر اکرم(ص) شده است؛ مانند: اطیعوااللّه و اطیعوا الرّسول.7 معنای تمام این آیات، اثبات مقام امامت برای پیغمبر اکرم(ص) است؛ ولی معاویه با جسارت کامل، مفاد تمام این آیات را انکار می‌کرد! البته انکار معاویه به دلیل آگاه نبودن او از این آیات نبود، بلکه می‌خواست در مقام بحث و جدل، چنین وانمود کند که اگر من از چنین مساله ای مطلع بودم و برایم به اثبات رسیده بود، با آن مخالفت نمی کردم و من نیز تسلیم شما می‌شدم. به عبارت دیگر، او جاهل نبود بلکه «تجاهل» می‌کرد؛ و این نیز یکی از شگردهای شیطانی معاویه بود.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
فلسفه چیست؟

فلسفه چیست؟

فلسفه حوزه‌ای از دانش بشری است که به پرسش و پاسخ درباره مسائل بسیار کلی و جایگاه انسان در آن می‌پردازد؛ مثلاً این که آیا جهان و ترکیب و فرآیندهای آن به طور کامل مادی است؟
Powered by TayaCMS