14 فروردین 1397, 11:55
ارسلان کاوهسرشت - واژه عدالت اجتماعی که معادل واژه انگلیسی«Social Justice» است، از جمله مفاهیمی است که در فلسفه سیاسی مورد بحث قرار گرفته، دیدگاه ها و برداشتهای متعددی از آن ارائه شده است. این واژه ترکیبی، بیانگر مفهوم خاصی از عدالت است که با اقسام دیگر آن از قبیل، عدالت طبیعی، عدالت سیاسی، عدالت اقتصادی، عدالت فردی و اخلاقی، تفاوتهایی دارد.عدالت اجتماعی به عنوان یکی از مهمترین آرمانهای بشری از دیر باز مورد توجه اندیشمندان و صاحب نظران قرار گرفته است. در اندیشه شرق باستان عدالت اجتماعی از جایگاه والایی برخوردار بوده است. یکی از قدیمیترین آثاری که به مسئله عدالت اجتماعی پرداخته است، مجمع القوانین حمورابی است.
از واژه عدالت در کتابهای لغت، معانی متعددی ذکر شده است؛ که مهمترین آنها، تساوی، مساوات، درستی و حقانیت است. به عنوان نمونه راغب اصفهانی مینویسد: عدل تقسیم کردن به طور مساوی است. ابنمنظور نیز در کتاب لسان العرب، عدل را به درستی و حقانیت معنا کرده و آن را در برابر جور و ظلم قرار میدهد. از واژه عدالت اجتماعی تعابیر و برداشتهای مختلفی ارائه شده است.
عدالت در این برداشت، به مفهوم توزیع امکانات و مناصب بر اساس شایستگی و لیاقتهاست. در این دیدگاه، توزیع امکانات مادی و رفاهی و نیز توزیع مناصب باید بر اساس شایستگیها و لیاقتها صورت گیرد. به عنوان نمونه میتوان چنین دیدگاهی را در آرا و اندیشههای ارسطو مشاهده کرد. وی هم در توزیع امکانات مادی، شایستگیهای افراد را در نظر دارد از این رو به عدالت توزیعی قائل است و هم در نوع و شکل حکومت، طبقه متوسط را شایسته حکومت کردن میداند. در واقع وی به لحاظ اقتصادی و سیاسی به نوعی شایسته سالاری باور دارد.
این برداشت از عدالت اجتماعی که به نوعی ترکیب دو برداشت قبل همراه با افزوده هایی است، بیشتر در میان برخی اندیشمندان مسلمان رایج بوده است. به عنوان نمونه خواجه نصیرالدین طوسی، عدالت را جمع کمالات و فضائل دانسته، وجود آن را مایه تعدیل قوای دیگر میداند. به گفته وی در اخلاق ناصری: عدالت جزوی نبود از فضیلت، بلکه فضیلت بود بأسرها [به تمامی] ؛ وجور که ضد او است جزوی از رذیلت نبود، بلکه همه رذیلت بود بأسرها. همچنین در جایی دیگر مینویسد: عدالت آن است که این همه قوتها با یکدیگر اتفاق کنند و قوت ممیزه (عقل) را امتثال نمایند.اما خواجه همانند دیگر اندیشمندان اسلامی نیز عدالت اجتماعی را به معنای رعایت استحقاقها و شایستگیها قبول داشته است. خواجه، قوام حکومت را به عدالت دانسته و در توضیح شرط معدلت اول مینویسد: عدالت آن است که هر صنفی از جایگاه مستحق خود منحرف نشده و به دنبال غلبه بر صنوف دیگر نباشد چون این امر منجر به انحراف مزاج از اعتدال و منجر شدن امور اجتماعی به فساد است. همچنین در شرط دوم مینویسد: شرط دوم در معدلت آن بود که در احوال و افعال اهل مدینه نظر کند و مرتبه هر یکی بر یکی بر قدر استحقاق و استعداد تعیین کند. بنابراین میتوان ترکیب دو معیار تناسب و رعایت استحقاقها و شایستگیها را در آرای خواجه ملاحظه کرد.تعریف عدالت به «اعطاء کل ذی حق حقه»، در میان اندیشمندان مسلمان، تعریف رایجی است، به عنوان مثال علامه طباطبایی در این باره مینویسد: هی اعطاء کل حق من القوی حقه و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له. عدالت دادن حق به هر نیرویی که دارای حق است و قرار دادن وی در جایی که شایسته است.
تعریف عدالت اجتماعی به مساوات و برابری، بیشتر در دوران مدرنیته رایج شده است، هر چند که ریشههای این تفکر در دورانهای قبل نیز به گونهای وجود داشته است. برای نخستین بار این دیدگاه توسط مکتب رواقیون مطرح شد. از دیدگاه آنان انسانها برابرند و هیچ معیاری برای برتری افراد بر افراد دیگر وجود ندارد. سیسرون نیز از جمله اندیشمندانی است که چنین تعبیری از عدالت اجتماعی را ارائه کرده است. وی بر خلاف اندیشمندان یونان باستان که تلقی طبیعت گرایانه (و تناسب با طبیعت) داشتند، معتقد است که عدالت اجتماعی هیچ چیز نیست جز مساوات. وی بر این باور است که انسانها برابر خلق شده اند پس جوهر عدالت اجتماعی نیز برابری است.در دوران قرون وسطا نیز، هر چند که نظم طبیعی بر پایه وحی الهی و تفسیر کلیسا تعیین میشود اما در اندیشه برخی از متفکران این دوران، زمینه برای تعابیر جدید از عدالت اجتماعی مهیا میشود. به عنوان نمونه از آکوئیناس میتوان نام برد. به نظر وی انسانها حق برخورداری از حد متوسط شرایط زیستن را به طور یکسان دارند. مفروض وی در این بحث، مساوات طلبی است. پس از دوران قرون وسطا، تغییرات اساسی در اندیشه اجتماعی رخ داد که در بحث عدالت اجتماعی حائز اهمیت است.در دوران مدرنیته نیز عدالت اجتماعی به مفهوم برابری در سطوح مختلفی به کار رفته است. یکی از مهمترین سطوح برابری، برابری در شرایط اقتصادی زندگی افراد است که در اندیشه کارل مارکس به شکل برجستهای مطرح شده است. از نظر وی، عدالت اجتماعی در صورتی تحقق مییابد که افراد به لحاظ اقتصادی در شرایط برابری زندگی نمایند و این امر بدون توزیع مجدد ثروت امکان پذیر نیست. همان طور که ملاحظه میشود این برداشت از عدالت اجتماعی ارتباط زیادی با عدالت اقتصادی پیدا میکند.
این تعبیر از عدالت اجتماعی در قرن بیستم در کتاب نظریه عدالت جان راولز آمده است. از نظر وی عدالت اجتماعی به مفهوم بی طرفی است و زمانی عدالت اجتماعی تحقق مییابد که دولت بی طرف باشد. جان راولز در کتاب خود دو اصل را به عنوان اصول عدالت اجتماعی مطرح میکند: 1. هر کس باید از حقی برابر، متناسب با گستردهترین نظام کلی آزادیهای اساسی که با نظامی مشابه از آزادیها برای همه سازگار تر باشد، برخوردار باشد. 2. نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی باید به گونهای تنظیم شود که اولاً، بیشترین منفعت را برای کم بهره ترین افراد، در بر داشته باشد. ثانیاً، مناصب و مشاغل، تحت شرایط مناسب و متناسب با نظام فرصتهای برابر در دسترس همگان باشد.همان گونه که ملاحظه میشود اصل اول درباره آزادی و برابری استفاده از آزادیهای اساسی و اصل دوم درباره نابرابریها است. از نظر وی، بی عدالتی تنها آن دسته از نابرابریهایی است که به سود همگان نباشد. بنابراین، هر چند که در مفهوم عدالت اجتماعی، برابری فرصتها و شرایط و بیطرفی به عنوان رکن اساسی آن به رسمیت شناخته شده است، از نظر جان راولز، برخی از نابرابریها (نابرابریهایی که به سود همگان باشد) نیز پذیرفته میشود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان