جلوه هايي از هجرتهاي علما
متوفاى 1331 ش.
سيد حسن احمدى نژاد
خرّم گلى كه بشكفد از شاخسار علم *** خوش سبزه اى كه سرزند از جويبار علم
علاّمه حيدرقلى فرزند سـردار نور محمد خان در هيجدهم محرّم 1293 ق. در محله شيعه نشين قزلباشهاى «چنداول» كابل (1) ، طـلوع نمود. او يكى از پرفـروغ ترين اخـتران حـوزه تشـيع بود كه شـصت سـال و اندى از عـمر پربـركت خويش را در عالم هـجرت بـراى كـسب دانش و نشر فرهنگ اهل بيت(عليهم السلام) به سر بـرد و حـدود نيم قرن قـبل (1372 ق) در باختر مشرق اسلامى يعنى ديار «باختران» اين ستاره گمنام از آسمان علم و حكمت غروب نمود.
اينك به مناسبت فرارسيدن چهل و سومين سال عروج اين حكيم نامور و فقيه فرزانه گوشه هايى از زندگى وى را مرور مى كنيم:
حيدرقلى كودك چهار ساله بود كه استعمار پير انگليس سايه سياه خـود را بر اكثر كشورهاى شرقى و غربى گسترده بود. در همين امر دولتمردان انگليس يكى از مهره هاى خطرناك و وابسته به استكبار جهانى را در افغانستان به قدرت رساندند. با روى كار آمدن «امير عبدالرحمن خان» شاه جنايت پيشه و مزدور دست به طرحى استعمارى زد كه عبارت بود از مخالفت با رهبران مذهبى، سياسى و سركوب مليتهاى مظلوم و محكوم ديار تشيع. او در مخالفت و نابودى مذهب جعفرى از هيچ تلاشى دريغ نورزيد; از كشتار دسته جمعى شيعيان گرفته تا تبـعيد و به سيـاهچال انداختن جمعى از رجال شيعى. نور محمدخان كه از سرداران عالى رتبه ارتش محسوب مى شد همراه با خانواده اش به يكى از ايالات مستعمره بريتانيا (هند شهر تاريخى لاهور) تبعيد شد. خانواده سردار مدت هفت سال (1297 - 1304 ق) در لاهور مهاجر بودند. در اين ايام حيدرقلى فرزند ارشد سردار راهى مكتب خانه و مدارس دولتى گرديد. وى در مدت هفت سال تمام پايه هاى عـلوم جديد را در لاهور فراگرفت و در مكتب خانه، علوم ديـنى و قرآن را آموخت. در حالى كه هنوز دوازده بهار از سن حيدرقلى سپرى نشده بود از جمله دانشمندان جوان و رياضيدانان هوشمند لاهور به حساب مى آمد. او در عنـفوان جوانى در بيـشتر عـلوم و فنون روز صاحب نظر و رأى بود و در ميان دانش آموزان شـهر لاهـور رتبه اول را از آن خـود نموده بود، به طـورى كه معـلمان و اسـاتيد كلاس حيدرقلى از فضل و آن دانش آموز مهاجر بهره مى بردند و نسبت به وى احترام خاصى به جا مى آوردند. چندى نگذشت كه آوازه علمى حيدر قلى شُهره شهر گشت. دولت مستعمره هند هر چند گاهى اسباب اذيت و آزار خانواده سردار را فراهم مى ساخت و با بهانه گيريهاى واهـى روزگار را بر آنان تنـگ مى ساخت و توسط عوامل دولت دست نشانده كابل چنگ و دندانى عليه سردار مهاجر نشان داده مى شد.
نور محمد خان مجبور شد شهر لاهور را به قصد عراق، «ديار ابرار و احرار» روزگار ترك نمايد. بر اين اساس (سال 1304 ق) از مسير اقيانوس هند دل به دريا زده، وارد بندر ساحلى بصره گرديد. او و خانواده وى كه سالها در فراق چنين لحظه اى دقيقه شمارى مى كردند هم اكنون از تمناى ديدار و عطر گلگون گلهاى محمدى اشك شوق روان مى سازند.
سردار نور محمد خان توانست براى هميشه خود و فرزندان دلبندش را از توفان حوادث نجات بخشيده، بر ساحل بيكران كشتى نوح اهل بيت خود را بيمه نمايد.
حيدر قلى هم اكنون مهمان خورشيد و در محضر امامان معصوم(عليهم السلام) قرار گرفته است. او آمده است تا از سرچشمه زلال «قرآن» و كوثر كلام «اهل بيت(عليهم السلام)» جرعه اى بنوشد.
ما بدين در نه پى حشمت و جاه آمده ايم *** از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم
رهرو منزل عشقيم ز سرحد عدم *** تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم
حيدرقلى پس از زيارت مزار پيشوايان اسلام و آشنايى با اختران حوزه نجف اشرف نزد اساتيد زبده و وارسته نجف چون شيخ على اصغر تبريزى، تحصيل علوم حوزوى را آغاز كرد. وى پس از شش سال تلاش بىوقفه توانست بر قلّه رفيع اجتهاد و استنباط علوم اسلامى قرار گيرد. وى در ميان طلاّب معاصر خود در فضل و دانش نمونه بود و همه او را به حكيم، دانشمند و مجتهد بزرگ مى شناختند.
حكيم وارسته علاّمه سردار كابلى پس از كسب مدارج علمى و رسيدن به درجه اجتهاد و فتوا موفق شد از رجال نامى و استوانه هاى بزرگ حوزه همچون:
1 - آية الله سيد حسن صدر (ره)
2 - آية الله ميرزا محمد على دشتى (ره)
3 - آية الله حاج سيد عباس لارى (ره)
4 - آية الله حاج شيخ عباس قمى (ره)
5 - آية الله سيد يحيى خراسانى (ره)
6 - آية الله شيخ آقا بزرگ تهرانى (ره)
مفتخر به دريافت «اجازه» و نقل روايات گردد.
سردار همراه با فراگيرى علوم معقول (فلسفه، حكمت و هيئت) و منقول (فقه و اصول) به زبانهاى زنده جهان (عربى، انگليسى، عبرى و اردو) آشنايى كامل پيدا كرد و با لهجه مخصوص هر زبان قادر به تكلّم و محاوره بود و برخى از تأليفات خود را به نگارش درآورد و بعضى از كتب خارجى را ترجمه نمود. وى تحقيقاتى درباره زبان عبرى به عمل آورد و برخى از نظرات دانشمند مسيحى عراق (اب انستاس...) درباره «فقه اللغة» را رد كرد. و نيز كتاب «انجيل برنابا» را از عربى به فارسى درآورده، و با نسخه انگليسى آن تطبيق داد. وى سروده هايى نيز به زبان اردو و انگليسى دارد. (2)
حكيم گمنام علاّمه سردار كابلى در اوج شكوفايى علمى و در بحبوحه جوانى و رسيدن بـه قلّه بلند اجتهاد آهنگ هجرت از حوزه را به صدا درآورد و در تاريخ 1310 ق همراه خانواده به قصد تبليغ اسلام و انجام رسالت براى تنوير و ارشاد جامعه اسلامى، با حوزه وداع گـفت. با اينكه هـمه نوع امـكانات بـراى او فراهم بود و هيچ گونه مشكل سياسى و مالى او را تهديد نمى كرد، با كوله بارى از علم و حـكمت، حوزه را رها نموده، وارد سرزمين باختران گرديد. آن روز شهر باختران از محروم ترين مناطق غرب ايران به حساب مى آمد. با رسـيدن كاروان زائر كربلا شهر غـرق در شادى و شعف گرديد. مردم آن ديار به گـرمى از سردار كابـلى استـقبال نمـودند و او را همـچون نگينى در برِ جان گرفتند از آن روز به بعد شهر باختران منزلگاه ستارگان علم و حكمت گرديد و هرچند مدت كاروانى از عالمان و شاگردان مكتب اهل بيت(عليهم السلام)و پيروان ساير مذاهب براى ديدار و كسب فيض از خرمن علوم سردار وارد اين ديار مى شدند و در طول سال مهمانخانه سردار آكنده از دانشمندان و دانش پژوهان علوم اسلامى و زائران حرم امام حسين(عليه السلام) بود كه برخى از آنان آشـنا به «عـلوم غريبه» بودند. از آن مـيان شـيخ عبدالرّحمن مكى بود كه از وى فن كيمياگرى را آموخت.
هجرت ناباورانه علاّمه بزرگوار، فقيه روزگار، حوزه هاى علميه را تكان داد . البـته بايد يادآور شد كه سردار تنها مهاجر حوزه نبود بلكه بزرگان ديگرى هم قبل از ايشان پس از اتمام يك دوره از دروس حوزه و رسيدن به اعلا مراتب معرفت و صعود بر سكوى وعظ و خطابه حوزه را ترك گفته، به شهرهايى چون بلخ و بخارا و... هجـرت نموده اند و امروز حـضور چشمگير پيروان تشيع در هند و چين و كشمير مرهون زحمات همين ستارگان تابناك حوزه هاست. چه بسزاست سيره سَلَف احيا گردد و تنـى چند از امـروزيان نيز هـمانند سردار كابلى و فاضل هندى حوزه را براى سامان بخشيدن اوضاع دينى ديار خود ترك گويند و بدان سرزمينها رو كنند.
تمركز فكرى سردار بسيار عالى بود. با اينكه در ميان مردم و همواره مأنوس با آنان بود از فعاليتهاى علمى و كنكاش در علوم تجربى و فكرى غافل نشد. چه بسا در تحقيقات و تأليفات خود بيشتر از حوزه درس و بحث موفق بوده و شبانه روز بهترين لحظات زندگى خود را صرف مطالعه و تحقيق و فراگيرى علوم و فنون مى كرد در پى همين پشتكارى كه داشت فن «كيميا»گرى را در باختران از دانشمندانى كه با وى ديدار داشتند آموخت و به نتايجى بسيار ارزنده و دست يافت.
وى تا آخرين دقايق عمرش از كتاب، قلم و دوات فاصله نگرفت. هميشه مى نوشت و تفكر مى كرد. هم اكنون آثار ارزشمندى در زمينه هاى مختلف از وى به يادگار مانده است كه بيشتر آنها به صورت پراكنده در كتابخانه هاى عمومى و شخصى در ايران وجود دارد از مجموع 32 جلد تأليفات وى به تعدادى اشاره مى گردد:
1 - كتاب اربعين (اين كتاب حاوى چهل حديث در فضايل امام على(عليه السلام) از طرق اهل سنت مى باشد.)
2 - نظم باب حادى عشر
3 - شرح دعاى صباح
4 - درّ النثير
5 - رساله در معرفت (جوّ) (3)
6 - غاية التعديل (قبله شناسى)
7 - ترجمه انجيل برنابا و...
علاّمه مجلسى(ره) محدث بزرگ شيعه معتقد بود كه محراب قبله مسجد مدينه از سوى سلاطين جور از جايگاه اصلى خود منحرف گرديده است. با اينكه سردار كابلى اكثر محرابهاى موجود زمان خود را منحرف از قبله مى دانست و خود با اندك انحراف از محراب مساجد نماز مى گزارد، با نبوغى كه در هيئت و حكمت داشت توانست با فرمولهاى پيچيده رياضى مسأله «انحراف قبله مسجد مدينه» را رد و حكيمانه مدعاى خويش را اثبات نمايد. وى معتقد است كه محراب مسجد مدينه صد در صد درست و طبق موازين رياضى و هيئت است و حتى انحراف نداشتن قبله مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از معجزات بارز مكتب اسلام دانسته و دلايلى در اين باره اقامه نموده است. (4)
سردار بيشتر اوقاتش را صرف مطالعه يا نوشتن كتاب مى كرد، از كتبى كه هميشه در كنار خـود مى گذاشت و دم به دم به آنـها مراجعه مى كرد «تاج العـروس (5) » و «دائرة المعـارف بريتانيا»؟ بـود و كمـتر شب و روزى بـر او مى گذشت كه رياضيات مطالعه نكند. اكـثر كتب كتابخانه اش را خوانـده بود و هركتابى را كه مى خـريد ضمن مطـالعه، اغـلاط آن را تصحيح مى كرد و براى بيشتر كتابهاى مهم خود كه چاپ قديم و فاقد فهرست بودند، فهرست تهيه مى كـرد و حـاشيه مى زد.
او علاوه بر فضايل و مناقبى كه وى داشت هنرمند خوبى بود و در خط نستعليق و شكسته قلمى توانا و نقش آفرين داشت. نمونه اين دو خط را مى توان از حواشى سردار بر كتاب «شهاب» تأليف قاضى ابوعبدالله خضاعى و در «غاية التعديل» مشاهده نمود كه هر دو كتاب به طريق افست چاپ گرديده است.
سردار كابلى نه فريفته دنيا شد و نه مغرور دانش خود او از آغاز تا آخر عمر، طلبه به معناى واقعى كلمه بود و نه به فكر جاه و مقام افتاد و نه به ياد لشكر و حشم. از تمام وجود او عزت و شرف مى باريد.
به غناى عجيبى دست يافته بود. در چهره اش آثار كبر و نخوت ديده نمى شد انسانى بود قانع، صبور، خوشرو و خوش لهجه. وقتى راه مى رفت زمين را مى نگريست و وقتى مى نشست در حال فكر كردن بود. وقتى به كسى مى رسيد با تبسّم احوالپرسى مى كرد و اگر سخن از علم و فضل او به ميان مى آمد مى گفت: «من ذره اى بيش نيستم.» و...
او ظاهرى ساده و بى آلايش داشت. لباس ساده مى پوشيد، ساده سخن مى گفت و غذاى ساده مى خورد مهربان بود و با مردم صميمانه مى نشست و صادقانه برخورد مى كرد. از تمام وجودش اخلاص و صفا نمايان بود.
ادب و تواضع آن مرد كريم، دوستان و آشنايانش را به شگفتى وا مى داشت. بزرگانى كه به كرمانشاه وارد مى شدند و اشتياق به ملاقات با او را داشتند، او از باب احترام و ادب ابتدا به ديدن آنها مى رفت تا آمدن آنها به منزل او جنبه بازديد داشته باشد. وى اين احترام را نسبت به هر شخصى مراعات مى كرد بدون آنكه ملاحظه اى به مقام و مرام و مسلك طرف داشته باشد.
سرانجام حكيم فرزانه دانشمند برجسته، ستاره خاور، مهاجر گمنام علاّمه حيدر قلى، در عالم هجرت و غربت پس از نيم قرن و اندى تلاش، بررسى و نشر معارف اسلامى، در سحرگاه جمادى الاول 1372 ق در حال راز و نياز با ذات بى نياز در سر سجاده نماز در 79 سالگى با قلب آرام و ضمير اميدوار از آسمان باختران غروب كرد و حوزه هاى علميه و سرداران علم و معرفت را از رحلت خود عزادار و سياهپوش ساخت.
پس از مراسم تشييع و عزادارى در باختران تابوت سـردار را طبق وصيّت خـودش بـه نجـف اشـرف انتقـال دادند. پيـكر مطـهّر او در چهارم جمادى الاول 1372 ق در ميان اشك و آه طـلاّب و رجـال بزرگ حـوزه نجــف تشـييع و در قبرستان وادى السـلام در جوار مرقـد مطـهّر «بوتـراب» امام على(عليه السلام) به خاك سپرده شد.
نزديك به نيم قرن از غروب دانشور بزرگ، فيلسوف گمنام آية الله سردار كابلى(ره) مى گذرد. هنوز هم ارباب خرد و دانش در فراق سردار مى سوزند و تنها از نظرات وى در محافل و سمينارهاى علمى بهره مى جويند. يكى از آن سرداران نام آور معاصر، حكيم بزرگوار علاّمه آية الله حسن زاده آملى - دام عزّه - است كه بارها در دروس هيئت و حكمت خود از عظمت علمى سردار كابلى با اين جملات قدردانى نموده است:
«ايشان ملاّى عجيبى بود. ملاّى مجهول القدرى بود. در زمان ما جايشان خيلى خيلى در حوزه خالى است. رضوان الله تعالى عليه...» (6)
چون كه گل رفت و گلستان شد خراب *** بوى گل را از كه جوييم، از گلاب
1 - كابل حدود دويست سال پيش از اين پايتخت بوده اين شهر قرار گرفته است چندان مركز شيعيان در غرب كابل واقع شده است. در ارتفاع 1800 مترى از سطح دريا و در بستر جنوبى آبراه كابل پنج شير قرار دارد. در ميان كوههاى پست و تپه مانند كه حصار كابل را به وجود مى آورند.
2 - نگارنده بدان اشعار دست نيافته است.
3 - معيار سنجش مرواريد است. اين اثر يكى از آثار فنى علاّمه است كه مربوط به عيار طلا و احجار كريمه مى شود.
4 - مى توانيد به كتاب «قبله شناسى» سردار كابلى يازندگانى سردار كابلى، تاليف مرحوم كيوان سميعى مراجعه كنيد.
5 - از معتبرترين لغت نامه هاى موجود به حساب مى آيد.
6 - تلخيص از زندگانى «سردار كابلى»، ستاره خاور، چاپ 1372 سازمان تبليغات اسلامى تأليف نگارنده سيدحسن احمدى نژاد بلخى (بلخابى).