كلمات كليدي : علم، ضروري، نظري، تفكر، انتباه، ذهن، حواس
نویسنده : مهدي افضلي
منطقدانان علم را به ضروری و نظری تقسیم کردهاند[1]، علم ضروری علمی است که نیازمند تفکر نیست. در مقابل، علم نظری به علمی گفته میشود که برای دریافت آن نیازمند تفکر و تامل باشیم. منظور از تفکر این است که برای فهمیدن چنین علمی لازم است از معلومات قبلی خود اعم از تصور و تصدیق بهره جسته و در اصطلاح به تفکر بپردازیم. چنانکه روشن است علم ضروری یک سنخ ندارد، بلکه سنخهای گوناگونی دارد که در هریک متناسب با آن "توجه خاصی" لازم است. تاکید بر "توجه" بدین جهت است که چه بسا چیزی برای انسان بدیهی باشد، ولی انسان به دلیل آنکه توجه ندارد از بدیهی بودن آن غافل میشود. غفلت از یک چیز آنرا از دایره بدیهیات خارج نمیکند. برخی از منطقدانان از چند چیز به عنوان اسباب توجه نام بردهاند که در زیر بیان میشود:
1. انتباه
این سبب را در تمام بدیهیات جاری دانستهاند، اگر کسی غفلت داشته باشد چه بسا بدیهیترین علم نیز برایش حاصل نشود. از باب نمونه بسیار پیش میآید که کسی از کنار ما میگذرد و او را نمیبینیم، زیرا حواسمان به جای دیگری متمرکز است و از عبور او غافل شدهایم.
2. سلامت ذهن
این سبب نیز از اسبابی است که در تمام بدیهیات جریان دارد. کسیکه ذهنش فاقد سلامت است در بدیهیترین امور نیز ممکن است شک کند. عوامل فقدان سلامتی ممکن است عبارت از این باشد که ذهنش نقص مادرزادی داشته یا به دلیل یک بیماری ذهنش از کار افتاده باشد چنین کسی نمیتواند امور بدیهی را نیز درک کند.
3. سلامت حواس
برخی از بدیهیات برای آنکه درک شوند به یکی از قوای ظاهری وابستهاند، اگر کسی نابینا بود نمیتواند بدیهیترین امور مربوط به دیدنیها را درک کند. لذا ضرورت دارد که برای ادراک یک امر بدیهی نیازمند حواس ظاهری، این حواس سلامت داشته باشند.
4. فقدان شبهه
در تعریف شبهه گفته شده که ذهن انسان دلیل نادرستی را ترتیب داده باشد که با یکی از بدیهیات ناسازگار است و خود نمیداند که دلیل مورد نظر گرفتار مغالطه و نادرست است. به دلیل همین مغالطه در یک امر بدیهی شک میکند یا به عدم آن اعتقاد پیدا میکند. اگر کسی ذهنش از شبهه خالی بود وقتی یک امر بدیهی را درک کرد و پس از آن با چیزی مواجه شد که با این امر بدیهی نمیسازد به راحتی میگوید این یک شبهه است که در مقابل بدیهیات ایجاد شده و ارزش آنرا ندارد که از علم بدیهی دست بردارم.
5.فعالیت غیر عقلی
در بسیاری از بدیهیات انسان نیازمند آن است که فعالیتهای غیر عقلی انجام دهد، از باب نمونه برای دیدن شهرهای دور نیازمند آن هستیم که بار سفر بربندیم و بدانجا رهسپار شویم تا ببینیم، برای شنیدن سخن کسی باید کوشید که گوش در معرض شنیدن قرار گیرد و همین طور در موارد دیگر، هر یک از این موارد به گونهای است که انسان برای درک یک امر نیازمند فعالیتهایی هست، ولی این فعالیتها از سنخ فعالیت عقلی نیست، به همین دلیل فعالیتهای از این سنخ برای درک این بدیهیات لازم است، و این فعالیت آنرا از بدیهی بودن بیرون نمیبرد.