كلمات كليدي : آمادگي، رشد طبيعي، هوش، ارزشيابي تشخيصي، رفتار ورودي، تحليل تكليف، سنجش آغازين، روان شناسي تربيتي
نویسنده : راضيه ابراهيم زاده
ثرندایک، آمادگی را شرط اساسی یادگیری میدانست. برای اینکه فرد بتواند امری را فراگیرد، باید آمادگی کامل داشته باشد. منظور از آمادگی[1]، دارا بودن رشد کافی در زمینههای مختلف است. وقتی فرد میتواند افکار، عادات و مهارتهای معین را بیاموزد که در زمینه بدنی، از لحاظ اجتماعی از نقطهنظر عقلانی و در زمینههای عاطفی، رشد متناسب با اینگونه امور را دارا باشد.
مطالب درسی باید متناسب با سطح آمادگی شاگردان باشد. وقتی شاگردان به حد کافی در جنبههای مختلف، رشد نکردهاند، نباید آنها را به یاد گرفتن مطالب مشکل و نامتناسب وادار نمود. پارهای از آزمایشها نشان میدهد که سرعت یادگیری در زمانی که فرد آماده یاد گرفتن امر معینی است، بیشتر از مواقعی است که فرد فاقد آمادگی باشد.[2]
آمادگی، امری است که قبل از فعالیتهای آموزشی وقوع مییابد و بیانگر این واقعیت است که اگر شاگرد در کلاس مربوط به خود قرار گیرد و بهره هوشی او در حد میانگین یا بالاتر باشد، به آسانی در مسایل یادگیری پیشرفت میکند، بنا به تفاوتهای فردی، آدمیان همانگونه که در جنبههای مختلف رشد یکسان نیستند، در آمادگی آموزشی نیز دارای اختلاف محسوسی میباشند.
در واقع آمادگی به معنای ایجاد آن دسته از شرایط لازم در یادگیرنده است که آموختن را برای او امکانپذیر میسازد. نخستین و مهمترین شرط آمادگی برای یادگیری، علاقه و گرایش فرد برای تغییر رفتار خویش است. پس از آن آمادگی، نه تنها به تأثیر متقابل و پویای رشد بدنی، روانی و امکانات محیط اجتماعی و فرهنگی، بلکه به نیازها، مهارتها، انگیزهها و زمینههای الگوهای سازشی یادگیرنده نیز وابسته است.[3]
تجربیات قبلی Previous Experiences
تجربیات قبلی، پایه و اساس فهم و بصیرت، ادراک حسی و یادگیری است. آمادگی فرد نیز در حد وسیعی تحت تأثیر تجربیات قبلی او قرار دارد. در برخورد با محیط و سازگاری با آن، تجربیات حسی به کمک فرد میشتابد. وقتی فرد میتواند عناصر موجود در محیط را ادراک کند یا آنها را مورد تفسیر و ترجمه قرار دهد که از تجربیات گذشته خود، کمک گیرد. چنانچه فهم و بصیرت وقتی حاصل میشود که فرد برای درک ارتباط میان اجزاء یک امر یا یک واقعیت از تجربیات گذشته خود استفاده نماید.[4]
بسیاری از روانشناسان، یادگیری را شکلی از اشکال رشد میدانند. همانطور که رشد، یک جریان دائمی است، یعنی گذشته آن با حال و وضع فعلی آن با آینده ارتباط دارد، یادگیری نیز، مانند رشد، جریانی است که گذشته آن(تجربیات قبلی)، پایه و احساس وضع فعلی آن را تشکیل میدهد و آنچه را که فرد در آینده میآموزد، متناسب با تجربیاتی است که در زمان حاضر به دست میآورد. فرد وقتی چیزی را میآموزد که، آن را با تجربیات قبلی خود ارتباط دهد. اگر این ارتباط برقرار نشود، فرد نمیتواند امر تازه را واقعا فراگیرد.
جان دیویی، فیلسوف آمریکایی یکی از اصول تعلیم و تربیت را اصل "ادامه" میداند. برطبق این اصل هر تجربهای، تحت تأثیر تجربیات پیشین قرار دارد و به نحوی در تجربیات آینده نیز تأثیر میگذارد. پیشرفت و توسعه تجربیات قبلی وقتی صورت میگیرد که میان تجربیات فرد، ارتباط و پیوستگی موجود باشد. توجه به تجربیات قبلی شاگرد در مدرسه، شرط اساسی موفقیت در امور تحصیلی و تربیتی است. در تدریس ابتدا معلم باید تجربیات قبلی شاگردان را در نظر بگیرد. برای اینکه شاگرد را به مطلب تازهای آشنا سازد یا مهارت خاصی را به او یاد دهد، ابتدا باید دانست که شاگرد چه چیزهایی را درباره مطلب تازه یا مهارت جدید میداند و چه تجربیاتی را در این زمینه کسب کرده است.[5]
ابعاد آمادگی
روانشناسان برای آمادگی، دو بعد مهم را مشخص ساختهاند، که عبارتند از: رشد طبیعی و هوش.
یک. رشد طبیعی Maturation
اصطلاح رشد طبیعی یا رسش، یک مفهوم رشد ژنتیکی است که در روانشناسی به معنای کمالیابندگی و بالندگی بهکار میرود و با بلوغ بدنی، جنسی، اجتماعی، عاطفی و روانی ارتباط پیدا میکند. موجود آدمی در حقیقت یک مجموعه یا سیستم باز و آزادی است که به سوی رشد مطلوب گام برمیدارد. البته این رشد به امکانات، فرصتها و میزان سازمان فیزیولوژیکی فرد محدود میشود.
رشد طبیعی را نمیتوان به آسانی از یادگیری تشخیص داد. در واقع رشد طبیعی، فرایندی است که در نتیجه آموزش و تمرین شکل میگیرد یا تغییر پیدا میکند. به هر حال، رشد طبیعی و یادگیری فرایندهای وابسته به یکدیگرند. اگر فرد برای کسب مهارت خاصی به رشد و استعداد لازم، دست نیافته باشد، تنها آموزش و تمرین او را قادر به آموختن آن نخواهد ساخت.[6]
دو. هوش Intelligence
هوش، یکی دیگر از عوامل مهم آمادگی است که در آمادهسازی شاگردان برای پیشرفتهای درسی، مؤثر است و از دیدگاههای مختلف، دارای تعاریف گوناگونی است. معمولا شاگردانی که برای کلاس معینی برگزیده شدهاند، از استعداد هوشی و عقلی لازم برخوردارند.
گروهی از روانشناسان، هوش را توانایی بهرهگیری از مفاهیم مجرد از قبیل اندیشهها، نمادها، ارتباطها، مفاهیم و اصول دانستهاند، تا ابزارهای عینی و فعالیتهای حسی. گروهی دیگر، هوش را توان یا استعداد حل مسئله، تعریف کردهاند. دستهای نیز هوش را استعداد یادگیری و پیشرفتهای تحصیلی عنوان نمودهاند و عدهای آن را تغییر و انعطافپذیری در سازگاری با محیط شناختهاند. ثرندایک، رفتار هوشمندانه را متشکل از تواناییهای خاص گوناگون میداند.[7]
اصول آمادگی
کرانباخ برای آمادگی، چهار اصل را مشخص میکند:
اصل اول. همه جنبههای رشد در یکدیگر تأثیر میکنند:
این اصل گویای آن است که رشد بدنی، هیجانی، عقلی و اجتماعی برای ایجاد رفتار متناسب در هر دوره سنی، در یکدیگر مؤثرند.
اصل دوم. رشد فیزیولوژیکی، انسان را برای بهرهگیری از تجربه آماده میسازد:
بیشک هر یادگیری خاص به رشد بدنی نیاز دارد و آمادگی نتیجه تغییر بدنی و یادگیری است. موجود آدمی پس از رشد بدنی، شکستها و کامیابیهای بسیاری را در انجام فعالیتها تجربه میکند.
اصل سوم. تجربهها دارای تأثیر فزاینده هستند:
موفقیتها یا شکستهای مراحل نخستین رشد، اثر مستقیم در جنبههای بعدی رشد به جا میگذارند.
اصل چهارم. آمادگی بنیادی برای هرگونه یادگیری در دورههای تکوینی زندگی حاصل میشود:
این اصل مؤید آن است که برای هر مطلبی، زمان مطلوب و در خور آموزش وجود دارد. چنانکه دوره ایجاد آمادگی برای مهارتهای بدنی میان 1 تا 4 سالگی و نگرش مثبت برای گرایش و دستیابی به توان فکری و عقلی در نخستین سال دبستان حاصل میشود. در این دوره است که موفقیت و شکست شاگردان در مراحل تحصیلی بعدی آنان تأثیر میگذارد.[8]
شناخت ویژگیهای ورودی یادگیرندگان و تعیین سطح آمادگی آنان، از ضرورتهای هنر تدریس است. معلم پس از تهیه و تدوین هدفهای آموزشی، باید ویژگیهای کسانی را که میخواهند، آن هدفها را یاد بگیرند، شناسایی نماید و تعیین کند دانشآموزان برای آموختن مطالب جدید، تا چه حد آمادگی لازم را دارا میباشند، که این امر از طریق ارزشیابی تشخیصی صورت میپذیرد.
ارزشیابی تشخیصیDiagnostic evaluation
از طریق ارزشیابی تشخیصی، میتوان مشخص کرد که شاگردان معلومات، تواناییها و مهارتهای لازم را برای ورود به مطلب جدید دارند یا خیر. ارزشیابی تشخیصی را معمولا از طریق اجرای آزمون "رفتار ورودی" و "سنجش آغازین" انجام میدهند.
بسیاری نیز ارزشیابی تشخیصی را به صورت ترکیبی از آزمون "رفتار ورودی و پیشآزمون" اجرا میکنند که این حالت مطلوبتر به نظر میرسد؛ زیرا ارزشیابی تشخیصی باید وسیلهای باشد که میزان آگاهی شاگردان را درباره آنچه باید بیاموزند، بسنجد. سؤالات مطرحشده در ارزشیابی باید به گونهای تنظیم شود که رفتار ورودی و هدفهای اجرایی درس جدید را دربرگیرد و مشخص کند که آیا شاگردان پیشنیاز درس جدید را بهطور مطلوب آموختهاند یا نه؟ و یا از مفاهیم درس تازه چقدر آگاهی دارند.[9]
الف. رفتار ورودی entering behavior
رفتار ورودی یا هدف ورودی، به آمادگیهای فرد برای یادگیری هدفهای آموزشی اشاره میکند. یعنی آنچه یادگیرنده قبلا آموخته، برای یادگیری مطالب تازه پیشنیاز محسوب میشود و همچنین کلیه تجارب مثبت و منفی حاصل از آموختههای قبلی او را که بر یادگیری مطلب تازه مؤثرند، رفتار ورودی او مینامیم. علت نامگذاری این آمادگی به رفتار ورودی آن است که یادگیرنده در روز نخست یادگیری موضوع تازه با آن آمادگی وارد کلاس درس میشود. این رفتارها هم جنبه شناختی دارند، هم روانی – حرکتی و هم عاطفی.
رفتارهای ورودی شناختی به یادگیری شناختی یا مهارتهای شناختی پیشنیاز درسهای مختلف اشاره میکند، رفتارهای ورودی روانی – حرکتی، مهارتهای حرکتی و آمادگیها و مهارتهای بدنی پیشنیاز یادگیری را شامل میشوند. رفتارهای ورودی عاطفی به علاقه، انگیزه و طرز برخورد یادگیرنده در رابطه با موضوع جدید دلالت میکند. برای مثال، توانایی انجام عمل جمع، رفتار ورودی شناختی برای یادگیری عمل ضرب است. توانایی در دست گرفتن قلم رفتار ورودی روانی – حرکتی این هدف آموزشی است و علاقهمندی به یادگیری اعمال ریاضی، رفتار ورودی عاطفی آن به حساب میآید. بنابراین، برای هر یادگیری جدید ترکیبی از این حوزههای رفتاری، بیش از حوزههای دیگر در تعیین رفتارهای ورودی مورد تأکید قرار میگیرد.
از ویژگیهای رفتار ورودی، میتوان ذکر کرد که بیانات رفتارهای ورودی نیز باید مانند بیانات هدفهای آموزشی رفتاری، برحسب اعمال و رفتارهای آشکار و قابل اندازهگیری یادگیرنده نوشته شوند.[10]
ب. تحلیل تکلیف task analysis
برای تهیه رفتارهای ورودی یا پیشنیازهای یک درس، از روش تحلیل تکلیف و تشکیل سلسله مراتب یادگیری[11] استفاده میشود. در پارهای از موضوعات درسی، اجزای موضوع درسی را میتوان به صورت یک سلسله مراتب از ساده به پیچیده مرتب کرد. در این سلسله مراتب، یادگیری هر جزء یا هر مطلب که به آن تکلیف یادگیری میگویند به یادگیری تکالیف دیگری پیش از آن، وابسته است. در سلسله مراتب یادگیری، همه تکالیف یادگیری قبل از تکلیف نهایی، پیشنیاز آن تکلیف به حساب میآیند و هر یک از تکالیف یادگیری پیشنیاز نیز، دارای پیشنیازهای مخصوص به خود هستند. پس بنا به تعریف، تحلیل تکلیف یعنی تعیین مهارتها، دانشها و اطلاعات سطح پایین که یادگیرنده باید در اختیار داشته باشد تا بتواند به یک هدف آموزشی تازه دست یابد.
برای تهیه سلسله مراتب یادگیری در یک موضوع درسی، باید همه تواناییهای پیشنیاز مربوط به بالاترین تکلیف یادگیری را تعیین کنیم. برای یافتن این تواناییها یا یادگیریهای پیشنیاز، لازم است از تکلیف مورد نظر شروع کرده و ابتدا به تعیین تواناییهای مورد نیاز این تکلیف اقدام نماییم. سپس تواناییهای مورد نیاز برای یادگیری تکلیف را تکالیفی تازه فرض کرده، به تعیین تواناییهای مورد نیاز برای یادگیری تواناییهای ثانوی اقدام کنیم و به همین ترتیب به تعیین تواناییهای مختلف ادامه دهیم تا به سادهترین عملیات لازم برای انجام تکلیف مورد نظر دست یابیم. بدین طریق سلسله مراتبی از تواناییها، درست خواهد شد.[12]
پس از آنکه معلم رفتارهای ورودی یا پیشنیاز هدفهای آموزشی را تهیه و تدوین کرد، لازم است عملا به وجود این رفتارها در دانشآموزان مطمئن شود. که این کار از راه سنجش آغازین انجام میپذیرد.
پ. سنجش آغازین preassessment
سنجش آغازین با هدف اندازهگیری رفتارهای ورودی یا مهارتها و دانشهای پیشنیاز یادگیری بهکار میرود که با دو منظور مختلف انجام میشود. یکی سنجش پیشنیازهای درس جدید که آزمون آمادگی یا آزمون رفتار ورودی نامیده میشود و منظور دیگر سنجش میزان دانش یادگیرنده از هدفها و محتوای درس جدید است، که آن را پیشآزمون[13]مینامند.[14]
سنجش آغازین یا ارزشیابی آغازین، پیش از انجام فعالیتهای آموزشی معلم و در آغاز درس، اجرا میشود. متخصصان آموزشی پیشنهاد دادهاند که بهتر است معلم در ارزشیابی آغازین خود، ترکیبی از دو آزمون رفتار ورودی و پیشآزمون را با هم به اجرا درآورد. اگر نتایج آزمون رفتار ورودی نشان دادند که همه یا بعضی از یادگیرندگان برای یادگیری درس جدید، آمادگی کافی ندارند، لازم است معلم پیش از آغاز درس تازه به جبران نواقص یادگیریهای قبلی یا رفع کم و کسر پیشنیازهای آنان اقدام نماید. اگر نتایج پیشآزمون مشخص کرد که همه یا بعضی از یادگیرندگان، مقداری از مطالب درس تازه را از قبل آموختهاند، آنگاه ممکن است لازم باشد که معلم در طرح درس خود تغییراتی انجام دهد. برای اینگونه دانشآموزان باید بعضی از قسمتهای درس حذف و سطح پیشرفتهتری از آموزش را به اجرا درآورد.[15]
بنابراین، معلم باید در تدریس خود، به آمادگی فراگیران توجه کافی مبذول نماید که زمینه این آمادگی در تجربیات قبلی دانشآموزان، رشد و هوش ایشان میباشد و از طریق رفتارهای ورودی و سنجش آغازین سنجیده میشود. این ارزشیابیها تجارب یادگیریهای پیشین فراگیران را مشخص کرده و معلم به کمک آن در ارائه تصمیمات آموزشی مناسب میشتابد.