كلمات كليدي : نابينايي، رشد زبان، رشد حركتي، رشد شناختي، پيشرفت تحصيلي، رشد هيجاني، كودكان استثنايي، علوم تربيتي
نویسنده : سمانه محمدي قراسويي
نقص بینایی، عبارتست از بدکاری عصب چشمی یا بینایی که مانع از دیدن بهنجار فرد میشود. وقتی که فردی نمیتواند حداقل با یک چشم به گونه بهنجار ببیند، دارای نقیصه بینایی است. این افراد ممکن است محرکات را کمنور، تیره و یا خارج از مرکز بینایی ببینند. آنها ممکن است تنها بخشی از یک شی را دیده یا هر چیزی را به این صورت که زیر توده سیاهی از ابر پنهان شده باشد، ببینند. توانایی استفاده از آنچه توسط مردم قابل رویت است، متفاوت است و میتوان درجات متنوعی برای تیزی بینایی در نظر گرفت. اصطلاحاتی نظیر نابینایی، نقص بینایی، کمبینایی و معلولیت بینایی گویای مشکلات دیداری عمدهای هستند. البته بیشتر کودکان نابینا در طبقهای جای میگیرند که میتوانند حداقلی از دید را داشته باشند. به عبارت دیگر، تعداد زیادی از این کودکان نابینای مطلق نیستند.[1] تعاریف نابینایی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: تعریف قانونی و تعریف آموزشی.
تعریف قانونی نابینایی
شخصی از لحاظ قانونی نابینا است که میزان دید او با اصطلاح چشم برتر 200/20 یا کمتر باشد. در ایالات متحده، نابینا از نظر قانونی به کسی اطلاق میشود که چیزی را که یک فرد بینای عادی در فاصله 200 فوتی یا حدود 70 متری رویت میکند، در فاصله 20 فوتی یا حدود 7 متری و یا نزدیکتر ببیند. این تعریف از نابینایی بر تیزی و میدان بینایی تاکید میکند.[2]
تعریف آموزشی نابینایی
باراگا، معلولیتهای بینایی را به گونهای که برای مقاصد و برنامههای آموزشی مناسب است تعریف مینماید. تیلور، افراد با نقایص بینایی شدید را به دو دسته تقسیم کرده است: نابینا و نیمهبینا؛ افرادی که میزان بینایی آنها، اجازه استفاده از خطوط نوشتاری را برای مقاصد آموزشی به آنها نمیدهد، میتوانند از خط بریل، حس لامسه و وسایل شنیداری در آموزش استفاده کنند. افراد نیمهبینا، میتوانند در امر آموزش از باقیمانده بینایی خود استفاده کنند و برای یادگیری از کتابهایی با خطوط درشت و یا وسایلی که خطوط را بزرگنمایی میکنند، استفاده نمایند.[3] تعریف آموزشی، جدیدتر از تعریف قانونی است و مبتنی بر کارکرد بینایی باقیمانده در ارتباط با اهداف آموزشی میباشد.
علل نقیصه بینایی
بیشتر مشکلات بینایی میتواند به بدکارکردی و بدشکلی چشمها نسبت داده شود. اکثر نقایص بینایی مشاهدهشده در کودکان سنین مدرسهای، ناشی از حوادثی است که قبل، در مدت و یا بعد از تولد رخ داده است. در یک تقسیمبندی علل نقص بینایی به شرح زیر آمده است:
1. خطاهای انکساری:
نزدیکبینی، دوربینی و تاربینی
بهطور کلی عمدهترین مشکلات حس بینایی در نتیجه نارساییها و اشتباهات انکسار نور میباشد و همگی میتوانند در قدرت بینایی مرکزی تاثیر بگذارند. با وجود اینکه هر یک از اینها برای ایجاد ضایعهای به اندازه کافی جدی میباشند، اما معمولا به کمک عینک یا لنزهای مخصوص میتوان میزان دید فرد را بهصورت معمول درآورد.[4]
2. نابهنجاریهای مربوط به عدسی:
آبمروارید و فیبروپلازی پشت عدسی چشم
در زایمانهای زودرس، بهرهگیری از دستگاههای پیشرفته علمی و آزمایشگاهی برای حفظ و نگهداری کودک و ادامه حیات طبیعی آنها نقش موثری دارد. علاوه بر نقش کارآمدی که این دستگاهها دارند، استفاده نامناسب و بدون آگاهی از آنها میتواند مشکلاتی به همراه داشته باشد که مهمترین آنها فیبروپلازی پشت عدسی چشم است. یک متخصص به نام پری، با مشاهده کودکان زودرس که در یک زمان وارد مدرسه شده بودند و تحقیقی که در مورد آنها انجام داد، متوجه شد نوزادان زودرسی که بعد از تولد در چادر اکسیژن نگهداری میشوند، غلظت بیش از حد اکسیژن در محفظه نگهداری(چادر اکسیژن) موجب از بین رفتن شبکیه آنها شده و منجر به کوری کودک میشود. به همین جهت از سال 1952 مقرر گردید با کاهش مدت زمان نگهداری نوزاد در محفظه و استفاده از هوای آزاد از بروز عارضه جلوگیری شود.[5]
3. نقایص مربوط به شبکیه: تباهی پیشرونده شبکیه، مشکل خونرسانی به شبکیه و نبود بینایی مرکزی(آسیب به ماکولا).
4. مشکلات مربوط به کنترل ماهیچهها: لوچی، نیستاگموس(حرکات سریع، غیرارادی و ریتمیک) و تنبلی چشم.
دو ضایعه دیگر را که به نقایص بینایی میانجامد، میتوان در یک گروه مورد بحث قرار داد و این به خاطر آن است که هر دوی آنها به خاطر عمل غیرطبیعی ماهیچهها به وجود میآیند. لوچی، ضایعهای است که در آن چشمها به داخل و یا خارج متمایلند. لوچی، اگر معالجه نشود میتواند به نابینایی دایمی بینجامد زیرا مغز سرانجام علایمی را که از چشم لوچ دریافت میکند، طرد میکند. خوشبختانه امروزه لوچی با انجام ورزشهای چشمی و اعمال جراحی قابل اصلاح است. نیستاگموس ضایعهای است که در آن حرکات غیرارادی سریع و ریتمیک در چشمها دیده میشود، این کار معمولا به سرگیجه و تهوع میانجامد.
نیستاگموس گاهی نشانه عمل غیرطبیعی مغز و یا اشکالات موجود در گوش داخلی میباشد.[6]
5. علل دیگر: لگوکرم(افزایش فشار داخلی چشم)، تروما(آسیب ناشی از تصادفات و ضربات) و رنگبینی و ناتوانی در تشخیص رنگهای خاص.
وراثت: عوارض نقص بینایی از عوارض ارثی به شکلهای گوناگون مانند بارز، نهفته و وابسته به جنس منتقل میشوند که از مهمترین آنها عبارتند از:
· بیماریهای مربوط به غدد اشکی و مجاری آن مانند نبود مجاری اشکی و فقدان غدد اشکی
· بیماریهای مربوط به پلک مانند پلک سوم، افتادگی پلک، چسبندگی و کوچکی پلک، شکاف پلک و برگشت پلک به داخل
· بیماریهای مربوط به کره چشم مانند فقدان چشم، کوچکی چشم، یکچشمی، نارسایی، فقدان یا ناهنجاری قسمتهای دیگر چشم مانند عدسی، شبکیه، قرنیه، مشیمیه و عنبیه که اغلب به صورت بارز و گاهی نیز نهفته مشاهده میشود.
· بیماریهای غیرعضوی مانند آبسیاه، عیوب انکساری، آبمروارید، شبکوری و کوررنگی.[7]
رشد زبان و مفاهیم
اگرچه بین کودکان نابینا و عادی در نحوه برقراری ارتباط از طریق تولید اصوات اولیه تفاوتی وجود ندارد، اما تفاوتهای رشدی زمانی دیده میشوند که کودکان پیوند دادن معنی به کلمه را آغاز میکنند. در سال 1932، کاتس فورث، پژوهشی را در مورد نحوه استفاده از جملات و کلمات بر روی کودکانی که نابینای مادرزاد بودند انجام داد. او متوجه شد آنان در مورد چیزهایی صحبت میکنند که نمیتوانند آنها را حس کنند. مثلا آسمان آبی، گل سرخ و ... او استفاده از این کلمات را بدون توجه به دانش عینی، لفظگرایی نامید.[8]
آندرسون و دیگران، رشد زبانی شش کودک نابینا را در طول سه سال مورد مطالعه قرار داده و به این نتیجه رسیدند که از نظر ظاهری زبان این کودکان همانند همتایان بینایشان میباشد، اما هنگامی که از نظر کیفیت زبان، مورد آزمایش قرار گرفتند، کودکان نابینا درک کمتری از کلمات داشتند و در ارائه فرضیههای راجع به معنای کلمات، کندتر از کودکان طبیعی عمل میکردند. د.وارن، در مروری بر ادبیات مربوط به زبان کودکان نابینا به این نتایج دست یافت: برای کودکان نابینا که فاقد معلولیتهای دیگر باشند، شواهدی که حاکی از وجود تفاوتهایی بین آنها و کودکان بینا در برخی حوزههای رشد زبان باشد، دیده نشده است. حوزهای که هنوز در آن مشکل وجود دارد مفهوم معنایی کلمات است. تحقیقات جدیدی که در سالهای اخیر انجام گرفته به روشنی آشکار کردهاند که در حالی که کودکان نابینا ممکن است از نظر فراوانی، کلمات را همچون کودکان بینا در مکالمات خود بهکار ببرند، اما معنای کلمات برای کودکان نابینا از غنا و درستی کمتری نسبت به کودکان بینا برخوردار است. هنوز این امر که آیا چنین تفاوتهایی بر قدرت تفکر کودکان اثر میگذارد، روشن نشده است.[9]
رشد حرکتی
از نوباوگی، رشد حرکتی به وسیله بینایی برانگیخته میشود. نوباوهای که شبی درخشان یا چهره مادرش را میبیند برای رسیدن به آن تلاش میکند و بنابراین رشد مهارتهای حرکتی درشت آغاز میشود. کودکانی که بینایی سالم دارند، از طریق تماشای حرکت دیگران و تقلید از آنها یاد میگیرند که چطور حرکت نمایند. کودکانی که دچار نقص بینایی هستند در این حوزه مشکل دارند، آنها نمیتوانند دیگران را مشاهده کرده و از حرکات آنها ph2تقلید نمایند.
رشد شناختی و هوشی
نابینایی بر رشد شناختی کودکان کمسن و سال به همان شیوهای که بر رشد حرکتی اثر میگذارد، مثل محدود کردن دامنه و تنوع تجربهها، محدودیت توانایی برای حرکت به اطراف و کاهش کنترل آنها بر محیط و ارتباط با آن تاثیر دارد.[10] در دهههای 1940 و 1950 مربیان معتقد بودند که هوش کودکان مبتلا به نقص بینایی بهجز در مواردی نظیر توانایی کاربرد مفاهیم بصری، تاثیر جدی نمیتواند داشته باشد. ساموئل هیز، تست هوشی استنفورد – بینه را برای مبتلایان به نقص بینایی اصلاح کرده و بر روی دوهزار کودک نابینا تحقیقاتی انجام داد. او به این نتیجه رسید که هوش آنها بهطور کلی در حد متوسط است. هوش جنبه ژنتیک دارد و فقط در شرایط محیطی به مقداری تحت تاثیر قرار میگیرد. نتیجه اینکه، این بعد رشدی در اکثریت عظیمی از کودکان مبتلا به نقص بینایی در معرض آسیب جدی نمیباشد.[11]
پیشرفت تحصیلی
مطالعات زیادی درباره میزان موفقیت تحصیلی کودکان نابینا در مقایسه با کودکان بینا صورت گرفته است. علیرغم مسائلی که در کار اندازهگیری میزان پیشرفت تحصیلی کودکان مبتلا به نقص بینایی وجود دارد، میتوان از تحقیقات انجام شده چند قانون به دست آورد. بهطور کلی شواهد بسیار کمی وجود دارد که نشان دهد کودکان نابینا و نیمهبینا در مقایسه با کودکان بینا که سن عقلی یکسانی با آنان دارند، عقبتر باشند. همچنین پیشرفت تحصیلی کودکان مبتلا به نقص بینایی به اندازه کودکان ناشنوا و کمشنوا دچار آسیب نمیشود، همانطور که میدانیم حس شنوایی در آموزش از اهمیت خاصی برخوردار است. لون فلد، معتقد است که افزایش کاربرد حس شنوایی در آموزش نابینایان باعث شده که پیشرفت تحصیلی این کودکان کمتر دچار آسیب شود.[12]
رشد اجتماعی و هیجانی
اصول و موضوعات مرتبط با رشد هیجانی و اجتماعی افرادی که از نظر بینایی سالم هستند با نابینایان شبیه است. به هر حال کودکان نابینا در موقعیتهای اجتماعی با مشکلات خاصی روبرو هستند. این مشکلات اصولا ناشی از شیوههای درک کودک از سوی اجتماع و نوع ادراکی است که او از خودش دارد. کودکی که در کلاس عادی اجازه پیدا نمیکند کل تکلیف را انجام دهد ممکن است به این باور برسد که برای انجام همان کاری که کودکان دیگر در کلاس انجام میدهند، به اندازه کافی قوی نیست. همچنین ادراک کودکان دیگر در کلاس ممکن است این باشد که کودک مبتلا به نقص بینایی نمیتواند آنگونه که بقیه کلاس کار میکنند، عمل نماید و همین احساس در ارتباط با کودک نابینا بر او اثر منفی دارد.[13]
نقش خانواده و معلم در فرایند سازگاری اجتماعی و شخصی از اهمیت زیادی برخوردار است. خانواده باید کودک را در مورد تواناییها و ناتوانیهایی که دارد آگاه سازد و همچنین معلم با آموزشهای مناسب آنها را برای زندگی عادی در جامعه آماده کند.