كلمات كليدي : تاريخچه آموزش ناشنوايان، رويكرد گفتاري، رويكرد دستي، روش روچستر، ارتباط همزمان، ارتباط كلي، كودكان استثنايي
نویسنده : سمانه محمدي قراسويي
تعقل، تفکر و تجسم از جمله صفاتی است که انسان را نسبت به حیوانات متمایز و برتر ساخته است. راستقامتی انسان و آزادی دستانش که موجبات پیشرفت و سازندگی و استفاده از ابزارهای مختلف را برای وی فراهم میآورد، از دیگر اختیارات بشری است. یکی از مشخصات ممتاز بشری، سخنگویی است. انسان به وسیله تکلم با دیگر افراد جامعه رابطه برقرار میکند، میفهمد، میفهماند و نیازهای خود را برطرف میسازد. از آنجا که نقص شنوایی بر تکلم شخص اثر میگذارد، یکی از معلولیتهای مهم به شمار میآید و آموزش این کودکان یکی از وظایف مهم جامعه بشری است.
در قرون اولیه این فکر رواج داشت که آنکه کر متولد میشود طبعا لال هم میباشد و این غیرممکن است که بیاموزد و سخن گوید. چنانکه گامن، در این باره مینویسد: «بین حس شنوایی و اعضای تکلم، یک وابستگی فیزیکی وجود دارد و به همین دلیل کسانی که کر متولد میشوند لال هم میباشند.»
با گذشت زمان و آگاهی بیشتر مردم از علل ناشنوایی، بهتدریج عقاید خرافی جای خود را به تفکرات علمی داد و قدمهایی به منظور تعلیم و تربیت و هدایت آنان برداشته شد.[1]
آموزش ناشنوایان و راهبردهای یادگیری
مشکلاتی که معلم کودکان ناشنوا با آن مواجه است، حقیقتا سهمگین است. همانطور که انتظار میرود یک مساله اساسی در این رابطه مساله چگونگی ایجاد ارتباط است. به عبارت دیگر معلمان دانشآموزان ناشنوا و کمشنوا نه تنها با مشکل ایجاد رابطه با شاگردان خود مواجهند، بلکه درباره اینکه چگونه به آنها بیاموزند تا با دیگران ارتباط برقرار کنند، نیز مشکلاتی دارند.[2]
دانشآموزان ناشنوا به سیستمهای میانرشتهای نیاز دارند که بهطور مشترک طرح و ابزار برنامههای آموزشی آنها را مشخص کنند. این برنامه مشتمل بر برنامه انفرادی، خدمات خانوادگی برای کودکان از تولد تا سه سالگی، برنامه آموزشی برای کودکان سنین مدرسهرو یا برنامه انفرادی انتقالی برای دانشآموزان دبیرستانی است.
شناسایی اولیه کودکان و مداخله آموزشی
از آنجایی که ناشنوایی مستقیما بر رشد زبان[3] تاثیر دارد و سالهای تولد تا 3 سالگی برای رشد زبان بسیار حساس است، تشخیص اولیه ناشنوایی به منظور کار کردن با خانواده این کودکان و مداخله زبانی با کودک ناشنوا ضروری است. لاوون برگستروم(1984)، به نقل از هانت و مارشال(1999)، بیان میکند که همه ناتوانیهای عمده اگر شناسایی شوند و توانبخشی آنها از 3 ماهگی آغاز شود، کودک فرصت شنیدن زبان و اصوات دیگر را خواهد داشت. اما معمولا تقویت صوتی و آموزش تا سن 27 ماهگی آغاز نمیشود. برخی از کودکان که از نظر شنوایی بهنجار هستند، در این سن با استفاده از جملات حرف میزنند. برنامه مداخله هم در همین سنین شروع میشود.
اغلب والدین به حمایت متخصصان برای کنار آمدن با واکنشهای ناشی از تشخیص ناشنوایی در فرزندانشان احتیاج دارند. آنها همچنین به داشتن اطلاعاتی درباره اثر ناشنوایی بر رشد زبان، نیاز دارند. والدین به حمایتها و اطلاعاتی نیازمند هستند که به آنها کمک کند درباره آموزش کودک تصمیم بگیرند. در برنامه مداخله اولیه، معلم به خانواده کمک میکند تا بهطور طبیعی با کودک درباره تجربههای روزانه ارتباط برقرار کنند و گاهی اوقات نیز در این زمینه از زبان اشاره استفاده نمایند(یعنی با کودک ارتباط طبیعی را ادامه دهند و در مواقع ضروری از زبان اشاره نیز استفاده نمایند) همچنین به خانواده و کودک کمک میکند تا نحوه استفاده از وسایل کمکشنیداری و آنچه که کودک میتواند و نمیتواند انجام دهد، را درک کنند.
رشد مهارتهای ارتباطی
اکثر مربیانی که با کودکان ناشنوا و سختشنوا کار میکنند توافق دارند که تشخیص اولیه، تقویت صوت و مداخله برای دانشآموزان بسیار مهم هستند. اهداف نهایی معلمان آنها این است که دانشآموزان در استفاده از زبان، سیال و باکفایت شوند. اگرچه تدریس فشرده زبان در برنامههای مداخله اولیه مدارس و کلاسهای ویژه انجام میشود، ولی معلمان کلاسهای عادی که با دانشآموزان ناشنوا و سختشنوا کار میکنند نقش مهمی در معرفی و گسترش خزانه لغات، ساختارها و نحوه استفاده از زبان دارند.
برنامههای این دانشآموزان از نظر رویکردی که بر تدریس مهارتهای ارتباطی وجود دارد متفاوت هستند. برخی از آنها بر رشد گفتار و مهارتهای شنیداری تاکید دارند در حالی که عدهای دیگر علایم و اشارات را تقویت میکنند و اما دو رویکرد اساسی که در ذیل به آنها اشاره میکنیم.
یک. رویکرد گفتاری oral approach
این رویکرد بر این اساس استوار است که، کودکان ناشنوا و سختشنوا میتوانند حرف زدن را یاد بگیرند و سخن گفتن روش اصلی و اولیه انتقال پیام است. همچنین آنها باید گفتار دیگران را از طریق ترکیبی از گفتارخوانی(لبخوانی) و باقیمانده شنوایی درک کنند. روشهای گفتاری متفاوتی وجود دارند، اما همه اینگونه برنامهها در اهداف زیر مشترک هستند:
· تشخیص زود به هنگام ناشنوایی
· تقویت صوتی(مداخله)
· دخالت دادن گسترده والدین در آموزش کودک
· استفاده از باقیمانده شنوایی
· استفاده محض از گفتار(بدون استفاده از زبان علامتی) برای ارتباط برقرار کردن.
بهطور نظری، تدریس مهارتهای شنیداری و گفتاری بخشی از برنامه آموزشی اکثریت کودکان ناشنوا است. تدریس مهارتهای گوش دادن، گاهی اوقات آموزش شنیداری[4] نامیده میشود. در این برنامه آموزشی کودک به وسایل شنیداری مناسب و موثر مجهز میشود.[5]
آموزش شنیداری معمولا چند هدف عمده را دنبال میکند: الف. رشد آگاهی از صداها، ب. رشد تواناییهای مربوط به تشخیص صداهای موجود در محیط و ج. رشد تواناییهای مربوط به تشخیص صداهای گفتاری.[6] اما، مهمترین هدف، آموزش و تقویت باقیمانده شنوایی، کمک به کودک به منظور درک زبان گفتاری و حمایت از رشد زبان گفتاری و سخن گفتن در اوست. البته، آموزش شنیداری بهخودیخود کودک را برای شنیدن اصوات و لغات توانا نمیسازد، بلکه فقط به کودک کمک میکند که به آنچه میشنود حساس باشد و تا آنجایی که ممکن است از باقیمانده شنوایی خود استفاده کند.
دو. رویکرد دستی Manual approach
استفاده از رویکرد ارتباطی دستی سابقه طولانی دارد. هجی کردن با انگشت در این روش از نوعی الفبای دستی قراردادی استفاده میشود و معلم و دانشآموز برای بیان مقصود خود از آن استفاده میکنند و علایم یا اشارات در روش علامتی، علامتهای قراردادی که آنها را حتیالامکان از نشانههای طبیعی انتخاب میکنند، جانشین کلمات میشوند. به عبارت دیگر در این روش، لغات از طریق دستها به شکل نمادین نشان داده میشوند. ناشنوایانی که در بهکار بردن این علایم مهارت پیدا میکنند، میتوانند با استفاده از آنها با ناشنوایان دیگر و کسانی که مفهوم این علایم را درک میکنند، ارتباط برقرار نمایند. پیروان روش هجی کردن معتقدند که ابتدا باید به همه ناشنوایان، محبت کردن را آموخت ولی اگر پس از مدتی مشاهده شد که آنها توانایی محبت کردن ندارند و در حرف زدن پیشرفت نمیکنند، دیگر نباید وقت را تلف کرد و هر چه زودتر باید با استفاده از الفبای دستی و هجی کردن کلمات و اجزای جمله را به او آموخت. در این روش دستور زبان رعایت میشود و از اینرو، از روش علامتی بهتر است و در آموزش زبان به ناشنوا و پرورش قوای فکری که ارتباط مستقیم با زبان آموزی دارد، موثر است. بهعلاوه کسانی که با این روش آموزش میبینند، میتوانند کتاب بخوانند و آموختههای خود را بنویسند. هجی کردن ممکن است یک یا دو دستی باشد که به این ترتیب، فرم الفبای هر کشوری به وسیله یک یا هر دو دست ساخته میشود. اصطلاحات دیگری وجود دارند که از آنها میتوان برای توصیف نظامهای ارتباطی استفاده کرد.
استفاده از روش هجی کردن همراه با گفتار روش "روچستر" نام دارد. استفاده از زبان علامتی همراه با گفتار، ارتباط همزمان نامیده میشود و روش ارتباط کلی، مدافع استفاده از نظام ارتباطی مناسب برای هر کودک(مشخص) در هر زمانی است. در این روش، هنگامی که کلمهای به فرد ناشنوا آموخته میشود از او خواسته میشود که آن را تلفظ نماید و برای درک مفهوم، کلمه مربوط به آن نیز به او نشان داده میشود. بنابراین او هنگام حرف زدن باید علاوه بر تلفظ کلمات، اشاره مربوط به آن را با دست انجام دهد و برای کلماتی که اشاره وجود ندارد از الفبای دستی استفاده میشود. محتوای برنامه ارتباط کلی عبارت است از تربیت شنوایی، آموزش لبخوانی و گفتارخوانی، آموزش تلفظ و زبانآموزی، آموز گفتار، الفبای دستی، بیان مقصود و درک مطلب گوینده از طریق نوشتن و خواندن مطلب در مراحلی که برای فرد ناشنوا میسر باشد.
برنامه آموزشی
دانشآموزانی که ناشنوا و سختشنوا هستند باید در مدارس همان موضوعاتی را بیاموزند که همتایان شنوای آنها یاد میگیرند، اما شواهد نشان میدهند که آنها نمیتوانند. ونالد موریس، عقیده دارد که تاکید بر تدریس مهارتهای ارتباطی در بیشتر برنامههای آموزشی ما بحث میشود که حوزههای تحصیلی مثل ریاضیات، علوم و مطالعات اجتماعی مورد غفلت قرار گیرند. موریس، پیشنهاد میکند که به تدریس حوزههای محتوایی مرسوم مثل ریاضی، علوم اجتماعی و از این قبیل توجه بیشتری کنند تا دانشآموزان شکاف دانش را تجربه نکنند.[7]
طبقهبندی مدارس
یک. مدارس روزانه
یکی از محیطهای مناسب برای کودکان ناشنوا مرکز یا مجتمع خاص برای تعمیم اینگونه کودکان است. در اینگونه مدارس در کنار استفاده از تخصصهای لازم از وسایل آموزش و کمکآموزشی و سایر وسایل مورد نیاز جهت آسانسازی آموزش بهره میگیرند. یک مرکز آموزشی روزانه میتواند شامل اندرزگاه جهت آموزش کودکان زیر 3 سال باشد تا کودک به همراه اولیای خود برای آموزشهای لازم لااقل هفتهای چند ساعت به آنجا مراجعه کنند و این آموزش به مادران این امکان را میدهد تا بدانند در منزل با کودک خویش چگونه رفتار نمایند و وی را در جهت صحیح و برای آموزش رسمی دوران مدرسه آماده سازند. علاوه بر آن کودکستان و کلاس آمادگی که با پذیرش کودک از 3 یا حداکثر 4 سالگی، او را از آموزشهای پایه و اولیه بهرهمند میسازند و برای مدرسه آماده مینمایند و همچنین در این دوران از کمک خانوادهها بهره میگیرند. دورههای آموزش رسمی از جمله، ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان یا هنرستان از جمله دیگر مدارج تحصیلی تشکیل شده در یک مجتمع آموزشی است. علاوه بر آموزشهای دورهای آموزشهای چندی مثل گفتاردرمانی، آموزش مسائل و موضوعات اجتماعی، آموزشهای در جهت ازدیاد بینش سیاسی، دینی و عقیدتی از جمله مسائلی هستند که مورد توجه قرار میگیرند. همچنین این مراکز دارای مشاورانی هستند که در حل مشکلات شخصی آنان را راهنمایی و یاری مینمایند. علاوه بر این آموزش برخی حرفههایی که فراگیری آن در خور توانایی نوجوانان ناشنوا باشد از دیگر مسائلی است که در مرکز بدان اهمیت خاصی داده میشود تا آنان را برای زندگی شغلی و آینده آماده سازند.[8]
کلاسهای ویژه در مدارس عادی
کلاسهای ویژه از گروهی دانشآموزان ناشنوا و سختشنوای هم سن و سال تشکیل میشود که یک معلم متخصص در حوزه ناشنوایی با آنها کار میکند. دانشآموزانی که در این کلاسها آموزش میبینند ممکن است ساعاتی را با همتایان شنوای خود بگذرانند. برخی از آنها با همتایان شنوای خود برای آموزش موضوعات تحصیلی ادغام میشوند و عدهای دیگر برای آموزش موضوعاتی مثل هنر، موسیقی یا تربیت بدنی و بعضی دیگر تنها هنگام زنگ تفریح ممکن است با شنوایان تماس داشته باشند.[9] نکته مهم در این نوع کلاسها این است که در هر مرکز عادی فقط و فقط یک نوع از کودکان استثنایی آموزش میبینند به عنوان مثال یک مدرسه فقط دانشآموزان ناشنوا را میپذیرد و مدرسه دیگر نابینایان را و ... زیرا ادغام آنان با یکدیگر در یک مدرسه روزانه و یا یک کلاس ویژه در مدرسه عادی آموزش آنان را دچار نقصان و مشکل آموزشی میکند.
دو. مدارس شبانهروزی
این مراکز برای کودکانی که در محل زندگیشان به دلایلی از جمله کمبود دانشآموز، نبودن مربی متخصص، کمبود امکانات و ... تشکیل کلاس مسیر نیست دایر میشوند. در این مراکز کودکان بهطور شبانهروزی نگهداری میشوند و تحت آموزش و تعلیم قرار میگیرند. البته ضروری است که در صورت امکان هر چند هفتهای یکبار یکی دو روز را با خانواده خود بگذرانند تا از محبت آنان محروم نشوند.[10]