كلمات كليدي : تحليل تبادلي، انگيزش، ايمني، تحليل ساختي، تحليل بازي، تحليل طرح، مشاوره و راهنمايي
نویسنده : معصومه ابوالفتحي
نظریه تحلیل تبادلی، برای اولین بار در سال 1957 در یک کنفرانس علمی ارائه گردید. مشارکت اریک برن[1] در نظریه تحلیل تبادلی از نقطه نظر فلسفی و نظری بود. پیروان او مطالب دیگری را بدان اضافه کرده و بخش عملی آن را تصحیح نمودند.[2]
اهداف مشاوره در تحلیل تبادلی
هدف تحلیل تبادلی، از ارتباط محاورهای آن است که حالت "من بالغ" را از تأثیرات مخرب حالات "من والدینی" و "من کودکی" آزاد کند. این شیوه در صدد است فرد را به "خودشناسی" برساند تا بداند در مواجهه با محیط چگونه عمل کند. رسیدن به خودمختاری، هدف نهایی این روش است. یک انسان خودمختار دارای سه ویژگی آگاهی، رفتار مبتنی بر طیب خاطر و علاقه و صمیمیت است.[3]
دلیل تغییر
انگیزش و ایمنی، عوامل مهم تغییر هستند. انگیزش ریشه در سه منبع دارد:
· نارضایتی از رفتار، افکار و احساسات کنونی
· آرزوی رفتار، فکر و احساس متفاوت
· تلاش و جستجو برای ضربهها.
حس ایمنی به وسیله آگاهی از قدرت شخص، توانایی مقابله با استرس، قابلیت تفکر عاقلانه و دسترسی به اطلاعات مورد نیاز و حدود اختیارات به وجود میآید.[4]
فرایند مشاوره
در تحلیل تبادلی، بر فرض "من خوب هستم"، "تو خوب هستی"، تأکید میشود و معنی آن این است که هر شخص دارای یک بخش دوستداشتنی است و قادر به تغییر میباشد. معنی این وضعیت آن نیست که مشاور نمیتواند زمینههایی را برای تغییر پیشنهاد کند، بلکه یکی از اجزای اساسی فرایند مشاوره، قرارداد درمانی است که طی آن بین مشاور و مددجو نسبت به هدفهای قابل اندازهگیری، توافق به عمل میآید و جهت مشاوره تعیین میشود. با استفاده از قرارداد، مشاور و مددجو حالت دو شریک برابر را پیدا میکنند. در این صورت، کار مددجو آن است که در مورد تغییرات مورد نظر خود، تصمیم بگیرد و وظیفه مشاور نیز آن است که تخصص و مهارت خود را برای ایجاد تغییرات مورد نظر مددجو، بهکار گیرد.[5]
مراحل مشاوره تحلیل تبادلی
تحلیل ساختی
مشاور کار خود را ابتدا با تحلیل ساختی، شروع میکند. در تحلیل ساختی تقسیمبندی و تحلیل حالتهای "من" تشریح میشود تا مراجع درک روشنی از ساخت شخصیت خود بهدست آورد. در جریان درمان از بهکار بردن واژههای مشکل، که برای مراجع نامفهوم است، خودداری میشود. درمانگر باید در فهمیدن زبان، یک متخصص باشد تا بتواند به نحو موفقیتآمیزی به تجزیه و تحلیل گفتگوهای مراجع اقدام کند. در جریان درمان، مراجع و درمانگر تجارب روزمره خود را با یکدیگر مبادله میکنند. رفتارها و تجارب نامطلوب مراجع توسط درمانگر مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد، بیمعنی بودن پارهای از آنها برای مراجع روشن میشود و سعی میشود تا مراجع به واقعیت اعمال خویش پی ببرد.[6]
تحلیل تبادلی
مرحله دوم کاملا مانند مرحله اول آموزشی نیست اما محور و اساس، بینش است. وظیفه اصلی مشاور، تعلیم دادن مراجعان از انواع فرمهای تبادلی و کمک به آنها برای درک تبادلات خودشان با دیگران است.[7]
تحلیل بازی
زمانی که افراد در دو سطح به صورت همزمان ارتباط برقرار میکنند و نتیجه این تبادلات نیز تنزل جایگاه باشد، آن وقت میتوان گفت که این افراد دارند "بازی" میکنند. بازیکن یکی از سه جایگاه مثلث نمایشی را انتخاب میکند: آزاردهنده، نجاتدهنده و قربانی. پنج روش برای درک پویایی بازیها وجود دارد.
· تحلیل رسمی بازی: تحلیل فواید مختلف یک بازی
· مثلث نمایشی: تمرکز کردن بر تنزل جایگاه و جایگاههای بازی
· نمودار بازی تبادلی: تشخیص حالتهای من شامل تأکید بر سطح روانشناختی ارتباطات
· نمودار همزیستی: تمرکز بر روی شناسایی حالت من غالب هر بازیکن
· تشریح جریان بازی: یعنی طرحریزی مراحل مختلف، بعد از شروع بازی.[8]
تحلیل طرح
تحلیل طرح، شامل کاوش در مورد جزئیات تصمیماتی که مراجع درباره جایگاه زندگی خود میگیرد، است. اگرچه این تصمیمات در کودکی بوده، اما میتوان از راههای مختلف به آنها پی ببریم مانند فهرست طرح، تحلیل افسانهها، نگارش شرح زندگی به وسیله خود فرد. مراجعان از طریق تحلیل، قادر خواهند بود تا جایگاه زندگی خود را درک کنند و تصمیمهای جدیدی در رابطه با تنظیم طرحهای زندگی خود بگیرند. تصمیمات جدید، براساس درک جدید است که باعث میشود آنها دیگر نیازی به بازیها و دیگر رفتارها بر ضد خود نداشته باشند. این تصمیمات جدید فرد را به سوی خودمختاری، خودانگیختگی و صمیمیت هدایت میکند.[9]
بعضی از نظریهپردازان تأکید میکنند که مشاور تحلیل تبادلی باید قوی باشد و در صورت لزوم به مددجو اجازه عاطفی بدهد تا او نیز بتواند کاری را انجام دهد که در جهت مخالف امیال، والدینش میباشد. مفهوم دیگر قوی بودن مشاور آن است که با تامین حمایت موقت و کافی، از مددجو حفاظت به عمل آورد تا او بتواند اضطراب ناشی از رفتار کردن به شیوهای مخالف با قصههای زندگی خود را تحمل و با آن مقابله کند. نظریهپردازان دیگر تأکید میکنند که مددجو باید قدرت خود را برای بازتصمیمگیریها بهکار گیرد که در این صورت، این نقطهنظر با نقطهنظر دیگری که میگوید: مددجو میتواند در بازتصمیمگیریهایش بر والد مشاور متکی باشد، مخالف است. در واقع معتقدند قدرت در وجود خود مددجوست؛ بنابراین، کار مشاور آن است که مددجو را یاری دهد تا او بتواند به توانایی خود دست یابد، از خود حمایت کند و اجازه تغییر پیدا کردن را به خود بدهد. اما هر دو گروه از نظریهپردازان، در این نقطهنظر مشترک هستند که مددجو مسئول اعمال و تصمیمات خود است.[10]