كلمات كليدي : تعريف يادگيري، انواع يادگيري، انگيزش در يادگيري، بازده هاي يادگيري، روان شناسي تربيتي، علوم تربيتي
نویسنده : راضيه ابراهيم زاده
از جمله ویژگیهای انسان، استعداد خاص او در یادگیری است. به یقین میتوان گفت که پیدایش و بقای تمدن و فرهنگ انسان، به وجود استعداد یادگیری او بستگی داشته و یکی از مهمترین عوامل پیشرفتهای اجتماعی در زندگی انسان، یادگیری است.[1]
کودک در آغاز، با برخی ظرفیتها و قابلیتهای فیزیولوژیک و غریزی، پا به دنیا میگذارد. از آن پس، به جز ظرفیتهای غریزی و طبیعی نظیر رشد و نمو و بازتابها، آنچه شخصیت او را میسازد، حاصل یادگیری اوست. آموزشهای خانواده، آموزشهای مدرسهای و آموزشهای اجتماعی، همه قسمتهایی از زندگی او را تشکیل میدهند که تماما یادگیری است.[2]
پس حیطه یادگیری گسترده است و رفتارهای تحصیلی و غیرتحصیلی را شامل میشود و در مدرسه و یا هر جای دیگری که کودکان، دنیایشان را تجربه میکنند، رخ میدهد.[3]
تعریف یادگیری
تغییر در رفتار که در نتیجه تجربه اتفاق میافتد، قابل استناد به عوامل فیزیولوژیکی نظیر خستگی یا مصرف دارو و نیروهای مکانیکی، نظیر لغزیدن نیست. یادگیری در همه موقعیتهای زندگی از جمله مدرسه و کلاس اتفاق میافتد. گرچه، یادگیری یک تغییر داخلی است ولی از تغییرات در رفتارهای قابل مشاهده، قابل استناد است و فرایندی است که یک ارگانیسم به وسیلهی آن، رفتارش را در نتیجهی یک تجربه، تغییر میدهد.[4]
مفهوم یادگیری را میتوان به صورتهای مختلف تعریف کرد؛ کسب دانش و اطلاعات، عادتهای مختلف، مهارتهای متنوع و راههای گوناگون حل کردن مساله. همچنین، میتوان یادگیری را به عنوان فراگیری رفتارها و اعمال پسندیده، حتی به عنوان کسب رفتارها و اعمال مضر و ناپسند تعریف کرد. با این حال معروفترین تعریف از یادگیری به قرار زیر است:
یادگیری، به فرآیند ایجاد تغییرات نسبتا پایدار در رفتاری که حاصل تجربه است، گفته میشود و نمیتوان آن را به حالتهای موقتی بدن، مانند آنچه بر اثر بیماری، خستگی یا مصرف داروها پدید میآید، نسبت داد.[5]
انواع یادگیری
براساس نظریه سلسلهمراتب یادگیری گانیه، یادگیریهای مختلف، سلسلهمراتبی را تشکیل میدهند که در آن هر یادگیری، پیشنیاز یادگیری مراتب بالاتر از خود است. این سلسلهمراتب از ساده به پیچیده و شامل هشت طبقه به شرح زیر میباشد:
1. یادگیری علامتی: سادهترین نوع یادگیری و در نتیجه پایینترین نوع آن در سلسلهمراتب یادگیری، علامتی است. این نوع، در واقع همان شرطیشدن کلاسیک است و به این ترتیب حاصل میشود که فراگیر در برابر محرک خاصی، بازتابی بروز میدهد، یعنی در برابر محرک، شرطی میشود.
2. یادگیری محرک – پاسخ: یادگیری محرک – پاسخ، همان شرطیشدن فعال(کنشگر) است و با یادگیری علامتی از این جهت فرق دارد که در این نوع، پاسخ، دقیق و ارادی است اما در یادگیری علامتی، غریزی و غیرارادی است.
3. یادگیری زنجیرهای: در این نوع یادگیری، رفتارهایی که قبلا از طریق محرک – پاسخ آموخته شدهاند، با هم ترکیب شده و رفتار پیچیدهتری را موجب میگردند.
4. یادگیری کلامی(تداعی کلامی): این نوع یادگیری، زبانآموزی نیز نامیده میشود و نوع بهخصوصی از یادگیری زنجیرهای است که حلقههای آن، واحدهای زبان هستند. بدینصورت که کودک، کلماتی را که قبلا یاد گرفته، به یکدیگر متصل کرده و از این طریق منظور خود را تفهیم میسازد.
5. یادگیری تمییز دادن محرک: یادگیری تمییزی، مستلزم به دست آوردن توانایی تفاوتگذاری بین محرکهای مشابه است. یعنی فرد باید بتواند به محرکهای مختلف، پاسخهای درست دهد. این یادگیری، همان یادگیری محرک – پاسخ است که در اینجا تعداد محرکها زیاد است و اغلب با هم شباهتهایی دارند و فراگیر باید بتواند آنها را از هم تشخیص داده و به هر کدام از آنها، پاسخ مثبت بدهد.
6. یادگیری مفهوم: یادگیری مفهوم، پاسخ دادن به شباهتهاست و خصوصیات انتزاعی اشیاء، درک میشوند. یعنی به محرکهایی که در ظاهر متفاوت ولی دارای وجه اشتراک هستند، یک پاسخ داده میشود.
7. یادگیری اصل(قانون): در این نوع یادگیری، چند مفهوم به یکدیگر ربط داده میشود و از آن یک معنی تازه، به دست میآید. اصل، عبارت است از یکسری مفاهیم.
8. یادگیری حل مساله: در این مورد، یادگیرنده با استفاده از قواعد و اصول به حل مسائل میپردازد.[6]
عوامل مؤثر بر یادگیری
1. داشتن انگیزه و هدف: یادگیری، معلول انگیزههای متفاوتی است. یکی از این انگیزهها، که نقش مهمی در جریان یادگیری دارد، میل و رغبت شاگرد به آموختن است. رغبت، محرکی است که نیروی فعالیت را افزایش میدهد. یکی دیگر از عوامل ایجاد انگیزه، هدف است. هدف، به فعالیت انسان جهت و نیرو میدهد. بنابراین، در مدارس هدفهای تربیتی باید انعکاسی از احتیاجات و تمایلات شاگردان باشد و بهطور مشخص و واضح بیان شود.[7]
2. آمادگی یادگیرنده: فراگرفتن معلومات، عادات، مهارتها و افکار و عقاید، مستلزم این است که فرد یادگیرنده از لحاظ بدنی، عاطفی، اجتماعی و عقلانی رشد کافی داشته باشد. وقتی فرد یادگیرنده واقعا از جریان یادگیری استفاده میکند که، آمادگی لازم و کافی را داشته باشد.
3. تجربیات گذشته: تجربیات قبلی یادگیرنده، پایه و ادراکات او را تشکیل میدهد و به همین طریق آنچه را که شاگرد(یادگیرنده)، امروز یاد میگیرد، در رفتار آینده او مؤثر است که جان دیویی آن را "اصل ادامه" مینامد.
4. فعالیت یادگیرنده: یادگیری، هنگامی صورت میپذیرد که یادگیرنده، خود در آن فعالیت داشته باشد. روی این اصل، نقش اساسی بر عهده شاگرد یا یادگیرنده میباشد و یاددهنده، نقش هدایتکننده و راهنما را باید داشته باشد.
5. تشویق و تنبیه: یکی از روشهای متداول در تعلیم و تربیت، استفاده از پاداش و تنبیه است. انسان طبیعتا از پاداش لذت میبرد و از تنبیه، رویگردان است. همین گرایش، سبب ترغیب انسان به انجام کارهای خوب و خودداری از انجام کارهای ناپسند میشود.[8]
6. موقعیت و محیط یادگیری: موقعیت یادگیری و محیط آن از عوامل بسیار مؤثر در یادگیری است. محیط، ممکن است فیزیکی باشد مانند نور، هوا، تجهیزات و امکانات آموزشی و ممکن است عاطفی باشد مانند رابطهی معلم و شاگرد، رابطهی شاگردان با یکدیگر، رابطه والدین با یکدیگر و نگرش مربیان در زمینهی تربیت شاگردان.
7. روش تدریس معلم: معلم، از مهمترین عوامل تشکیلدهندهی محیطهای آموزشی است. اگر معلم، خود را راهنما و ایجادکنندهی شرایط مطلوب یادگیری بداند و به جای انتقال اطلاعات، روش کسب تجربه را به شاگردان بیاموزد، آنان در برخورد با مسائل فعالتر خواهند شد. با چنین روشی، شاگرد نه فقط حقایق علمی را فرامیگیرد، بلکه با روشهای علمی کسب معرفت نیز، آشنا خواهد شد.
8. تمرین و تکرار: تأثیر تمرین و تکرار در کل فرایند یادگیری و حیطههای مختلف آن و بهویژه در حیطه روانی – حرکتی، انکارناپذیر است. اجرای تمرین در زمان غیرمتمرکز، اثر یادگیری بیشتری نسبت به اجرای تمرین در زمان متمرکز دارد. مثلا شاگرد، موضوع مورد یادگیری را در دو تمرین بیست دقیقهای، زودتر از یک تمرین چهل دقیقهای یاد میگیرد.[9]
انواع بازدههای یادگیری
گانیه، علاوه بر طبقهبندی هشتگانهی انواع یادگیری، بازدههای یادگیری را نیز به پنج طبقه به شرح زیر تقسیم کرده است:
1. مهارتهای ذهنی: در این مهارتها، که چگونگی برخورد فرد با امور را مشخص میکند، نمادها یا سمبلها مورد استفاده قرار میگیرند. ما از طریق نمادها بهطور مستقیم با محیط به تعامل میپردازیم. گانیه، در این باره میگوید: «تواناییهایی که استفاده از نمادها را ممکن میسازند، همان چیزی است که ما آن را مهارتهای ذهنی مینامیم». مهارتهای ذهنی به عنوان یکی از طبقات اصلی انواع بازدههای یادگیری، دارای چند طبقه فرعی نیز میباشد که به صورت سلسلهمراتبی از ساده به پیچیده به قرار زیر است:
· تمییز دادن: یعنی متمایز ساختن نمادها یا محرکها از یکدیگر. تمییز دادن، پنجمین نوع یادگیری از انواع هشتگانه گانیه است.
· مفهوم آموزشی: در حالی که تمییز دادن، یادگیری شناسایی تفاوت بین رویدادهاست؛ مفهوم آموزشی، یادگیری درک شباهت بین رویدادهاست.
· یادگیری قانون: یعنی ارتباط دادن چند مفهوم و ایجاد یک معنی وسیعتر.
· یادگیری قاعدههای سطح بالاتر: از ترکیب قاعدههای ساده، قواعد سطح بالاتر درست میشوند. این همان چیزی است که گانیه در نوشتههای قبلی خود، از اصطلاح حل مساله استفاده میکرد. در نظریه گانیه مساله، یک اصل سطح بالاتر است که از اجتماع چند اصل سطح پایین تشکیل میشود و یادگیرنده، برای حل کردن مساله باید ابتدا قواعد سطح پایین را بیاموزد تا بعد از ترکیب آنها، مساله را حل کند.
2. راهبردهای شناختی: تدابیری هستند که آدمیان، از طریق آنها در جهت فعال کردن و منظم کردن مطالب یاد گرفتهشده و استفاده از مهارتهای آموختهی خود، استفاده میکنند. به عبارت دیگر، این راهبردها همان مهارتهای مربوط به پردازش هستند.
3. اطلاعات کلامی: اطلاعات کلامی، بخش مهمی از یادگیری آموزشگاهی است مانند وقایع، نامها، توصیفها، تاریخها و ویژگیها.
4. مهارتهای حرکتی: یادگیری مهارتهای حرکتی به یادگیرنده امکان میدهد تا حرکتهای خود را هماهنگ سازد.
5. نگرشها: نگرش، عبارت است از یک حالت درونی که بر انتخابهای شخصی که توسط فرد انجام میشود، تأثیر میگذارد. نگرش، دارای سه جنبه مهم عاطفی یا هیجانی، شناختی و رفتاری میباشد.[10]