نویسنده: محمدعلی مولوی
مقدمه: در دورانهای کهن عمدهترین مراکز دانش و پژوهش در یونان، مصر، شام، بینالنهرین، ایران، هند و چین بود. در یونان، پیش از تأسیس مدرسة آتن، ریاضیدانانی مانند طالس و فیثاغورس و پزشکانی چون بقراط پرورش یافته بودند؛ اما به ویژه در زمینة ریاضیات قابل تصور نیست که همة آن پیشرفتها از یونان سرچشمه گرفته باشد. شک نیست که بخش بزرگی از آن دانش، از مصر و بابل به یونان انتقال یافته بوده است، هرچند چگونگی این انتقال روشن نیست. در سدة سوم پیش از میلاد مدرسة آتن که در عرصة دانش جایگاه نخستین را داشت، رونق گذشته را از دست داد و مقام خود را به مدرسه اسکندریه وانهاد.
مدرسه اسکندریه در سدههای دوم و سوم ق.م در اوج شکوفایی بود و تا سده چهارم میلادی همچنان رونق داشت. دانشمندانی چون اقلیدس، آپولونیوس، ارشمیدس و بطلمیوس و بسیاری دیگر در آن پرورش یافتند. پس از قدرت یافتن روحانیون مسیحی، پژوهش علمی در اسکندریه سخت محدود شد و کار تدریس، صرفنظر از آنچه به اصول اعتقادی مسیحیت مربوط میشد، تقریباً به پزشکی منحصر گشت و سرانجام، در آغاز دوران اسلام بسیاری از استادان و شاگردان آن به مدرسة انطاکیه رفتند.
آموزشگاه ادسا یا الرها از آغاز سدة دوم میلادی به مدت چهار سده، جایگاه ترجمة آثار یونانی به زبان سریانی و تدریس و پژوهش علمی بود که طالبان علم را به خود جذب میکرد. این آموزشگاه در 489 م به فرمان زنون ـ امپراتور روم شرقی ـ بسته شد و گروه بزرگی از استادان و دانشجویان آن به جندیشاپور کوچیدند.
در 539 م پس از بسته شدن مدرسة آتن به فرمان یوستی نیانوس، گروهی از استادان و پژوهشگران آنجا نیز به جندیشاپور و گروهی به حرّان پناهنده شدند. در اواخر سدة ششم میلادی برزویة پزشک گروهی از پزشکان هندی و نیز شماری از کتابهای پزشکی هندوستان را با خود به ایران آورد.
مدرسة جندیشاپور در سدة ششم میلادی تأسیس شد و به زودی به مرکز مهمی برای ترجمة آثار یونانی به پهلوی و آموزش پزشکی به زبان آرامی تبدیل گردید. شماری از پزشکان یونانی برای تدریس به ایران دعوت شدند. بیمارستان بزرگی نیز در این شهر ساخته شد.این شهر در جریان گسترش اسلام به برکت درایت و هوشمندی مردم خیراندیش کاملاً سالم ماند و کار علمی در آن ادامه یافت.
گروهی از بزرگترین پیشاهنگان پزشکی عصر اسلامی و ازجمله چند تن از خاندان بختیشوع، حنین بن اسحاق و ابن ماسویه در جندیشاپور پرورش یافتند. افزون بر اینها در اواخر دوره ساسانیان در مرو، بلخ و سغد نیز مدارس ریاضیات و پزشکی برپا بود و تا دوران اسلامی رونق داشت. با آغاز گسترش اسلام و گشوده شدن انطاکیه، جندیشاپور و اسکندریه، طی دو دهه به جز چین همة این مراکز، یا میراث فرهنگی بازمانده یا انتقال یافته از آنها به جهان اسلام تعلق یافت.
علم در کتاب و سنت
در آیین اسلام، دانش حرمت بسیار دارد و ارزش آن در ردیف ارزش ایمان است: «یرفع الله الذینَ آمنوا منکم و الّذینَ اوتوا العِلمَ دَرَجات» (مجادله، 11). در حدیث نبوی آمده است: «ارزشمندترین مردمان آنانند که دانش بیشتر دارند»، «دانشجویی فریضه است»، «در مقام طلب دانش برآیید، گرچه در چین باشد» و «فضیلت دانش نزد خداوند از فضیلت عبادت برتر است» و نیز علیبن ابیطالب(ع) در خطبهای فرمود: «سودمندتر از دانش گنجی نیست.»
بدین سان، برپایة آموزشهای اسلامی عابدان گلیم خویش از موج به در میبرند و عالمان این هنر را نیز دارند که مردمان را از نادانی برهانند. آیات قرآن که در آنها از منزلگاههای ماه و اهلّة آن و وضع ستارگان (بقره،189؛ انعام،97؛ یونس،5) سخن گفته میشود، در شمول علم بر گسترة عظیمی از دانستنیها از هیئت، نجوم و ریاضیات جای تردید باقی نمیگذارد. همچنین است حدیث نبوی که برپایة آن، برای آموختن دانش رنج سفر چین نیز روا شمرده میشود؛ جایی که در آن روزگار آموزشگاه طیف گستردهای از علوم محض بود و ریاضیات و پزشکی آن بیش از دانشهای دیگر شهرت داشت. پس آموزش هندسه و حساب نیز در حساب بود و به ارزش و اعتبار میافزود. قاریان و مفسران از بن جان میخواندند که: «پروردگارا، دانش مرا بیفزای» (طه، 114). اثر ژرف این گونه آموزشها بود که مثلاً معتضد عباسی و ابوالعباس خوارزمشاه را به چنان رفتار فروتنانهای با ثابت بن قره و بیرونی وامیداشت که تا سدههای پس از دوران ایشان، مورخان را به حیرت میافکند و ناگزیر بستر مناسبی برای پیشرفت دانش فراهم میآورد.
دوران شکوفایی
برخلاف آنچه غالباً تصور میشود، کار علمی در جهان اسلام از همان سدة نخست در عرصة قابل توجهی آغاز شد. در حقیقت پیش از ظهور اسلام، شماری آثار علمی به زبان عربی که به عنوان ترجمة متون کهن یونانی یا سریانی شناخته میشدند، وجود داشتند که بهرهبرداری از آنها رفتهرفته دامنة گستردهتری به خود میگرفت و زمینه را برای پیشرفت سترگ سدههای بعد آماده میساخت. همچنین کسانی در همان آغاز گسترش اسلام با مدرسة انطاکیه و آثاری که هنوز در اسکندریه باقی مانده بود، آشنایی یافتند و به استفاده از آنها پرداختند. ماسرجویه قدیمترین مترجم دورة اسلامی است که در منابع از وی یاد شده است. همچنین گفته میشود که خالدبنیزید چون از خلافت نومید شد، به امید کسب ثروت به اندیشة کیمیاگری افتاد؛ به اسکندریه رفت و گروهی از اهل دانش رابه ترجمة آثار یونانی واداشت.
به زودی اوضاع و احوالی پدید آمد که دانشمندان و دانشپژوهان بسیاری از شرق و غرب به جهان اسلام، و به ویژه به بغداد روی آوردند. در حالی که یهودیان در سراسر جهان مسیحیت مورد آزار قرار داشتند و مسیحیان دانشپژوه نیز با دانشستیزی کشیشان روبرو بودند، در جامعة اسلامی، مردم دانشور از هر مذهب و ملت، ارجمند شمرده میشدند. بدینسان، ما سرجویه، یهودی بصری به دمشق رفت و برای مروان بن حکم خلیفة اموی به ترجمة یک اثر یونانی در پزشکی پرداخت. منصور عباسی، جورجس بن جبرئیل بن بختیشوع را به بغداد فراخواند و وی را در یکی از منازل باشکوه خویش جای داد و حاجب خود را مأمور ساخت که در فراهم آوردن وسایل آسایش و رفاه او هیچ کوتاهی روا ندارد. همو کسانی را مأمور ترجمة آثار یونانی ساخت؛ همچنین گروهی از دانشمندان هندی را به بغداد فراخواند و فرمان ترجمة سیدهانتا، و تدوین اثری به همان شیوه به زبان عربی را صادر کرد.
در زمینة حقوق و پاداشها نیز نه تنها کمبودی در کار نبود، بلکه گاه بخششهای فراوانی نیز صورت میگرفت. مقرری سالانة جبرئیل بن بختیشوع از هارونالرشید، 480 هزار درهم بود و با افزودن آنچه به مناسبت اعیاد اسلامی و مسیحی به وی پرداخت میشد، جمع دریافتی مرتب سالانة وی از آن خلیفه به 600 هزار درهم میرسید. آنچه از نزدیکان هارون به وی میرسید، از این نیز بیشتر بود و مثلاً تنها خانوادة برامکه هر سال مبلغ دو میلیون و 400 هزار درهم به او میپرداختند.
تلاشهای علمی و به ویژه کار ترجمه در دوران خلافت هارونالرشید سرعت بیشتری یافت. در این هنگام، برمکیان نیز در کار بودند که در تشویق مترجمان همت بسیار به خرج میدادند. یک مرکز علمی نیز بنیاد نهاده شد که «بیتالحکمه» نام گرفت و در دوران مأمون گسترش بیشتری یافت. دانشمندان و مترجمان بزرگی مانند بنی موسی، حنین ابن اسحاق، حبیش بن حسن و ثابت بن قره، در آن به کار ترجمه، ویرایش و شرح و تألیف اشتغال داشتند. هریک از مترجمان شهریهای برابر 500 دینار دریافت میکرد. ترجمة حنین بن اسحاق به قدری هنرمندانه بود که مأمون هموزن کتابی که او به عربی درمیآورد، طلا به او میپرداخت.
بدین ترتیب بزرگترین آثار یونانی در پزشکی و ریاضیات و نجوم، مانند وصایا، فصول، و اپیدمی و اخلاط بقراط و تشریح، اسطقسات، مزاج و النبض الکبیر جالینوس و اصول هندسة اقلیدس و مجسطی بطلمیوس و دهها اثر دیگر، و نیز شماری کتابهای فارسی و هندی به عربی ترجمه شدند، و چون در متون ترجمه شده ابهامات بسیار به چشم میخورد، شروح و تفاسیر بسیاری نیز برآنها نوشته شد و صدها تحریر و تألیف تازه فراهم آمد.
طی سه سده صدها دانشمند نابغه پرورش یافتند: محمدبن موسی خوارزمی، پیشتاز بزرگ کاربرد روشهای جبری در حل مسائل هندسی که ترجمة کتاب حساب وی به زبان لاتینی، با عنوان کتاب خوارزمی، نام او را جهانی ساخت و آن را به شکل تصحیف شده «آلگوریسم» به معنای یک شیوة ویژة محاسبه به واژگان زبانهای اروپایی افزود؛ ثابتبن قرّه که ابتکاراتش در حل مسائل ریاضی ازجمله در محاسبة سطح سهمی و حجم سهمیوار، نقش بزرگی در پیشرفت ریاضیات، و به ویژه حساب انتگرال ایفا کرد.
ابوکامل مصری که کار خوارزمی را در کاربرد روشهای جبری برای حل مسائل هندسی ادامه و گسترش داد و ظاهراً بدون آگاهی از کارهای یونانیان، به طرح و حل معادلات سیاله پرداخت؛ ابراهیم بنسنان که روش جدیدی، سادهتر از روش ارشمیدس، برای تربیع سهمی ابداع کرد؛ اخوانالصفا، با شماری رسائل در ریاضیات و دانشهای دیگر؛ ابوالوفای بوزجانی که با اثبات رابطة میان سینوس و کسینوس مجموع و تفاضل زوایا، با سینوس و کسینوس هر یک از آن زوایا و محاسبة سینوس
نیم درجه، جایگاه مهمی در تاریخ مثلثات به خود اختصاص داد؛ ابوسعید سجزی که به پژوهشهای نو دربارة بسیاری از مسائل هندسی، از جمله قطوع مخروطی پرداخت، مسألة تثلیث زاویه را برای نخستینبار با روش علمی حل کرد و بر اصل توازی اقلیدس پرتو تازهای افکند و در اسطرلابی که ساخت، موضوع حرکت وضعی زمین را مطرح کرد؛ ابن هیثم که پژوهشهای وی در نورشناسی و حل مسألهای در همین زمینه که به یک معادلة درجة چهارم میانجامد و به نام خود او شهرت یافته است و ابتکارات نبوغ آمیزش در حل مسائل مثلثات از راههای هندسی و استفاده از ریاضیات در حل مسائل مربوط به علوم طبیعی و کاربرد روش افنا برای محاسبة حجم ـ که سرانجام به ابداع حساب انتگرال منتهی شد ـ از سوی دانشمندان غربی مورد استفادة فراوان بوده است.
ابوالجود که دستاوردهای بزرگ او در ریاضیات و از جمله رسم 7 ضلعی و 9 ضلعی منتظم، و پاسخهای او به پرسشهای بیرونی در تاریخ ریاضیات با ارزش بسیار تلقی میشود؛ بیرونی، جامعترین دانشمند عصر خویش با ذهنی پژوهشگر و بینظیر که به برکت ابداعاتش در حل بسیاری مسائل ریاضی، از جمله تثلیث زاویه، محاسبة وتر یک درجه، و محاسبة نسبت قطر دایره به محیط آن در کنار دیگر دانشها در تاریخ ریاضیات نیز جایگاه مهمی یافته است؛ خیام که از جمله با رسالهای در جبر و مقابله، یکی از برجستهترین آثار ریاضی در زبان عربی و پژوهش منظم در معادلات درجة اول، دوم و سوم و رسالهای در شرح دشواریهای اصول موضوعة اقلیدس، توجه مورخان علم را به خود معطوف داشته است و صدها تن دیگر.
دوران رکود
دوران شکوفایی دانش در جهان اسلام رفته رفته به پایان میرسید. البته کار علمی به نیروی رونق سدههای گذشته همجنان ادامه داشت؛ اما شور و شوق کاهش مییافت. دانشجویانی که همه توان و قریحه خود را در خدمت دانش مینهادند و استادان را بر سر شوق میآوردند، کمتر و کمتر میشدند. بدینسان دانشمندانی چه در ریاضیات و نجوم و چه در علوم دیگر پرورش مییافتند، اما در شمار از بزرگان دوران شکوفایی بسیار کمتر بودند و در نیروی اندیشه و پژوهش و نوآوری با ایشان هیچ نسبتی نداشتند. گویی دوران خوارزمی، کوهی، ابوالوفا، سجزی،ابنهیثم، ابوالجود، بیرونی و ابنسینا بیبازگشت سپری شده است.
بذرهای دانش ستیزی که برخی مکاتب در سدههای گذشته پاشیده بودند، به ویژه پیروزی اندیشه اشعری در عرصه قدرتهای حاکمه،رفتهرفته آثار خود را در جلوگیری از پیشرفت دانش آشکار میساخت. حاصل این ویرانگری را با ویرانی و رکود ناشی از هجوم مغولان که در پی آن فرا رسید، برابر شمردهاند. جنگهای صلیبی و پریشانی و ناایمنی ناشی از آنها ـ که پیش از آن فعالیتهای علمی را در بخشهایی از جهان اسلام مختل ساخته بود ـ با آنچه از حمله مغولان حاصل آمد، قابل قیاس نیست.
در طول تاریخ هیچ تمدنی با چنین هجوم فشرده ویرانگری روبرو نشده است. تنها نصیرالدین طوسی بود که توانست بخشی از آن فرهنگ سترگ را نجات دهد. شکوفایی کوتاه مدت سده 7 ق/13 م و ظهور کسانی چون کمالالدین ابن یونس، اثیرالدین ابهری،محییالدین مغربی و خود نصیرالدین، با رسالههایی در شکل قطاع، درباره خطوط موازی و اندیشههای نو درباره اصل توازی، تحریر اصول هندسه اقلیدس و تحریر مجسطی، حاصل یک رستاخیز ریاضی با شکوه، ولی زودگذر بود.
علل رکود علمی
مخالفت با دانش و تحقیر و تکفیر دانشمندان از آفتهایی است که دامن بسیاری جوامع را گرفته است. در جامعه اسلامی نیز از همان آغاز زمزمههایی درباره ناسودمندی یا حتی زیانبخشی علوم اوائل، یا دانشهای یونان شنیده میشد. مروجان این دانشها به رغم ستایشی که در کتاب و سنت از علم شده بود، دشمنان بسیار داشتند. در میان سنتگرایان قشری، به ویژه اشعریان، کسانی بودند که در کنار مبارزه با فلسفه،آموزش ریاضیات، نجوم و کیمیا را نیز ناروا میشمردند. فن پزشکی نیز ـ گرچه به علل روشن نسبت به آن اندک تساهلی روا میداشتند ـ گه گاه از تعرض ایشان برکنار نمیماند. این نیز روشن است که در جریان فتوحات، برخی فرماندهان دست به کتابسوزی زدهاند؛ بعدها نیز گاه چنین اتفاقاتی میافتاد، چنان که محمود غزنوی هم کتابهای فلسفه و نجوم را میسوزاند.
در نامهای منسوب به یک نویسنده نامدار سده3ق/9م میخوانیم که از هندسه بیزاری میجوید، از خداوند میخواهد که او را از شر این دانش مصون دارد و سوگند یاد میکند که هیچگاه در پی هندسه نرود! حتی اگر اعتقاد قلبی آن نویسنده چنان نبوده، و این سخنان را برای دفع تهمت بدبینی از خود و خانوادهاش نوشته باشد و یا آنگونه که گاه گفته میشود، آن جملات را یکی دو قرن دیرتر، از زبان وی جعل کرده باشند، باز نشان میدهد که در برخی محافل نسبت به این دانشها چگونه میاندیشیدند.
ابوریحان بیرونی شکوه داشت که چون به مردمان روزگار خویش مینگرد، مشاهده میکند که در همه جا، کسانی در هیأت جهل جلوهگرند و به نادانی مباهات میکنند و با اهل فضل دشمنی میورزند و بر ایشان ستم میکنند و به اتفاق زشتترین و زیانبخشترین خصلتها را نیک میشمارند و برخی از ایشان دانش را گمراهی مینامند تا آن را در نظر مردمان نادان همانند خویش ناپسند نمایند و مهر الحاد بر آن مینهند تا باب سرکوب اهل دانش را بر خویش بگشایند و گروهی گرانجان که خویشتن را به انصاف میستایند، چهره حکیم روشنرای به خود میگیرند و میپرسند: فایده دانشها چیست؟ زیرا که از فضیلت آدمیان بر جانوران آگاهی ندارند.
غزالی، مدرس نظامیه و امام شافعیان که چندین سده پس از روزگار خویش همچنان سیدالفقها نامیده میشود و مذهب شافعی بر مدار او میچرخد، با دلیری تمام فتوا میدهد: «پرداختن به دانش اقلیدس و مجسطی و دقایق حساب و هندسه گرچه ذهن را نیرومند میکند،ولی ما به سبب یک آفت آن را ناروا میشمریم، زیرا که از مقدمات علم اوائل است و اینگونه دانشها، کار آموزندگان آنها را به مذاهب فاسده میکشاند.» همو در شرح این استدلال در جای دیگری، نشانههای بیشتری از دانایی خویش عرضه میکند: از «دانشهای ریاضی، یعنی حساب، هندسه و هیأت دو آفت زاده میشود: یکی آنکه آشکاری براهین در این دانشها، موجب پدیدآمدن اعتقاد نیکو در حق فیلسوفان ـ که این علوم از پایههای کار ایشان است ـ میشود و آن کس که چنین اعتقادی پیدا کند، چون حدیث کفر و انکار ایشان را بشنود، به تقلید محض کافر میگردد و من بسیار کسان را دیدهام که با همین برهان کافر گشتهاند.» غزالی بر ناروایی آموزش ریاضیات از این گونه برهانها بسیار داشت. وی البته در دورانی، مانند بسیاری فقهای دیگر دانش پزشکی را برای حفظ تندرستی ضروری مییافت، اما سرانجام به این نتیجه رسید که: «از طب نیز جز تکبر نیفزاید!»
دانش ستیزی و تحریک عوام و جهال بر ضد اهل دانش و پژوهش، به قوت قشریگری پیش میرفت. گاه آن را از تلبیسهای ابلیس میشمردند. در بسیاری موارد قدرت سیاسی محرک اصلی بود و به هر حال، به یاری قشریون برمیخاست. جامعهای که جهل بر آن حاکم گردد، عرصه تاخت و تاز مردم شیاد میشود، آنگاه برای اهل دانش مجالی نمیماند.
دوران شکوفایی در چنین شرایطی رفته رفته به سر آمد. مقاومت دراز مدتی که مردم دانشپرور در برابر تهدید و تکفیر قشریون نشان دادند و به نیروی روح بزرگ خویش مدتها جامعه اسلامی را همچنان به عنوان عمدهترین کانون دانش در جهان حفظ کردند،حیرتانگیز است. دستاوردهایی که حاصل آمد و بعدها در روند تکامل به سطح دانش امروزی در مناطق دیگر جهان رسید، یعنی دانشی که بشر کنونی از برکات آن برخوردار است، بدون فداکاری آن فرزانگان جهان اسلام که در برابر درندهخویی نگهبانان جهل و قدرتهای حامی ایشان به جد ایستادند و پرچم دانش را از دست ننهادند، ممکن نبود.
اکنون که به آن فرهیختگان و روزگار درخشان ایشان میاندیشیم، از بیتالحکمه و دارالحکمه، از مدرسهها و کتابخانههای بغداد، قاهره، جندیشاپور، بلخ،بخارا، قرطبه و غرناطه،از رصدخانههای شماسیه و قاسیون و نیشابور و مراغه و سمرقند یاد میکنیم؛ از رویدادهای تلخ و شیرین بسیار، از دقمرگ شدن حنینبن اسحاق و مصلوب شدن اسحاقبن عمران، از مرگ ابوسهل مسیحی به هنگام گریز از محمود غزنوی، از آوارگی و حبس ابنسینا و از اندوه جانکاه خواجه نصیرالدین، و از آن آرزوهای خاک شده و شکوه غمانگیز بیرونی، با آن ذهن تابناک که به هوشمندی فرا رسیدن روزگار رکود دانش را پیشبینی کرد: «نشان روزگار پیشرفت دانشها آن است که مردمان به علوم رغبت کنند و دانشوران را گرامی دارند، اما روزگار ما بدیننشان نیست، بلکه به وارونه آن است، و اگر هنوز دانشی هست، بازمانده از روزگارانی است که بدین نشان بودند.»