24 آبان 1393, 14:3
جنگ جهاني دوم، نيروهاي محور، متفقين، هيتلر، بمباران اتمي
نویسنده : نفیسه شکور
بعد از جنگ جهانی اول، کشورهای فاتح نتوانستند روابط بینالمللی را بر اصولی معتبر و درست بنا نهند. مشکلات ناشی از جنگ نیز مانع ایجاد یک فرصت مناسب برای تدوین چارچوبی محکم و اصولی جهت نظم بخشیدن به روابط بین کشورها شد. بدین ترتیب نظرات و خواستههای کشورها آن طور که باید و شاید تأمین نگردید. در همین اوضاع آشفته بینالمللی که وضعیت داخلی آلمان نیز با آن همسو بود، "هیتلر" به قدرت رسید و با استفاده از اوضاع نابسامان داخلی و خارجی و عدم مقاومت کشورهای غربی، اتریش و سپس چکسلواکی را به خاک آلمان ضمیمه کرد. اروپا زمانی متوجه خطر شد که آلمان به لهستان یورش برد و این گونه جنگ امری اجتناب ناپذیر گردید.
آلمان با استفاده از تانک و هواپیما به سادگی لهستان، دانمارک، نروژ، هلند، بلژیک، لوکزامبورگ و فرانسه را اشغال کرد. از آن جا که آمریکا هنوز وارد جنگ نشده بود و شوروی با آلمان پیمان صلح داشت؛ انگلیس به تنهایی و با وجود محاصره دریایی به وسیله زیر دریاییهای آلمان، با بمبارانهای هوایی توانست صدمه زیادی به نیروی هوایی آلمان وارد آورد.
با پیروزیهای پیدرپی و اشغال کشورهای مختلف، "هیتلر" بر اروپا مسلط گشت. وی از این سیادت برای اجرای نظم نوینی که ساخته و پرداخته خودش بود، بهره برد. بدین سان او در قلب اروپا «کشور بزرگ آلمان» شامل آلمان توسعه یافته، بخش عمده لهستان و چکسلواکی و بخشهایی از یوگسلاوی و فرانسه را به وجود آورد که موطن نژاد برتر آریایی میشد.
"هیتلر" میخواست در شرق نیز از شوروی برای گسترش نژاد آریایی بهره ببرد. لذا همراه با متحدین ایتالیایی و اروپای شرقی خود در سال 1941 متوجه جنوب و شرق شد و بعد از فتح یوگسلاوی و یونان با هجوم به مصر راه خود را برای نفوذ به شوروی گشود.
در این میان دولت آمریکا افزایش قدرت هیتلر در اروپا و گسترش نازیسم و فاشیسم را تهدیدی جدی برای امنیت خود به حساب میآورد و در ضمن به دلیل رقابتهای سیاسی و اقتصادی، با ژاپن دچار کشمکش شده بود؛ چرا که با سرگرم بودن آلمان به فتح اروپا، ژاپنیها نیز دریافته بودند که جنگ برای فتح چین و دستیابی به منابع مطمئن نفت، لاستیک و قلع در جنوب شرقی آسیا که تحت استعمار قدرتهای غربی بود، امری ضروری است؛ لذا به سرعت در جنوب شرقی آسیا و منطقه غربی اقیانوس آرام به تاخت و تاز مشغول شده بودند.
درگیریهای متعدد و تلفات سنگین ناوگان نظامی آمریکا در اقیانوس آرام در اثر حمله هواپیماهای ژاپن باعث شد تا آمریکا در دسامبر 1941 وارد عرضه نبرد شود.
در سال 1942، جنگ شامل دو منازعه به موازات هم بود. در اقیانوس آرام و شرق آسیا، آمریکا به همراه انگلیس و چین علیه ژاپن میجنگید و در اروپا و شمال آفریقا، ایالات متحده و اتحاد شوروی با کمک بریتانیا و متحدین کوچک خود درگیر نبرد با آلمان و متحدانش بودند. برخلاف قدرتهای محور طرفهای مقابل با اعتقاد به فرماندهی مشترک، آمریکا را بر علیه آلمان و ژاپن، به تکیه گاه اقتصادی و نظامی جنگ قرار دادند. نبردهای شدید دریایی و هوایی، اقتصاد آلمان و ژاپن را مختل کرد و تلفات سنگینی بر جمعیت غیر نظامی آلمان وارد ساخت. از طرف دیگر پیروزی انگلیسیها در نبرد "العلمین" (شمال آفریقا) در پاییز 1942 منجر به عقب نشینی نیروهای محور در شمال آفریقا شد. در این میان روسها نیز علی رغم تلفات سنگین، آلمانها را در جبهه "لنینگراد" و مسکو زمین گیر کردند، در نبرد "استالینگراد" نیز (سپتامبر 42 تا فوریه 43) "هیتلر" طعم واقعی شکست را چشید. سرانجام متفقین ابتدا موفق به پاک سازی مدیترانه و اخراج ایتالیا (ژوئیه 1943) از گردونه نبرد شدند و سپس در خلال تابستان و پاییز 1944، از طریق پیشروی از شرق (شوروی) و غرب (ارتشهای آمریکا، انگلیس و کانادا) توانستند این کشور را مغلوب سازند. روز 8 مه 1945 تمامی واحدهای ارتش آلمان در اروپا تسلیم شدند و جنگ در اروپا به پایان رسید. سپس در 8 اوت، شوروی به ژاپن اعلان جنگ داد و به نیروهای ژاپنی در منچوری و کره حمله کرد. آمریکا هم با قطع ارتباطات دریایی نیروهای مسلح ژاپن و سرگردان کردن آنان و بمباران ژاپن، که نهایت آن بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی بود؛ توانست ژاپن را وادار به تسلیم نماید. با شکست ژاپن دومین جنگ ویرانگر جهانی مختومه شد.
جنگ جهانی دوم با به جا گذاشتن 50 میلیون کشته و میلیونها نفر معلول و زخمی، خونینترین جنگ تاریخ بشر به شمار میرود. در عین حال مانند جنگ جهانی اول، این جنگ نیز به توسعه صنعت و رونق اقتصادی آمریکا و کانادا کمک کرد؛ ولی در سایر نقاط جهان ثمری جز خرابی نداشت.
جنگ جهانی دوم، اروپا را به کلی از مرکزیت انداخت. اروپا اگر چه بعد از جنگ جهانی اول تضعیف شده بود، اما هنوز قادر بود به ایفای نقش اساسی در سیاست جهان بپردازد؛ چرا که در آن زمان قدرت دیگری وجود نداشت که بخواهد یا بتواند جایگزین اروپا در سیاست بینالمللی شود. در واقع آمریکا پس از جنگ جهانی اول به سیاست انزوا گرایانه خود بازگشت و روسیه درگیر مسائل داخلی خود بود.
ولی پس از جنگ جهانی دوم اوضاع کاملاً تغییر کرد. آمریکا به دلیل منابع و تعهداتی که در گوشه و کنار جهان داشت، نمیتوانست سیاست انزواگرایانه گذشته خود را در پیش گیرد؛ به علاوه با رقیبی چون شوروی روبه رو بود که علی رغم خسارات سنگین، فاتح اصلی جنگ محسوب میشد و عملاً بر نیمی از اروپا سیادت داشت. بدین سان، آمریکا و شوروی به بازیگران اصلی صحنه بینالملل تبدیل شدند و جهان را به دو منطقه نفوذ بین خود تقسیم کردند و پایههای یک نظام دو قطبی را بنا نهادند. و این بار سایه جنگ سرد بر فضای جهان سایه افکند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان