چیستی علم از دیدگاه اسلام و غرب در گفت و گو با دکتر مرتضی زاهدی
«چیستی علم» از دیدگاه اسلام و غرب از مباحث پردامنه و البته بنیادین است که تعریف و تبیین آن میتواند ما را در شکل گیری تولید علم بومی، تولید علوم انسانی اسلامی و حتی ارائه الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت یاری رساند. اکنون که «نقشه جامع علمی کشور» تبیین شده و به مرحله اجرا رسیده، بیش از پیش تفکیک علم اسلامی از علم غربی قابل تامل به نظر میرسد. به این منظور با دکتر مرتضی زاهدی، مولف کتاب «نظریه تربیتی اسلام» و «اسرار عاشقان در شرح قرآنی و روایی زیارت عاشورا» به گفت وگو نشستیم که میخوانید:
امروز مباحثی چون تحول در نظام آموزش عالی و تحول در نظام تربیتی کشور مطرح است. راه ورود صحیح به این تحولات چیست؟
این موضوعات دارای سرچشمه مشترکی هستند و آن مسئله «علم» است. اگر تکلیف علم از نگاه وحی روشن شود، پایههای این محورها آماده میشود. نظام علمی با مفهوم و فلسفه علم از دیدگاه اسلام و قرآن، اسلامی خواهد شد. تربیت اسلامی نیز با روشن شدن «چیستی علم» تصریح میشود، چرا که مبنای تربیت، علم و تعلیم و معرفت است.
اسلام نسبت به علم چه دیدگاهی دارد؟ علم اساساً دستاورد بشری است یا دستاورد وحیانی؟
اگر علم دستاورد بشری باشد، تعریف علم محدود میشود به آنچه که در اختیار جوامع سکولار قرار دارد. به این اعتبار، تولید علم اسلامی، دانشگاه اسلامی و تربیت فلسفی از دیدگاه اسلام دیگر معنایی ندارد. بدین ترتیب، تربیت اسلامی هم معنا پیدا نمی کند. بنابراین اولین نقطه ای که باید به آن وارد شویم، تعریف علم از دیدگاه قرآن و روایات است.
قرآن و روایات چه موضعی نسبت به علم دارند؟
علم از دیدگاه قرآن و روایات، ذات اطلاعات و آگاهی و معارف نیست. اینها از دیدگاه قرآن و روایات، «فضل» است و حاملان اینها، فضلایعنی متخصصین هستند چه در حوزه و چه در دانشگاه مثل فقه، فلسفه، پزشکی، جامعه شناسی و امثال اینها همگی فضل و تخصص هستند ولی اسلام به کسی عالم میگوید که از این تخصص ها به نور و بصیرت رسیده باشد.
این نور و بصیرت چیست؟
نور و بصیرت نوعی شعور عمیق و روشن بینی خاص است که صاحب آن در تمامی بحران ها و مسائل مختلف در حیات انسانی، بسیار منطقی و هماهنگ با حرکت تکاملی هستی حرکت میکند. نور و بصیرت به معنی کمال در زیباشناسی، کمال در حقیقت شناسی و ارزش شناسی و معرفت شناسی و هستی شناسی است.
تفاوت این بصیرت با علوم جدید چیست؟
علوم جدید محدود است و به «واقعیات» میپردازد. حتی به همه واقعیات هستی نیز نرسیده است و حتی به آنچه که رسیده است نیز ایمان ندارد و احساس یقین و آرامش نمی کند؛ اما نور و بصیرت پای خود را از واقعیات فراتر گذاشته و به سراغ «حقایق» میرود.
تفاوت حقیقت با واقعیت چیست؟
«واقعیات»، قوانین و روابط داخل در هستی هستند. در عالم واقعیات هر چیزی علت چیز دیگری است و خودِ علت نیز هم معلول علت قبلی است. لذا در عالم واقعیات ما دچار دور باطل و تسلسل فلسفی میشویم زیرا واقعیات در داخل هستی به هم مرتبط هستند و هریک به دلیل وجود دیگری است. به همین دلیل، غربی ها در کشف علت و معلول دچار تسلسل فلسفی شده اند؛ لذا در هدایت بشریت راه به جایی نبردهاند.
اما «حقایق» قوانین حاکم بر هستی هستند. قوانین حاکم بر هستی به اندیشمندان کمک میکند تا از دور باطل فلسفی واقعیات رها شده و عصر هدایت بشریت از بین واقعیات را از طریق حقایق یافته و بشریت را هدایت کند. در اندیشه غربی، علم و تخصص سراغ حقایق نمیرود، چرا که معتقدند ابزاری ندارند تا «حقایق» را بشناسند، بلکه آنچه دارند، ابزار شناخت «واقعیات» موجود است.
انـــدیشــههای پـــوزیتیــــویسم، پلورالیسم، اومانیسم و لیبـــــرالیسم و هرمنوتیک بر این اساس ایجاد شده اند. پوپر میگوید علم یقین آور نیست، چون واقعیات نمی توانند یقین آور باشند و نفوذ ابزار آزمایشگاهی و برد آن محدود است؛ لذا خطاپذیر است.
محدود شدن به واقعیات، انسان را دچار تضاد و دوگانگی در رفتار میکند. به عنوان مثال حقوق بشر را برای خود به نوعی و برای دیگران به گونه ای دیگر تعریف میکنند؛ چراکه واقعیات به آنها میگوید که نباید حقوق بشر را در همه جا یک جور معنی کنند زیرا منافع ایشان به خطر میافتد.
دستاورد بشری جز نشان دادن واقعیات، کار دیگری انجام نمی دهد، اما دستاورد وحیانی ما را به حقایق میرساند. به ارزش ها، زیبایی ها و یقینیات میرساند. محدوده دستاوردهای وحیانی بی کرانه است؛ ولی دستاورد بشری بسیار محدود است.
دستگاه فکری اسلام به گونه ای است که اطلاعات را به حقایق و ارزش ها و یقینیات متصل نموده و نور و بصیرت تولید میکند. این نور و بصیرت از دیدگاه اسلام «علم» نام دارد و دارنده آن «عالم» است. فضلاهم ارزشمندند، اما عالم با فاضل متفاوت است. فاضل وقتی به نور و بصیرت میرسد، عالم میشود. فضلازمانی مرشد و ولی خدا میشوند که به نور و بصیرت رسیده باشند.
نوع نگاه غربی ها به علم چه تبعاتی برای آنها داشته است؟
غربی ها هرقدر در تمدن پیشرفت میکنند، مشکلات انسانی شان بیشتر میشود زیرا نیازهای لازم برای حیات انسانی انسان را نمی توانند فراهم کنند. البته مشکلات ابزاری را حل میکنند؛ مثلاً دانش تغذیه را میدانند، اما راه رسیدن به کمالات انسانی را نمی دانند.
این نوع نگاه به علم که غربی ها دارند، محصول چه نوع معرفت شناسی است؟
مبنای این معرفت شناسی ادراکات حسی است. روش شناسی غربی ها برای شناخت انسان ابزاری جز حواس ظاهری برای معرفت شناسی نیست. لذا تمام علوم نیز بر بدیهیات حسی مبتنی و مبنای شناخت غربی ها میشود. شانی که در زمین قرار دارد، ذهن است. عالم ذهن چون در محدوده ماده حرکت میکند، نمی تواند به زیبایی ها و ارزشهای مطلق برسد. نمی تواند به یقینیات برسد. ذهن، شان ناسوتی عقل است که اسم آن عقل جزوی یا عقل حسی یا عقل منفعت طلب یا عقل معاش یا عقل زیستی است؛ ولی عقل دارای شان ملکوتی نیز میباشد که غرب از آن بی خبر است.
معرفت شناسی در اسلام چگونه است؟
گستره معرفت شناسی در اسلام بسیار وسیع تر است. اسلام ضمن این که حس و عقل حسی و عقل معاش و ذهن را قبول دارد و روی سلامت ذهن کار میکند، در عین حال معتقد است که عقل دارای یک شان ملکوتی نیز میباشد که از جنس وحی است؛ از جنس نور و بصیرت و ارزشهای اصیل اخلاقی است. عقل در معرفت شناسی اسلامی به عاطفه منتهی میشود، یعنی مجذوب یقینیات، ارزش ها، زیبایی ها و حقایق میشود. اسلام بین احساس و عاطفه تفاوت قائل است. ریشه عاطفه، عقل است و ریشه احساس، غرایز زیستی است. بنابراین در حوزه معرفت شناسی اسلامی، علاوه بر ادراکات حسی، ادراکات عالی انسانی وجود دارد که عقل ملکوتی است.از دیدگاه اسلام، عالم وجود دارای مراتب بسیار است. پائین ترین مرحله آن ماده است و بالاترین مرتبه آن در ملکوت و ناشناخته است. ماده چون پائین ترین مرتبه وجود است، اعراض جسمانی مانند کجایی و چرایی و وزن و اندازه و صورت خارجی را میپذیرد، اما خود ماده از جنس جوهر و وجود است نه جسم. ماده وجود از جنس جوهر است با این تفاوت که اعراض جسمانی را میپذیرد. اساساً ماده و نیز ماده وجود انسان دیدنی نیست؛ ولی هماهنگ با کل هستی در حرکت بسوی کمال مطلق است.