10 مرداد 1390, 0:0
عوامل شكل گيري اسلام هراسي
در تحلیل پدیده اسلام هراسی، مانند تحلیل هر پدیده دیگر نمیتوان آن را تک سبب و تک علتی دانست. اسلام هراسی اسباب متعددی دارد که از درجه اهمیت و قدرت متفاوتی برخوردارند. اکنون خواهیم کوشید تا برجستهترین اسباب و عوامل آن را بررسی کنیم.
الف. جهل نسبت به اسلام؛ بنا به باور رایج (و حدیث امام علی علیه السلام) انسان عادتا مایل به عداوت به چیزی است که بدان جهل دارد؛ یعنی به گونه ای جاهلانه، آن را خطری پیچیده بر خویش میشمارد که اجتناب از آن را اقتضا میکند. همین امر است که میتواند ترس از اسلام و تمایل به ستیز با آن و نفرت به آن را در میان غربیها تفسیر کند. در غرب، اطلاعاتی سطحی نسبت به اسلام وجود دارد که از منابعی نامطمئن و فاقد احاطه علمی به اسلام اخذ شده است. مواد درسی دانشگاهی در غرب، هنوز هم اطلاعات غلط و گمراه کنندهای از اسلام در خود دارد که در مکتب شرق شناسی ریشه دارد؛ مکتبی که بهانه ساز اصلی برای استعمارگران غربی بوده است. ذهنیت شرق شناسی مرجعیتی قرون وسطایی و صبغه ای متاثر از روح صلیبی دارد. پژوهشگری در این زمینه مینویسد: حجم اندکی از فرآوردههای شرق شناسان جدید ـ که در حد خود زیاد هم هست - به دست تصمیم سازان غربی میرسد؛ در حالی که حجم بسیار زیادی از تولیداتشان، از راه دستگاههای پیشرفته تبلیغاتی و رسانه ای، به سوی افکار عمومی روانه میشود تا به تایید یا تخریب الگوهای استاندارد ترسیم شده، بپردازد. شرق شناسی جدید، عملاً و قولاً میکوشد تا برخوردی تمدنی با شرق اسلامی پدیدآورد. ناآگاهی نسبت به اسلام و داشتن انگارههای نادرست به این دلیل که مانع تشکیل زمینه مناسب برای فهم و ارتباط مثبت با پیروان اسلام است، یکی از نشانههای برجسته زندگی در جهان غرب است. شاید همین امر موجب شد تا پل فندلی، عضو سابق کنگره آمریکا که جهان اسلام را از نزدیک تجربه کرده است، وادار ساخت تا در جهت شکست دیواره نا آگاهی غربیها به اسلام و تصحیح مفاهیم و انگارههای غلط آن تلاش کند. فندلی معتقد است که نا آگاهی آمریکاییها و عموم غربیها به اسلام و انگارههای غلطشان نسبت به اسلام و مسلمانان در عواملی ریشه دارد که مهم ترین آنها عبارت است از:
1. نقش لابی (گروه فشار) یهودی، در ارائه تصویری زشت از مسلمانان و تصویر اسرائیل به عنوان دولتی ضعیف که از سوی عربها و مسلمانان مورد تهدید واقع شده است. 2. اکتفا به سخن گفتن از اخلاق مسیحی و یهودی، به عنوان اخلاق جهانی مقبول و شایسته پیروی در جامعه آمریکایی و اجتناب از اشاره به اخلاق اسلامی و تصویر آن به شکلی منفی و نفرت آور، به گونه ای که یهودیت و مسیحیت در نگاه آمریکاییها الگوی پیشرفت و تمدن و اخلاق جلوه میکند و اسلام به عنوان قدرتی عقب مانده و خطرناک نمایش داده میشود.3. متصف کردن اسلام به تروریسم و تعصب و تحقیر زن و عدم تسامح نسبت به غیر مسلمانان و رد دموکراسی و پرستش خدایی غریب و انتقامجو.
4. ترس غربیها از خطر رو به فزونی اسلامگرایی و بیم آنان از جنگ احتمالی اسلام و غرب در آینده و تغذیه این هراسها از سوی گروههای صهیونیست، به هدف اینکه پشتیبانی غربیها از رژیم صهیونیستی قطع نشود.
ج. تعارض منافع و اختلاف خاستگاههای ارزشی؛ به رغم آنکه ناآگاهی نسبت به اسلام، عاملی اساسی برای ترس از اسلام و ستیز با آن است؛ اما قطعا تنها عامل نیست. امروزه غرب رفتارها و هنجارهایی را پذیرفته که بسیاری آنها در تعارض با اسلام است. برخی این هنجارها، به نظام سرمایه داری و اصول عمل گرایانه آن در پیشینه سوء و لذت و منفعت ویژه باز میگردد که در عین حال، در محدوده آزادیهای اجتماعی و اقتصادی به رسمیت شناخته شده نیز جای میگیرد؛ مانند آزادی قمار، شرط بندی، خوردن مشروبات الکلی، قانونی شدن فحشا و همجنس بازی و... . طبیعی است که این هنجارهای غربی، خوشایند اسلام نیست و اسلام این رفتارها را حرام و مستوجب مجازات میداند؛ از این رو طبیعی است که غربی ها، اسلام و آموزههای اسلامی را تهدیدی جدی برای آنچه آزادیهای اساسی و غیرقابل مناقشه ! میخوانند بدانند.از سویی میتوان گفت که ریشه قسمتی از چالش کنونی حاکم بر روابط اسلام و غرب، اختلافات تمدنی عمیقی است که در تاریخ جریان داشته است، چنان که ساموئل هانتینگتون، در نظریه برخورد تمدنها میگوید و از سوی دیگر نیز میتوان گفت، بخش مهمی از این چالش، بر تعارض منافع میان اسلام و غرب استوار است؛ به گونه ای که غرب تا حدی آمادگی پذیرش اسلام معتدل را دارد؛ اسلامی که منافع سیاسی و اقتصادی اش را تضمین کند و تهدیدی برای آن نباشد.
د. خلط میان دین اسلام و وضع کنونی مسلمانان؛ پنهان نیست که امت اسلام از قرنها پیش، با بحرانهای متعددی در سطوح متفاوت رویا رو بوده اند و این بحرانها موجب شده تا مسلمانان به لحاظ مشارکت در تمدن بشری و ارتقای سطح بشری در رتبه ای پایین تر از دیگر ملل قرار گیرند. در سطح سیاسی، جنگها و نزاعهای مسلحانه، هنوز هم شمار زیادی از نفوس انسانی را در جوامع اسلامی درو میکند؛ مانند فلسطین، عراق، افغانستان، سودان و الجزایر. کشورهای اسلامی از متوقف کردن این چالشها یا پیروز شدن بر آنها ناتوانند و هنوز هم بسیاری از دولتهای اسلامی دنباله رو قدرتهای بیگانه ای هستند که آزادی عمل این دولتها را مصادره و استقلال عملی شان را محدود میکنند. در سطح اقتصادی، آمارها نشان میدهد که بیش از نیم میلیارد مسلمان زیر خط فقر زندگی میکنند؛ این بدان معنا است که بیش از یک سوم ساکنان زمین که زیر خط فقر به سر میبرند، از مسلمانان هستند؛ این در حالی است که کشورهای اسلامی از ثروتهای طبیعی و انسانی فراوانی برخوردارند. در سطح اجتماعی میتوان از رنج کشورهای اسلامی از تضادهای طبقاتی شدید و فزاینده، انحطاط جایگاه زنان، کنار نهاده شدن جوانان، کم توجهی به کودکان و لرزان بودن نظامهای ارزشی و لگدمال شدن آنها در زیر گام ارزشهای مهاجم غربی سخن گفت.در سطح فرهنگی به نظر میرسد که جهان اسلام، تقریبا به طور کامل از انقلابهای معرفتی، اطلاعاتی و علمی ای که جهان شاهد آن بوده، منقطع است و تقریبا کمترین سهم را در این انقلابها داشته است و در بهترین حالات، مصرف کننده سیری ناپذیری دستاوردهای تکنولوژیک آن بوده است. در پی این اوضاع ناگوار و با تلاشهای جنبشهای صهیونیسم و استعمار، در تعمیق این وضع نمایش و بزرگنمایی حجم آن، طبیعی است که نوعی همذات پنداری خودکار، میان اسلام و فقر و عقب ماندگی ایجاد شود و ریشه ضعف و پس ماندگی مسلمانان، به اسلام نسبت داده شود. بنابراین، بسیار دشوار است که انسان غربی که تنها سیمایی مشوه و تحریف یافته از اسلام را شناخته، با این دین تعامل عاطفی برقرار کند و حتی آن را عامل پس ماندگی بخشهای عظیمی از جهان نداند و موضعی منفی نسبت به آن نگیرد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان