کلمات کلیدی :فخر المحققين، فخرالدين، محمد بن الحسن بن يوسف بن مطهر، علامه حلي، ايضاح الفوائد
نویسنده :
نگاهی به زندگی فخرالمحققین
نویسنده: میثم یوسفی
شهر «حلّه» یکی از شهرهای معروف کشور عراق است که علماء و فقهاء بزرگی را به جهان اسلام عرضه کرده است. از بین آنها میتوان به «ابن ادریس حلی» صاحب کتاب «السرائر»، «محقق حلّی» صاحب کتاب نفیس «شرایع الاسلام»، «علامه حلی» و «ابن فهد حلی» صاحب کتاب «التنقیح الرافع» اشاره نمود.
اینان بزرگانی از جهان اسلام هستند که منشأ پیشرفت علوم نقلی و عقلی و علم فقه و اصول بودهاند. در این مقاله قصد داریم به زندگی یکی از علماء و فقهاء، بزرگ جهان تشیع که برخاسته از همین خاندان و همین دیار است. نگاهی کوتاه داشته باشیم و او را بیشتر بشناسیم.
نامش «محمد» است، فرزند یکی از بزرگترین علماء و فقهاء جهان تشیع و برجستهترین نویسنده کتابهای فقهی یعنی «علامه حلی» است. کنیهاش ابوطالب و مشهور به «فخرالمحققین» میباشد و گاهی او را به «فخرالدین» و «فخرالاسلام» نیز میشناسند.
او در شب دوشنبه، 20 جمادی الاولی سال 682 هـق به دنیا آمد. از همان ابتدای کودکی آثار هوش سرشار و زکاوت بسیار در او هویدا بود.[1]
او در نزد پدر بزرگوار خود علامه دهر، فرید عصر، عالم جلیل القدر و عظیم المنزلة و المجد، جامع علوم حیطه عقل و نقل «علامه حلی» (ره) تربیت یافت و علوم مختلف را از وی آموخت.
"علامه حلی" که هوش فوق العاده و استعداد کم نظیر و نبوغ و زکاوت عجیب فرزند خویش را دریافته بود: او را بسیار دوست میداشت و در تربیت و تعلیم او بسیار کوشا بود.
در عظمت و جلالت «فخر المحققین» همین بس که پدرش «علامه حلی» در برخی از تألیفات و تصنیفات گرانبهای خود او را میستاید و او را بسیار احترام میکند و در حقش دعا نموده و از او میخواهد که اگر مرگ او فرا رسید و تألیف او ناقص ماند، فرزندش آنها را به اتمام برساند و یا اگر خللی در آنها مییابد، آنها را اصلاح نماید.
ایشان در ابتدای کتاب «قواعد الاحکام» این چنین مینویسد:
«این کتاب را در پاسخ به درخواست محبوبترین مردم در نزد خودم و عزیزترین آنها بر خودم نوشتهام و او فرزند عزیزم «محمد» است؛ کسی که امیدوارم خداوند بعد از من عمرش را طولانی گرداند و خود او صورت مرا بر روی خاک قبر قرار دهد و بعد از مرگم بر من ترحم کند همان طور که من در خلوتهایم برای او خالصانه دعا میکردم. خداوند سعادت دو دنیا و تکمیل ریاست آنها را روزی او گرداند زیرا او در همه احوال با من مهربان بود و در اقوال و افعالش مطیع من بود...»[2]
و در کتاب «ارشاد الاذهان» علامه حلی (ره) بعد از دعای بسیار در حق فرزندش مینویسد: «از او میخواهم که جزاء و پاداش مرا از نوشتن این کتاب این گونه ادا کند که: بعد از هر نماز برای من طلب رحمت کند و در خلوتهای خویش، برایم طلب استغفار نماید و اگر خللی و نقصانی در کتاب یافت آن را اصلاح نماید.»[3]
از این قبیل تعابیر که در کتابهای دیگر علامه حلی (ره) نیز ذکر شده، نهایت ارادت و توجه وی و اعتمادش نسبت به فرزندش فخرالمحققین به خوبی هویدا میگردد.
و بزرگان دیگر نیز در مدح و ثنای او قلم بدست گرفتهاند و او را با تعابیری بلیغ ستودهاند و آن چنان که در «روضات الجنات» آمده شهید اول، شاگرد او، اگر چه عادت به مبالغه در مدح و ثنای کسی ندارد؛ اما در اجازهای که برای یکی از شاگردانش مینویسد، در مورد فخرالمحققین این چنین سخن میگوید: «و منهم الشیخ الامام، سلطان العلماء و منتهی الفضلاء والنبلاء، خاتمة المجتهدین، فخر الملة والدین ابوطالب محمد بن الشیخ الامام السعید جمال الدین بن مطهر [علامه حلی] مد الله فی عمره مدّاٌ و جعل بینه و بین الحادثات سدّاٌ..»[4]
نکتهای که راجع به این فقیه و عالم برجسته بیان شده و مورد اختلاف بین اعلام قرار گرفته این است که برخی نوشتهاند، او قبل از سن ده سالگی به اجتهاد رسیده است.
در این زمینه قاضی "نورالله شوشتری" در کتاب «مجالس المومنین» مینویسد: «حافظ ابرو شافعی» در مدح او گفته که با پدر خود به خدمت خدا بنده ]سلطان خدابنده پادشاه ایران] آمد جوانی دانشمند، بزرگ، مستعد، نیکو اخلاق، پسندیده خصال بود. از خدمت والد بزرگوار خود تربیت یافته و در سن ده سالگی نور اجتهاد بر ناحیه حال او تافته. چنانکه خود نیز در شرع خطبه کتاب « قواعد» به آن اشاره نموده و فرموده: که چون مشغول شدم به خدمت پدر خود در معقول و منقول و خواندم بر او بسیاری ار کتب اصحاب را. التماس نمودم از او تصنیف کتاب «قواعد» را؛ چه بعد از تحقیق تاریخ مولد او، تاریخ تصنیف کتاب ظاهر میشود؛ که عمر او در آن وقت کمتر از ده سال بود.»
سپس نقل میکند که "شهید ثانی" (ره) در حاشیه قواعد از این امر تعجب کرده است؛ در حالی که تعجب او وجهی ندارد و بلکه تعجب او عجیب است؛ زیرا که خود در شرح "درایه اصول حدیث" حال جمعی کثیر که خدای متعال در کمتر از آن عمر [یعنی عمر فخرالمحققین] توفیق کمال داد، ذکر نموده است.»[5]
به هر حال چه او در این سن و یا کمی بیشتر از آن به درجه اجتهاد رسیده باشد نشان دهنده بزرگی و نبوغ سرشار اوست.
نکته دیگری که باید در مورد زندگی او بیان کرد، وجود مشکلات و دشمنیها و تهمتهایی است که در مورد این فقیه بزرگ وجود داشته است. خود او در تعلیقهاش بر کتاب «الالفین» پدر بزرگوارش چنین مینویسد: « یک شب در خواب پدرم [علامه حلی] (ره) را دیدم. بسیار شدید گریه کردم و از کمی دوستان و زیادی دشمنان و کینهتوزان به او شکایت کردم عواملی که باعث شد من ترک وطن کنم و به اراضی آذربایجان فرار کنم...»[6]
این کلمات نشان میدهد که او با مشکلاتی مواجه بوده است و شاید در اثر همین عوامل است که قبر این عالم بزرگ و فقیه کم نظیر، هم اکنون معلوم و مشخص نیست.
این عالم فاضل و محقق جلیل پس از عمری تلاش و تربیت شاگردانی بزرگ مثل شهید اول در 25 جمادی الثانی سال 771هـ در سن 89 سالگی دار فانی را وداع گفت و به جوار حق شتافت؛ اما قبر او مخفی ماند.
در مقدمه کتاب «ایضاح الفوائد» آمده است که: "آقا موسی زنجانی" از پشت جلد یک نسخه خطی قواعد، به خط "جعفر بن محمد العراقی" نقل میکند که:
«زار الشهید قبر فخرالدین رحمهما الله و قال: نقل عن صاحب هذا القبر بنقل عن والده..» و "فخرالدین" وقتی به صورت مطلق ذکر شود، خصوصاٌ بعد از روایة "شهید اول" از او و پدرش، مراد "فخرالمحققین" است. پس قبر او در آن زمان معین بوده اگر چه الآن برای ما مخفی است.»[7]
دانشمند بزرگ "شیخ عبدالله مامقانی" در "تنقیح المقال" مینویسد: اطلاع نیافتم که تا کنون کسی از دانشمندانمدفن او را معین کرده باشد، ولی منقول بر لسان بزرگان است که درندگان او را خوردهاند و قضیهای دارد که من از نقل آن به خاطر توهین به معاصرینش، خودداری میکنم. لذا جسدی نداشته تا دفن شود.»[8]
ولی در کتاب «ریحانة الادب»، تألیفات او این گونه ذکر شده است:
1- «ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد»؛ که به امر والد معظمش "علامه" تصنیف و به فرموده "شیخ بهایی" نظیر آن در کتب فقهیه استدلالیه، تألیف نشده و چنانچه از کلمات خود آن کتاب برمیآید؛ تا باب نکاح در حیات خود "علامه" و بقیه هم تا آخر کتاب بعد از وفات او تألیف یافته است.
2- «تحصیل النجاة»؛
3- «ثبات الفوائد فی شرح اشکالات القواعد»؛ که ظاهراٌ همان کتاب «ایضاح الفوائد» است.
4- «جامع الفوائد فی شرح خطبة القواعد»؛
5- «حاشیه ارشاد الاذهان علامه»؛
6- «حاشیه قواعد علامه»؛
7- «شرح مبادی الاصول علامه»؛
8- «شرح نهج المسترشدین علامه»؛
9- «غایة الشمول فی شرح تهذیب الاصول علامه»؛
10- «الکافیة الوافیة»؛
11- «منبع الاسرار».[9]