در طول تاریخ اسلام کسانی بودند که خود را به عنوان مهدی معرفی کردند. با توجه به اعتقاد مسلمین مبنی براینکه مهدی موعود از سوی رسول الله(ص) مشخص شده است، در نتیجه تمام افرادی که خود را به عنوان مهدی معرفی میکردند و یا معرفی شدند، درغگو و بدعتگذار بودند که باید به معرفی ایشان و راههای نفوذ ایشان آشنا شد تا در برابر ایشان و دروغ و بدعتشان ایستادگی کرد. شیوع ادعاهای مهدویت حتی از برخی قبایل مانند بربر[1] گفته شده که جا دارد بعد از ذکر اجمالی به علل و زمینههای انحراف کننده از مهدویت، به ذکر مدعیان مشهور مهدویت و یا کسانی که مردم به خطا به مهدویت ایشان قائل شدند، بپردازیم.
علل ادعای دروغین
ادعاهای دروغین افراد مختلف در دورانهای گوناگون زمینهها و علل مختلفی میتواند داشته باشد. مهمترین علت در این ادعی ریاست طلبی مدعیان دروغین میباشد که انگیزهاش از موقعیت مهم مهدویت و یا بابیت ناشی میشود. علت دیگر در چنین ادعاهائی جهل از واقعیت و حقیقت مهدویت و نائب ایشاناست که مردم را بطور گستره میتواند پیروی چنین مدعیان دروغگوئی کند. از علل مهم در به وجود آمدن چنین ادعائی از منحرفین رسیدن به حکومت و تشکیل دادن حکومت است که برخی نیز با چنین سوء استفادهای به تشکیل حکومت موفق شدند.
زمینه دیگر برای رواج چنین ادعائی عصر غیبت و بخصوص دوران غیبت صغری است چراکه در این دوره زمزمه حضور و ظهور و ملاقات با مهدی امکان زیادی داشته که میتواند زمینه را برای مدعیان بابیت آماده کند.
اشتباه در مصداق
در برخی موارد مردم به دلیل جهل و عدم درک صحیح از حقیقت مهدویت به مهدویت امامی(ع) و یا شخصی از سادات و غیره معتقد میشدند؛ بدون اینکه در این باره ادعائی از ایشان شده باشد. این موارد نیز چیزی جز گمراهی به دنبال نداشته چرا که مهدویت در اسلام معین به شخصی خاص شده که شرائط ظهور و قیام آن حضرت نیز از اموری است که ما را به شناخت صحیح از مهدی میرساند. نکته مهم در این باره این است که امامت امام بعدی بعد از گمراه شدن عدهای به مهدویت امام قبلی ضلالت این گروه را روشن میسازد و نیاز به دلیلی بیش از این نیست. به عنوان نمونه امامت امام رضا(ع) به خودی خود اعتقاد به مهدویت امام موسی بن جعفر(ع) را باطل میکند.
ادعای مهدویت در قرن اول
به دلیل روایات متعددی که از رسولالله(ص) درباره مهدویت و علائم او و ظهورش وارد شده بود، مسلمانان در انتظار چنین موعودی بودند. از همان قرن اول به علل مختلف و زمینههای موجود چنین مدعیانی ظهور کردند و یا اینکه بطور اشتباه به مهدویت شخصی اعتقاد پیدا کردند. عمر بن خطاب اولین فردی بود که بخاطر اغراض سیاسی منکر رحلت و قائل به غیبت نبی مکرم اسلام(ص) شد.[2] عدهای از اهلسنت همانند مسیحیت حضرت عیسی(ع) را به عنوان موعود منجی میدانند و در این رابطه حدیثی نیز جعل کردهاند.[3]
اما بطور مشخص و عملی اولین کسی که چنین انتسابی به او داده شد محمد بن حنفیه فرزند امیرالمومنین علی(ع) است. [4] ادعای مهدویت در مورد محمد بن حنفیه تا حدی بود که بعد از مرگ وی عدهای قائل به غیبت او شدند.[5] کربیه از یاران ابیکرب الضریر یکی از فرقی است که چنین تفکری را داشتند.[6] اما محمد بن حنفیه چنین ادعائی نداشته. در همین قرن عدهای به مهدویت موسى بن طلحة بن عبید الله التیمی قائل بودند.[7] از جمله کسانی که چنین ادعائی در مورد او شده عمر بن عبد العزیز بن مروان الأموی است.[8]
ادعای مهدویت در قرن دوم
در قرن دوم نیز عدهای به عنوان مهدی به جامعه مسلمین معرفی شدند. این قرن در عصر معصومین(ع) بیشترین مدعیان مهدویت را در خود گنجانده است.
1.از جمله این افراد ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه بود که عدهای بعد از مرگ وی قائل به مهدویت و غیبت او شدند.[9] بعد از مرگ ابوهاشم ، ابوالعباس سفاح امر خلافت را برای محمد بن عباس دانست وبعد از او با فرزندش ابراهیم بیعت شد و او را به عنوان مهدی ستودند.[10] صالح بن طریف البرغواطی از خوارج در زمان خلافت هشام از امویان ادعای مهدویت داشته.[11]
در مورد عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر بن أبىطالب نیز چنین ادعائی از طرف فرقه غالی بیانیه مطرح شدهاست. [12]
بعد از شهادت زید(ع) عدهای از فرقه زیدیه مرگ او را انکار کردند و قائل به مهدویت او شدند.[13]
محمد بن عبدالله بن الحسن نیز از افرادی بود که در ادعای مهدویت از او اختلاف است، با این حال عدهای وی را مهدی میپنداشتند [14] و با همین عنوان با او بیعت کردند. در این قرن مهمترین شخصیتی که به عنوان مهدی مطرح شد محمد بن عبدالله است. بعد از کشته شدن او عدهای قائل به غیبت او شدند و بر عقیده به مهدویت وی پایدار ماندند.[15] حتی محمد بن عجلان از عالمان اهلسنت به این دلیل شکنجه شد.[16] ناوسیه از فرق منحرف شده از شیعه قائل به مهدویت امام صادق(ع) بودند.[17] چنانکه عدهای منکر شهادت امامباقر(ع) شدند و معتقد به مهدویت آن حضرت شدند.[18] این عده باقریه واقفه خوانده شدند. ابومنصور رئیس فرقه منصوریه نیز مدعی شد که مهدی ششمین فرزند از نسل وی است.[19] احمد بن کیال رئیس فرقه کیالیه مدعی مهدویت و نیز رسالت بودهاست. [20] اسماعیل فرزند حضرت صادق(ع) نیز مورد توجه عدهای بود که بعد از مرگ وی قائل به مهدویت وی شدند.[21]
ابومسلم خراسانی از داعیان بنیعباس خود را به عنوان مهدی معرفی مینمود و ابومسلمیه براین اعتقاد بودند و یاران وی را سیاه جامه میگفتند.[22] فرزند منصور دوانقی، سومین خلیفه عباسی برای بهره برداری سیاسی و گمراه کردن اذهان مسلمین به چنین اسمی خوانده شد.[23] ابن مقفع نقابدار که در علوم غریبه و شعبده مهارت کامل داشت به دعاوی باطلی روی آورد. او در مرو مدعی نبوت شد و بعد از مرگ او پیروانش منتظر ظهور او هستند و معتقدند که او به آسمان عروج نموده.[24] فرقه واقفه با انکار امامت امامرضا(ع) قائل به مهدویت امام موسی بن جعفر(ع) شدند. در این قرن مهمترین آسیبی که به پیکره شیعه وارد شد از سوی این جریان یعنی واقفه بود.[25]
مدعیان مهدویت در قرن سوم
در مورد محمد فرزند امامصادق(ع) معروف به دیباج ادعای امامت و مهدویت شدهاست.[26] عدهای نیز مهدی موعود را از فرزندان او شمردهاند.[27] محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن حسین ملقب به صوفی از ساداتی است که در زمان معتصم عباس قیام کرد. عدهای از مردم بعد از قتل وی قائل شدند که وی از دیدهها پنهان شده و به مهدویت وی قائل شدند. صاحب زنج که در بصره قیام کرده بود مدعی بود که از اهلبیت است و نیز مدعی مهدویت شده بود.[28] عدهای از مردم معتقد به مهدویت سید محمد فرزند امام هادی(ع) شدند و مرگ او را در زمان امام هادی(عج) انکار کردند.[29] و عدهای نیز با انکار شهادت امام حسن عسگری مدعی مهدویت ایشان شدند.[30]
قرن سوم قرنی بود که اواسط آن مهدی موعود (عج) به دنیا آمد و دشمنان که این مسأله را به خوبی درک کرده بودند، امام هادی(ع) و امام حسن(ع) را به شدت تحت مراقبتهای جاسوسی خود قرار دادند تا از ولادت ایشان جلوگیری شود و یا اینکه او را در طفولیت نابود کنند و یقین داشتند که او فرزند امام حسن(ع) است، اما خداوند خواست که تولد او مانند تولد حضرت ابراهیم(ع) و موسی(ع) به اعجاز و مخفیانه باشد. از مدعیان مهدویت حمدان بن اشعث ملقب به قرمط رئیس فرقه قرامطه است.[31] در این قرن رئیس فرقه ابوسعیدیه یعنی حسن بن بهرام جنابی از سران قرامطه مدعی مهدویت شد.[32]
قرن چهارم
در قرن چهارم نیز عدهای از دزدان طریق هدایت قائل به مهدویت شدند، از جمله ایشان حسین بن منصور حلاج است. وی در بین شیعه و سنی این نظر را برای سوء استفاده از اعتقادات اسلامی ارائه میکرد. او در ضمن نامهای به یار امام حسن عسگری(ع) و فقیه مورد تأیید امامزمان(عج) ابنبابویه، پدر صدوق(ره) نوشت و ایشان را به خود دعوت کرد که با برخورد قاطع ابن بابویه روبرو شد و نقشهاش به شکست انجامید.[33]