كلمات كليدي : زبان، دستور زبان، دستور تاريخي، دستور همزماني، دستور درزماني، ادبيات فارسي
نویسنده : مهدي اسلامي
دستور تاریخی، دستور زبانی است که قواعد صرف و نحوی زبان را در دوران گذشته بررسی میکند و دربارهی تاریخ پیدایش و رواج و متروک شدن این قواعد بحث میکند.[1] به عبارت دیگر، دستور تاریخی از این بحث میکند که یک زبان و یک واژه چگونه تغییر کرده و تحول یافته تا صورت امروزی خود را پیدا کرده است. به عبارت دیگر دستور تاریخی، تحول دستوری زبان را در طول زمان بررسی میکند، در حالیکه دستور همزمانی یا توصیفی، قواعد زبان را در زمانی معین مطالعه مینماید.[2]
همانطور که میدانیم، گقتار یک نسل هیچگاه دقیقا مانند پدران یا فرزندان آنها نیست. البته تفاوتهای میان نسلهای متوالی ناچیز است و غالبا مورد توجه قرار نمیگیرد. با این حال، در یک فاصلهی زمانی چند صد ساله یا چند هزار ساله، تفاوتهای جزیی دارای اثر تراکمی خواهد بود و اغلب یک زبان معین، شکل کاملا تازهای به خود میگیرد و شباهت آن با شکلی که در مرحلهی قبل داشته است، تنها پس از بررسیهای لازم از طریق دستور تاریخی، آشکار میگردد.[3]
دستور تاریخی یا دستور قدیم برای فهم و تفسیر متون کهن بسیار سودمند است، بهطوری که بدون یادگرفتن قواعد ابدال و تخفیف و صرف و نحو قدیم، بسیاری از آثار گذشته برای ما غیر قابل فهم مینماید.
مثلا در این بیت مولوی:
عیسی مریم به کوهی میگریخت
شیرگوئی خون او میخواست ریخت
اگر ندانیم که "میخواست" در قدیم فعل شبه معین (فعل وجهساز) بوده است، در نتیجه پی نمیبردیم که "ریخت" مصدر کوتاهی است که به معنی "ریختن" یا "بریزد" آمده است و برعکس ممکن است، تصور کنیم که "ریخت" فعل ماضی است. همچین بدون دستور تاریخی، معانی و کاربرد اقسام "ی" از قبیل "ی" شرط و تمنّا و استمرار که امروز منسوخ شدهاند در متون قدیم برای ما ناشناخته باقی میماند، مثال:
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
خیام
که "ی" آخر (بودی)، "ی" تمنا و به مناسبت (ای کاش) آمده است.[4]
یا در فارسی دری علاوهبر کسرهی اضافه، دو حرف "از" و "را" هم برای نشان دادن رابطهی مضاف و مضافالیه بهکار میروند. مثلا در بیت زیر که از انوری است، "ناموس... قضا را" به جای "ناموس قضا" آمده است:
از تیغ تو ای بقای دولت
ناموس تبه شود قضا را[5]
نیز در متون کهن گاهی به جای مضارع التزامی، مضارع اخباری بهکار میرفته است: "ما را خدای دیگر باید که او را میپرستیم."[6]
نکتهای که اینجا باید در نظر داشت این است که نباید بین مطالعهی تاریخی زبان که مراحل تحول آنرا توصیف میکند با مطالعهی همزمانی آن که فارغ از علل و سوابق تاریخی به بحث ساختمان و کارکرد فعلی آن میپردازد، فرق گذاشت. مثلا دانستن اینکه در قدیم برای نشان دادن حالت استمرار در فعل ماضی پیشوند "همی" را در جلو آن میآوردند و یا پسوند "ی" را به آخر آن میافزودند، برای اطلاع از وضع گذشته زبان فارسی و تحولات تاریخی آن مفید است، ولی هرگز این اطلاع را به خواننده نمیدهد که در زبان فارسی امروز برای بیان استمرار از چه ابزاری استفاده میشود. آمیختن مباحث دستور تاریخی با دستور همزمانی به شکستی دو جانبه میانجامد؛ نه توصیف کاملی از گذشته زبان به دست میدهد و نه وضع حال آنرا به خوبی روشن میکند.
متأسفانه این اشتباهی است که اکثر دستورنویسان سنتی مرتکب شدهاند و از این رهگذر در ذهن خوانندگان خود آشفتگی ایجاد کردهاند. موارد این آمیختگی را در دستورهای سنتی چه شرقی و چه غربی فراوان میتوان یافت. برای مثال در صفحهی صد و ده دستور پنج استاد چنین میخوانیم: "الف" دعا، الفی است که گاهی در میان فعل مضارع درآمده و آنرا به صیغه دعا برگرداند، چون: کناد، دهاد و گاه به آخر فعل مضارع در آید، چون: کندا، شودا و باز در همان جا میخوانیم: "الف زاید، الفی است که در فعل گفتن به صیغهی سوم شخص مفرد ماضی الحاق میشود و بیشتر در وقتی که این صیغه در مورد پاسخ و برابر پرسشی ادا شود، الف الحاق میگردد:
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود،
گفتا چه توان کرد که تقدیر این چنین بود"
در اینجا باید گفت: در فارسی امروز نه الف دعا بهکار میرود و نه الف زاید، از این رو طرح آنها در دستور فارسی امروز بیمورد است و تنها در دستور تاریخی این زبان باید مطرح گردند.[7]