كلمات كليدي : سنايي غزنوي، ابوالمجد مجدود بن آدم، سنايي،حديقة الحقيقه، رساله سير العباد، عرفان و تصوف، غزنين.
نویسنده : داریوش سعادتی لیلان و اعظم بابائی
سنایی غزنوی (ابوالمجد مجدود بن آدم) از شاعران بزرگ پارسیگو است که در عرفان صاحبنظر و در سرودن شعر فارسی استاد مسلم است.
وی در اواسط قرن پنجم هجری در سال 473 هـ.ق برابر با اواسط قرن یازدهم میلادی در غزنین متولد شد. در جوانی مداح سلاطین غزنوی بود. بعد از چندی اقامت در خراسان و ملاقات و گفتگو با مشایخ تصوف و حکمت تغییر بزرگی در تفکر و اندیشه وی ایجاد شد و از همین زمان بود که قصائد معروف خود را در زمینه عرفان و مسائل حکمی به ایران زمین ارزانی داشت. (سجادی، 1365، ص 7)
سنایی ابتداء پیرو سبک فرخی و منوچهری بوده و در دیوان ایندو بسیار نظر داشته و از ابیات ایشان تضمین کرده است، گاهی نیز به روش مسعودسعد قصیده میسراید، لکن در این قصاید و اشعار، چندان عظمت و منزلتی ندارد، بلکه عظمت انکارناپذیر او زمانی است که به عالم ظاهر پشت پا زده و از تقلید فکری دست کشیده است و خود به مدد خاطر روشنبین و فکر حقیقت یاب، آزادوار در پی تحقیق برآمده است؛ از این موقع به بعد دوره تفکر یا زندگانی حقیقی او آغاز میشود، افکارش به کلی عوض شده، سخنان او غور و عمق یافته و در عرفان و تصوف اشعار بسیار عمیقی میسراید. (فروزانفر، 1369، ص 256)
سنایی غزنوی، نخستین شاعری است که عرفان و تصوف را به شعر درآورد و راهی تازه گشود. قبل از سنایی، قصیده، جولانگه مدح و منقبت و محور توصیف بوده است، اما سنایی مضامین ناب و زیبای عرفان و تصوف را وارد قصیده میکند و افقی تازه در مقابل دیدگان شاعران میگشاید، جلالالدین مولوی خود را وامدار سنایی و عطار نیشابوری میداند. (سجادی، ص 9). این نوآوری او، یک جهانبینی تازهای به شاعران بخشید که در آثار عطار گسترده شد و در کلام مولانا به اوج خود رسید.
از سنایی آثار متعددی بهجای مانده است؛ مانند: طریق التحقیق، حدیقة الحقیقه، سیر العباد الی المعاد، کارنامه بلخ، تحریمة القلم، مکاتیب سنایی، عقلنامه، عشقنامه، سنایی آباد و همچنین دیوان قصاید و غزلیات؛ مهمترین اثر سنایی، مثنوی «حدیقه الحقیقه» در بیان اخلاق و معرفت و حکمت میباشد.
از جمله آثار منسوب به سنایی آثار مثنوی طریق التحقیق است که تا همین چند سال قبل در انتسابش به سنایی کوچکترین تردید نبود، امروزه بر اثر مطالعات دقیق و عالمانه آقای بواوتاس استاد دانشگاه اوبسالا، در سوئد، روشن شده است که نمیتواند از آثار سنایی باشد. (شفیعی کدکنی، ص 19)
یکی دیگر از امتیازات سنایی، سیلان روح طنز در اشعار اوست. وی با زبانی صریح و بیپروا به انتقادهای مهم اجتماعی و سیاسی پرداخته است که در زبانی طنزآمیز جلوهگر شده است. (شفیعی کدکنی، 1372، ص 26).
انسجام و استحکام کلام و الفاظ و ترکیبات و ایراد معانی فلسفی در اشعار سنایی بدان پایه است که تقلید از روش شعر گویی وی را برای دیگر شعرا مشکل ساخته است.
او در سال 545 هجری برابر با 1150 میلادی وفات یافت و مقبره او در غزنین زیارتگاه عاشقان شعر و ادب است.
نمونهای از شعر سنایی:
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی
تو نمایندهی فضلی، تو سزاوار ثنایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
* * *
گه خوری چیزی کاز خوردن آن چیز ترا
نی چون سرو نماید بنظر سرو چو نی
گر کنی بخشش گویند که میکرد نه او
ور کنی عربده گویند که او کرد نه می
* * *
در دست منت همیشه دامن بادا
و آنجا که ترا پای من بادا
برگم نبود که کس ترا دارد دوست
ای دوست همه جهانت دشمن بادا
* * *
محراب جهان جمال رخساره تست
سلطان فلک اسیر و بیچاره تست
شور و شر شرک و زهد و توحید و یقین
در گوشه چشمهای خونخواه توست
* * *
تا هشیاری، بطعم مستی نرسی
تا تن ندهی، بجان پرستی نرسی
تا در ره عشق دوست چون آتش و آب
از خود نشوی نیست، به هستی نرسی
* * *
عشق بازیچه و حکایت نیست
در ره عاشقی شکایت نیست
حسن معشوق را چو نیست کران
درد عشاق را نهایت نیست
رایت عشق آشکارا کن
زانکه در عشق روی و رایت نیست
عالم علم نیست عالم عشق
رویت صدق چون روایت نیست
هر که عاشق شناسد از معشوق
قوت عشق او بغایت نیست
هر چه داری چو دل بباید باخت
عاشقی را دلی کفایت نیست
کسی بدعوی بدوستی نرسد
چون زمعنی درو سرایت نیست
* * *
مسلمانان مسلمانی، مسلمانی
از این آیین بی دینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمی است بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا مسلمانی
مسازید از برای نام و دام و کام، چون غولان
جمال نقش آدم را نقاب نفس شیطانی
شود روشن دل و جان تان ز شرع و سنت احمد
از آن کز علت اولی قوی شد جوهر ثانی
مکن در جسم و جان منزل، که این دون است و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه، نه اینجا باش نه آنجا
به هرچ از راه دور افتی، چه کفر آن حرف و چه ایمان
به هرچ از دوست وامانی چه زشت است آن نقش چه زیبا
گواه رهرو آن باشد که سردش یابی از دوزخ
نشان عاشق آن باشد که خشکش بینی از دریا
چه مانی بهر مرداری چو زاغان اندرین پستی
قفس بشکن چو طاووسان یکی برپر بر این بالا
(تاریخ ادبیات: صفا، 1369، ص 567)