كلمات كليدي : فابل، افسانه تمثيلي، تمثيل، نثر، نظم، ادبيات فارسي
نویسنده : طاهره سیدرضایی
فابل(Fable) به معنی قصه و حکایت است. منشا آن کلمهی لاتین Fabula است. فابل در اصل نوعی تمثیل است.(تمثیل بیان حکایت و روایتی است که هر چند معنای ظاهری دارد اما مراد گوینده، معنای کلی دیگری است. تمثیل گاه کوتاه است و در یک بیت یا مصراع بیان میشود. اما داستانهایی هستند که طولانیاند و به صورت تمثیل به کار رفتهاند. مثل برخی داستانهای مثنوی.) در ادبیات جهانی فابل به آن دسته از قصهها و افسانههای کوتاه منثور یا منظوم گفته میشود که از زبان حیوانات بیان شده باشد. این روایات تخیلی هستند و به بیان مطالب اخلاقی میپردازند. در واقع شخصیتهای این قصه حیواناتی با سرشت انسانیاند.[1]
فابل در تمدنهای باستانی حتی نزد اقوام ابتدایی وجود داشته اما بسیاری از آنها از میان رفته است. یکی از جاهایی که شاید بیش از همهی نقاط عالم فابل داشته قارهی آفریقاست. که بیش از 250000 قصه، فابل و افسانه و تمثیل دارد. منشاء بسیاری از فابلهای اروپایی را باید در مشرقزمین به ویژه هندوستان جستجو کرد. البته در یونان نیز فابلهای زیادی وجود داشته که اغلب آنها از ایزوپ است.(ایزوپ شخصی افسانهای – شاید لقمان – است وی مردی گوژپشت و زشترو اما دانا از مردم یونان بوده است.)[2]
در روزگار ما "لافونتن"، شاعر فرانسوی، در فابلنویسی شهرتی عالمگیر دارد. فابلهای او مجموعهای از 241 فابل منظوم و در قالب شعر آزاد است. در فابلهای لافونتن تأثیرپذیری از کلیله و دمنه آشکار است. در ادبیات انگلیسی "قلعه حیوانات"(animal farms) از فابلهای مشهور است که "جورج اورول" آن را نوشته؛ طنزی سیاسی است که بر کمونیسم میتازد.[3] فابل در ادبیات فارسی نیز سابقهای دیرینه دارد، کتاب "کلیله و دمنه" که به وسیلهی "برزویه طبیب" از هند به ایران آورده شد به زبان پهلوی ترجمه شد. یک بار دیگر نصرالله منشی آن را در قرن ششم از عربی به فارسی برگرداند. این کتاب یکی از مجموعه فابلهای بسیار ارزشمند است؛ که دو قهرمان اصلی آن به نام کلیله و دمنه شغالاند. در "مرزباننامه" نیز با فابلهای با ارزشی روبروییم. در منطقالطیر عطار نیز تمثیل، به ویژه فابل نقش اساسی دارد. در تمثیل حیوانی، خواننده به قرینه معنوی از ظاهر عبارات متوجه معنی میشود.
درمثنوی مولوی، قصه و تمثیل در بیان مفاهیم اخلاقی و عرفانی به کار رفتهاند؛ هر چند نسبت فابل در مثنوی نسبت به سایر تمثیلها کمتر است. نقل تمثیلهای حیوانی در اقناع مخاطب و تفهیم مطلب به او – به ویژه مخاطب عام- از آنجهت نزد خطیبان اهمیت دارد که به آسانی نمیتوان در هر مورد که اثبات مدعایی لازم آمد، قصههایی مبتنی بر واقعیات ساخت. اما ابداع تمثیل حیوانات آسانتر از احاطه بر واقعیات است و چون خیال در آن دخالت مستقیم دارد مفاهیم گستردهتری را میتوان در آن گنجاند.[4]
در فابل قهرمانان حکایتها، جانورانند که هر کدام بیانگر ویژگیهای تیپ یا طبقهای هستند. مثلا در کلیله و دمنه، شیر تصویرگر شاهان و حاکمان است. در منطقالطیر هدهد تمثیل رهبر و پیر، سیمرغ تمثیل خدا، بلبل تمثیل مردمان عاشق پیشه و خوشگذران، طوطی ممثل اهل شرع و زاهدان اهل ظاهر که پابست دنیایند و طاووس ممثل کسانی است که تکالیف را فقط برای رسیدن به بهشت انجام میدهند.[5] در زیر حکایت بط(مرغابی) از منطقالطیر عطار به عنوان نمونه ذکر میشود. بط در این حکایت تمثیل انسانهای وسواس است که به چیزی دل بستهاند و آن را غیر ارادی انجام میدهند و قادر به ترک آن نیستند.
بط به صد پاکی برون آمد ز آب
در میان جمع با خیر الثیاب
گفت در هر دو جهان ندهد خبر
کس ز من یک پاک روتر پاکتر
کردهام هر لحظه غسلی بر صواب
پس سجاده باز افکنده بر آب
همچو من بر آب چون استد یکی
نیست باقی در کراماتم شکی
زاهد مرغان منم با رای پاک
دایمم همه جامه و هم جا پاک
من نیابم در جهان بی آب سود
زانک زاد و بود من در آب بود
گرچ در دل عالمی غم داشتم
شستم از دل کاب همدم داشتم
آب در جوی من است اینجا مدام
من به خشکی چون توانم یافت کام
چون مرا با آب افتادست کار
از میان آب چون گیرم کنار
زنده از آب است دایم هر چه هست
این چنین از آب نتوان شست دست
من ره وادی کجا دانم برید
زانکه با سیمرغ نتوانم پرید
آنک باشد قله آبش تمام
کی تواند یافت از سیمرغ کام[6]
نمونهای از فابل:
آوردهاند که در آبگیری، از راه دور و از گذریان و تعرض ایشان مصون، سه ماهی بودند دو خازم و یکی عاجز. از قضا روزی دو صیاد بر آن گذشتند با یکدیگر میعاد نهادند که دام بیارند و هر سه را بگیرند. ماهیان این سخن بشنودند، آنکه حزمی داشت...روی به کار آورد و از آن جانب که آب آمدی برفور بیرون شد. در این میان صیادان برسیدند و هر دو جانب آبگیر ببستند. آن دیگری که از پیرایهی خرد عاطل نبود با خود گفت: غفلت کردم و فرجام کار غافلان چنین باشد و اکنون وقت حیلت است...پس خود را مرده ساخت و بر روی آب میرفت، صیادان پنداشتند که مرده است و او را بینداختند و او خویشتن به حیله در جوی افکند و جان به سلامت برد و آنکه غفلت بر احوال وی غالب بود. حیران و سرگردان و مدهوش و پای کشان چپ و راست میرفت تا گرفتار آمد.[7]