كلمات كليدي : ملمع، صنعت تلميح، لمعه، شهيد بلخي، دو بخش ممتاز، درهم آميختگي، دو مصرع فارسي و عربي، ادبيات فارسي
نویسنده : الهه سادات برقعي
ملمع از انواع شعر فارسی است که در آن زبان، ملاک تعیین نوع شعر قرار گرفته است. ملمع در لغت برگرفته از لمعه است، به معنی پارهای از گیاه که خشک شده و باقی آن، تر باشد و کلمهی ملمع یا لمعه لمعه به معنی چیزی است که از دو بخش ممتاز ترکیب شده باشد و ترکیب، «دلق ملمع» به معنی جامهی درویشانه است که رقعه رقعه (تکه تکه) بههم دوخته شده باشد. در اصطلاح ادیبان، ملمع به شعری گفته میشود که زبان فارسی و عربی را درهم آمیخته باشد؛ چنانکه مثلا یک یا چند مصراع فارسی و یک یا چند مصراع عربی را با هم آورده باشند. این نوع شعر را به نام صنعت تلمیح در ضمن صنایع بدیعی نیز مورد بحث قرار دادهاند.[1]
به عبارت دیگر، ملمع آن است که شاعر قصیدهیی بگوید به فارسی و سپس مصراع یا بیت دیگر را عربی بگوید البته نه به شکل ترجمه.[2] چند بیت از سعدی بهعنوان مثال:
سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
شبم به روی تو روز است و دیدهام به تو روشن
و ان هجرت سواء عشیتی و غداتی
معنی بیت عربی: «اگر تو از من دور باشی شب و روز من یکی است.»
اگرچه دور بماندم امید برنگرفتم
مضی الزمان و قلبی یقول انک آتی
معنی بیت عربی: «زمان گذشت و دل من میگوید که تو میآیی.»
من آدمی به جمالت ندیدم و نشنیدم
اگر گلی به حقیقت عجین آب حیاتی
شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد
لقد تفتش عین الحیوة فی الظلمات
معنی بیت عربی: «آب حیات را در تیرگی میجویند.»[3]
فکم تمر عیشی و انت حامل شهر
جواب تلخ بدیع است از آن لبان نباتی
معنی بیت عربی: «تا چند زندگی مرا تلخ میداری با آنکه خود شیرینی را به همراه داری.»
وصف کل ملیح کما تحب و ترضی
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی
معنی بیت عربی: «هر زیبایی ملیحی را به دلخواه شایستگی وصف کردم (جز تو را که در ذکر زیبایی تو عاجزم).»
اخاف منک و ارجو و استغیث و ارنو
که هم کمند بلایی و هم کلید نجاتی
معنی بیت عربی: «از تو بیم دارم و به تو امید دارم و از تو داد میخواهم و به تو تقرب میجویم.»
ز چشم دوست فتادم به کامهی دل دشمن
اجتنی هجرونی کما تشاء عداتی
معنی بیت عربی: «به کام دشمنانم به درد جدایی مبتلا گردند.»
قراقنامهی سعدی عجب که در تو نگیرد
و ان شکوت الی الطیر نحن فی الوکرات[4]
ملمع را از قدیمیترین دورههای شعر فارسی، در دیوان شاعران مییابیم؛ که برای اولین بار، در نیمهی اول قرن چهارم هجری شروع شده و یکی از ملمعگویان بزرگ آن زمان "ابوالحسن شهید بن حسین بلخی"، حکیم شاعر که معروف است با رودکی معاصر بوده و بعد از وی شعرای عربیدان ملمعات ساختهاند.[5] نمونهای از شهید بلخی، در مدح ابویحیی طاهر بن فضل جغانی:
بدان منگر می منع است می خور
به وقت الورد شرب الخمر جایز
به یاد سید حران عالم
ابو یحیی الذی یحیی به العز[6]
ملمع در شعر حافظ:
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
نمونهای از جامی:
ز هجران بر لب آمد جان غمناک
الا یا لیت شعری این القاک
به هر جمعیتی وصل تو جویم
لعل الله یجمعنی و ایاک
به حسرت با در و دیوار گویم
الا یا ربع سلمی این سلماک[7]
شاهدی دیگر از حافظ:
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامة
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامة
هر چند کازمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامة
پرسیدم از طبیبی احوال دوست، گفت:
فی بعدها عذاب فی قربها السلامة
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
والله ما راینا حبا بلا ملامة
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حتی یذوق منه کاسا من الکرامة[8]