كلمات كليدي : وصال، دوره ي بازگشت، خوشنويسي، مراثي، شاعري، ادبا و نويسندگان، ادبيات فارسي
نویسنده : الهه سادات برقعي
میرزامحمد شفیع وصال شیرازی ملقب به میرزاکوچک از بزرگترین شعرای اوایل دورهی قاجار است که در سال 1192 یا 1193هجری قمری در شیراز به دنیا آمد.[1] جدش محمد شفیع بود که دبیری نادرشاه را بر عهده داشت و مادرش دختر میرزاعبدالرحیم شاعر شیروانی بود. وصال پس از درگذشت پدر تحت سرپرستی پدربزرگ مادری خویش میرزاعبدالرحیم قرار گرفت و پس از او دایی وی میرزا عبدالله که با کتابت قرآن روزگار خویش را میگذراند سرپرستی او را عهدهدار شد. [2]
وصال نزد دایی خود با مقدمات نویسندگی و کتابت و ادب فارسی و مقدمات عربی آشنا شد و در سایهی استعداد باطنی و سعی و تلاش خود در خط و شعر رشدی بهسزا یافت، هر چند دایی او، او را از پیرامون شعر گشتن و به دنبال شعر رفتن برحذر میداشت اما او به شعر میپرداخت. وصال در این دوران تخلص "مهجور" را برای خویش برگزیده بود ولی پس از تکمیل معلومات ادبی و عربی و حکمت و دیگر علوم زمان نزد حکما و دانشمندان عصر، متمایل به عرفان شد، ابتدا از مجالست چند تن از عرفای دوران بهرهمند گردید تا سرانجام دست ارادت به حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی متخلص به "سکوت" داد و تا آخر عمر مبارک مراد و شیخ خود دست از دامن این عارف بزرگ برنداشت. و همین شیخ بود که تخلص "وصال" را به جای مهجور برای وی برگزید. [3]
مراد وصال
میرزاابوالقاسم شیرازی متخلص به سکوت از سادات بلندپایهی شیراز بود و از آغاز جوانی تهذیب اخلاق نمود و در صدد برآمد تا مردی کا مل شود. وصال هم یکی از بزرگانی بود که کمر خدمت به پیر روشندل را به میان بسته و تا پایان حیاتش لحظهای او را ترک نکرده، همچنین همهی کارهای خود را با صلاحدید این پیر و مراد به انجام میرسانید. اشعار فراوانی از این دوران وصال، در مدح مرشدش باقی است مانند:
مرا پیری جوان بخت است و من طفل زبان دانش
شکسته زان سخن گویم که نغز آید ز طفلانش
سال مرگ سکوت را "فرهنگ" فرزند وصال در فارسنامه، سال 1239هجری قمری دانسته است. وصال در ترکیببندی که در رثاء او دارد مراتب درد جانفزای خود را در جدایی از پیر خویش بیان میدارد.
دگر این فتنه که بنمود فلک برپا، چیست
از زمین بر فلک این شیون و این غوغا چیست
وصال در هنگام درگذشت این عارف بزرگ چهلودو سال داشت. کمکم یاران و مریدان شیخ به سوی وصال رویآوردند ولی وصال نپذیرفت و خود دست ارادت به حاجمحمدحسین قزوینی عارف زمان خود داد و دیگران را به پیروی از وی تشویق نمود.
اخلاق وصال
وی مردی حکیم، فرزانه، دانشمند، هنرمند، شاعر و موسیقیدان بود. امّا شاعری بود که هرگز در طول حیات خود دهان به هجو کسی نگشوده بود و هر چه میگفت اگر چه برخی مدیحه و ستایش بود امّا مشحون از نکات برجسته اخلاقی و تربیتی و عرفانی و پر از بینیازی و بلندی طبع بود همراه با نگرشی فیلسوفانه. او به جهان اطراف خویش متفکرانه مینگریست و در هر چیز جلوه کمال حق را مشاهده میکرد. گذران زندگانیش از راه نوشتن کلامالله میگذشت. او در حدود شصتوهفت جلد قرآن نوشته است که از نظر هنری هر یک گنجینهای بس عظیم به شمار میآید هر چند خود، شاعری زبانآور و نامی است امّا شاعری را یک نوع عذاب روحی و شرمساری میدانسته و بهدنبال این کار در ضمن قصایدش بسیاری از جاها، شاعری را مذمت کرده، مدحگفتن را گدایی خوانده است و شاعر را پست و دونهمّت معرفی کرده است.[4]
وصال پیوسته به فرزندان و سخنوران به این عبارت اندرز میداد که «شعر نیکو صنعتی و شاعری زشت حرفتی است» چون آن شعر نیکو بهرهای از دانش است و این شاعری کدیّت و گدایی است و مرد دانشمند باید هزل و هجو نگراید و از سخنی که مایهی سبکی خویش و گفتاری که وسیلهی زشت نشان دادن مردم دیگر است پیروی ننماید. امّا هر چند خود، شاعری را حرفهای زشت و مذموم میدانست ولی در سراسر اشعار خود تفاخرهایی کرده که شایستهی یادآوری است.
تفاخرهای وصال
وصال در ضمن سخنان خویش، خود را نه تنها شاعر بلکه عالم به همهی علوم زمانه و برتر از شاعران پیشین میداند:
نخوانی شعر بافم، کاین گمانی بد بود بر من
زحکمت پرس و تحقیقش زهیأت جوی و تعدیلش
او در قصیدهی دیگر خود را نو کنندهی طریق کهن در شاعری معرفی میکند و میگوید:
نو کردهام طریق کهن را به زور طبع
نعمالخلف ثنا ز سناییم در خور است
و چون خود را با ابوالفرج رونی و انوری(از شاعران مدحگوی قبل از خود) مقایسه میکند خویش را در شاعری "تهمتن" ایشان میداند:
باکیان پنجهور شدم به نبرد
گرچه افزون زحد مقدور است
و سپس خود را گوهری میداند و دیگران را کوران، که معنی و ارزش گوهر شعر او را نمیشناسند:
من جوهریم، دکه من بنگه کوران
دکان به چه گشایم و کالا چه برآرم
هنرهای وصال
هنر خوشنویسی: مقدمات خوشنویسی را از دایی خود میرزاعبدالله که کاتب قرآن بود فرا گرفت و با عشق مفرطی که به این هنر پیدا کرده بود پا به پای آموزش علوم و ادبیات لحظهای قلم را از خود دور نکرد تا اینکه در انواع خط استاد شد و هفت خط را به استادی هر چه تمام مینگاشت و این هنر را به فرزندان برومند خود نیز آموخت. [5]
کتابهایی را هم با قلم سحرآمیز خود نگاشته است که عبارتند از: کلیات سعدی، اوصافالاشراف، باب اول حدیقهی سنایی، که زینت عشق کتابخانهها و موزههای مردم ایران است و افزون بر آنها صدها قطعه نامه در اندازههای گوناگون و با قلمهای متفاوت و به انواع مختلف خطوط نگاشته است که متجاوز از پانصد قطعه از آ نها را مرحوم دکتر نورانی وصال، از نوههای وصال داشته است و بقیه هم در موزههای معتبر باقی است.
دیگر هنر وصال شاعری وی است. وصال در شعر طبعی روان و زبانی گویا داشت و در انواع شعر طبعآزمایی کرده است. وی قصایدی رسا و غزلیاتی زیبا و مرثیههایی دلسوز گفته است که هر یک بحثی مربوط به خود دارد. وی در قصیده پیرو سنایی و خاقانی و در غزل اغلب از شیوهی سرآمدان غزلسرا یعنی سعدی و حافظ پیروی میکرده است. در مثنویسرایی هم دستی توانا دارد و "مثنوی فرهاد و شیرین" وحشی را که ناتمام باقیمانده بود پیگرفته، امّا وی هم نتوانسته آن را به سرانجام برساند.
لطافت سخن وی در این مثنوی نه تنها کمتر از وحشی نیست که بر آن هم برتری دارد و مثنوی دیگرش بزم وصال است. مراثی وصال هم بسیار مفصل و جانسوز سروده شده است. و اغلب آنها را وی در اواخر عمر و دورانی که از نعمت بینایی محروم شده بود گفته است. [6]
وصال تقریبا سیهزار بیت شعر گفته است قسمتی از این اشعار، قصاید اوست که بیشتر آنها در مدح و ثنای این و آن است و مقداری هم از آنها منقبت اولیاء و انبیاء و پارهای از آنها هم در موضوع، افکار فلسفی و عرفانی است. وی در سالهای آخر عمر بینایی خود را بر سر خوشنویسی گذاشت و پس از مطالعه و باز شدن دوبارهی دید چشم، دوباره به خوشنویسی پرداخت که مجددا و برای همیشه و تا آخر عمر نابینا گردید. [7]
سبک شعری وصال
وصال پیروی از سبکهای دیرین را به اوج خود رسانده و در این پیروی از استادان پیشین در حد کمال است. تقریبا در هر شعر این شاعر دانشمند میتوان نشانههایی از هنر شاعران نامدار دیرین را یافت. در دیوانش میتوان غزلهایی را دید که با آثار سعدی و حافظ همسنگی میکند. آثار وی که در حدود پانزدههزار بیت میشود معمولا حالت غنایی دارند. دو مثنوی او یکی "بزم وصال" نام دارد که یک درسنامهی کامل اخلاقی به شعر است و آن را با کمک مصطفیقلیخان آفریده است و مثنوی دیگر بخش پایانی داستان "فرهاد و شیرین وحشی بافقی" است. مشاهدهی سبک رمنتیک سدهی 18 در فرهاد و شیرین این شاعر قابل توجه است. از دیگر ویژگیهای سبکی وصال استفاده از سنتهای کلاسیک بهویژه عرفان است. هرچند که قصیدههایش غالبا از رویدادهای واقعی بازتابیدهاند؛ اما مرثیههای وصال نشانهی استادی کامل او در این رشته است.[8]
معیشت وصال
پس از سفر فتحعلیشاه قاجار به شیراز، بزرگان شیراز به اصرار فراوان وصال را نزد شاه بردند و شاه هم پس از ملاطفت بسیار به وی گفت: وصال در کمال اسراف کرده است و گویی بهره چندین مرد دانشمند را کسب کرده باشد. باید به تهران بیاید و شیراز را ترک کند تا همگان از فیض او بهرهمند شوند. به همین ترتیب شد که برای وی مستمری(حقوق) سالی یکصدوچهل تومان از سوی آن پادشاه برایش مقدر شد و هر چند که برای این مستمری مورد حسادت مردم واقع گردید ولی خود او این مبلغ را کافی نمیدید و حتی اهانتی به مقام خود میدانست. [9]
خاندان و فرزندان وصال
وصال در سیودو سالگی ازدواج کرد. و حاصل این ازدواج شش فرزند پسر بود؛ که به اشارهی پیر و مراد خود اسامی آنان را از القاب حضرت محمد(ص) نامگذاری کرد؛ این شش فرزند همان هنرمندان و شاعران بزرگ هستند که بعدها به این نامها لقب یافتند: وقار، حکیم، داوری، فرهنگ، توحید و یزدانی که همگی چون پدر خود مردانی هنرمند و سخنور و فرزانه بودند.
ممدوحین وصال
وصال هر چند به قول خود:
سرمایهام قناعت و روزی دهد خدای
دل کی دهد که سجده به دیهیم کی کنم
وی خود را چنان عزیز میداشته که حاضر نبود خود را در بر هر سفلهای زبون سازد و همینطور هم بود او در شعر خود درخواست تقاضایی از کسی نکرده است و اگر مدحی هم کرده است و یا مدیحهای هم سروده ظاهرا آنها را محملی برای اظهار قدرت و توانایی خود ساخته است و به شیوهی شاعران کهن خواسته مدایحی بسراید. مدایح وصال دو دستهاند: آنها که در وصف پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) و خاندان پاک وی و یا مشایخ و علما و دانشمندان زمان است، و دیگری اشعاری است که در مدح فتحعلیشاه، محمدشاه و دیگر مردان دولت سروده است.
پایان عمر وصال
وصال هم نیز همچون همهی انسانها در اواخر عمر شکسته و فرسوده شد و علاوه بر این امر طبیعی، در اثر نوشتن در سراسر عمر پربار خویش، در اواخر عمر بینایی خود را هم از دست داد و خانهنشین شد. [10]
سرانجام وصال در سال 1262هجری قمری در سن شصتوپنج سالگی به دیار باقی پیوست و پیکر وی را در حرم مطهر شاهچراغ در جوار مزار مراد و شیخ خویش "میرزای سکوت" تا ابدیت آرام گرفت.
آثار وصال
از وصال جز دیوان شعر آثاری چون: کتابی در حکمت و کلام به نثر و نظم، کتابی در گفتار حکیمفارابی در علم موسیقی، دیگر دفتری در ادبیات و قوانین عروض و کتابی در تفسیر احادیث قدسی به نظم و نثر به نام سفینه، کتاب صبح وصال به شیوهی گلستان سعدی و اطواقالذهب زمخشری به دست آمده است.[11]
نمونهای از ابیات زیبای وصال در توصیف بهار
خاک از بهار خلد برین باشد
گیتی نگارخانهی چین باشد
بشکفت بس شکوفه ز هر شاخی
گویی که آسمان، نه زمین باشد
بر رست بس که سبزه ز هر مرغی
گویی نه دشت، خلد برین باشد
در لعل که نهفته شد از لاله
در کوه لعل، اگر چه دفین باشد[12]