كلمات كليدي : ازدواج، پادشازن، ايوكين زن، ستر زن،چكر زن، خودسر زن
نویسنده : مجيد طامه
اولین تصویر از اولین ازدواج و اولین خانواده در ایران باستان، به نخستین زوج بشری، مَشیَه[1] و مَشیانه[2]، باز میﮔردد.
نطفهﻯ کیومرث، پیش نمونهﻯ انسان، هنگام مرگ او، به زمین میﺭیزد در نور خورشید پالوده میﮔردد، دو سوم آنرا ایزد نریوسنگ[3]، ایزد مردانگی، و یک سوم آنرا سپندار مد، ایزد بانوی زمین، نگاهداری میﻛند. از این آمیزش پس از چهل سال شاخهﻯ ریواسی میﺭوید با دو ساقه و پانزده برگ که نشانهﻯ پانزده سالگی یعنی بلوغ جسمانی است. ساقهﮬا که همﺳان و همﺑالا هستند از صورت گیاه به صورت انسان در میﺁیند و روان به گونهﻯ مینوی در آنان داخل میﺷود. این زوج مَشیَه و مَشیانه هستند.[4]
اورمزد در آنان اندیشهﮬای اهورایی میﺩمد ولی اهریمن نیز در فریب آنان میﻛوشد. آنان گناه میﻛنند و نخستین دروغ را به زبان میﺁورند و به کفارهﻯ گناهان از وصلت با هم محروم میﻣانند و نمیﺗوانند صاحب فرزندی شوند. اما پس از پشیمانی و توبه راه وصال گشوده میﺷود. این زوج هفت فرزند به دنیا میﺁورند و از آنان فرزندان دیگر به وجود میﺁیند و نسل بشر ادامه میﻳابد.[5]
اهمیت ازدواج
در کیش ایران باستان زناشویی کاریست بسیار پسندیده و سرباز زدن از آن و زندگی کردن به حالت تجرد ناپسند و در خور نکوهش میﺑاشد، در بسیاری از بخشﮬای اوستا به بهدینان سفارش شده که از بیﻋفتی و زنا و کارهای ناشایست به پرهیزند.[6] در متون زرتشتی سفارش شده است که مرد و زن چون به سن ازدواج میﺭسند حتما باید ازدواج کنند. چون با ازدواج مردان و زنان پاکدامن است که نسل بشری ادامه میﻳابد و فرزندانی که از این وصلت نیکو پدیدار میﺷوند بهترین یاران اهورهﻣزدا خواهند بود.[7] در وندیداد، اهورهﻣزدا به زرتشت چنین خطاب میﻛند : «ای زرتشت سپیتمان، مردی که زن دارد بر آن که پیمان ازدواج نبسته، مردی که خاندانی دارد، بر آن که بیﺧانمان است، مردی که فرزند دارد، بر آن که بیﻓرزند است، برتری دارد».[8] نیز در فرگرد 3 بند 24 زمین کشت نشده را به دوشیزهﺍﻯ تشبیه میﻛند که دیرزمانی بیﻓرزند مانده و شوهری خوب آرزو میﻛند.[9] این دوشیزهﻯ شوی ناگزیده از درگاه ایزدان شوهری برومند و جوان میﻃلبد که در همهﻯ روزگار زندگی، خوش رفتار باشد و فرزندانی دانا و هوشیار و خوش سخن از او پدید آید.[10] فرد زرتشتی موظف است که چون به حد بلوغ رسد برای خود همسری گزیند و زندگانی خوش خانوادگی را آغاز کند و در طول زندگانی بکوشد موجبات خوشبختی و پیشرفت مردم و کشور خویش را فراهم آورد و در عین حال افرادی به طرفداران دین راستی بیافزاید تا با گسترش صفات پاکی و راستی و درستی لشکریان انگرهﻣینو را منکوب و آخرین هدف مزدیسنا که ریشهﻛَن کردن ناپاکی و پلیدی و بدی از دنیا است را عملی سازد.[11]
شرایط و ویژگیها
در ازدواج رضایت دو طرف شرط است و به خصوص به رضایت دختر اهمیت بیشتری داده شده است. پدر حق ندارد دختر خود را مجبور به ازدواج با مردی کند. از نامزد کردن فرزندان در سالﮬای کودکی نیز بسیار انتقاد شده است.[12] سن بلوغ در ایران باستان پانزده سالگی بود و دختران جوان پس از رسیدن به آن سن میﺗوانستند به خانهﻯ شوهر بروند؛ در این باره در وندیداد اینﮔونه آمده است «آن مرد باید خواهر یا دختر خود را پس از رسیدن به سن پانزده با گوشوارهﮬا در گوش به یک مرد پارسا به زنی بدهد».[13]در ازدواج مهریه نیز رایج بوده است و آنرا گُهریگ[14] یا گُهری میﻧامیدهﺍند. جهاز و مقدار و چگونگی آن نیز به رضایت طرفین بستگی داشته و چون هنگامی که دختر به شوهر میﺭفت، احتمالا دیگر از پدر یا قیم خود ارثی دریافت نمیﻛرد، سعی او بر این بود که جهاز کاملی با خود برد.[15] پس از زناشویی و تشکیل خانواده به طور عموم شوهر نمانو پتی[16] و زن بنام نمانو پثنی[17] خوانده میﺷد. جزء اول این دو کلمه یعنی نمانو به معنی خانه و جزء دوم به معنی رئیس و سردار است و معنی کامل آن یعنی رئیس خانه، مفسران پهلوی این دو کلمه را کدخدا و کدبانو ترجمه کردهﺍند و از این واژهﮬا پیداست که همانگونه که شوهر مقام کدخدائی و ریاست خانه را عهدهﺩار بوده زن هم مقام کدبانوئی را به عهده داشته است.[18]
تعدد همسران
اصل تعدد زوجات اساس تشکیل خانواده به شمار میﺭفت. در عمل، عده زنانی که مرد میﺗوانست داشته باشد، به نسبت استطاعت او بود.[19] تعدد زوجات شرعاً و عرفاً مجاز بود. حتی در اوستا نیز در این خصوص مطالبی آمده است. تعداد زنانی که یک مرد میﺗوانست اختیار کند، حد و مرزی نداشت. طبقاتِ مستمند تودهﻯ مردم به ناچار به یک زن اکتفا میﻛردند.اما پارسیانی که امروزه در هند زندگی میﻛنند، شدیداً به نظام تکﮬمسری پایبند هستند در حالیﻛه برای همﻛیشان دیگر آنان در ایران، مشروط بر آنکه زنان قبلی آنان نازا باشند، تعدد زوجات مجاز است.[20]
گونههای ازدواج
در آیین کهن ایران، به خصوص در حقوق دوران ساسانی، با پنج نوع ازدواج روبرو هستیم :
1- پادشازن- زنی که برای نخستینﺑار، با حضور و رضایت پدر، یا قیم یا بزرگﺗر خود، شوهر میﻛرد. او کدبانوی صاحب اختیار خانه بود، عالیﺗرین مقام همسری را داشت و پس از مرگ شوهر، اگر مرد فرزندی نداشت، اموالش به او میﺭسید و برادران و خویشان حقی بر دارایی شوهر او نداشتند.
2- ایوکین[21] زن- وقتی بود که پدری فرزند پسری نداشت. دختر خود را به نام خود به شوهر میﺩاد و اولین فرزند پسر او، از لحاظ قوانین دینی، به پدر و مادر این زن تعلق میﮔرفت و پس از آن پسر این زن میﺗوانست دوباره او را به پادشا زنی پدر خود دهد.
3-سِتُرزن- اگر مردی در سالﮬای پانزده به بالا، بدون انتخاب همسر در میﮔذشت بازماندگان او برای آسایش روان او دختری را به نام او شوهر میﺩادند تا به اعتقاد آنان در آن دنیا او را هم زن و هم فرزند باشد کسی که اینﮔونه ازدواج میﻛرد، میﺑایست بر این تن دهد که اولین فرزندی که از آنان زاده شود، به مردی تعلق گیرد که به نام او، این زن شوهر داده شده است و از نظر ارث نیز مشمول این حکم میﺷد.
4-چَکَر زن یا چاکر زن- مربوط به زنی میﺷد که شوهرش درگذشته بود و چون دوباره شوهر اختیار میﻛرد، او "چکر زن" بود؛ یعنی هنوز در خدمت شوهر پیشین قرار داشت و شوهر قطعی و همیشگی او، شوهر نخستین بود. گاهی نیز چکر زن به زنی اطلاق میﺷد که از طبقهﺍی پایینﺗر از طبقهﻯ شوهرش بود و تحت ریاست و ادارهﻯ پادشا زن قرار میﮔرفت.[22] نیز اگر شوهر توانایی فرزندآوری نداشت میﺗوانست زن خود را به عنوان چکر زن به همسری موقت نزدیکترین اقوامش درآورد تا پسری بزاید. این نوع ازدواج معمولا با یک خویشاوند نزدیک انجام میﮔرفت و امری خانوادگی تلقی میﺷد.[23]
5- خودسر زن- زنی بود که بدون موافقت پدر یا قیم یا بزرگﺗر خود و به عبارت دیگر به خودسری ازدواج میﻛرد. پدر و مادر این دختر میﺗوانستند او را از ارث محروم کنند.[24]
ازدواج با محارم
نوعی ازدواج دیگر، خُویدُوده[25] یا ازدواج با محارم است. به این نوع ازدواج در اوستا (ویسپرد، کرده 3 بند3 و یسن 12 بند9) اشاره شده است. در دورهﻯ هخامنشیان نیز مواردی از اینﮔونه ازدواج وجود داشته است. از جمله ازدواج کمبوجیه با خواهرش و ازدواج اردشیر دوم با دخترش را میﺗوان ذکر کرد.[26]در دورهﻯ ساسانیان هم مواردی از این نوع ازدواج، نظیر ازدواج بهرام چوبین و خواهرش وجود داشته است. باید دانست که ازدواج با محارم به هیچ وجه زنا محسوب نمیﺷده، بلکه عمل ثوابی بوده که از لحاظ دینی اجری عظیم داشته است.[27]
واگذاری همسر به دیگران
نوع دیگر ازدواج، ازدواج استقراضی یا عاریتی است و آن عبارت از این است که شوهر حق داشته است زن خود را به مرد دیگری که به دلایلی نیازمند همسر است، به طور موقت، به همسری دهد. این واگذاری بر اساس عقد پیمان خاصی صورت میﮔرفت.[28] مدت واگذاری زن بستگی به اوضاع و احوال و همچنین تمایل شوهر اول داشت و الزامی در میان نبود که برای همیشه دوام یابد. چنین ازدواجﮬایی در زمرهﻯ خیرات و مبرات محسوب میﺷد و بدین ترتیب دستور وندیداد مبنی بر حمایت از همﺩینان تنگدست عملاً به کار بسته میﺷد. در این ازدواج دارایی زن به شوهر دوم منتقل نمیﺷد و فقط نیروی کارش به مرد تعلق میﮔرفت. فرزندانی که زن در اثنای ازدواج دوم خود در طول عمر شوهر اولش به دنیا میīورد از اعقاب شوهر اول محسوب میﺷدند.[29]
ازدواج پیمان مقدسی بود و هر دو طرف میﺑایست در حفظ این میثاق میﻛوشیدند، شکستن پیمان زناشویی و رها کردن زن چندان آسان نبود. مرد تنها در چند مورد میﺗوانست پیمان بسته شده با زنی را بگسلد: زن جادویی کند، تن از همﺑستری شوی خویش باز دارد، فرزند نزاید، تن به بیگانه دهد و دشتان (=حیض) پنهان کند. طلاق میﺑایست با شرایط خاصی صورت گیرد و رضایت زن از هر لحاظ فراهم شود و حتی موجبات ازدواج مجدد او نیز در حد امکان فراهم آید.[30] در مورد طلاقی که با رضایت زوجه انجام میﺷد، زن حق نداشت اموالی را که شوهر در موقع عروسی به او داده بود نگاهدارد. هرگاه شوهری به زن خود میﮔفت: «از این لحظه تو آزاد و صاحب اختیار خود هستی» زن از نزد شوهر خود ترک نمیﺷد، ولی اجازه میﻳافت به عنوان زن خدمتکار، شوهر دیگری کند.[31] از کتاب مادیگان ِ هزار دادستان چنین برمیīید که اگر زنی تصمیم به طلاق میﮔرفت، میﺗوانست اموال یا جهیزیهﺍی را که با خود به خانهﻯ شوهر آورده بود پس به گیرد، اما عایدات آنها در اختیار شوهر باقی میﻣاند.[32]