تثلیث
اصلیترین اعتقاد مسیحی که براساس آن خدای واحد در 3 اقنوم پدر، پسر و روحالقدس
پرستیده میشود. مسیحیان بر این باورند که هر چند اصل اعتقادی تثلیث را نمیتوان به
صورتی روشن و صورتبندی شده در متون مقدس یافت، اما ریشههای این اعتقاد در عهد
جدید و در باور مسیحیانِ نخستین، آشکارا وجود داشته است. از این رو، اصل اعتقادی
تثلیث را باید حاصل تأملات اندیشمندان مسیحی دربارۀ چگونگی رابطۀ خداوند با مسیح و
روحالقدس داشت.
سیر تحول این اعتقاد در طول دورههای مختلف بدین قرار است:
الف- در عهد عتیق
نویسندگان مسیحی عبارات متعددی از کتابهای عهد عتیق را به عنوان شاهدی بر چندگانه
بودن خداوند ذکر کردهاند که از آن جمله میتوان افعال و ضمایر جمعی که در جملات
متعدد «سفر پیدایش» و کتابهای دیگر دربارۀ خدا آمده اس، اشاره کرد. شاید آنچه بیش
از این عبارات زمینه را برای اندیشۀ عهد جدید آماده کرد، مفاهیم سهگانۀ "کلمه"، "حکمت"
و "روح" در عهد عتیق باشد. "کلمه" در عهد عتیق عاملی خلاق و در انجیل یوحنا تمثیل
مهمی را شکل میدهد که به عنوان پسر خداوند، او را آشکار میکند و میشناساند، در
امر آفرینش دخیل است و کلام پدر را انتقال میدهد عاملی از پیش موجود، میانجی، و
آشکار کننده است و زمینۀ مناسبی برای اندیشۀ وجود ازلی مسیح بوده است. "روح" نیز که
در عهد عتیق هم به معنای نفخه و باد، و هم به معنای حضور و قدرت الاهی، به ویژه
نیروی حیات بخش، و یاری دهندۀ است، وابسته به خداست و از خود استقلالی ندارد.
ب- در عهد جدید
در یک بررسی کلی، نگاه نویسندگان عهد جدید به مسیح را میتوان چنین خلاصه کرد:
1- مسیح با لقبها و عنوانهایی خوانده شده است که
رنگ الاهی دارند مانند "خدا" و "پسرِ خدا"، و گاه با عبارتهایی وصف شده است که در
عهد عتیق در مورد خداوند به کار رفتهاند.
2- عیسی (ع) با صفاتی که ویژۀ الوهیتاند، وصف شده
است، مانند برابری با خدا و شباهت با او .
3- در عهد جدید، عیسی (ع) محور آیین (به ویژه عشاء
ربانی)، موضوع ستایش دعا و پرستش است؛ با این همه،باید توجه داشت که در ابتدا انجیلها
و دیگر رسالههای عهد جدید بیش از هر چیز بیانگر "تثلیث تقدیری" یعنی تقدیر و طرح
اولیۀ خداوند برای بازگرداندن و نجات بشریت در فرایند تاریخی تولد، مأموریت، مصلوب
شدن و سرانجام، رستاخیز عیسی مسیحاند و در دورههای بعد است که به تدریج وجوه
الاهیاتی تثلیث یعنی تثلیث وجود شناسانه یا "تثلیث درونی"، که متوجه طبیعت درونی
خداوند است، مطرح میشود و مورد بحث قرار میگیرد.
تمایز شخصیت روحالقدس و جایگاه الاهی او در عهد جدید به اندازۀ عیسی (ع) روشن
نیست. در برخی عبارتها، وی وجود متمایزی ندارد و به عنوان روحی مطرح میشود و در
عبارتی دیگر همچون شخصیت متمایزی ظاهر میشود که سخن میگوید اما از دیدگاه محققان
مسیحی، آنچه در عهد جدید، بیش از هر چیز به روحالقدس شخصیتی متمایز و وجههای
الاهی میبخشد، ذکر نام او در کنار پدر و پسر است.
ج- از سدۀ 2 م تا شورای نیقیه
با گذار از دورۀ نویسندگان عهد جدید، نوبت به پدران رسولی و سپس پدران مدافع کلیسا
میرسد. در زمان پدران رسولی، باور به تثلیث (پدر، پسر و روحالقدس) بیش از هر چیز
در بیان رسمی تثلیثی، یعنی در نامهها و رسالهها اظهار میشد؛ هر چند که در آثار
این پدران، روحالقدس هنوز جایگاه چندان روشنی نیافته بود.
یوستین که از نخستین پدران مدافع است، مسیح را با کلمه (یا لوگوس) یکی میشمرد و
کلمه را "خدایی دیگر" میخواند که اگر چه از نظر ذات از خداوند متمایز نیست، اما از
نظر عددی از او جداست؛ به باور او، مسیح تنها پسر مولود از تنها خدای نامولود است
که همچون آتشی که از آتشی دیگر بوجود میآید و از آن چیزی کاسته نمی شود، از خدای
پدر زاده شده است.
در سدۀ 3 م تِرتولیان نخستین، تثلیث را جوهر الاهی واحدی دانستند که در روند آفرینش
و نجات به صورت 3 اقنوم ظاهر شده است. این 3 اقنوم که در جوهر الوهیت با یکدیگر
برابرند، در واقع، حاصل 3 نوع رابطهای هستند که به واسطۀ آنها خدای واحد با جهان
مرتبط میشود. به بیان دیگر، پدر که ازل بوده است، "کلّیت جوهر الاهی" است. پسر و
روح در جوهر الاهی با پدر شریکاند، اما در مرتبهای پایینتر قرار دارند. به
علاوه، این دو اقنوم از ازل با پدر بودهاند، اما نه به صورت اقانیمی متمایز، بلکه
همچون صفاتی در ذات الاهی که تمایزشان در زمان رخ نموده است، یعنی کلمه در هنگام
آفرینشِ مخلوقات، و روحالقدس در هنگام حلول در وجود شاگردان، تمایز یافته است.
در یک جمعبندی کلی، شاخصترین ویژگیهای کلامی اندیشمندان دورۀ پیش از شورای
نیقیه را میتوان در دوگانهگرایی یعنی تأکید بیشتر بر الوهیت پدر و پسر، پرداختن
به جایگاه روحالقدس به شکلی حاشیهای و مبهم، قائل بودن به دو گونه کلمه یا لوگوس،
و باور به وجود مراتب میان 3 شخص تثلیث خلاصه کرد.
در قرن سوم شورائی در نیقیه، الوهیت پدر و پسر و ایمان به روحالقدس را تصویب کرد و
در شورای بعدی روحالقدس نیز الوهیت یافت.
بار دیگر در 381م شورای کلیسایی عامی با حضور بیش از 150 اسقف در قسطنطنیه تشکیل
گردید. در این شورا ضمن تأیید اعتقادنامه نیقیه، الوهیت روحالقدس در کنار پدر و
پسر تأیید شد و در آن الوهیت روحالقدس با عبارتی چنین تثبیت گردید:
«مقدس، خداوندگار زندگی بخش که از پدر دمیده شده است و در کنار پدر و پسر پرستیده و
تجلیل میشود و از طریق انبیاء سخن میگوید».
در دورۀ پس از دو شورای نیقیه و قسطنطنیه، در غرب، قدیس آگوستینوس (354-430م)، که
ادامه دهندۀ سنّت تفکر ترتولیان، ماریوس ویکتورینوس و آمبروس بود، ظهور کرد.
در الاهیات آگوستینوس، روحالقدس از مرتبۀ بلندی برخوردار است. او ایجاد کنندۀ جمع
مؤمنان و پیوند دهندۀ آنان با خداوند است. وی به همانگونه که مؤمنان را به یکدیگر
و به خداوند میپیوندد، در تثلیث نیز با ایفای نقش مشابهی پدر و پسر را به یکدیگر
پیوند میدهد. در واقع، اگر پدر را دوستدار، و پسر را موضوع محبت او بدانیم،
روحالقدس همان عشق یا محبتی است که میان آن دو است. از این روست که آگوستینوس پسر
یا کلمه را حکمت، و روح را عشق میخواند و به سبب آنکه روحالقدس را عشق پیوند
دهندۀ پدر و پسر میداند، بر آن است که ظهور روحالقدس هم از پدر و هم از پسر بوده
است.
د- قرون وسطی
مباحث الاهیاتی تثلیث در قرون وسطی بیش از هر چیز تحت تاثیر دیدگاههای آگوستینوس
بود. در سدۀ 6م، بوئتیوس (480-524م) با الهام گرفتن از اندیشههای او، "شخص یا
اقنوم" را "جوهری فردی با طبیعتی عقلی" تعریف کرد. و بر آن بود که چون جوهر الاهی
در هر 3 اقنوم یکی است، هر صفتی که به جوهر الاهی نسبت داده شود، در واقع، به هر 3
اقنوم نسبت داده شده است. به باور او، تنها "رابطه" میان 3 اقنوم است که آنها را
از یکدیگر متمایز میسازد: پدر اقنومی است که میزاید، پسر اقنومی است که زاده شده،
و روحالقدس اقنومی است که از این دو صادر یا فرستاده شده است. به این ترتیب،
بوئتیوس وحدت اشخاص تثلیث را وحدتی جوهری، و کثرت آنان را کثرتی اضافی دانست.
ه- نهضت اصلاحطلبی، عصر روشنگری و دورۀ جدید
نهضت اصلاحطلبی که در سدۀ 16م/10ق آغاز شد، به علت ماهیت دینی خود موجب نوعی
بازگشت به منابع نخستین و اصلی دین، یعنی رجوع به کتاب مقدس، و نیز رشد دینداری و
تقویت باور به اصولاعتقادی مسیحی گردید.
به باور فریدریش اشلایر ماخر (1768-1834م)،انسان در تجربۀ عادی و احساسات دینی خود
خدا را درمییابد و خود را کاملاً نیازمند و وابسته به او احساس میکند. در دیدگاه
او، باور به تثلیث متضمن مواجهه با دو جنبۀ خداوند است:ذات پوشیده و پنهان او، و
خدایی که در عالم ظهور کرده است.ذات پنهان او در این عالم به شکل طبیعت الاهی در دو
صورت با طبیعت بشری متحد شده است: نخست به صورت فردی در پیکر مسیح، و دیگر به صورت
جمعی و در قالب اتحاد روحالقدس با جامعۀ معتقدان مسیحی.
اما به باور کارل بارث، خداوند در ذات خود سه گانه است و این سه گانگی را در عالم،
ظاهر ساخته است. چنان که میتوان گفت که این ظهور انعکاس تاریخی آن چیزی است که او
در ازل بوده است. به این ترتیب، خداوند خود ظاهر کننده و ظهور است و وظیفۀ انسان آن
است که رمز این تجلی را دریابد. با این همه، بشریت به سبب آلوده بودن به گناه ، به
خودی خود امکان درک و تبیین این تجلی را ندارد و از این رو است که خداوند از طریق
روحالقدس، امکان شناخت این ظهور و در واقع، امکان شنیدن کلام خداوند را فراهم
میآورد. پس خداوند خود علاوه بر ظاهر کننده و ظهور، ظاهرشدگی نیز هست. به بیان
دیگر، پدر متجلی شونده، پسر حقیقت عینی تجلی، و روحالقدس حقیقت ذهنی آن است. چنین
نیست که این 3 اقنوم تجلی خدای پنهانی باشند که دارای وحدتی کامل و بدون تمایز است،
بلکه این 3، تجلی خدای مسیحیاند که خود در ذات خود، تثلیث است.
قرآن کریم و آموزۀ تثلیث
مسیحیت یکی از اصلیترین ادیان پیش از اسلام است که در قرآن کریم به تعالیم آن، از
جمله تثلیث، توجه شده است.
روشنترین نقد قرآن دربارۀ تثلیث در سورۀ مائده است، آنجا که میگوید:
« لقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ
ثَلثَةٍ وَ مَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّآ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَ إِن لَّمْ ینتَهُواْ عَمَّا
یقُولُونَ لَیمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِی»
(مائده/73)
همانا کفر ورزیدند آنان که گفتند الله سومین از سه است، در حالی که خدایی جز خدای
واحد نیست.
در ادامۀ همین عبارت، از عاقبت چنین باوری بیم داده شده، و از صاحبان این باور، به
توبه و استغفار دعوت شده است:
« أَ فَلَا یتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ یسْتَغْفِرُونَهُ وَ
اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (مائده/74)
یا به سوى خدا بازنمىگردند، و از او طلب آمرزش نمىکنند؟
(در حالى که) خداوند آمرزنده مهربان است.
سپس چنین آمده است که:
«ما الْمَسِیحُ ابْنُ
مَرْیمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ
کَانَا یأْکُلَانِ الطَّعَامَ انظُرْ کَیفَ نُبَینُ لَهُمُ الْأَیاتِ ثُمَّ انظُرْ
أَنَّى یؤْفَکُونَ» (مائده/75)
مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده (خدا) بود
پیش از وى نیز، فرستادگان دیگرى بودند، مادرش، زن بسیار راستگویى بود، هر دو، غذا
مىخوردند. بنگر چگونه نشانه را براى آنها آشکار مىسازیم! سپس بنگر چگونه از حق
بازگردانده مىشوند!.
در آیه با تاکید بر این که هر دوی آنها "غذا میخوردهاند" بر انسان بودن آنان
تأکید شده است.
واضحترین تعبیر دربارۀ نسبت مسیح با الله در تثلیث، در آیهای از سورۀ توبه بیان
شده است، آنجا که گفته شده است مسیحیان مسیح را پسر خدا میپنداشتهاند:
«وَقَالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ
النَّصَرَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذَ لِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَ هِهِمْ
یضَاهُِئونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى
یؤْفَکُونَٰ» (توبه/30)
یهود گفتند: «عزیر پسر خداست!» و نصارى گفتند: «مسیح پسر خداست!» این سخنى است که
با زبان خود مىگویند، که همانند گفتار کافران پیشین است خدا آنان را بکشد، چگونه
از حق انحراف مىیابند.
در آیۀ بعدی، اشاره به این است که اهل کتاب، احبار و رهبان خود و نیز مسیح پسر مریم
را جز الله به ربوبیت گرفتهاند:
«اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا
مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَمَآ أُمِرُواْ إِلَّا
لِیعْبُدُواْ إِلَهًا وَ حِدًا لآَّ إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَنَهُ عَمَّا
یشْرِکُونَ» (توبه/31)
(آنها) دانشمندان و راهبان خویش را
معبودهایى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را در حالى که
دستور نداشتند جز خداوند یکتایى را که معبودى جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه
است از آنچه همتایش قرار مىدهند!
در آیۀ دیگری به وضوح چنین بیان شده است اینکه افزون بر حضرت مسیح، دربارۀ مادرش،
مریم نیز اندیشۀ غلو آمیزی وجود داشته است:
«وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یاعِیسَى
ابْنَ مَرْیمَ ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَأُمِّىَ إِلَهَینِ مِن
دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یکُونُ لِى أَنْ أَقُولَ مَا لَیسَ لِى
بِحَقٍّ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَ لَآ
أَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلّامُ الْغُیوبِ»
(مائده/116)
و آن گاه که خداوند به عیسى بن مریم
مىگوید: «آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را بعنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب
کنید؟!»، او مىگوید: «منزهى تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم!
اگر چنین سخنى را گفته باشم، تو مىدانى! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهى و
من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم! بیقین تو از تمام اسرار و پنهانیها با
خبرى.
برخی از مستشرقان نیز با تکیه بر آیات قرآنی، تثلیث مورد اشاره در قرآن را ناظر به
الله، مسیح و مریم دانستهاند. به طور کلی، قرآن با نفی هر نوع ویژگی خدایی در
مسیح، بدین نکته اشاره کرده است که مسیح خود از آن استنکاف ندارد که "بنده" خداوند
باشد. در واقع، موضع قاطع اسلام در برابر باور مسیحیت در پسر خدا بودن مسیح (ع)،
زمینهساز آن بوده است تا تاکید بر انسان بودن و دور ساختن مسلمانان از غلو دربارۀ
شخصیت پیامبر (ص) از آموزههای اصلی اسلام بوده باشد.
منبع:
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظرکاظم موسوی بجنوردی