كلمات كليدي : جاماسپ، گشتاسپ، زردشت، هووگوَ، فرَش اوشترَ، اسفنديار، ارجاسپ، پيشگويي، جاماسپ نامه، يادگار جاماسپي، اوستا
نویسنده : سلمان علي ياري بابلقاني
«جاماسپ» (در اوستایی: Jamaspa-، در پهلوی: Jamasp)، احتمالا به معنی «دارای اسبان داغ خورده»[1]، نام وزیر و مشاور گشتاسپ، فرزانهای دانا و پیش-بین و نیز سرهنگی دلیر و مبارز است. او از خاندان هووگوَ و داماد زردشت و شوهر سومین دختر او «پوروچیستا» است.
جایگاه برجستهی جاماسپ در دین زرتشتی
جاماسپ از نخستین گروندگان به زردشت است و دانش بیکران خود را از او آموخته و الهام گرفته است و پس از وی موبدان-موبد و پیشوای جامعۀ زردشتی است. در گاهان[2]،
زردشت برخی آموزههای خود را مستقیما خطاب به جاماسپ بیان میکند، فرَوَهر او در اوستا (فروردین یشت) ستوده شده[3] و پس از زردشت، تنها کسی است که بر همه چیز آگاه است. آگاهی و دانایی او بیش از هر چیز، در پیشگویی هایی اوست و در دو متن «یادگار جاماسپی» و «جاماسپ نامه»، که منسوب به اوست، و برخی متون پهلوی و متون دورۀ اسلامی، این پیشگوییها آمده است؛ جاماسپ از سرانجام تلخ پیروان دین زردشت، انحطاط اخلاقی مردمان، قحطی، جنگ و چیرگی فرومایگان خبر میدهد[4]، کشته شدن 23 پسر و برادر گشتاسپ، در جنگ با ارجاسپ را از پیش میداند و از آمدن اسکندر و بیداد او از پیش آگاه بوده. او کشتهشدن اسفندیار بدست رستم را نیز پیشگویی میکند. در متون دورۀ اسلامی، این پیشگویی، عامل انگیزش گشتاسپ در گسیل اسفندیار به جنگ رستم دانسته میشود و به همین دلیل، جاماسپ فرزانه، شایستۀ سرزنش و نفرین خوانده میشود.
خاندان و بستگان جاماسپ
جاماسپ از خاندان هووگوَ (Hvogva-) است که ایزدبانوی «اناهید» (در اوستایی: Anahita-؛ در پهلوی Anahid) ثروت و خواستۀ بسیار به آن میبخشد[5]. برادر او «فرشَ اوشترَ» (Frashaoshtra-) که مردی فرزانه است و فرَوَهر او در اوستا ستوده میشود، پدر-زن زردشت است[6] و خود داماد زردشت و شوهر سومین دختر او، «پوروچیستا» (Pourucista-) است[7] و طبری نقل میکند که برخی ایرانیان جاماسپ و زردشت را از یک تخمۀ و از نژاد منوچهر میدانستهاند[8].
بنابر «روایات داراب هرمزدیار»، نام پدر او «هبوب» بوده که با گشتاسپ خویش بوده است[9]. یکی از فرزندان او «هنگ اوروش» (اوستایی Hanghaurush، پهلوی Hangorush)، نام دارد که فرَوَهر او در اوستا ستوده میشود[10]. در متن پهلوی «یادگار زریران»، از پسر جاماسپ به نام «گرامی-کَرد» (پهلوی: Gramig-kard) نام برده شده که از پهلوانان و یاوران سپاه گشتاسپ در جنگ با ارجاسپ است و درفش سپاه (درفش پیروزان) را به دندان دارد و با دو دست کارزار میکند[11].
این نام را «ثعالبی» نیز «گرامی-کرد» آورده[12] اما در شاهنامه به صورت «گرامی» آمده است.
بنابر روایت فردوسی، او در میانۀ کارزارِ سپاه گشتاسپ و ارجاسپ، چون درفش کاویانی را فتاده میبیند آن را برداشته و گرد و خاک از آن میزداید و بر میافرازد، سپاهیان ارجاسپ وی را دوره کرده و دست او را به شمشیر میاندازند، پس گرامی درفش را به دندان میگیرد و با یک دست گرز میزند تا وی را بر خاک فکنده و میکشند[13].
جاماسپ و آموزههای زردشت
گذشته از پیوند خانوادگی، جاماسپ شاگرد زردشت است و دانش بیکران خود را از او آموخته و الهام گرفته است و پس از وی موبدان-موبد و پیشوای جامعۀ زردشتی است[14].
زردتشت در گاهان، (یسن 46 بند 17) جاماسپ را خطاب قرار داده و میگوید که خویشکاریها و نیایشهای او را، در فرمانبرداری از هرمزد، به او اعلام خواهد کرد[15] و در جای دیگر (یسن 49 بند 9) اندیشه خود، پیرامون پیوستگی با اشه، را خطاب به شخص جاماسپ بیان میکند[16].
چنانکه در کتاب پنجم دینکرد آمده، جاماسپ برخی آموزههای زردشت را نوشته بود که به همراه اوستا و زند[17]، به زر نوشته بر پوست گاو، در گنجینه شاهی نگهداری میشده[18]. بنابر روایتهای دینی زردشتی، در مجلسی که گشتاسپ به دین زردشت باور میآورد، زردشت به گشتاسپ «مَی» میدهد و او مدهوش شده و جایگاه آن جهانی خود را میبیند، به پشوتن «شیر» داده و او بیمرگ میشود، به اسفندیار «دانۀ انار» داده و او رویین-تن میشود و به جاماسپ نیز «بوی» میدهد که بر اثر آن همۀ دانشها بر وی آشکار میشود.[19]
در روایتی دیگر، چون گشتاسپ از جاماسپ میپرسد که این دانش را چگونه بدست آورده، جاماسپ پاسخ میدهد که این دانش از اقبال و فره گشتاسپ و از دریای دانش زردشت بدو رسیده است که چندین سال شاگردی او را کرده است[20].
بنابر روایت طبری، چون زردشت در دربار گشتاسپ با پیامبری از بنیاسرائیل مباحثه میکرد، جاماسپ نیز حضور داشته و از این رو جاماسپ دانش-ور نامیده شده است[21] و پس از کشتهشدن زردشت، گشتاسپ، او را جانشین زردشت کرده و به سرپرستی آتشکدهها میگمارد[22].
جایگاه دینی جاماسپ
جاماسپ و برادرش" فرَش اوشترَ" جزء نخستین گروندگان به زردشتاند[23] و در کنار زردشت و گشتاسپ از جمله پیشوایان دین است و ایشان در بهشت، بهترین و روشنترین جایگاه را دارند[24]. او آشکارا به دین عمل میکند و از روی میل نیکوکاران را آموزش میدهد[25].
فرَوَهر جاماسپ در اوستا (فروردین یشت) ستوده شده[26] و در گاهان (یسن 50 بند 18-19) آمده است که او آموزهای را که جستجوی فرّه را در بر دارد، برگزید، او با «اَشَه» (=راستی)، نیرویی را برگزید که داراییِ اندیشۀ نیک را در بر دارد[27]. زردشت بر گشتاسپ آفرین خوانده و دعا میکند یکی از فرزندان گشتاسپ، مردی چون جاماسپ شود و خود گشتاسپ نیز چون جاماسپ دلیر شود[28] و چنانکه در اوتا (آبان یشت) آمده، جاماسپ چون لشگر دیو-پرستان را که سپاه-آراسته پیش میآمدند، دید، صد اسب و هزار گاو و دههزار گوسفند برای ایزدبانوی آناهید قربانی کرد و از او خواست تا پیروزی بزرگی، چون پیروزی دیگر آریاییان بدو ببخشد[29].
دانایی و پیشگوییهای جاماسپ
پس از زردشت، جاماسپ تنها کسی است که بر همه چیز آگاه است. او نجوم نیک میدانسته و طبق نقلهای موجود، در فارس بر کوهی، عمارتی از آهنربا ساخته بوده که اگر کسی چیزی از ویرانههای آن میربوده، تا آن را باز نمیگردانده، نمیتوانسته از عمارت بیرون رود و اگر صاحب منصبی گستاخی کرده و سواره از برابر این عمارت میگذشته، در همان سال از منصب میافتاده است[30].
جاماسپ بیدَخش (=وزیر اعظم) دانا و بینا و شناسا و مشاور نظامی و موبدانموبد گشتاسپ است و در آن روزگار کس به دانایی او نبوده و شاه در هر کاری با او رایزنی میکند و پیشبینی و پیشگویی او را میخواهد. نهان بر او آشکار است و چنان داناست، که چون ده روز باران ببارد، داند که چند سرشک (=قطره) باریده است و داند که کدام گیاه روز و کدام شب میشکفد و کدام هوا آب دارد و کدام ندارد، که در کارزار کشته خواهد شد و که زنده خواهد ماند[31].
دانایی و فرزانگی برتر جاماسپ، بیش از هرچیز در آگاهی او از آینده جلوه میکند؛ در شاهنامه جاماسپ ستارهشناس، فالگو، ستارهشمار، با دانش و کسی که نهان بر او آشکار است خوانده میشود[32].
او کشته شدن 23 پسر و برادر گشتاسپ از جمله زریر، برادر و سردار سپاه او و فرشاورد، پسر او را در جنگ با «ارجاسپ» و نیز کشته شدن اسفندیار، دیگر فرزند گشتاسپ، در جنگ با رستم را از پیش میداند[33] و از آمدن اسکندر از پیش آگاه بوده و بخشی از کتابهای ایرانیان در زمان او و زردشت نوشته شده و به هند و چین برده میشوند و از گزند آتش کتابسوزی اسکندر در امان میمانند[34].
نوشتههای منسوب به جاماسپ
گذشته از سخنان و پیشگوییهای پراکندۀ منسوب به جاماسپ، که در متون پهلوی و متون اسلامی آمده، در میان متون زردشتی، دو متن جداگانه به جاماسپ منسوب است. یکی «جاماسپنامه» که بخشی از آن به پهلوی باقی مانده است. این کتاب پاسخهای جاماسپ به پرسشهای گشتاسپ است. برخی از سؤالاتی که در این کتاب به پاسخ آنها پرداخته شده عبارتند از اینکه دین زردشتی تا چند سال رواج دارد و پس از آن چه دوره و زمانه ای فرا میرسد و با چه بدبختیهایی همراه است، آفتهای گوناگونی که مردم دچار آن میشوند چیست، رِستاخیز چگونه خواهد بود و پرسشهای دینی دیگر. دیگری کتابی است به نام «یادگار جاماسپی» که تحریر پازند (متن پهلوی به خط اوستایی) و پارسی آن در دست است که با توصیفی از دانایی جاماسپ آغاز میشود و پاسخ به پرسشهایی کلامی و دینی را دربر میگیرد. مانند این که آن چیست که همیشه بوده و هست و خواهد بود؟ نخستین آفریدۀ مینوی و گیتیای کدام بوده؟ نخستین فرمانروا که بوده و روش هر کدام از فرمانروایان چگونه بوده است؟ چگونگی مردمان شش اقلیم، مردم البرز، مردم هندوستان، مردم چین، تازیان و...، اینکه هرمزد چرا مردمانی را که میدانست به دوزخ خواهند رفت، آفرید؟ و نیز پاسخ به پرسشهایی در بارۀ دورۀ رواج دین و رخ دادهای پس از آن[35].
جاماسپ در متون اسلامی
در متون اسلامی، جاماسپ در کنار آن که فرزانهای دانا و پیشبین و رزمآرایی دلیر و هوشمند است[36]، در ماجرای کشتهشدن اسفندیار گناهکار دانسته میشود؛ در جریان جنگ گشتاسپ و ارجاسپ، بدگوییهای بدخواهان، بدبینی گشتاسپ را بر میانگیزد و اسفندیار، فرزند و پهلوان سپاه خود، را به بند میافکند، پس ارجاسپ زمان را شایسته دانسته و تاخت و تاز از سر میگیرد و میدان بر ایرانیان تنگ میکند.
گشتاسپ که درمانده گشته، پند جاماسپ فرزانه را میپذیرد و بند از اسفندیار بر میدارد تا وی را یاری دهد، اسفندیار نیز به شرط آنکه پس از پیروزی تاج و تخت بدو واگذار شود به جنگ ارجاسپ میرود، هفت خوان را پشت سر گذاشته، ارجاسپ را کشته و خواهران و درفش کاویان را باز پس میگیرد، اما گشتاسپ، که آز پادشاهی دارد و بنابر پیشگویی جاماسپ از سرانجام رودررویی اسفندیار با رستم آگاه است، از وی میخواهد تا پیش از واگذارکردن پادشاهی، رستم را که سرکش شده، به بند کرده و به دربار آورد و در این واپسین دام گشتاسپ اسفندیار یل، در نبرد با رستم کشته میشود[37].
پس اسفندیار، دَم مرگ، هنگامی که بهمن را به رستم میسپارد، جاماسپ را دشنام گفته و «گم بوده نام» میخواند و او را نیز، مانند پدرش گشتاسپ، در کشتهشدن خود گناه کار میداند. پشوتن، برادر اسفندیار، نیز چون خبر کشتهشدن اسفندیار را میشنود جاماسپ را دروغگو و بدکیشی میخواند که با پیشگویی خود گشتاسپ را به کشتن اسفندیار برانگیخته است.[38]