24 آبان 1393, 14:7
كلمات كليدي : ديو، دين زرتشتي، ودايي ، سغدي، هندواروپايي
نویسنده : اميرعمادالدين صدري
واژه دیو، واژهای بسیار کهن است و در هندواروپایی آغازین به صورت *deiwós به معنای «خدا» آمده است. این واژه از ریشه *diw/dyu «درخشیدن» گرفته شده است. *deiwós در نظر هندواروپاییان نشاندهنده خدای روشنایی آسمان یا روز است. در زبانهای گوناگون هندواروپایی این واژه به معنای خدا به کار رفته است: سنسکریت ودایی devá-، فریگی باستان devos، اسکان deívā-، مساپیک deiva، ونسی deivos، ژرمنی باستان *tīwaz، ایرلندی باستان día، پروسی باستان deiws، لیتوانیایی diẽvas، یونانی zeus (لقب خدای خدایان) و لاتین dues (فرانسه dieu). تنها در دو شاخه اسلاوی و ایرانی این واژه به معنای دیو یا موجود بدکار آمده است: اوستایی daēva- و اسلاوی باستان pŭ.[1]
در دوران ودایی هند خدایان به دو گروه تقسیم میشوند: گروه نخست که اسورهها نام دارند خدایان فرمانروا و روحانی بودند که برترین آنها ورونه بوده است. گروه دوم که devaها نام دارند خدایان ارتشتار و جنگجو بودند که ایندره برترین آنها بوده است. در آغاز این دو گروه خدایان باهم همزیستی داشتند، اما رفتهرفته در برابر هم قرار میگیرند و کمکم در سرودهای متاخر از دشمنی میان آنها سخن رفته است. در متنهای متاخرتر هندی رقابت این دو گروه آشکارتر میشود و خدایان گروه deva منصب خدایی خود را نگه میدارند، اما گروه دیگر یعنی اسورهها از سریر خدایی به مرتبه ضدخدایی پایین آورده میشوند. تنها برخی مهمترین اسورهها مانند ورونه به دسته دیگر پیوستند و در کنار devaها قرار گرفتند. در وداهای متاخر، اسورهها به صورت موجودات نابکار در میآیند. در سرزمین ایران وارونه این حرکت انجام شد. با ظهور زرتشت اسوره هندوایرانی به اهوره تبدیل میشود و با معنای سرور به عنوان لقب مزدا خدای بزرگ زرتشتیان میشود و دیگر اسورهها عنوان ایزد یا بغ میگیرند و دیوان گروهی از پروردگاران هندوایرانی قدیم میگردند که از دید زرتشت، گمراهکننده و مردود هستند. ارزشمندی طرد دیوان در دین زرتشتی تا آنجاست که اقرار به دین زرتشتی پرستش اهورهمزدا و نفی پرستش دیوان است و یکی از 21 نسک اوستا وندیداد یعنی قانون ضد دیو نام دارد. از مجموعه دیوهای کهنه آریایی تنها بهرام که لقب ایندره بوده است به مجموعه ایزدان زردشتی وارد شده است. دیوها رد ایران نخست به صورت خدایان بیگانه و سپس خدایان دشمن در میآیند و سرانجام به مفهوم امروزی موجود نابکار بکار رفته است.[2]
دیو در اوستا daēva- و در فارسی باستان daiva- و در پهلویdēw آمده است. از دیوها در اوستا و متون پهلوی به طور پراکنده یاد شده است کاملترین فهرست دیوها در اوستا در وندیداد فرگرد نوزدهم آمده است و در پهلوی در بندهش بخش دوازدهم (بر پایه ترجمه بهار ). اکنون سیاههای از دیوهای زرتشتی میآوریم : یکی اهریمن است. در فرگرد نوزدهم آمده است که اهریمن دیو دیوهاست. او هماورد هرمزد (اهورهمزدا) در جنگ نیکی و بدی است.
پس از اهریمن، سردیوان هستند که کماریکان یا کمالگاندیوان نامیده میشوند.
آنها را شش یا هفت تا دانستهاند در برابر امشاسپندان و عبارتند از: 1- اکومن (اوستایی aka-manah-) دشمن بهمن امشاسپند است. کار او بداندیشی و ناآشتی دادن به آفریدگان است. 2- ایندره (اوستایی indra-) دشمن "اردیبهشت امشاسپند" است. کار او بازداشتن نیکویی کردن از آفریدگان است. 3- ساوول (اوستایی sāuru-) دشمن "شهریور امشاسپند" است. کار او پادشاهی بد و ستم و بیداد است. 4- ناگهیس (اوستایی nāonhaiθya-) دشمن "سپندارمذ امشاسپند" است. کار او بازداشتن خرسندی (=قناعت) از آفریدگان است. 5- تریز (اوستایی tairi) دشمن "خرداد امشاسپند" است. کار او آمیختن گیاهان و دامها به زهر است. 6- زریز (اوستایی zairi) دشمن "امرداد امشاسپند" است. کار او ساختن زهر است. 7- دیو خشم (اوستایی aēšma-) دشمن "سروش" است.
اکنون به دیوهای پایین ردهتر میپردازیم: اکه تش (اوستایی akataša-) دیو انکار است. بوت/بود (اوستایی būiti) دیوی است که نماد بتپرستی است و در بندهش آمده است که او را در هندوستان میپرستند. "ترومد"، دیوزن آفریننده نخوت و تکبر و ترمنشی است. "میهوخت (میتوخت)" نماد دیوی گفتار نادرست و آورنده گمان است. "ویزرشدیو" همکار استویهات دیو است که با روان درگذشتگان در آن سه شب که به گیتیاند نبرد کند و آنان را ترساند. او بر در دوزخ نشیند و روان گناهکاران را با زنجیر تا پل چینود میکشد. "اودگدیو"، دیوزنی است که مردم را به سخن گفتن در جایی که باید سکوت کرد وامیدارد.
"زرمان" دیو پیری است و نفس مردمان را بد میکند. "چشمک" دیوی است که موجب گردباد ، زمین لرزه و ویرانی میشود.
"ورن" دیو شهوت است. "بوشاسپ" دیو خواب مفرط و تنبلی است. "سیج" دیو درد و بلاست. "آز" دیوی است که صفتش سیری ناپذیری است. آز و ورن از دیوهای بزرگ به شمار آمده اند. "پنی" دیو خست است. "نسو" دیوی است که به بدن انسان در حال مرگ وارد میشود و آن را ریمن و ناپاک می کند. "فریفتار دیو"، دیوی است که مردم را بفریبد. "اسپزگ" دیو سخنچینی و غیبت است."اَناست" دیو زورگویی و تباهی است. "آگاش" دیو شورچشمی است که مردم را چشم زند. "اَستویهات"، که وای بدتر است، جان را میستاند. "اَپوش دیو"، دیو خشکسالی است و با ایزدان بارانساز چون "تیشتر" نبرد کند. اِسپَنجَروش همکار "اپوشدیو" است. "کوندگدیو" بدون ماده سکرآور، مردم را مست میکند. "جه (یا جهی)" دیوزنی است که نماد همه پلیدیها و آلودگیهای زنانه است. او اهریمن را به یورش دوم برمیانگیزد. "هیز" دیو قحطی و خشکسالی و نایابی است. "ملکوس" دیوی است که در پایان هزاره اوشیدر سرما و زمستان سخت بوجود میآورد.[3]
دیو در زبان سغدی δēw با املاهای گوناگون δyw (سغدی مانوی و بودایی) و dyw (سغدی مسیحی) آمده است. در "سغدی مسیحی" به معنای معمولی دیو است و در "سغدی مانوی" مانند "فارسی نو" در معنای دیو و اهریمن آمده است. δēw و ترکیباتش در "سغدی بودایی" کاربرد دوگانه خوب و بد دارد. گاهی تحت تأثیر فرهنگ ایرانی معنای دیو و اهریمن دارد و گاهی تحت تاثیر فرهنگ هندی-بودایی معنای آسمان و ایزد و خدا میدهد.[4]
در زبان فارسی نو گهگاه مفهوم دیو با واژههای غول و جن آمیخته شده است. در تفسیر طبری دیو در ترجمه شیطان و جن آمده است. اکنون نگاهی به نام چند دیو از شاهنامه میاندازیم: دیو سیاه (شاهنامه خالقی:خروزای) کشنده سیامک است. رستم، "ارژنگدیو" و "دیو سپید" را به ترتیب در خوانهای ششم و هفتم میکشد و با چکاندن خون او در چشمان کیکاوس و همراهانش، آنها را بینا میکند. "اکواندیو"، دیوی است که هماره خلاف و عکس آنچه از او طلب میشود انجام میدهد و سرانجام به دست رستم نابود میشود.[5]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان