كلمات كليدي : ابن حزم، اندلس، نيازهاي اساسي، زكات و ماليات، نظامهاي اراضي، اموي، ظاهريه
نویسنده : حسين كفشگر جلودار
ابومحمد علیبن ابوعمر احمدبن سعیدبن حزم القرطبی الاندلسی معروف به «ابنحزم ظاهری» ایرانی الاصل و از بزرگان، سیاستمداران و دانشمندان اندلس است و جدش از بردگان آزاد شده یزیدبن ابىسفیان برادر معاویه بود.[1] ابنحزم در آخرین روز ماه مبارک رمضان سال 384 هجری (نوامبر 994 میلادی) در قرطبه بهدنیا آمد.[2] پدر او وزیر ابوعامر، ملقب به المنصور، یکی از امویان در آن دیار بود و بههمین دلیل کودکی خود را به نعمت و در دربار گذراند.[3] همین مسئله، باعث شد که ابنحزم در طول دوران زندگیاش بارها وفاداری خود را به امویان به اثبات برساند و وزارت بسیاری از آنان را بهعهده گیرد. هنگام سقوط امویان در شام (132ق /750م) و هجرت آنان به اندلس، این خانواده نیز همراه آنان به آنجا کوچ کرده و در غرب اندلس ساکن شدند. ابنحزم تا حدود سال 420 هجری به زندگی سیاسی خود ادامه داد، اما با پایان دوران خلافت «هشامبن محمد المعتمد باللّه» آخرین خلیفه اموی در اندلس او نیز زندگی سیاسی را کنار نهاد و خود را وقف کارهای علمی کرد.[4] در همان ابتدا در ادبیات و اخبار گذشتگان و شعر و در منطق و اجزای فلسفه به استادی رسید. در علوم نقلی نیز تبحر فراوانی یافت، بهطوریکه کسی مانند وی ماهر در آن یافت نمیشد و در فروع دین و نه در اصول، بسیار در اندیشهی ظاهری زیادهروی نمود. بههمین خاطر وی را از فقهای مکتب ظاهری (کسانی که اخذ به ظاهر ادله میکنند) میدانند.[5]
وی اندیشههای تمسک به ظواهر آیات قرآن را رایج ساخت و اندیشه ظاهری در زمان وی گسترش فوقالعادهای در آندلس و مغرب پیدا کرد.[6] علاوهبر این، وی در علومی دیگر (مانند فقه و اصول و کلام و علوم شرعیه، نظم و نثر، علم منطق و طب و ...) نیز تبحر پیدا کرد؛ تا جاییکه هیچکس در اندلس بهاندازه وی معروف نبود.[7]
ابنحزم همچنین، شش دین (مسیحیت، یهودیت، صابئین، آیین مانی، آیین مجوس و آیین براهمه یا هندوئیسم) را با رویکردی اسلامی، بررسی و مطالعه کرده و به انتقاد از عقائد آنها پرداخته است. او سرانجام در سن هفتاد و یک سالگی در سال 456 هجری در روستای «منته لیشام واقع در سویل اسپانیا»، از دنیا رفت.[8]
آثار و تألیفات ابنحزم
ابورافع، پسر ابنحزم پس از مرگ وی اعلام کرد که وی 400 اثر از خود بهجای گذاشته است که این آثار مکتوب بالغ بر 80000 صفحه میشود.[9] این آثار شامل مباحثی در تاریخ و ساسیت و ادیان (کتاب الإمامة والسیاسة؛ جوامع السیرة؛ رسالة فی فضل الأندلس وذکر رجالها؛ رسالة فی أسماء الخلفاء والولاة وذکر عددهم؛ رسالة فی ذکر أوقات الأمراء أو أیامهم بالأندلس)؛ فقه و اصول (رسائل، المحلی، رسالة فی رد القیاس و الاستحسان، الاحکام فیاصول الاحکام و ...)؛ تفسیر (الناسخ والنسوخ فی القرآن)؛ منطق و فلسفه و کلام (الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، الاصول و الفروع، رسالة المفاضلة بین الصحابة) و در ادبیات عرب طوق الحمامة فی الألفة والآلاف میباشند.[10]
دیدگاههای اقتصادی ابنحزم
ابنحزم پیرامون مسائل اقتصادی زمانه خود بهطور کلی به چهار حوزه پرداخته وآنها را مورد بررسی قرار داده است؛ آنها عبارتند از:
1. مسئله نیازهای اساسی و فقر؛ ابنحزم به چهار دسته از نیازها اشاره دارد که بهعقیده وی از نیازهای ضروری بشری بوده و بهعنوان استانداردهای زندگی مطرحاند. این نیازها عبارتند از: خوراک، پوشاک، نوشیدنی و سرپناه یا مسکن.
ابنحزم دولت را مسئوول برآورده ساختن نیازهای اساسی میداند. وی همچنین برای اغنیا نیز وظیفهای خطیر مخصوصا در مناطق سکونت آنها قائل است و آنها را مسئول برآورده ساختن نیازهای فقرا میداند.[11]
2. زکات؛ ابنحزم در بحث پیرامون زکات به موقعیت ممتاز این نهاد و نقش طبقه غنی جامعه در از بین بردن فقر در میان فقرا و تهیدستان اشاره میکند. بهعقیده ابنحزم اگر کسانیکه توانایی پرداخت زکات را دارند از پرداخت آن خودداری کنند، بر دولت اسلامی لازم است که چه از طریق مسالمتآمیز و چه به طریق اجبار، این زکات را دریافت کند و چنانچه پرداختکننده زکات از آن اجتناب ورزد، حتی علیه او به جنگ برخیزد و اگر کسی ضرورت زکات را انکار نماید میتوان بهعنوان مرتد با وی برخورد کرد. ابنحزم بهاندازهای به پرداخت زکات اهمیت قائل میشود که معتقد است اگر شخصی در طول زندگی خود زکات را پرداخت نکند، لازم است که پس از مرگ وی از دارایی و ماترکش زکات را برداشت نمایند و اینچنین زکاتی در حقیقت نوعی بدهی به خداوند متعال است.[12] البته این بیشتر یک حکم فقهی است تا یک تأکید و توصیه اقتصادی؛ اما این حکم فقهی، آثار اقتصادی غیر قابل انکاری در جامعه اسلامی دارد.
3. مالیاتها؛ ابنحزم بهشدت نگران مسئله عدالت در نظام مالیاتی بود. بهعقیده وی پیش از وضع هر نوع مالیاتی، باید مصالح مردم در نظر گرفته شود. همچنین این مصالح در جمعآوری مالیات نیز باید مدنظر قرار گیرد؛ زیرا این مردم هستند که پرداختکننده مالیاتاند؛ برای همین هر نوع ضرر و زیانی که بر مردم وارد گردد، در نهایت اثر خود را بر کل نظام و بالتبع، جمعآوری مالیات خواهد گذاشت. "میل به پرداخت مالیات" در تئوریهای مالیه عمومی بههمین معنا است.[13]
4. نظریه نظامهای ارضی؛ ابنحزم در میان فقهای بزرگ اسلامی تنها فقیهی است که اجاره دادن زمینهای زراعی را ممنوع دانسته است.[14] وی معتقد است کارگری که در زمین زراعی مشغول بهکار است، همانند صاحب ملک مورد احترام است. بهعقیده وی اجاره زمین، بهصورت تعیین سهمی از پیش تعیینشده محصول برای صاحب آن، غیر قانونی و حرام است و در این مورد، فرقی نمیکند که زمین در مقابل بخشی از محصول یا اینکه درمقابل پول و یا بهروشی مشابه اجاره داده شود. نقل شده است که ابنحزم در جایی گفته است «ضروری است که هر فرد در درجه اول، خود در زمین زراعیش بهکار بپردازد و اگر قادر به این کار نبود، باید آن زمین را بدون اخذ هرگونه اجاره بها و یا پولی به فرد دیگری واگذار کند و در نهایت، اگر انجام این عمل ممکن نبود باید زمین زراعی را بدون استفاده باقی بگذارد».[15]
ابنحزم و سوسیالیسم[16]
برخی از سوسیالیستها بهخاطر برخی عقاید ابنحزم لقب «سوسیالیسم مسلمان» را به او دادهاند؛ عمدهترین دلایل آنها عبارتند از:
1) تلاش ابنحزم برای بهبود رفاه عمومی مردم؛
2) پیشنهاد وی برای وضع مالیات بر طبقه اغنیای جامعه؛ تا این گروه نقش خود را در تخفیف فقر فقرا و مستمندان بهدرستی ایفا کند؛
3) لزوم دخالت دولت در مواقع ضروری و با وضع مالیاتهای مختلف برای کاهش فقر در جامعه؛
4) نگرانیهای ابنحزم از منافع عام مردم بهرغم آنکه وی از خانواده اصیل بوده و در دوران سه حاکم مختلف پست وزارت را بر عهده داشته است.
با دقت در هر چهار دلیل، مشخص میشود که ابنحزم در کنار فقرا و در مقابل اغنیا قرار گرفته است. بهعلاوه وی تأکیدی نیز بر دخالت دولت داشته که خود مزید بر علت است. البته با توجه به نکات زیر میتوان به تصحیح این دیدگاه غلط پرداخت:
1) ابنحزم فقط بهخاطر رضای خداوند متعال و برقراری عدالت است که اینگونه مباحث را مطرح ساخته و هیچ نکتهای از مسئله تحلیل تضاد طبقاتی در مباحث او ملاحظه نمیشود.
2) سوسیالیستها وقتی به بحث پیرامون عقاید ابنحزم میپردازند، بهصورت گزینشی عمل کرده و مواردی را که نشانگر عقاید سوسیالیستی وی میشود را برمیشمرند؛ ولی هیچ اشارهای به مباحث تجارت که از سوی ابنحزم مطرح شده ندارند؛
3) بهعلاوه، شباهتهای موجود بین دیدگاههای ابنحزم و سوسیالیستها از پایه ایدئولوژیکی و فلسفی کاملا متفاوتی نشأت گرفته است.
ابنحزم و لیبرالیسم
همانند سوسیالیستها، لیبرالیستها هم مدعیاند که ابنحزم طرفدار دکترین لیبرالها بوده و دلایل آنها به شرح زیر است:
1. مخالفت ابنحزم با وضع هر نوع مالیات استثماری؛
2. مخالفت وی با وضع مالیاتهایی که در شریعت نامی از آنها نیامده است؛
3. مخالفت وی با وضع مالیات بر کالاها؛ زیرا باعث کاهش نرخ فروش و کاهش اثرات ضریب فزاینده خواهد شد.
با دقت در این دلایل میتوان بهراحتی دریافت که چرا اینگونه قضاوتهای نادرست در مورد ابنحزم صورت میگیرد. بهعنوان مثال مخالفتهای ابنحزم با مالیاتها بهدلیل پایبندی وی به مسائل شریعت است؛ نه عقاید لیبرالیستی و روح سرمایهداری. همچنین نگرانیهای وی در مورد رفاه کارگران و صنعتگران و تجار نیز بهدلیل دیدگاه وی در زمینه عدالت است نه اندیشههای لیبرالی.[17]