24 آبان 1393, 14:4
كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر، يهود، بني قريظه
نویسنده : عباس ميرزايي
غزوه در اصطلاح به جنگی گفته میشود که پیامبر(ص) خود فرماندهی آن را به عهده داشت.
غزوه بنیقریظه، سومین جنگ پیامبر(ص) با یهودیان مدینه به شمار میرود، و در سال پنجم هجرت اتفاق افتاد.[1] یهودیان بنیقریظه به همراه یهودیان بنینضیر و بنیقینقاع از همپیمانان پیامبر(ص) به شمار میرفتند[2] که هر سه قبیله پیمانشکن شدند.[3] پیش از بیان غزوه بنیقریظه ابتدا این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که طبق پیمان پیامبر(ص) با این یهودیان، آنان حق هیچگونه فعالیتی علیه پیامبر(ص) و مسلمانان را نداشتند. با این حال یهودیان بنیقریظه در جنگ خندق(احزاب) نقض پیمان کرده و با مشرکان مکه در جنگ علیه مسلمانان همکاری کردند.[4] این رفتار بنیقریظه موجب شد، در طول جنگ ضربه روحی شدیدی بر مسلمانان وارد شود. قرآن کریم در اشاره به این موضوع میفرماید: «به خاطر بیاورید زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین [شهر] بر شما وارد شدند [و مدینه را محاصره کردند] و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود.»[5] از اینرو بعد از پایان جنگ خندق پیامبر(ص) به دستور خداوند، سپاهیان را به فرماندهی "علی بن ابیطالب(ع)" به سمت قلعههای یهودیان بنیقریظه فرماندهی کرد.[6] پیامبر(ص) لوای خود را به ایشان سپرد. در ادامه بلال را امر کرد تا ندا دهد که مسلمانان نماز عصر را جز در محله بنیقریظه بجا نیاورند،[7] بعد از مدتی قلعهها محاصره شد. محاصرهای که پانزده روز و بنا بر نقلی دیگر بیست و پنج روز به طول انجامید.[8] مسلمانان با مقابله اندک بنیقریظه روبرو شدند؛[9] ولی آنها سرانجام خود خواستار مذاکره و صلح با مسلمانان شدند. آنان خواستار آن بودند که رسولخدا(ص) مشابه همان برخوردی که با بنینضیر داشت، با آنان داشته باشد. به این صورت که تمام اموال و اسلحهها مال مسلمانان باشد، در مقابل از خون آنان گذشته شود. سپس همراه زنان و فرزندان خود مدینه را ترک کنند و هر کدام به اندازه یک بار شتر با خود ببرند. این درخواست با مخالفت پیامبر(ص) روبرو شد. از اینرو آنان دوباره طرح دیگری پیشنهاد دادند، مبنی بر اینکه، مسلمانان از خون آنان بگذرند، زنان و فرزندانشان به آنها واگذار شود و بدون هیچ مالی از مدینه بیرون بروند. این بار نیز پیامبر(ص) با خواسته آنان مخالفت کردند. پیامبر(ص) به بنیقریظه فرمودند: «فقط باید به حکم من گردن نهید.»[10]
یهودیان بنیقریظه که همه راهها را به روی خود بسته میدیدند، از طرفی محاصره نیز سختتر شده بود، از "ابیلبابه بن عبدالمنذر" به عنوان خیرخواهی، در خواست مشورت کردند.[11] ابیلبابه از مسلمانان بود و خود به همراه خانوادهاش نزد یهودیان بنیقریظه زندگی میکردند و از همپیمانان آنان به شمار میرفت. وی به آنان گفت: «اگر تسلیم شوید، بدانید که حکم پیامبر(ص) درباره شما ذبح ـ با اشاره به گردن خویش ـ است»؛ ولی از کار خود پشیمان شد. ابیلبابه در حالی که «انا لله و انا الیه راجعون» میخواند،[12] با خود میگفت: «به خدا و رسولش خیانت کردم.» و از قلعه بنیقریظه بیرون آمد. او بدون این که پیش رسولخدا(ص) برود به مسجد رفت و خود را با طناب به ستونی بست. ابیلبابه با خود عهد کرد، یا بمیرد یا اینکه خداوند توبهاش را بپذیرد.[13]
بعد از این جریان، یهودیان دوباره به مشورت نشستند. برخی از آنها پیشنهاد مسلمان شدن و برخی دیگر پیشنهاد جزیه را مطرح کردند که هیچ کدام مورد قبول واقع نشد.[14] آنان که ترس شدیدی سراسر وجودشان را فرا گرفته بود،[15] تصمیم بر قبول حکم پیامبر(ص) گرفتند و سرانجام یهودیان بنیقریظه تسلیم شدند. پیامبر(ص) "محمد بن مسلمه" را بر آنان گمارد، سپس مردانشان را کتف بسته در محلی نگه داشتند، زنان و بچههایشان را نیز در گوشهای دیگر جمع کردند و "عبدالله بن سلام" را مسؤول آنان نمودند. کالاها، اثاث، لباس و تمام سلاحها را گردآوری کردند. بیش از 1500 شمشیر، 300 زره، 2000 نیزه و 1500 سپر جمعآوری شد. در میان غنائم همچنین احشام بسیاری وجود داشت.[16] از سویی دیگر قبیله «اوس» که در دوران جاهلیت از همپیمانان بنیقریظه به شمار میرفت، اعتراض کردند. آنان به پیامبر(ص) میگفتند همانگونه که یهودیان بنیقینقاع را به "عبدالله بن ابی"، منافق، بخشیدی یهودیان بنیقریظه را نیز بر ما ببخشید و بر آنان همانند بنینضیر، بیرون رفتن از مدینه پس از تسلیم سلاحها و املاک آنها، حکم کنید. پیامبر(ص) نتیجه را بر حکمیت "سعد بن معاذ" بزرگ اوسیان، واگذار کرد، معترضین نیز استقبال کردند.[17] سعد بن معاذ را در حالی که مجروح بود، آوردند. او حکم به قتل جنگجویان، اسارت زنان و تقسیم اموال بنیقریظه کرد.[18] پیامبر(ص) درباره حکم سعد بن معاذ فرمود: «به تحقیق به حکم خداوند متعال حکم کرد، حکمی که از فراز آسمانهای هفتگانه مشخص شده بود.»[19]
درباره ابولبابه نیز باید گفت، پس از چند روز خداوند توبه او را نیز قبول کرد. او آن قدر صبر کرد تا به دست رسولخدا(ص) از ستونی که به «ستون توبه» معروف شد آزاد گردید.[20] همچنین باید گفت، در طول محاصره بنیقریظه رسولخدا(ص) "ابن ام مکتوم" را به عنوان جانشین خود در مدینه، انتخاب کرده بود.[21]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان