کلمات كليدي : تاريخ، امويان، قيس، سعد، امام علي(ع)، امام حسن(ع)، معاويه، مصر
نویسنده : سيد مرتضي مير تبار
قیس در زمان حکومت امام علی(ع)
بعد از رحلت پیامبر(ص)، قیس از جمله کسانی بود دوستدار و حامی امام علی(ع) بود و ایشان را جانشین به حق رسولالله(ص) میدانست. در دوران حکومت أمیرالمؤمنین آن حضرت او را به استاندارى مصر تعیین کرد و فرمانرواى پاک و منزه مصر گردید. قیس از شیعیان على(ع) و طرفداران و خیرخواهان او بود و طرف مشورت آن حضرت بود. او از جمله افراد مورد اعتماد امام بود و در بسیاری از مسائل، امام از وی بهره میجست.
قیس بن سعد از طبقه اول اصحاب امیرالمومنین(ع) به شمار میآید و از کسانی است که به خاطر دین و امام(ع) اخلاص ورزیدند تا آن که به دیدار حق شتافتند. در اخبار صحیح و ثابت آمده که قیس بن سعد بن عباده انصاری، صحابی رسول خدا(ص) و از زبدهترین یاران آن حضرت بوده است. وی از ده نفری است که پیامبر را یاری دادند و از گزیدگان دوستان امیرمؤمنان علی(ع) نیز بوده است. او هیچ گاه مرتد و مضطرب نشده و با ابوبکر بیعت نکرد.[1] با این که قیس، داماد و شوهر خواهر ابوبکر بود پا بر تعصب خانوادگی خود گذاشت و با وی بیعت نکرد.[2] او با قریبه، دختر ابی عتیق، خواهر ابوبکر ازدواج کرده بود.[3]
ابن ابی الحدید گفته است: قیس بن سعد از بزرگان شیعه امیرالمؤمنین علی(ع) و معتقدین به ولایت و محبت او بود. در تمام جنگها همراه آن حضرت و امام حسن(ع) بود و هنگامی که شایعه صلح توسط مزدوران معاویه در لشگرگاه امام پخش شد و همه روحیه خود را باختند وی با شهامت صلح با معاویه را نپذیرفت؛ اما پس از پذیرش صلح توسط امام(ع)، آن را پذیرفت. وی به امیرمؤمنان اعتقاد داشت و در دوستی او مخلص بود.[4]
امیرمؤمنان(ع) قیس بن سعد بن عبادة را به عنوان والى مصر از مدینه بدان دیار گسیل داشت. امام در نامه خود به مردم مصر نوشت: من قیس بن سعد انصاری را به عنوان امیر برای شما فرستادم؛ او را همراهی کنید و در اجرای حق یاریاش نمایید... او از زمره کسانی است که من از مسئولیت او راضی و صلاح و خیرخواهیاش را امید دارم.[5] قیس مردى صاحب نظر و مقتدر و زیرک و از پیروان و دوستان على(ع) بود.[6] ابراهیم بن سعد بن هلال ثقفى در کتاب الغارات، نقل کرده است، گفتهاند: امیرمؤمنان(ع) به قیس فرمود: با سپاه مصر برو. زیرا این کار دشمن را بیشتر مىترساند و دوستانت هم عزیز خواهند شد و قدرت پیدا خواهند کرد به نیکو کردار نکویى کن و بر شکاک سخت بگیر و با عامه مردم ملاطفت کن که ملاطفت خود برکت است. قیس گفت: سپاه را براى تو وا مىنهم، اما آن چه درباره ملاطفت و احسان به مردم به من سفارش کردى، از خداوند تعالى در این مورد کمک خواهم گرفت.[7]
قیس با هفت تن از خانوادهاش قدم به مصر نهاد.[8] این خود نشانهاى بر زیرکى و اعتماد به نفس وى است، آنگاه بر فراز منبر بر آمد و نامه امیرالمؤمنین(ع) را خواست و آن را براى مصریان خواند و سپس ایشان را به بیعت و مساعدت خود دعوت کرد. آنگاه برخاست و سخنانى کوتاه بر زبان راند. وى گفت: سپاس خدایى راست که حق را آورد و باطل را میرانید و ظالمان را نگونسار کرد. اى مردم! ما با بهترین کس پس از پیامبر(ص) دست بیعت دادیم. پس شما نیز برخیزید و بر مبناى کتاب خدا و سنت رسولش بیعت کنید. اگر ما بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) کار نکردیم، پس بیعت ما بر گردن شما نیست.[9] مردم همگى با او دست بیعت دادند، مگر ساکنان قریهاىبه نام خربتا، که طرفداران عثمان بودند.[10] ساکنان این قریه از قبیله بنی کنانه بودند؛[11] اما قیس با آنان از در صلح و آشتى داخل شد. وى از مردم خراج گرفت و هیچ کس با او ستیزه نکرد.[12]
مصر از جمله شهرهای فتح شده توسط مسلمین بود و لذا به جهت همین اهمیت نیاز به یک حاکم مدیر و مدبر داشت و لذا امام قیس را عازم آنجا نمود. علت اهمیت شهر مصر را میتوان این گونه بیان نمود: مصر به دلیل برخورداری از بنادری چون اسکندریه، به دریای روم (مدیترانه) و حکومت «بیزانس» راه داشت و یکی از پادگانهای مهم نظامی جهان اسلام، یعنی «فسطاط» در آنجا بود، هم چنین مجاور فلسطین و شام واقع شده بود که در صورت برخورداری از حاکمیت مقتدر میتوانست تهدیدی علیه معاویه باشد.
هم چنین عایدات فراوان آن، میتوانست پایه اقتصادی حکومت اسلامی را تقویت کند؛ از این جهت حضرت علی(ع) یکی از فضلای صحابه رسول اکرم(ص) را که از انصار و قبیله خزرج بود، و در امور سیاسی و اجتماعی از کیاست و فراست ویژهای برخوردار بود و در جنگهای گروهی و تن به تن و نیز امور نظامی مهارت ویژهای داشت، در ماه صفر سال 36 هجری (اوت 656 میلادی) به استانداری مصر منصوب کرد[13] و عملکرد موفقیتآمیز قیس در مصر نشان از قدرت او در اداره و حکومت شهر مصر داشته است.
قیس با هفت نفر توانست به بهترین صورت مصر را تصرف و اداره کند. وجود او زنگ خطری جدی برای معاویه که در شام بود تلقی میشد. ثقفی در الغارات مینویسد: وجود قیس بر معاویه از همه خلایق، گرانبارتر و غیر قابل تحملتر بود، زیرا مصر به شام نزدیکتر از عراق بود و معاویه میترسید که علی(ع) با اهل عراق از یک سو و قیس با اهل مصر از سوی دیگر بیایند و او را محاصره کنند.[14]
زمانی که معاویه متوجه این خطر شد سعی در فریفتن قیس نمود و چندین نامه بین آنان رد و بدل شد،[15] اما نتوانست بر زیرکی و سیاستمداری قیس فائق آید حتی قیس در شعری برخی معایب معاویه را برشمرد و برایش فرستاد.[16] لذا معاویه شروع به حیلهگری به وسیله جاسوسان خود که در اطراف امیرالمومنین علی(ع) بودند، کرد. معاویه نامهای جعلی نگاشت و وانمود کرد که آن را قیس نوشته است و آن را برای اهل شام خواند. مضمون نامه چنین بود که قیس با معاویه بیعت کرده و از خونخواهان عثمان است. این خبر به وسیله جاسوسان به کوفه رسید و خیلی سریع بین مردم ساده لوح کوفه انتشار یافت. با وجود این که امام علی(ع) این خبر را تکذیب کرد و این خبر را در مورد قیس راست ندانست، منافقان با تحریک مردم ساده کوفه، امام را مجبور به عزل قیس از حکومت مصر کردند.[17] محمد بن ابوبکر جانشین او در مصر شد[18] و او پیش محمد از عزل خویش گله کرد.[19]
با عزل قیس توسط امام، او به نزد امام آمد و گزارش و اطلاعات خود را به امام تقدیم نمود.[20] او در سخنانی بیان کرد: ای امیرالمومنین، در روی زمین هیچ کس را برای آن که در بین ما بپاید از تو بیشتر دوست نداریم، زیرا تو ستاره فروزان مایی که به آن هدایت میشویم و پناهگاه مطمئن مایی که بدان پناه میبریم و اگر تو را از دست بدهیم آسمان و زمین بر ما تیره و تار خواهد شد. به خدا سوگند اگر معاویه را با مکر و حیلهاش وانهی، به شدت خواستار به چنگ آوردن مصر و فساد در یمن و طمع ورزیدن در مورد عراق است. همراه او مردان یمانی هستند که از بهانه قتل عثمان سیراب شده و به گمان، به جای علم به شک، به جای یقین و به هوای نفس به جای خیر اکتفا کردهاند. با اهل حجاز و عراق حرکت فرما و بر او حمله کن، حملهای که گلوگاهش را گیرد و نفسش را کوتاه کند. امام نیز سخنانش را تأیید کرد و فرمود: به خدا قسم ای قیس، خوب و موجز سخن گفتی.[21]
امام علی(ع) قیس را به مدینه فرستاد. در مدینه ام سلمه با قیس دیدار کرد و متوجه ناراحتی قیس از عزلش شد و لذا ام سلمه به امام نامه نوشت و در مورد عزل قیس گله کرد. امام نیز قیس را به کوفه فراخواند و لذا در جنگهای امام دوشادوش امام حضور داشت. زمانی که امام علی(ع) به قیس نامه نوشت که در کوفه به وی ملحق شود او گفت: به خدا قسم چون از آن حضرت حیا میکنم، میروم با این که میدانم که او را خواهند کشت؛ زیرا پیرمون او سپاهیانی نابکار و بداندیش قرار دارند... سپس او به نزد امام آمد و امام نیز او را مورد احترام و بخشش خود قرار داد.[22] این گفته قیس نشان از سیاست و درایت او به امور سیاسی جامعه دارد.
حضور قیس در جمل
قیس بن سعد از اولین کسانی بود که امام را در حرکت به سوی جنگ جمل، تأیید کرد و از کسانی است که نظر داد که بهتر است امام علی(ع) به سوی کوفه حرکت نماید.[23] او در زمانی که امام برای جنگ جمل آماده میشد حاکم مصر بود.[24]
پیش از حرکت به سوی جنگ جمل، قیس به همراه امام حسن(ع) و عمار یاسر به دستور امام علی(ع) به کوفه رفتند و لشکری نیرومند از کوفیان تشکیل دادند. ابوموسی اشعری، مردم کوفه را از پیوستن به امام بازداشته بود،[25] لذا آنان برای بسیج کردن مردم به کوفه آمدند تا برای جنگ جمل آماده شوند.
بعد از بسیج نمودن مردم کوفه، قیس به میان مردم خود رفت و با سپاهی حدود هزار نفر از انصار و فرزندان انصار و قحطانیان به امام علی(ع) در منطقه زاویه بصره پیوست.[26]
حضور قیس در صفین
قیس از جمله کسانی بود که مایل به جنگ با معاویه بود. او در زمان جنگ صفین، والی امام در منطقه آذربایجان بود که با نامهای که امام برای او نوشت خود را به امام رساند. امام نامهای به این مضمون نوشت: اما بعد، عبدالله بن شبیل احمسی را به جانشینی خود بگذار و به سوی من بیا... من در اول ماه ان شاء الله در یکی از دو مکان خواهم بود و حرکت نمیکنم تا تو برسی.[27] این نامه امام نشان از اهمیت حضور قیس در میدان جنگ دارد و این که امام او را به عنوان یکی از بازوانش در نظر گرفته است. به همین خاطر قیس فرمانده سپاه مقدمه امام علی(ع) در این جنگ بود.[28] در روز سوم جنگ نیز قیس بن سعد با سپاه خود به میدان رفت و در برابر بسر بن ارطاة قرار گرفت که پیروزی از آن قیس بود. در این نبرد، دو فرمانده روبروی هم قرار گرفتند و درگیری شدیدی بین این دو درگرفت که قیس ضربه شدیدی به بسر وارد کرد که به سر زخمی عمیق یافت.[29] هنگامی که عمار یاسر در روز پنج شنبه به شهادت رسید، سعید بن قیس همدانی و قیس بن سعد به همراه انصار و قبیله ربیعه و عدی بن حاتم به دشمن حمله نمودند و با قبیله طی به نبرد مشغول شدند. این حمله باعث درگیری کل سپاه دو طرف شد. در این جنگ قیس که فرماندهی جناح خود را به دست داشت، خطیب انصار در جنگ نیز بود[30] و همه انصار گوش به فرمان و سخنان او بودند.
بعد از اتمام جنگ و در زمان داوری و حکمیت، امام علی(ع) او را به فرماندهی شرطة الخمیس برگزید و به او دستور داد تا زمان اتمام مسئله حکمیت در این پست بماند و بعد از آن به آذربایجان برود. او تا زمان شهادت امام در همین پست باقی مانده بود.[31] قیس یکی از چهرههایی بود که معاویه از آن بیمناک بود و حتی نقل شده که معاویه در نمازش او را به همراه امام علی(ع) و امام حسن و حسین(ع) و ابن عباس لعن میکرد.[32]