كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، اميرلشكر محمود، انصاري، عصر، قاجار
نویسنده : علي حسن خاني
ملقب به اقتدار فرزند امیرتومان محبعلی خان از افسران عالی مرتبه قزاقخانه حدود 1250 تولد یافت. پس از طی دوران کودکی و نوجوانی و انجام تحصیلات مقدماتی عازم کشور عثمانی شد و در مدرسه حربّیه استانبول ثبت نام کرد و به درجه افسری نائل آمد و در همان ارتش عثمانی با درجه ستوانی استخدام شد و طی پانزده سال خدمت در نظام عثمانی درجات خود را دریافت کرد و سرتیب شد و فرماندهی چند واحد نظامی را به او دادند. بعد از جنگ بینالملل اول از ارتش عثمانی استعفا داد و عازم نجف و کربلا شد و به تحصیل علوم و معارف اسلامی پرداخت. چند سالی در آن جا باقی و تحصیلات خود را پایان داد و به ایران بازگشت. در سال 1298 در قزاقخانه ایران با درجه سرتیپی استخدام شد. در اوایل حکومت قوامالسلطنه در سال 1300 از طرف سردار سپه رضاخان حاکم نظامی تهران گردید و چند ماهی با قدرت کامل با دخالت در مسائل سیاسی امور حکومت نظامی را اداره میکرد و یار و یاور رضاخان بود. در دی ماه 1300 در تشکیل قشون جدید درجه امیرلشکری گرفت و به حکومت اصفهان منصوب شد و به اتفاق امیرلشکر محمودخان آیرم فرمانده لشکر جنوب سر و سامان به کارها دادند. قریب یک سال و نیم ماموریت او در اصفهان به طول انجامید تا به تهران احضار و به معاونت وزارت جنگ و سرپرستی حکومت نظامی منصوب شد. ضمناً رابط وزارت جنگ و مجلس شورای ملی هم بود.[1](روزی امیراقتدار محمودخان انصاری که گاهگاه به نیابت و نمایندگی از طرف وزیر جنگ در هیئت وزراء حاضر میشود، به دستور وزیر جنگ با مشیرالدوله در هیئت دولت خشونت میکند و به او میفهماند که باید کنارهگیری کند).[2] وقتی سردار سپه از طرف سلطان احمدشاه به رئیسالوزرائی منصوب شد، به خدمت ژنرال وستداهل سوئدی رئیس نظمیه خاتمه داد و موقتاٌ محمودخان انصاری را با حفظ سمتهای قبلی رئیس شهربانی نمود؛ ولی مدت زیادی در آن شغل و جای خود را به سرهنگ محمدخان درگاهی داد. در سفر سوم احمدشاه به اروپا در معیت سردار سپه، احمد شاه را تا خانقین بدرقه نمود و احمد شاه نیز به او لقب ((امیر اقتدار)) داد.
در فروردین ماه 1303 پس از به هم خوردن جمهوری شدن رژیم، سردار سپه کابینه را ترمیم کرد و امیرلشکر محمودخان انصاری را به وزارت پست و تلگراف منصوب نموده و در ترمیم بعدی که در شهریور ماه همان سال صورت گرفت، امیر اقتدار به وزارت داخله منصوب گردید.[3] سفر جنگی سردار سپه به خوزستان از همراهان بود و پس از تشرف به نجف و کربلا به ایران بازگشت و در وزارت داخله مخصوصا کادر حکام و ولات تغییرات دامنهداری داد و غالبا در تمام سفرهای سردار سپه او را همراهی مینمود. و در اوایل 1304 سردار سپه سری به آذربایجان زد و به تدبیر امیرلشکر عبدالله خان طهماسبی، سمیتقو به اتفاق هشتصد نفر از فدائیان خود از سردار سپه استقبال کردند. سردار سپه و همراهان در مقابل عدۀ هشتصد نفری سمیتقو بیش از بیست نفر نبودند. امیر اقتدار هم جزو همراهان بود و ترس و وحشت عجیبی او را فرا گرفته تا صبح و رهایی از آن دام، دیده بر هم ننهاد. پس از بازگشت از این مسافرت به طور ناگهانی امیر اقتدار از وزارت معزول و توقیف شد و ماجرا بدین صورت بود که احمدشاه نامهای به امیر اقتدار نوشته و از او خواسته است که موجبات بازگشت او را فراهم سازد و این کاغذ را در پستخانه کشف و به سردار سپه داده بود؛ ولی حقیقت مطلب این بوده است که سردار و معزز بجنوردی سرحددار بجنورد و قوچان از دوستان و نزدیکان امیر اقتدار بود، و توسط او به سردار سپه معرفی و مورد توجه قرار گرفته بود. سرتیب جان محمدخان فرمانده لشکر شرق که طمع به مال و ثروت سرشار سردار معزز داشته این برنامه را تنظیم نموده بود تا حامی او را از بین برده و جان و مالش را بگیرد و همین طور هم شد. سردار معزز در تابستان 1304 در مشهد به دست جان محمدخان به دار آویخته شد و خزائن و جواهرات او را فرمانده لشکر تصرف نمود.
پس از چندی بیگناهی امیر اقتدار محرز و ثابت شد. از زندان و حبس نظر رهایی یافت. با وجود پیشنهادهای مکرر از قبول شغل وسمت خودداری نمود.
محمود انصاری تحصیلکرده، نجیب و اصیل بود. علاوه بر تحصیلات نظامی در مدارس نظامی ترکیه در جنگ بینالملل او مشارکت نموده، تجربیات زیادی در زمینۀ جنگهای پارتیزانی داشت به علوم و معارف اسلامی واقف بود و سالی چند دروس حوزهای را فرا گرفته و به انجام مبانی مذهبی پایبند داشت.[4]
مورد غضب قرار گرفتن امیرلشکر انصاری
محمودخان انصاری(امیرلشکر) در دوره وزارت خود دست به اقدامات اساسی و تغییر و تبدیل بعضی از اعضاء وزارت کشور زد، عدهای که از این تغییر و تبدیل ناراضی بودند بر علیه وزیر کشور شروع به اقدامات کردند و چون بین محمودخان و سردار معزز بجنوردی روابط دوستی برقرار بود از آن استفاده کرده، کاغذی به امضای سردار معزز به عنوان سلطان احمدشاه به پاریس و همچنین کاغذی از سلطان احمدشاه به عنوان سردار معزز ساختند که روابط دربار و سردار معزز را میرساند و به وسیله جواسیس موضوع را به سردار سپه رساندند و در پستخانه کاغذ سانسور شد. سردار سپه از امیراقتدار که واسطه سردار معزز بود، عصبانی شده روز 28 دلو 1303 دستور داد از وزارت کشور استعفاء نماید، امیراقتدار نیز ناچار به اطاعت بوده، بلافاصله پس از استعفاء مدتی در زندان دژبانی توقیف و چندی هم حبس نظر بود. وزارت پست کشور نیز به عهده خود رئیس الوزراء محول گردید.[5]
ماجرا ی جعلنامه به خط و امضای احمدشاه و توطئه علیه امیر اقتدار
هنگامی که آقای امیر اقتدار(سرلشکرمحمود آقا انصاری) وزیر داخله کابینه سردار سپه بود. سردار بجنوردی به تهران میآ ید و در خانه امیر اقتدار منزل میکند. چون سردار بجنوردی( یکی از خوانین صاحب قدرت خراسان) برخلاف انتظار بدخواهان و مخالفان سردار سپه از در دوستی داخل میشود و امیر اقتدار هم در خدمت سردار سپه از سردار و صمیمیت او ضمانت میکند، سردار بجنوردی از طرف سردار سپه به اخذ یک قبضه شمشیر مرصع مفتخر و عازم بجنورد میگردد. امیر اقتدار در وزارت داخله مشغول اصلاحات میشود و از جمله چند نفر از روءسا درجه اول وزارت داخله را بیرون میاندازد.
یکی از مخالفان وی که مردی بد کینه و اهل فن بود. وقتی از وزارت داخله بیرون میرود کینه امیراقتدار را بدل میگیرد و در صدد خراب کردن او بر میآید. برای خراب کردن وزیر کشوری مثل امیراقتدار که چیزی به او نمیچسبید باید راه چارهای بلندی اندیشید و بهترین راه آقای بد کینه این میرسد که چون آقای امیراقتدار از اعمال و رفتار سردار بجنوردی نزد سردار سپه ضمانت کرده باید با خراب کردن سردار بجنوردی، امیر اقتدار را از بین برد. مخالفان به اتفاق یکی از نزدیکانش نامهای به خط و امضای احمدشاه جعل میکنند و در پاکتی مهمور را (که عنوانش ایران بجنورد جناب اجل سردار معزز بجنوردی ملاحظه فرمائید) بود به ایران برگردانند.
بعد از فرستادن این پاکت شرحی بدون امضاء به رئیس شهربانی و شخص حضرت اشرف نوشته میشود که: سردار معزز بجنوردی علیه حضرت اشرف سردار سپه کمیته سری تشکیل داده و با احمد شاه مکاتبه محرمانه دارد! در ا ین کاغذ مخصوصا سردار سپه را به عصمت مادر وطن قسم میدهند که موضوع را سرسری نگرفته و به پستخانه تهران و خراسان دستور دهند کاغذهایی را که از خارجه به عنوان سردار بجنوردی میرسد سانسور نمایند تا صدق و کذب ادعای نویسنده بر حضرت اشرف ثابت گردد. وقتی این نامه با اینکه بدون امضاء بود به شهربانی و حضرت اشرف سردار سپه میرسد چه الم شنگهای به پا میشود؛ اولا همان روز تلگرافی رمزی از شهربانی مرکز به شهربانی مشهد یکی هم به ستاد لشکر به سرتیپ جان محمدخان مخابره میشود که عملیات سردار را کاملا زیر نظر بگیرند و ثانیا به گمرکات سر حدی و پستخانهها دستور محرمانه موکد صادر میگردد که نامههای واصله از خارج ایران به نام سردار بجنوردی یا کسان او سانسور شود.
مدت یک ماه مامورین مربوطه با مراقبتهای شدید اعمال و رفتار سردار را زیر نظر میگیرند تا پستخانه مرکزی نامه لاک و مهر شدهای به عنوان سردار بجنوردی که از پاریس فرستاده شده بود، دریافت میکند، نامه مزبور با سلام و صلوات تقدیم حضرت اشرف میگردد. وقتی نامه را باز میکنند، میخوانند که احمدشاه به خط و امضاء خودش در جواب نامهای که سردار به او نوشته است بعد از اظهار رضایتهای زیاد و اظهار قدردانی از صمیمیت و شاه پرستی سردار مینویسد: برای از بین بردن رضاخان (بوسیله کمیته سری) موافقت نمیشود، زیرا بلافاصله خارجیها امامزادهای برای ما درست خواهند کرد، لیکن برای کوتاه نمودن دست مشارالیه هنوز وقت باقی است و باید منتظر دستور باشید. بعد از آنکه حضرت اشرف از مضمون نامه احمدشاه و توطئه سردار حکم دستگیری او را صادر میکند و از طرفی امیر اقتدار بیچاره مغضوب و خانهنشین میگردد. تا این که نظر به سوابقی که با سردار سپه داشت امیر اقتدار آزاد گردید.[6]
امیراقتدار و مدرّس
در پائیز 1300 مدرّس با نداشتن پرستار مبتلا به حصبۀ سختی شد که چندین روز بیهوش و گوش افتاده بود. سردار سپه با خبر شد و به حساب خود موقع را برای شکارکردن این شخصیت افسون ناپذیر و وابسته کردن او به خود مناسب دید. محمود خان انصاری(امیر اقتدار) حاکم نظامی تهران را مامور مواظبت و پرستاری سید(مدرس) کرد. و حاکم نظامی شهر با دقت به تمام جزئیات معالجه او رسیدگی میکرد و اطلاع او از احوال عمومی مریض از همه حول و حوش بیشتر بود و احتمالا آقای دکتر امیر اعلم هم به امر سردار سپه معالج او بود. و اگر این مواظبتها در کار نمیآمد، بیم همه گونه خطر برای سید میرفت؛ ولی سردار سپه اشتباه میکرد. سید کسی نبود که شخصیات را با کارهای عمومی مخلوط کند و عقیده خود را در سیاست کشور برای خصوصیاتهای شخصی تغییر بدهد.[7]
وفات او(امیراقتدار) در سال 1340 در سن 90 سالگی اتفاق افتاد. حینالفوت، پنج پسر و سه دختر از او باقی ماند که فرزندان ذکور به نامهای؛ 1- سرتیپ صفرعلی انصاری 2- سرلشکر ولی انصاری 3- سرهنگ نصرتالله انصاری 4- مهندس اسمعیل انصاری 5- مهندس جمشید انصاری که همه آنان به نیک نامی اشتهار دارند.[8]
انصاری،سرلشکر ولی انصاری
فرزند محمود انصاری(امیر اقتدار) متولد 1287 در تهران، فارغالتحصیل دانشکدۀ افسری تهران و دانشکدۀ افسری فرانسه در رشتۀ راهسازی و ساختمان. پس از ارتقاء به درجۀ افسری به هنگام تأسیس راهآهن به آن مؤسسه منتقل شد.
مدتی ریاست راهآهن جنوب با او بود. سپس به ریاست راهآهن تهران رسید. در سال1332 به جرم طرفداری از آلمانها از طرف متفقین بازداشت شد و قریب یکسال در زندان متفقین در اراک به سر برد. پس از استخلاص از زندان به ریاست دفتر ستاد ارتش منصوب گردید و از دوستان و نزدیکان رزم آرا شد.[9] در 1329 به درجۀ سرتیپی ارتقاء درجه یافت و در همان سال که رزم آرا به ریاست دولت رسید، او را در راس راه آهن دولتی ایران قرار داد. در سال 1334 با احراز درجه سرلشکری در کابینه حسین علاء وزیر راه شد. و در کابینه دکتر اقبال که سه سال و نیم طول کشید، همان سمت را داشت. در کابینه شریف امامی همچنان وزیر راه بود.[10] در اواخر حکومت شریف امامی جای خود را به مهندس بهینا داد و از دولت خارج شد.در سال 1375 در گذشت.[11]
سرهنگ صفرعلی انصاری
وی یکی دیگر از فرزندان امیرلشکر محمود انصاری است که در زمان حکومت رضاشاه رئیس مخزن مهمات پارچین بود و تحصیلات خود را در اروپا گذرانده بود. جنگ جهانی دوم که بین متفقن و متحدین درگرفت کشور ایران به اشغال متفقین درآمد و سرهنگ انصار در شمار افرادی بود که به اتهام همکاری با آلمانها توسط نیروهای انگلیسی دستگیر و در بازداشتگاه اراک زندانی شد.
و با تقاضای شوروی قرار شد31 نفر از بازداشت شدگان در زندان اراک که سرهنگ صفرعلی انصاری هم جزء آنان بود به رشت (باز داشتگاه شوروی)انتقال یابند، و آنان را به آنجا انتقال دادند.[12]
مهندس اسمعیل انصاری
وی یکی دیگر از فرزندان امیرلشکر محمود انصاری است. مهندس اسمعیل نماینده مردم خوزستان در مجلس ملی بود، و از دوستان عبدالرضا انصاری(معاون مخصوص رئیس کل اصل چهارم "ترمن") بود، اعلامیهای که بر علیه عبدالرضا پخش میشود، مهندس اسمعیل در مجلس ملی برای دفاع از ایشان اظهار داشته به نظر وی این اعلامیه از طرف شخصی به نام مقنه یا مبرقع که مقاطعه کار منزل عبدالرضا انصاری در تهران بوده و اختلافات شدیدی با یکدیگر پیدا میکنند، تهیه شده است.[13]