كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، ايل قشقايي، پهلوي دوم، جنگ قلعه پريان و دشت موك و فيروز آباد، جنگ سميرم، ملي شدن صنعت نفت، قيام سي تير، كودتاي 28 مرداد
نویسنده : منصوره رضايي
قشقایی لفظی ترکی و به معنای فراری است. ایل قشقایی در ایالت فارس مسکن دارند. این طایفه سفید پوست و دارای خصائص نژاد آرین میباشند. زبانشان ترکی است[1] و به طور کلی به طوایف عمله، کشکولی بزرگ و کوچک، شش بلوکی، درهشوری و فارسیمدان تقسیم میشوند.[2] هر کدام از این طایفهها به تیره و هر تیره به چندین زیر تیره و هر زیر تیره به چندین شاخه و هر شاخه به چندین ایشوم و هر ایشوم به چندین خانوار تقسیم میشود.[3] جمعیت ایل مطابق سرشماری انجام شده در زمان رضاشاه بالغ بر هجده هزار خانوار بوده است.[4]
نسب و تبار قشقایی
در خصوص مساله اصل و نسب، نام و زمان ظهور عشایر قشقایی در ایران چندین روایت وجود دارد. بنابر یکی از این روایات، قشقاییان و یا لااقل قدیمیترین بخش آنان از اخلاف خلجها(یکی از اقوام ترک اغوزها که در قرن یازدهم از آسیای مرکزی به ایران هجوم آوردند) هستند.[5] دومورینیو نیز روایت منشاء قشقاییها از تبار خلجها را محتملتر میداند؛ اما افرادی مثل اولنس دوشوتن به نقل از یک ایلخان قشقایی نژاد آنها را از آق قیونلوها میداند که در نیمه نخست قرن شانزدهم توسط شاه اسماعیلخان صفوی به فارس مهاجرت داده شدهاند و عدهایی نیز بر این باورند که قشقاییها مهاجرینی از آسیای مرکزی بوده و با لشکریان مغول به ایران آمدهاند.[6]
تعداد روایات نژاد قشقاییها به عقیده ما فقط نتیجه عدم کفایت تحقیق و تفحص در این مساله نیست. اطلاعات به دست آمده، دلیلی به دست ما میدهد، نتیجه بگیریم که اقوام قشقایی در طول تاریخ از یک نژاد نبودهاند که با یک سرمنشاء واحد به هم مرتبط باشند. مشترکات آنها به تدریج از عناصر ناهمگون و با نژادهای مختلفی شکل گرفته که در زمانهای مختلف در ترکیب آن گروه نژادی که بعدها اقوام قشقایی نام گرفت وارد شدند.
قشقاییها در اواخر حکومت رضاشاه
ایل قشقایی به علت قرار گرفتن در منطقۀ جغرافیای خاص همیشه در زمرۀ ایلات صاحب اعتبار بودهاند و نهاد قدرت چه در دورۀ قاجار و چه پس از آن نمیتوانست ظرفیتهای پیدا و پنهان آنان را نادیده بگیرند. تا جایی که رضاشاه و بعد از او پسرش محمدرضا نیز از این امر غافل نبوده و در اکثر مواقع مشکلاتی را برای آنها ایجاد میکردند. دوران حکومت رضاشاه برای تمام عشایر از جمله قشقاییها دورۀ بسیار بد و ناگواری بود. او با استفاده از زور سعی در تخته قاپو کردن قشقاییها داشت و با این کار فشار سنگینی را بر آنها تحمیل کرد.[7] پس از عزل او پسرش محمدرضا قدرت را به دست گرفت. قشقاییها به زندگی کوچنشینی بازگشتند. از نو مسلح شده و نفوذ خود را در زندگی سیاسی – اجتماعی فارس احیا کردند.[8] به عبارت دیگر بعد از سقوط رضاشاه با توجه به وضعیتی که بر اثر جنگ بر کشور حاکم شده بود، قشقاییها در نواحی جنوب اقتدار بسیاری به دست آوردند و سران آنها که در دوران رضا شاه اسیر و تبعید شده بودند، توانستند دوباره به ایل خود باز گردند.[9]
شروع جنگهای قشقایی
جنگ قلعه پریان، دشت موک و فیروز آباد
هنوز مدتی از شهریور 1320 نگذشته بود که ناصر قشقایی فرزند صولتالدوله با برادرانش از شیراز سر درآوردند و البته با وضعی برجستهتر و محکمتر از گذشته و چندین هزار نفر از سران قشقایی و بویر احمدی و ایلات دیگر دور او جمع شدند و از هر گوشه و کنار و مخفی گاههای خود چندین قبضه اسلحه بدست آوردند و طبق روش جد و آبادی خود به مجادله و سرپیچی از دستورات دولت مرکزی و استانداری فارس و فرماندهی سپاه جنوب پرداختند.[10]
محمدرضا شاه نیز دائما به وسیله ستاد ارتش به شاه بختی فشار میآورد که حمله به قشقاییها را شروع کند.[11] بدین ترتیب حمله دولتیان به قشقاییها در یک روز از چند نقطه آغاز شد. اولین نبرد و جنگ از جانب خسروخان قشقایی که منطقه عملیاتش در جنوب شرقی قلعۀ پریان بود، آغاز شد. او یک تیپ نظامی ارتش را در حین عبور از جاده غافلگیر کرد و شکست سختی به آنها داد و مهمات و اسلحۀ زیادی بدست آورد. دومین نبرد در گردنۀ موک در 40 کیلومتری شمال فیروزآباد روی داد که فرماندهی نیروها به عهدۀ ناصر قشقایی بود. پس از نبرد نیروهای پراکنده قشقایی در نزدیکی فیروزآباد به یکدیگر ملحق شدند. ناصرخان فرمان داد، برای اینکه دشمن، نیروهایش را تقسیم کند و قشقاییها بتوانند از مزیت سرعت و حرکت سریع در دشت و کوهستان استفاده کنند، بایستی در چند جبهه دست به تهاجم بزنند و به همین منظور گروهی از قشقاییها را به فرماندهی خسروخان برای تصرف پادگان سمیرم فرستاد.[12]
جنگ سمیرم
نیروهای قشقایی به رهبری خسروخان به سمیرم حمله کردند و در پنجم تیرماه 1322 نیروهای بویراحمدی نیز به آنها پیوستند. روز ششم تیر ماه سرهنگ شقاقی اعلام خطر کرده و از مرکز درخواست کمک میکند.[13]
در همان روز عدۀ زیادی از ایلات دسته جمعی به طرف پادگان نزدیک شده و آن جا را محاصره میکنند و روز هشتم تیر قشقاییها به ارتفاعات سمیرم حمله کرده و بالاخره تمام این نواحی را به تصرف در میآورند.[14] در نهایت دولت که اوضاع را خراب میبیند، سعی میکند که با قشقاییها وارد مذاکره شود. مهمترین شرط ناصرخان برای شروع مذاکرات صلح، عبارت بود از به رسمیت شناختن استقلال و خودمختاری منطقه قشقاییها بود و این کاری بود که آنها برایش جنگیده بودند. مذاکرات صلح بین ناصرخان و شاه بختی انجام گرفت و در آخر، شورش سمیرم به نفع قشقاییها تمام شد.[15]
قشقاییها و نهضت جنوب
در سال 1322 ناصر خان قشقایی و برادرش خسرو قشقایی که خود را به اندازه کافی قوی میدیدند در صدد استرداد املاک خود واقع در حوالی سمیرم اصفهان بر آمدند. این املاک در زمان رضاشاه به زور از پدر آنان گرفته شده بود.[16] در این کار ایلات بویراحمدی نیز به یاری شتافتند. در نتیجه بین نیروهای دولتی و قشقاییها درگیری بوجود آمد و ایل قشقایی توانست در فارس چهرۀ قدرتمندی از خود را به نمایش بگذارد. در فارس سران قشقایی با دعوت از روسای طوایف بویراحمدی و ممسنی و دشمن زیادی کنفرانس ایلات جنوب را تشکیل داده و در پایان کنفرانس نیز موجودیت نهضت جنوب را اعلام کردند. نیروهای نهضت دست به اقدامات نظامی زده و پادگان کازرون را گرفتند و بعد پاسگاههای واقع در مسیر شیراز ـ فیروزآباد به محاصره آنان در آمد.[17] در نتیجه طی مذاکراتی خواستههای خود را که بدین قرار بود، اعلام کردند. «حکومت بیست ساله که همه توجه به نواحی دیگر شد، یأس کلی برای مردم فارس به وجود آورده است. حقوق حقه خود را مطالبه دارند و این تقاضاها نصبالعین تمامی ایلات و اهالی فارس است: 1. ترمیم فوری کابینه 2. تغییر روسای حساس ارتش 3. محاکمه و مجازات عمال ناصالح دورۀ دیکتاتوری 4. واگذاری کارهای فارس از لشکری و کشوری به خود اهالی 5. تشکیل انجمنهای ملی و محلی 6. تجدید نظر در تعداد نمایندگان فارس 7. اعطای مبلغ کافی برای اصلاح امور فرهنگی و بهداشت و طرق و شوارع 8. تجدید نظر در قوانین مضر و متناقض که منافی قانون اساسی است و فراهم نمودن وسائل رفاه عامه 9. اتصال راهآهن مرکز به شیراز و بندر بوشهر و نیز آسفالت جادهها.»[18]
اما نخست وزیر وقت احمد قوام با خواستههای آنها مخالفت کرد، در نتیجه شورشها ادامه یافت تا اینکه یک هیاتی برای مذاکره وارد فارس شد و آنها تقاضاهای قشقاییها را به این شرح گزارش کردند؛ «1. انجمن ایالتی و ولایتی فارس تشکیل شود. 2. فارس دو وزیر مشاور در کابینه داشته باشد. 3. فرمانده فعلی فارس به مرکز اعزام و دیگری جانشین شود. 4. امور ژاندارمری به محمدحسین خان قشقایی واگذار شود. 5. انتخاب استانداری و روسای ادارات فارس با صلاحدید فارسیان تعیین شود.»[19] که قوام فقط با پارهایی از تقاضاها موافقت کرد.
قشقاییها و ملی شدن صنعت نفت و قیام سی تیر
جبهه ملی (که سران قشقایی عضو ثابت آن بودند) تز ملی کردن صنعت نفت را در سراسر کشور عنوان کردند. در عین حال به جنبه سیاسی و اخلاقی نفت بیش از جنبۀ اقتصادی آن اهمیت میدادند. در آخر هم نامۀ دکتر مصدق خوانده شد که؛ «به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تامین صلح جهانی امضاکنندگان زیر پیشنهاد مینمائیم که صنعت نفت در مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود؛ یعنی عملیات اکتشافی استخراج و بهرهبرداری در دست ملت ایران قرار بگیرد. امضاء کنندگان؛ حائریزاده، مصدق، شایگان و...».[20]
این مساله روز 20 خرداد 1330 در میان مردم مورد استقبال قرار گرفت و برادران قشقایی نیز با تمام قدرت از این امر حمایت میکردند تا جایی که محمدناصر قشقایی نصف اموال و املاک خود را برای این مساله به مصدق واگذار کرد تا او طبق مصلحت آن را در این امر خرج کند.[21]
برای ملی شدن صنعت نفت مذاکرات زیادی انجام شد؛ ولی هیچ یک به نتیجه نرسید. در این میان برادران قشقایی نیز بیکار نبودند و از هر فرصتی استفاده میکردند تا بتوانند در این راه اقدامی را صورت دهند و بارها بیانیههایی توسط جبهه ملی صادر میشد. تا اینکه روز سی خرداد مجلس شورای ملی تصمیم گرفت یک کمیسیون مخصوص نفت جهت رسیدگی به این امور تشکیل دهد که مرکب از 18 نماینده بود و محمدحسین قشقایی نیز به عنوان یکی از اعضای آن انتخاب شد.[22]
اما در روز 28 تیر ماه با اشاره شاه مجلس شورای ملی بدون حضور نمایندگان جبهه ملی تشکیل شد و مصدق را برکنار کرده و به احمد قوام تمایل نشان دادند. انعکاس کنارهگیری مصدق باعث شد که بعد از ظهر روز 28 تیر بیشتر مغازهها تعطیل شود و متعاقب آن مامورین انتظامی و فرمانداری انتظامی با تانک و زرهپوش به خیابانها ریختند و نقاط مهم پایتخت را زیر نظر گرفتند.[23]
طرفداران مصدق که میدانستند مردم آرام نخواهند بود و احتمال درگیری بین آنها با نیروهای انتظامی وجود دارد، مقارن یک ربع به نصف شب 29 تیر 1331 اعلامیهایی را صادر کردند که؛ «ملت رشید ایران، چون ممکن است، در تعطیل عمومی فردا ... دشمنان ایران بخواهند از ابراز احساسات ملی هموطنان عزیز سوء استفاده نمایند تمنا داریم با کمال متانت و آرامش بدون تجمع و تظاهر و اجتناب از هر گونه تصادم با مامورین انتظامی بار دیگر رشد ملی خود را به جهانیان ثابت فرمائید با توسل به خداوند متعال.»[24] که قشقاییها از جمله امضا کنندگان آن بودند.
صبح روز سی تیر مردم در حالی که شعار میدادند به طرف مرکز شهر حرکت کردند که به سوی آنها تیراندازی شد و تعداد زیادی کشته و زخمی بر جای گذاشت. خسرو قشقایی کشتگان حادثه را در تهران همان روز 300 تا 500 نفر اعلام کرد.[25]
قیام سی تیر 1331 نقطۀ عطفی در مبارزات نهضت ملی شدن صنعت نفت بود و شاه در غروب همان روز دولت قوام را برکنار کرد و مصدق با حمایت مردم روی کار آمد. آقای حسن ارسنجانی در کتاب خود به نام یادداشتهای سیاسی در وقایع سی تیر نوشته است که آقای خسرو خان قشقایی در راهاندازی و تامین مالی این وقایع نقش فعالی داشته است.[26]
قشقاییها و کودتای 28 مرداد 1332
بدون تردید با مطالعه وقایع سالهای 1320 تا 1332 نقش ایل قشقایی بیش از سایرین به چشم میخورد. ایل قشقایی در دورۀ پهلوی دوم هزینۀ سنگینی برای فعالیتهای سیاسی خود پرداختند. به گونهایی که بعد از کودتای 28 مرداد بسیاری از سران ارشد حبس، تبعید یا اعدام شدند. در مرداد ماه 1332 کودتاچیان موفق به سرنگونی دولت مصدق شدند و به عمر دولت مصدق پایان دادند. نکتۀ مهمی که مربوط به عشایر قشقایی میشود. مذاکرات عوامل سیا با رهبران ایل است. به این صورت که گودوئین (رئیس سازمان سیا در آمریکا) به سران قشقایی تلفن کرد و با آنها قرار ملاقات گذاشت. در این ملاقات گودوئین گفت که تصمیم گرفته شده مصدق برود و زاهدی بیاید و با شاه همکاری کند و از آنها خواست تا با او همکاری کنند[27] و در مقابل او نیز تضمین میکند که یکی از آنها سفیر بشود و دیگر اینکه اختیارات فارس و ماهی پنج میلیون دلار هم به آنها بدهد؛ اما آنها نپذیرفتند.[28]