كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، حسين فردوست، محمدرضا شاه پهلوي، پهلوي دوم، انقلاب اسلامي ايران
نویسنده : منيره شريعت جو
"حسین فردوست" 52 سال از زندگی 76 سالهاش را در ارتباط نزدیک با "محمدرضا شاه پهلوی" گذراند.[1] وی یکی از بازیگران عصر پهلوی دوم و از مرموزترین چهرههای قبل و بعد از انقلاب است.[2] آشنایی با فعالیتهای او ـ با توجه به خاطرات وی، اعترافاتش و سایر منابع ـ تنها بخشی از چهره پنهان یکی از نقشآفرینان در عصر پهلوی است.
خاطرات و اعترافات او پس از انقلاب اسلامی و دستگیریاش منتشر شد.[3] آگاهان در صحت برخی از مطالب آن تردید دارند؛[4] ولی در جای خود، حاوی بسیاری از ناگفته و ناشنیدههای عصر پهلوی است. عمر وی تنها به وی اجازه داد که وقایع 1320 ـ 1332 ش. را بنگارد.[5]
فردوست، متولد 1296در یکی از مناطق جنوب تهران است.[6] وی در خانوادهای هشت نفره، متشکل از مادربزرگ، پدر، مادر و پنج فرزند رشد یافت. پدرش سیفالله، یکی از افسران ژاندارمری بود که تا درجه سروانی ارتقا یافت و سپس بازنشسته شد.[7] فردوست، فرزندی به نام شاهرخ از همسرش "پریچهر" داشت که بعداً با "احمدعلی شیبانی" ازدواج کرد.[8]
شاهرخ، یک سال و نیم بعد از انقلاب از ایران خارج شد. "طلا"، همسر دیگر وی نیز پس از انقلاب به خارج رفت.[9] فردوست با آغاز انقلاب از تاریخ 22 بهمن 57 تا 12/8/1362،پنج سال، به صورت نیمهپنهان در ایران زندگی کرد و سرانجام نیروهای اطلاعاتی، او را در خانه پدریاش در خیابان وصال شیرازی دستگیر کردند.[10] وی سرانجام در 27/2/1366 جان خود را در بازداشت ، بر اثر سکته از دست داد.[11]
تحصیلات
فردوست که از سنین کودکی به شغل نظام علاقهمند شده بود، از سال 1304 به مدت شش سال به دبستان نظام وارد شد. دو سه ماه بعد به عنوان یکی از شاگردان کلاس مخصوص ولیعهد(محمدرضا) انتخاب، و سرانجام به عنوان همدرس و دوست وی برگزیده شد و این امر در شاگرد اول شدنِ حسین نقش بهسزایی داشت.[12] سپس در سال 1310 همراه محمدرضا برای 5 سال به منظورِ ادامه تحصیل به سوئیس رفت.[13]
پس از بازگشت، قصد ادامه تحصیل در رشته پزشکی داشت که با توصیه رضاخان از آن صرفنظر کرد و به گذراندن دورههای مختلف نظامی در دانشکده افسری پرداخت.[14] او در زمان "مصدق" برای اخذ دکترای حقوق در رشته قضایی به پاریس اعزام شد. پس از مراجعت که مصادف یا پس از کودتای 28 مرداد بود، به مدت یک سال به عنوان دانشجو، دوره دانشگاه جنگ را طی کرد.[15]
اشتغالات
فردوست که از زمان کودکی تا سقوط پهلوی، عمر خود را با محمدرضا گذراند، به منزله چشم و گوش شاه بود؛ از این رو شاه، مسئولیتهای مختلفی به وی واگذار کرد که مهمترین آنها عبارت بودند از:
1. پایهگذاری گارد جاویدان در نخستین سالهای پس از شهریور 1320؛
2. مأمور بنیانگذاری دفتر ویژه اطلاعات در سال 1338و ریاست آن؛
3. دبیری شورای امنیت کشور به عنوان رئیس دفتر ویژه اطلاعات(این شورا از سال 1350به "شوای عالی هماهنگی" یا "شورای هماهنگی رده یک" تغییر نام یافت. وی همزمان، مسئولیت شورایی تازه تأسیس به نام"شورای هماهنگی رده دو" را نیز برعهده داشت)؛
4. مأموریت تجدید سازمان و فعال کردن سازمان بازرسی (این سازمان از 20 فروردین 1350 تا انقلاب ادامه داشت.[16])؛
5. تحقیق درباره سوء استفاده یا عدم لیاقت سران نظامی، انتظامی و سایر سازمانهای دولتی؛
6. عضو کمیسیون قیمتهای پایه از سال 53 یا 54؛
7. مسئول ایجاد سازمان حفاظت و تحقیق حزب رستاخیز؛
8. مسئولیت تحقیق درباره نحوه اجرای مبارزه با گرانفروشی؛
9. قائم مقام ساواک از 1340 ـ 1350 با درجه سرتیپی با اختیارات کامل و سازماندهی و ارتقای ساواک از حدود 10% به 80% بنا به گفته خودش.[17]
وی در واپسین روزهای حکومت پهلوی، دو شغل اصلی داشت: صبحها در بازرسی و بعد از ظهرها در دفتر ویژه اطلاعات فعالیت میکرد. همچنین پس از گذراندن دوره دانشگاه جنگ، مدتی را نیز به سمت استادی این دانشگاه گذراند.[18]
فردوست، رژیم پهلوی و انقلاب اسلامی
فردوست که اطلاع خود از مسائل مملکتی را از زمان شروع کار در دفتر ویژه اطلاعات(کانال ارتباطی شاه و دستگاههای اطلاعاتی کشور[19]) دانسته، ایده اصلی خود را اعتلای کشور و موقعیت بهتر محمدرضا[20] و تمامی اقدامهای خود را با این هدف میداند.
10.آگاهکردن شاه از اشتباهات برای جبران آنها با توجه به توجیهات انلگیسیها؛[21]
فردوست مدعی است پس از طی یک دوره اطلاعاتی در 1338 در انگلیس، همکاری خود را با دستگاههای انگلیسی آغاز کرده است؛ اما مدارک، نشانگرِ این است که این ارتباط از زمان تحصیل در سوئیس آغاز شده بود و احتمالاً خود وی انگلیسیها را از ارتباط ولیعهد با آلمانها قبل از اشغال ایران باخبر کرده است؛ زیرا خودش رابط بوده است. [22]
11. سعی در انجام وظایف محوله به بهترین نحو و به اطلاع شاه رساندن؛[23]
12. مأیوسشدن از شاه از سال 1347 به علت ورود "فرح" به صحنه و دو برابر شدن فساد.[24]
اقدامهای وی در دو دوره، یعنی بحبوحه انقلاب و پس از پیروزی قابل بررسی است. پس از فرار شاه و تشکیل دولت 37 روزه "بختیار" وی از کسانی بود که به گفته مقامات در ناامیدی آنان از وضعیت موجود، نقش اساسی داشت. وی یکی از امضا کنندگان اعلام بیطرفی ارتش در 22 بهمن 57 بود.[25]
او دلیل پذیرش دولت بختیار و سپس انقلاب اسلامی ایران را علاقهمندی به کشوری دارای حکومت مردمی و دارای جایگاهی والا در بین مردم دانسته است. فردوست، ضمن نارضایتی از مریضی و در به دری محمدرضا شاه، با انتقاد از او معتقد بود وی و خاندانش به چپاول ملت پرداختند. او از وقوع انقلاب و پایانیافتنِ این مسائل، اظهار رضایت میکرد.[26] همچنین فردوست، سخنان ریاستجمهورِ وقت ایران در نماز جمعه تأیید میکرد، مبنی بر اینکه شاهِ مستبد، آنچه را کاشته بود، درو کرد.[27]
با وجود این اعترافات، بنابر اعتراف برخی شاهدان، خود وی نیز یکی از حلقههای فساد در جامعه بود و جریان انقلاب،او را مجبور کرد که از رژیم انتقاد کند.[28] همچنین "ارتشبد قرهباغی" وی را یکی از افرادی میداند که تا چند روز پیش از امضا، از کودتا، طرح جلوگیری از ورود امام به ایران و فرود اجباری هواپیمای امام سخن میگفت.[29] اعلام بیطرفی ارتش، تنها چاره سران ارتش برای رهایی از پاسخگویی در برابر دادگاههای انقلاب بود.[30]
در ماههای نخست انقلاب با حمایت دولت موقت از برخی مقامات عالیرتبه کشور در زمان پهلوی و فرو نشستن امواج اعدامهای انقلابی، اوضاع به نفع وی پیش میرفت؛ اما پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران در 13 آبان 1359 که به سقوط دولت لیبرال "مهندس بازرگان" منجر، و انقلاب دوم آغاز شد، شایعهپراکنی، از محورهای جنگ تبلیغاتی دشمن علیه انقلاب بود. یکی از این شایعات، بهکارگیری ارتشبد فردوست در دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران بود که با توجه به شواهد، وی نه در دوران دولت موقت و نه پس از آن، کوچکترین همکاری یا مسئولیتی در نهادهای اطلاعاتی نداشت؛ هرچند مواضع و عملکردهای فردوست در دوران دولت بختیار، زمینهسازِِ این تحلیل بود.[31]
گسترش شایعات،مبنی بر همکاری وی با جمهوری اسلامی، نقش او در برخی ترورهای خارج از کشور(که اعترافات وی و شواهد بیانگر شایعهبودن آنهاست) و تعدّد ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی، فضایی فراهم ساخت که فردوست توانست در پناه آن سالها به دور از پیگرد قضایی و حتی اطلاعاتی آزادانه زندگی کند. همچنین اشتغال دائم به توطئههای گوناگون ضد انقلاب در حدی بود که پدیده حضور فردوست را تحتالشعاع خود قرار داده، به بوته فراموشی و بیتوجهی میسپرد.[32] در این فضا بود که وی توانست مدت مدیدی را به صورت نیمهپنهان زندگی کند؛[33] هرچند خود وی برای یافتن مکانی امن به نوعی به شایعات دامن میزد.[34]
فردوست در اعترافات خود، علتِ ماندن در ایران را چنین بیان میکند:
1. مسئولدانستنِ خود در برابر دو اداره و دفتر ویژه اطلاعات و بازرسی، و احساس مسئولیت در مقابل دولت وقت و رژیم بعد و پرسنل این دو سازمان؛
2. حضور خانواده وی در ایران و بزرگ خانوادهبودن وی؛
4. وجود داراییهای حاصل از 50 سال زندگی در ایران؛
5. ماندن بسیاری از مقامات تا روز 22 بهمن و نگراننبودن آنان از تحولات؛
6. لذتبخش بودن زندگی یک ایرانی در ایران؛
7. امیدهای پدیدآمده از دولت موقت در دل او؛[35]
8. نداشتن احساس خطر از تغییر رژیم و طبیعیدانستن حذفِ وی از اداره امور، مگر اینکه به تدریج مورد مرحمت واقع شود و کاری در ردههای پایین و در ارتباط با تخصصهایش به او واگذار شود.[36] وی در اعترافات خویش به نقشش در گردانندگی جلسات مسئولان بخشهای مختلف نیروهای مسلح، مطلبی بیان نمیکند.[37]
تحلیل عملکرد فردوست
نتیجه فعلیتهایِ کارشناسان در وزارت اطلاعات و نیز مصاحبهها و بازجوییها از او این بود که پدیده فردوست، بیش از آنکه یک معمای سیاسی و اطلاعاتی باشد، یک پدیده قابل بررسیِ تبلیغی ـ روانی است. این مطلب از یک طرف، سوژهای تبلیغی برای القای اهداف معین استکبار و عوامل داخلی علیه انقلاب اسلامی بود و از سوی دیگر پدیدهای روانی شمرده میشد؛ زیرا خود وی در پدیدآمدن و اشاعه این شایعات، نقش مؤثری داشت.
وی از قشر فقیر جامعه بود و به صورت تصادفی به محافل درباری راه یافت. او به سبب اختلاف طبقاتی، احساس حقارت داشت؛ در نتیجه، فردی مطیع بود و از معاشرت با دیگران و شهرت دوری میجست. همین امر باعث شده بود محمدرضا از گماردنش در رأس حساسترین ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی، احساس ناامنی نکند.[38]
محمدرضا، فردوست را دوست صمیمی خود میدانست[39] و او محرم راز شاه بود؛ اما برخی واقعیتها وی را شخصیتی خود کمبین نشان میدهد و دوست صمیمی بودنش با شاه را رد میکند.[40] عملکرد وی در برهههای مختلف تاریخی، بیانگر این حقیقت درباره شخصیت درونی و بیرونی حسین فردوست است.