دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

روابط عباسیان و سامانیان

No image
روابط عباسیان و سامانیان

كلمات كليدي : تاريخ، سامانيان، عباسيان، آل بويه، بغداد

نویسنده : حميده سلطاني مقدم

تشریح روابط میان خلافت عباسی با امرای سامانی در دو باب قابل بررسی است: 1ـ دینی 2ـ سیاسی

1ـ دینی؛ سامانیان به عنوان مرزداران شرق جهان اسلام از نیمه دوم قرن سوم تا حدود یک قرن خدمات زیادی برای خلافت و اسلام انجام دادند. از طرفی مبارزه آن‌ها به عنوان غازی و جهادگران مسلمان با مخالفین خلافت یعنی ترک‌ها در اترار از یک طرف و با علویان از طرف دیگر باید موجه و مقبول باشد و مقبولیت و مشروعیت با تائیدات خلافت عباسی امکان پذیر بود. سامانیان نیز پیرو مکتب حنفی بودند که این باعث رابطه عمیق‌تر آن‌ها می‌شد. خواندن خطبه و سکه هم نشان تبعیت این دولت از خلافت بود. البته گاهی این موارد نقض می‌شد مثل زمانی که نصر دوم به اسماعیلیه گرایید و یا هنگامی که به دلیل تسلط آل بویه بر بغداد سامانیان از خواندن خطبه به اسم خلیفه منصوب از طرف آل بویه اجتناب کردند اما به جز این استثنائات همیشه شاهد تبعیت پایدار و همه جانبه سامانیان از عباسیان هستیم. اسماعیل پیوسته خلیفه را اطاعت نمودی و در عمر خویش یک ساعت بر خلیفه عاصی نشدی و فرمان او را به غایت استوار داشتی.[1]

2ـ سیاسی؛ ضرورت ایجاد امنیت سیاسی از مرزهای شرقی نیازمند داشتن پشتوانه محکم در ازای مناسبات مطلوب با خلافت عباسی بود مقابله با دشمنان خلافت توسط سامانیان امری بود که خلیفه نمی‌توانست از آن چشم بپوشد و به آن بی‌اعتنا بماند و این مناسبات سبب می‌شد هر دو طرف از یکدیگر حمایت ظاهری و عملی را به جا آورند؛ اما به نظر می‌رسد دادن مالیات به خلافت امری ثابت نشده است. بیشتر رسم هدایا و پیشکش‌ها معمول بوده است. سندی در دست نیست که نشان دهد اسماعیل و دیگر امیران سامانی خراج یا مالیات به بغداد فرستاده باشند اما هدیه می‌فرستادند.[2]

گر چه سامانیان به ظاهر اطاعت عباسیان می‌کردند. اما به حقیقت کاملا مستقل بودند و خلیفه عباسی ایشان را امیر یا عامل فراهم کننده مالیات خویش می‌شمرد. گرچه نفوذ ایشان در داخل قلمروشان نامحدود بود،[3] در واقع ساختار حکومت سامانیان آن چنان محکم و با پشتوانه بسیار بوده است که این دولت را به امارت وابسته محض و خراجگزار بدل نکند. اما برای روشن‌تر شدن این مطلب باید از ابتدای به صحنه آمدن جد سامانیان مناسبات را بررسی کرد.

1ـ مرحله اول از آنجایی شروع می‌شود که "سامان‌خداه" جد آل سامان در همکاری با "ابومسلم" مردم را به عباسیان دعوت می‌کرد.[4] او خود تحت حمایت "هشام بن عبدالملک" اسلام آورده بود. زمینه بعدی همکاری در دفع سرکوب "رافع بن لیث" بودکه مامون از خاندان‌های محلی هم چون طاهریان و سامانیان در خراسان کمک می‌گرفت که بعد از آن‌که "نوح بن اسد" سال‌ها ملازم دربار مامون شد.[5] سپس فرزندانش از طرف مامون به حکومت شهرهای ماورالنهر منصوب شدند.[6] بدین ترتیب اولین خاندان ایرانی از طرف خلافت، مشروعیت سیاسی و دینی پیدا کرده و در تمام مدت رابطه میان آل سامان طاهریان و عباسیان به خوبی تداوم یافت.[7] وقتی طاهریان سقوط کردند رابطه سامانیان با عباسیان رابطه مستقیم و بی‌‌واسطه شد. "نصر اول" از جانب "معتمد عباسی" منشور امارت ماورالنهر را گرفت البته باید توجه داشت در این زمان خلافت در شرایط بسیار بدی قرار داشت. از یک طرف علویان طبرستان از طرفی یعقوب ‌لیث و از سویی دیگر مشکلات داخلی موجب ضعف و تزلزل عباسیان شده بود. بنابراین آن‌ها از تبعیت سامانیان استقبال کردند آن چه عباسیان بدان احتیاج داشتند نه پرداخت خراج بود و نه پرداخت مالیات بلکه مقابله سامانیان با دشمنان عباسی چیزی بود که خلافت به شدت به آن احتیاج داشت.[8]

تا دوره مامون رابطه خلفا و امرای سامانی به جز آن که بگوییم رابطه دوستانه‌ای بود، دارای احترام مقابل نیز بوده است؛ یعنی هیچ کدام در امور حکومتی یکدیگر دخالت نمی‌کردند قبلا در دعوای امیراسماعیل و برادرش امیرنصر خلیفه هیچ دخالتی حتی در حد توصیه و وساطت ندارد. بعد از مامون غلبه ترک‌ها باعث ضعف و زبونی خلفا شد و این ناتوانی باعث شد که خلیفه "معتضد عباسی" امیران ولایت را تیولداران همان نواحی قرار دهد تا عایدات مرز و بومی را که در تصرف خویش داشتند به مصارف لشگری همان ناحیه صرف کنند چنان که سامانیان ماورالنهر را تیول خویش ساخته بودند.[9] نیز همان‌طور که گفتیم در این زمان خطر تهدیدات صفاریان برای خلافت به حدی شده بود که مجبور بودند از سامانیان در مقابل آنان مدد جویند و این نشانه اقتدار و اهمیت آل سامان بود.[10] اگرچه گاهی امرای مدعی را روبروی یکدیگر قرار می‌داد مثل زمانی که منشور ولایت ماورالنهر را عمرولیث داد؛ اما بعد از پیروزی سامانیان در بلخ بسیار مشعوف شد.[11]

"اشپولر" می‌گوید: «خلیفه مومنان برای ایران فقط دستگاه اجرایی تعویض قدرت سیاسی شده بود سامانیان نیز چنین وضعی داشتند. آنان نام خلیفه را در خطبه ذکر می‌کردند و برای وی هدیه می‌فرستادند؛ اما همواره هدف آشکار این بود که با این رشوه‌ها منصب خود را خریده باشند. سامانیان بدون آن که خلیفه در شرق حق امیتازی داشته باشد تشکیلات را با عبارت "خلیفه مومنان" که بر روی سکه‌ها نیز ضرب شده بود روبرو می‌کردند.»[12] بعد از خلیفه معتضد، خلیفه مکتفی با امیر جدید "احمدسامانی" روابط سامانی روابط دوستانه را تجدید کرد. در این زمان سامانیان درگیر ظهور مدعیان در اطراف و اکناف بودند و از آن سو خلفا سرگرم مبارزه با قرمطیان بودند، بنابراین آن دو باز هم به یکدیگر احتیاج داشتند.[13]

2ـ دومین مرحله از روابط سامانیان و خلافت به عباسیان به روزگار "نصر بن احمد بن اسماعیل" برمی‌گردد. امیر و خلیفه در دو روی سکه ضعف و قدرت قرار دارند. خلیفه عباسی در تسلط قدرت خلفا گرفتار است تا جایی که ترکان حتی در کاسه شیر خلیفه دست برده تا میان نامه‌ای پنهانی برای خلیفه در آن حمل شده باشد.[14] اما سامانیان در دوره اوج و اقتدار؛ یعنی در عصر طلایی خود به سر می‌بردند. مقتدر، قاهر، راضی، متقی چهار خلیفه‌ای بودند که همزمان با "احمد" بر سر کار می‌آیند و می‌روند و همزمان خلافت درگیر خلیفه دیگری به نام خلیفه فاطمی و اسماعیلیان نیز شده بود. "نصردوم" سامانی هم چون پدرانش خود را تابع و مطیع عباسیان نشان می‌داد؛ اما این زمان که زمان رشد و شکوفایی علم و تکریم فرزانگان و دانشمندان و بسط علم و فرهنگ خراسان و ماورالنهر در عصر نصر دوم شد بنابراین اندیشه‌های باطنی نیز مجال رشد یافت و تا آن‌جا پیش رفت که امیر سامانی را نیز مجذوب کرد. در این دوره منابع، اشاره‌ای به مناسبات خلیفه و امیر نکرده‌اند. بر روی مسکوکات هنوز نام خلیفه مقتدر، قاهر و راضی وجود دارد؛ اما مناسبات آن‌ها رو به سردی می‌گراید.[15]

3ـ سومین مرحله از مناسبات میان سامانیان و عباسیان در پایان حکومت "نصر" آغاز و تا پایان خلافت "طائع" (331ـ338) ادامه می‌یابد. در طی این پنجاه سال سامانیان تلاش کردند از اسماعیلیان تبری جسته و از عباسیان دلجویی کنند. اگر چه در این سال‌ها آل‌بویه بر بغداد مسلط شدند و روابط با خلافت با دولت‌هایی که هم‌مسلک آن‌ها بودند تغییر شکل یافت. این روابط در معرض آسیب جدی بود چرا که مثلا والیانی که تا کنون در تبعیت خلفای حنفی بودند اکنون باید در اطاعت خلیفه‌ای باشند که خود زیر نظارت امرای شیعی آل‌بویه قرار دارند. خلافت بغداد زیر نفوذ آل‌بویه قرار گرفت که دشمن سامانیان بودند و در نیمه قرن چهارم امیران سامانی گاه خود را در ستیز با بغداد می‌دیدند.[16] در مسکوکات سامانی نام خلفا تا "الطائع" آمده و بعد از آن نامی ضرب نشده که طبعا این عمل ناشی از شدت عمل آل‌بویه در عزل طائع بوده است. اما اطاعت از خلیفه از سر گرفته شد. تنها استیلای آل‌بویه بر بغداد باعث کندی در این حرکت و تدریجا از هم گسستگی مناسبات فی‌مابین شد و رفته رفته جای خود را به کدورت داد چرا که خلیفه و آل بویه از یاغیان و متمردین دستگاه سامانی حمایت می‌کردند.[17]

4ـ چهارمین مرحله مناسبات پایانی این دو است که از نیمه دوم قرن چهار و از خلافت "قادر" شروع می‌شود که تا پایان امارت سامانیان ادامه می‌یابد. پس از نیمه قرن 4 به تدریج امارت سامانی در معرض تهدید امرای نظامی ترک، سپهسالاران و همه مدعیان قدرت قرار گرفته و تضعیف شدند. شورش‌های داخلی و هجوم‌های خارجی شرایطی را به وجود آورده بود که سامانیان بیش از آن که در فکر ارتباط با عباسیان باشند در فکر چاره‌جویی در دفع مدعیان و هجوم بیگانگان بودند. از سوی دیگر عباسیان که دیگر قدرتی نداشتند تنها به این می‌اندیشیدند که بغداد را حفظ کنند. با تمام این توصیفات سامانیان خلفا را به صورت ظاهری هم که شده در خطبه و سکه یاد می‌کردند؛ اما طائع را که آل‌بویه بر خلافت نشانده بود را نپذیرفتند؛ در حالی که "محمود غزنوی" که تابع سامانیان بود به جانبداری از خلیفه قادر پرداخت.[18] بارتولد می‌گوید: «نامه‌ای در دست است که محمود در طی آن پیروزی خویش را به اطلاع قادر رسانیده محمود در آن نامه می‌گوید که تنها علت جنگ امتناع سامانیان از شناختن خلیفه بوده است».[19] این در حالی است که سلطان محمود بر روی تمام سکه‌هایی که در سال‌های پیش از 289 (8سال قبل از قادر) در نیشابور ذکر کرده نام طائع از یک طرف و نام امرای سامانی در سوی دیگر سکه آمده است.[20] به این ترتیب آخرین مرحله از مناسبات سامانیان و خلافت عباسیان در شرایطی به پایان خود رسید که دولت سامانیان به دلیل مشکلات و مدعیان داخلی و هجوم خارجی در حال فروپاشی بوده و خلافت عباسی نیز دستخوش مشکلات عدیده به ویژه خارج شدن زمام امور از دست خلیفه بود.

بغداد در دست بویهیان

پس از آنکه "معزالدوله بویهی" در سال 344(ه.ق) بغداد چیره شد و در عزل و نصب خلیفه دخالت کرد سامانیان از به رسمیت شناختن مطیع، خلیفه برکشیده آل بویه خودداری کرد و اگر چه مستکفی در سال 338 درگذشت سامانیان پس از آن نیز نام وی را در خطبه ذکر می‌کردند و بر سکه‌هاشان نیز هم چنان نام مستکفی نقش بسته بود. گفته شده است که پس از سال‌ها از آغاز خلافت مطیع در 343 بود که "ابوعلی محتاج چغانی" سپهسالار عاصی "امیرنوح بن نصر" به واسطه منشور حکومت خراسان که از جانب مطیع به نام او صادر گردید بر نیشابور و برخی از نواحی خراسان استیلا یافت و خطبه به نام مطیع کرد. جداکردن خراسان از سلطه سامانیان و تفویض آن به سردار متمرد ایشان باعث گردید تا سامانیان خلافت مطیع را گردن نهند.[21]

"عبدالملک بن نوح" از سال 345 به نام "مطیع" سکه زد که باعث شادمانی خلیفه و اعلام این خبر در شهرها شد.[22] مطیع تا سال 363 حکومت کرد و در این سال پسرش الطائع به خلافت نشست طائع در سال 381 توسط بهاالدوله بویهی برکنار و القادر به خلافت منصوب شد؛ اما سامانیان از پذیرش سیادت روحانی قادر امتناع کردند و در سراسر خراسان و ماورالنهر همچنان خطبه به نام طائع بود.[23] به طوری که در 383 طائع در جمع حاجیان خراسانی این مساله را پیش کشید و توسط ایشان نامه‌ای برای "امیرنوح بن منصورسامانی" فرستاد با این حال تا 389 که محمود غزنوی در مرو بر لشگریان سامانی فائق آمد و سراسر خراسان را به سلطه خود درآورد این مشکل حل نشده باقی ماند و در این سال بود که "محمود" نام "قادر" را در خطبه‌ها جایگزین نام طائع کرد.[24]

خلیفه‌زادگان در کنف حمایت سامانیان

شماری از خلیفه‌زادگان عباسی در بخارا می‌زیستند که از سوی دولت سامانی راتبه ویژه دریافت می‌کردند. از آن جمله "ابوطالب مامونی" ادیب و شاعر جوان است. وی از نوادگان مامون عباسی بود که از بغداد به ری و سپس به نیشابور و بخارا آمد و در کنف حمایت وزرای سامانی قرار گرفت. مامونی از شعرای دربار سامانی بود. به گفته "ثغالبی" در خیال گرفتن خلافت لشگریانی از خرسان گرد آورد و آهنگ بغداد کرد؛ اما مرگ او در حدود چهل سالگی از تحقق این آرزو جلوگیری کرد.[25] "ابومحمد واثقی" ادیب و شاعر مالکی مذهب و از اولاد واثق عباسی هم با خانواده خود به بخارا آمده بود تا هم چون دیگر خلیفه‌زادگان از اکرام سامانیان بهره‌مند شد و یا کاری دولتی را عهده‌دار شود. اما او هم به جایی نرسید و از سر خشم راهی ترکستان شد و "بغراخان" را بر ضد سامانیان برانگیخت. او می‌خواست خلافت را بگیرد؛ اما راه به جایی نبرد و در سال 382 به نیشابور و بعد به عراق گریخت.[26]

مقاله

نویسنده حمیده سلطاني مقدم
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام - دولتهای تابع حکومت اسلامی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS