كلمات كليدي : سامانيان، وضعيت علمي، خراسان، ماوراءالنهر، دانشمندان، بلعمي، جيهاني، عتبي
نویسنده : سيد احمد موسوي
جنبش بزرگ فراگیری علم که در تمامی جهان اسلام گسترده شده بود بر پایه آموزههای اسلامی قرار داشت و تمامی مسلمانان را ملزم به فراگرفتن دانش مینمود.[1] تعالیم الهام بخش دینی به گونهای آموختن و تعلیم و تربیت را تشویق مینمود که هیچ محدودیتی را در این تکلیف بر نمیتابد.[2] به دنبال اتخاذ چنین موضعی از جانب اسلام، بسیاری از مسلمانان به دنبال دستیابی به علوم و دانش افزایی خویش بر آمدند؛ ایرانیان که از دیرباز مردمی علم دوست و متمدن و با فرهنگ بودند از پیشتازان این جریان به شمار میرفتند. احادیثی نیز بر شایستگی و قابلیت علمی ایرانیان دلالت دارند.[3] و این مهم بیشتر در قرون سوم و چهارم و بیشتر در دوران فرمانروایی سامانیان در خراسان و ماوراءالنهر نمایان است.
امیران دانشمند
از آنجا که دربار سامانی (شامل خود امیران سامانی، وزراء و فرماندهان و ...) آشنا به حدیث بودند و بعضا اهل روایت بودهاند جای شگفتی نخواهد بود که خراسان را مدرسه بزرگ درس حدیث بخوانیم. از باب نمونه به چند نفر از امرا و وزرا و دیگر فرماندهان آشنا به این علم اشاره خواهد شد. احمد بن اسد از سفیان بن عیینه، یزید بن هارون و اسماعیل ابن علیه روایت نموده است.[4] ابوالفضل بلعمی وزیر کاردان آل سامان از محدثین بنام روزگار خود بوده است و از مشایخ بسیاری از دانشمندان عصر خویش استماع حدیث کرده است.[5] فائق خاصه که از نزدیکان دربار و مدتها سپهسالار خراسان بود، از بسیاری از اساتید آن زمان حدیث شنیده و از وی احادیث فراوانی روایت شده است.[6] علم حدیث چنان جایگاه رفیعی در خراسان بزرگ یافته بود که برخی خانوادهها بدان خاطر مشهور میگشتند که افراد و محدثین بیشتری را به جامعه خود معرفی نموده بودند؛ مانند خاندان ماسرجسی که بیش از ده محدث از میان آنان برخاسته است.[7]
علم دوستی امیران سامانی
امیران سامانی با آزادمنشى و تسامح به ملل و مذاهب مختلف مىنگریستند: چنانکه در دربار آنان پیروان ادیان و مذاهب به آزادى زندگى و کار مىکردند و هیچکس در دوران سامانیان با سختگیریهایی که در دوران غزنویان و سلجوقیان پدید آمد، روبرو نگردید. چنانکه این روش به رواج علم و ادب و فلسفه در آن روزگار کمک شایانى کرد. مقدسى در وصف دربار سامانیان چنین مىنویسد: «واضح است در دربارى که پادشاهان همواره در اندیشه آن باشند که بر شمار دانشمندان بیفزایند تا چه حد مردان به سوى دانش مىگرایند. یکى از آیینهاى دربار سامانیان آن بود که دانشمندان را به زمینبوس خود روا نمىداشتند و ایشان را مجالسى شبانه بود در حضور پادشاه دانشمندان مناظره مىکردند و پادشاه خود در مناظره را مىگشود با زیردستان خود گشادهروى و مهربان بودند، وزراى ایشان به کارها مىرسیدند، و چون کسى را برمىآوردند، با خود به خوان مىنشاندند و با سفرا پرسش از مهمات مىکردند و هر کس در بخارا در فقه و عفاف برتر از دیگران بود، وى را برمىکشیدند و از او رأى مىجستند و کارها به قبول او مىکردند.»[8]
در کنار امیران سامانی، وزیران دانشمند و دانشپرور آنان، همچون خاندانهای بلعمی، جیهانی و عتبی به تشویق و حمایت علما و ادبا و شعرا دست زدند و توانستند محیطی بسیار مساعد برای پیشبرد اهداف علمی فراهم آورند که این زمینه مناسب علاوه بر پایتخت و شهرهای بزرگ و مشهور، بسیاری از شهرها و روستاهای کوچک خراسان و ماوراءالنهر را در بر میگرفت و آنها را به کانونهای فرهنگ و دانش مبدل میساخت به گونهای که مجالس درس و وعظ، محافل شعر و ادب و کرسیهای علمی فراوانی در جای جای این سرزمین بر پا گشته بود. قلمرو سامانیان در این زمان به مثابه یک مدرسه بزرگ علم و دانش بود. نوشتار حاضر تلاش دارد تا به معرفی مراکز و نهادهای علمی این دوران بپردازد و نقش آن را در پیشرفت فرهنگ و تمدن اسلامی بنمایاند. رواج علم و دانش در این دوران در سرزمینهای تحت کنترل سامانیان به گونهای بوده است که به عنوان پایگاه علم از آن یاد شده است. مقدسی در این باره چنین مینویسد: «سرزمین خراسان و ماوراءالنهر (اقلیم المشرق) بیشترین بزرگان و علما را در خود جای داده و پایگاه علم بود و در ماوراءالنهر بیش از هرجا گرایش به فقه و حدیث وجود داشته است».[9] و یا اینکه در خراسان «بیش از همه جا دانشمند دارد، جاى نیکوکارى و مرکز دانش و پایگاه اسلام و دژ استوار آن است. شاه آنجا سرآمد شاهان و سربازانش بهترین سربازاناند. مردمى نیرومند، صاحب راى، نامدار، ثروتمند، سواردار، کشورگشا و پیروزمند دارد. در آنجا دیانت درستین، دادگرى راستین، دولت پیروزمند و کشوردارى هموار است. در آنجا دانشمندان به حکومت رسند».[10]
از دیگر نشانههای این تمایل علمی دربار سامانی، مهاجرت بسیاری از دانشمندان به قلمرو سامانیان، به دنبال روی کار آمدن متوکل عباسی و مخالفت او با فلسفه است. حمله متوکل و محدثین به فلسفه و علوم عقلى سبب گردید که بسیاری از پیروان این افکار به دربار سامانیان روى آورند و در سرزمین ایران به نشر آراء و افکار خود پردازند.[11]
علاقه سامانیان به علم و فرهنگ ایرانی
امیران سامانى علاوه بر تاکید بسیار بر رونق فضای علمی و خصوصا علوم شرعی و عقلی در گستره حکومتی خویش همچنین در دوران قدرت خود بسیارى از آداب و رسوم دیرین ایرانیان را، که در خراسان و ماوراءالنهر باقى مانده بود، بار دیگر احیاء کردند. به زبان فارسى و نظم و نثر علاقه فراوان نشان دادند و کتب گرانبها و سودمندى نظیر تاریخ طبرى و کلیله و دمنه عبداللّه بن مقفع به دستور آنان ترجمه شد. همچنین باید رستاخیز واقعى نظم و نثر و ادب فارسى را در عهد سامانیان دانست. در زمان سامانیان، فارسى درى که در حقیقت دنباله زبان پهلوى دوران ساسانیان بود، زبان رسمى دولت و دربار شد و شاعران نامدارى چون رودکى و شهید بلخى و دقیقى و ابوشکور بلخى و غیره پیدا شدند؛ حتى بهجاست که فردوسى بزرگ را نیز منسوب به آن دوران بدانیم.[12]
یکى از درخشانترین ایام ادبیات کلاسیک فارسى، دوره سامانیان است، در این دوره، ماوراءالنهر گهواره رشد ادبیات بود و بسیارى از نمونههاى دلنشین شعر و ادب فارسى از این سرزمین به دیگر مناطق ایران بسط یافته است. سلاطین سامانى براى پراکندن نام خویش به اطراف و اکناف، شعرا و اهل علم را به دربار خود جلب مىکردند، از طرفى حس شهرتطلبى و احتیاجات مادى، شعرا و نویسندگان را وادار مىکرد که به دربار و مراکز قدرت نزدیک شوند و در پناه حمایت سلاطین، آثار و افکار اجتماعى، ادبى و سیاسى خود را منتشر کنند و زندگى خود را با عزت و جاه سپرى سازند.
شکوه فرهنگی پایتخت سامانیان
رونق فرهنگى و علمیای که از آن یاد میشود تنها محدود به دربار نبود. ابوعلى سینا بخشی از دوران زندگی خود را در پایان فرمانروایى سامانیان در بخارا گذرانید. وى از بازار کتابفروشان بخارا همیشه یاد مینموده و آن را بىنظیر میدانست. ظاهرا اغلب کتابفروشان آن دوره افراد باسوادى بودند، دکانهای آنها مرکز تجمع شعرا، فلاسفه، اطبا، منجمین، و افراد دیگرى بود که براى بحث در آنجا گرد مىآمدند. ابوعلى سینا در دوره امارت نوح بن منصور در بخارا مىزیست و تحصیل مىکرد. وى از خصوصیات کتابخانه سلطنتى و دقت و نظمى که در آن به کار رفته است به نیکى یاد مىکند ... شاید چیزى که بیش از همه موجب شهرت بخارا گردید همان تعداد دانشمندانى بود که در بخارا گرد آمده بودند. ثعالبى در مورد پایتخت سامانیان چنین مینویسد: «بخارا در دولت آل سامان بمثابه مجد و کعبه ملک و مجمع افراد زمان و مطلع نجوم ادباء ارض و موسم فضلاء دهر بود». سپس از قول پدر ابوجعفر مىنویسد که بخارا مرکز علما و دانشمندان بود و «گمان نکنم با گذشت ایام، اجتماعى متشکل از افرادى نظیر آنان توان دید؛ و چنین نیز شد، زیرا پس از آن چشم من هرگز به جمال چنان جمعى روشن نگردید.» گوهر دربار سامانیان، رودکى و بزرگترین شخصیتى که در این محیط رشد و تکامل یافت فردوسى طوسى بود.[13] در منابع از حضور 119 شاعر عربى زبان در زمان سامانیان در خراسان و ماوراءالنهر خبر دادهاند که اکثر آنها از نمایندگان اشراف یا کارمندان رسمى دولتى بودند.[14]
فراهم نمودن زمینه جهت فعالیتهای علمی
آوازه محیط علمی سامانیان باعث مهاجرت برخی از دانشمندان به قلمرو آنان شد. خاندان علم پرور بلعمی که از مناطقی دیگر به ماوراءالنهر مهاجرت کرده بودند پس از آن که برخى از آنان در دربار سامانیان به وزارت رسیدند، در بخارا پایتخت آلسامان اقامت گزیده و تا مدتها بعد در آن شهر ماندند، چنانکه سمعانى در ترجمه حال ابوالفضل بلعمی گوید: «وى از مردم بخارا است و احفاد او تا امروز (یعنى روزگار زندگى سمعانى، سال 550 قمری) به بخارا بر جاىاند.» خاندان بلعمى شاید پس از برمکیان پرآوازهترین خاندان وزیرانی باشند که نام و یادشان در کتابهاى ادب و تاریخ به فراوانى آمده است، البته این گذشته از والایى پایگاه افراد آن خاندان در ادب و دانش و حکومت، اهتمام آنان در نگهداشت و احترام دانشمندان، نویسندگان و مورخان بوده است.[15]
همچنین امیران سامانی از برخی دیگر از دانشمندان برای حضور در سرزمینهای خویش دعوت به عمل آوردند؛ مانند صاحب بن عباد که در شهر رى کتابخانه عظیمى داشت که مورد علاقه فراوان او بود. تا جایى که در جواب نوح بن منصور سامانى که او را به بخارا و پیوستن به دربار سامانیان فراخوانده بود، پاسخى معذرتآمیز نوشت، و از جمله سخنان او عبارت «براى حمل کتابهاى من بیش از چهار صد شتر لازم است»، بود.[16]
دیوانسالاری و پشبرد علم و دانش
فرمانروایان روشن رأی سامانی و وزیران و کارگزاران با تدبیر آنها، برای انسجام و استمرار شکوه و وحدت حکومت، به ضرورت ایجاد نظام دیوانی متمرکز پی بردند. برای انجام این مهم، تدبیر و تجربهی دبیران کارورزیدهی برخاسته از خاندانهای دیوانسالار کهن به یاری سامانیان آمد. این دبیران فرهیخته، با آمیزش سنتهای اداری ایرانی و مبانی شریعت اسلامی، به تأسیس آنچنان تشکیلات پیشرفته، پیچیده و کارامدی موفق شدند که به قدرت مرکزی سامانی، سلطهای غیر جابرانه بر تمامی قلمروی تحت اقتدارش میبخشید. این امر زمینهای بسیار مساعد را جهت رشد و نمو علم و علماء مهیا مینمود و همین گونه نیز شد و قلمرو سامانی به مرکز توسعه و پیشرفت علم و فرهنگ و ادب تبدیل شد.
تساهل و تسامح با ادیان و پیشرفت علوم
یکی از جنبههای شایان توجه در دولت سامانیان وجود فرقهها و نحلههای گوناگون دینی و فکری است. با وجود اقتدار دولت و نیز نفوذ علما در دستگاه و در میان مردم، تلاشی در جهت فشار و سختگیری بر ادیان و فرق و پیروان آنها صورت نگرفت. البته برخی گروههای دینی، همچون اسماعیلیه به اتهام داشتن انگیزههای سیاسی خصمانه، از این قاعده مستثناء بودند. در واقع اسباب دوام و اقتدار و محبوبیت دولت، سیاست نرمش و تسامحی بود که در برابر پیروان ادیان و فرق گوناگون اتخاذ کرده بود. بقای این گروهها در قلمرو سامانیان، و مهاجرت برخی دستههای دینی از دیگر سرزمینها به آن دیار، نشانگر سعه صدر دستگاه سامانیان در ایجاد فضایی آزاد برای بیان اندیشه و اعتقاد، و از طرف دیگر حاکی از غنای فکری جامعه اسلامی برای مواجهه با آرا و عقاید مختلف است. سامانیان از نیک رفتارترین شاهان بودند که ضمن دادگری و دینداری و دانش دوستی، عقیده داشتند که علم جز در سایه آزادی بحث و آسان گرفتن و مدارا کردن، پیشرفت و رشد نمیکند.[17] این مورد برای پیشبرد علمی جامعه چنان ضروری است که یکی از متفکرین غربی چنین یادآوری میکند: «نیاز به زندگی مشترک و لازمه آن که تفاهم بود، نوعی آسانگیری و مدارا در جامعه اسلامی پدید آورده بود که در اروپای قرون وسطا شناخته نیست. نمونه این تسامح پیدایش علم ملل و نحل و تحقیق در ادیان گوناگون است که با شور و شوق دنبال شد.»[18] در قلمرو سامانیان علاوه بر مذاهب گوناگون، یهودیان، مسیحیان و گروههای مختلفی از مجوس پراکنده بودند.[19] و در برخی شهرها پیروان ادیان مختلف به نحوی مسالمتآمیز در کنار مسلمانان زندگی میکردند. برای مثال در نیشابور شمار فراوانی از اهل کتاب و زردتشیان سکونت داشتند که گفته شده پنج هزار تن از آنان در نتیجه مجاهدتهای تبلغی ابویعقوب اسحاق بن ممشاد کرامی، پیشوای کرامیه نیشابور، به دین اسلام گرویدند.[20]