كلمات كليدي : تاريخ، طاهريان، طاهر بن حسين، علي بن عيسي، جنگ ري، جنگ همدان، هرثمه بن اعين، جنگ بغداد، قتل امين
نویسنده : سيد احمد موسوي
حرکت به سمت ری
پس از اطمینان مامون از خروج علی بن عیسی برای جنگ با خودش، طاهر فراخوانده شد و مامون از قهستان تا دروازه حلوان را به او داد و خطاب به طاهر چنین گفت: زود حرکت کن تا پیش از رسیدن علی بن عیسی به شهر ری، آنجا را تصرف کنی و اجازه ورود لشکر عراق را به ری ندهی.[1] درباره شمار سپاهیان خراسان که به همراه طاهر بودهاند روایات مختلف و گوناگونی وارد شده است. تاریخ نویسان اعداد متفاوتی آورده که عبارتند از بیست هزار، سیزده هزار، ده هزار، هفت هزار، پنج هزار، چهار هزار و سه هزار و هشتصد نفر که روایت اخیر از همه مستندتر به نظر میآید، چون در تاریخ نیز آمده است که شمار سپاهیان طاهر به مراتب از لشکر عراق کمتر بوده است. در مجموع ما قول دینوری را ترجیح میدهیم که هم مورخ بیطرفی بوده است و هم نزدیک به زمان طاهریان میزیسته است. وی شمار سپاهیان طاهر را هنگام عزیمت به همدان ده هزار برشمرده است.[2]
مامون برای تقویت روحیه طاهر و سپاهیان وی قبل از حرکت به سمت ری جشن باشکوهی را تدارک دید. در این مراسم و جشن که سپاه نیز از برابر مامون میگذشتند و سان میدید، طاهر بن حسین هنگام عبور از مقابل مامون شعری را از بشار بن برد میخواند که چنین بود:
روید تصاهل بالعراق جیادنا کانک بالضحاک قد قام نادبه
یعنی تامل نما و مهلتی ده که دیری نگذرد و اسبان ما در عراق شیهه خواهند کشید و به صدا در میآیند، چنان که گویی نوحه سرایان مرگ ضحاک به شیون و زاری بر خواستهاند. مامون از شنیدن این بیت شعر بسیار خوشش آمد و آن را به فال نیک گرفت و طاهر را نزد خود خواند و به او گفت که آن بیت را تکرار نماید. طاهر چنین کرد. فضل بن سهل که اعجاب مامون را از اعتماد به نفس بالای طاهر میدید گفت: یا امیرالمومنین، طاهر سنگ اساسی عراق است که میتوان بر آن اعتماد داشت و بنیانگزاری نمود.[3]
مقابله با جاسوسان علی بن عیسی
طاهر که از سوی مامون امارت ری را یافته بود[4] و از قهستان تا حلوان به فرمان وی در آمده بود،[5] چون به ری رسید، مشغول عملی ساختن نقشههای مقدماتی جنگ و آمادگی کامل برای مبارزه شد. جاسوسانی که علی بن عیسی به اطراف ری فرستاده بود، به دام افراد طاهر میافتادند، طاهر دستور داده بود، پس از گرفتن اخبار علی بن عیسی از جاسوسان خودش، آنان را اعدام کنند. چه بسا علت اصلی این کار طاهر این بود که نمیخواست لشکریان علی بن عیسی از تعداد کم همراهان و لشکریانش با خبر شوند یا برتصمیمات جنگی و تقسیمبندیهای وی آگاهی یابند.[6]
روزی طاهر یکی از افراد نزدیک اردویش را پرسید: چه نام داری؟ گفت: زید. از او پرسید که تو کیستی؟ زید گفت: من جاسوسم. طاهر خندید و گفت: این مرد دیوانه است. زید گفت: دیوانه نیستم و جاسوسم. طاهر پرسید: به جاسوسی از چه کسی آمدهای؟ زید گفت: بر جاسوسی بر طاهر بن حسین آمدهام. پرسید تو را چه کسی فرستاده است؟ زید گفت: علی بن عیسی. طاهر پرسید: چرا راز علی را پنهان نمیداری؟ زید جواب داد: من در تمام عمر خویش دروغ نگفتهام. طاهر از او پرسید: پس چرا صفت خود را به علی بن عیسی نگفتی؟ زید گفت: علی بن عیسی خود صفت مرا میداند و به همین جهت مرا فرستاده تا هر چه را دیدم به اطلاع وی برسانم. طاهر دستور داد او را به لشکرگاه برده و به خوی نگهداری نمایند. سپس او را طلبیده و از او پرسید: آیا قصد گریختن داری و در صدد فرار از ما هستی؟ زید گفت: اگر فرصتی یابم خواهم گریخت و هر چه دیدهام به علی بن عیسی خواهم گفت. طاهر دستور داد تا او را یک روز دیگر نگه داشته پس از آن دوباره او را احضار نمود. سپس دستور داده هم لشکر را به وی نمایاندند و همه فرماندهان را نیز معرفی کردند، بعد مزد طاهر آورده از او پرسید: آیا لشکر مرا دیدی؟ زید جواب داد: آری دیدم. طاهر پرسید: آیا لشکر من بیشتر است یا لشکر علی بن عیسی؟ زید گفت: هر دو لشکر بسیارند و من از عدد هر کدام اطلاعی ندارم. طاهر به زید اجازه بازگشت به اردوگاه علی بن عیسی را داده و گفت: من به سبب راستگویی تو جانت را بخشیدم.[7]
خروج از ری جهت درگیری با لشکر عراق
لشکر خراسان به صلاحدید طاهر از ری خارج شدند و در قسطانیه نزدیکترین منزل به ری، جهت رویارویی با لشکر عراق به فرماندهی علی بن عیسی بن ماهان، آرایش نظامی به خود گرفتند. با خروج لشکر طاهر از ری دروازههای این شهر نیز بسته شد که این امر احتمالا با اشاره خود طاهر انجام گرفته باشد. به دو سبب یکی این که با این کار قصد داشته، اگر شکست خوردن مردم شهر ری بیطرف شناخته گردند و دچار مجازات علی بن عیسی نشوند و از طرفی دیگر امید جنگجویان و همراهان طاهر از شهر ری قطع شود و فکر فرار و بازگشت به خاطر آنان خطور نکند.[8] به همین دلیل است که پس از خروج از ری طاهر خطاب به لشکریانش چنین گفته است: ای مردم به کسانی که در برابر شما قرار خواهند گرفت بپردازید و از کسانی که در پشت سر شما ماندند و در شهر ری قرار گرفتند روی گردانیده و توجهی نداشته باشید، و بدانید که هیچ پشت و پناه و ملجاء و ماوائی جز شمشیر و نیزههای خود نخواهید داشت، در این صورت آن شمشیرها و نیزهها را سنگر و پناهگاه خود بدانید و جان خود را در سایه این سنگرها محفوظ داشته و کار دشمن را یکسره نموده و جان سالم به در برید.[9]
دو لشکر برای جنگیدن در برابر یکدیگر قرار گرفتند و با آرایش جنگی روبرو شدند؛ البته در مقابل آرایش جنگی علی بن عیسی، طاهر که فزونی سپاه او را دریافته بود، فهمید که نمیتواند هم چون دشمن آرایش جنگی داشته باشد. به هیات خارجی وار میجنگیم. وی گفت این دلیل به سپاهان از سوی لشکر طاهر حمله آغاز شد که آرایش لشکر عراق را به هم ریخت. علی بن عیسی بانگ بر آورد که برگردید و با من حمله کنید.[10]
طاهر خود آهنگ شخصی را که پرچمدار سپاه علی بن عیسی بود و حاتم طایی مینامیدند، کرده و به سوی او رفت که سراپا غرق در آهن بود و جایی برای فرود آمدن شمشیر نداشت و چارهای ندید جز این که شمشیرش را بر کلاه خود سرش بکوبد و شمشیر از کلاه خود گذشت و سر حاتم را شکست و او را کشت. با از بین رفتن علمدار، لشکر علی بن عیسی از هم پاشید. علی بن عیسی نیز که پس از آن شخصا وارد کارزار گشته بود، توسط یکی از سرداران طاهر به نام داود سیاه از پای در آمد، و به این گونه طاهر توانست لشکر عظیم علی بن عیسی بن ماهان را شکست دهد.[11]
در هر صورت، فضل بن سهل آن نامه را پیش مامون برد و بسیار خوشحال شد و او را مژده و بشارت پیروزی داد و در آن هنگام بر وی سلام خلافت داد.
طاهر به دلیل رشادتی که در این جنگ از خود نشان داد، به ذوالیمینین شهرت یافت. این لقب به این معنا بود که وی صاحب دو دست راست است که میتواند با هر دو در میدان رزم بجنگد. پس از پیروزی مامون و کشته شدن امین، طاهر به عنوان چهره فاتح جنگ، امارت منطقه جزیره، یعنی مناطق شمالی میان دجله و فرات را گرفت و در شهر رقه که پایتخت دوم هارون بود، استقرار یافت.[12]
جنگ همدان
پس از کشته شدن علی بن عیسی بن ماهان در ری به دست طاهر، پسر علی بن عیسی به نام یحیی که با جمعی از یاران و سپاهیان گریخته بودند، تصور میکرد که خلیفه بعد از کشته شدن پدرش، وی را فرمانده سپاه جهت رویارویی با طاهر قرار می دهد، اما امین بیست هزار نفر را تحت فرماندهی ابناوی مامور نبرد با طاهر نمود و توصیه نمود تا هم چون علی بن عیسی مغرور نگشته و سستی به کار نبرد.[13] ابناوی به همدان رسید و سور و باروی آنجا را تعمیر و مستحکم نمود. با رسیدن طاهر به همدان، و پس از دو ماه محاصره و قطع آذوقه و آب منطقه، مردم امان خواسته و تسلیم شدند. پس از تسلیم عبدالرحمن قصد قتل طاهر را داشت که جنگ سختی در گرفت و ابناوی کشته شد. طاهر در مدت محاصره همدان توانست با لشکرکشی به مناطق قزوین و جبال آنها را فتح نموده و برای آنها والی تعیین نموده و به آن مناطق گسیل داشت.
به سوی بغداد
بقایای سپاهیان شکست خورده هم به نیروهای کمکی که از سوی امین فرستاده شده بود، پیوستند و همراه با آنان به سمت بغداد گریختند. طاهر نیز بدون هیچ گونه مانع جدی به پیشروی خویش به سمت بغداد ادامه داد و تمامی شهرهای مسیر را بدون مقاومت فتح نمود. فضل بن ربیع پس از شنیدن اخبار شکستهای پی در پی نیروهای لشکر خلیفه، در نظر داشت اسد بن یزید بن مزید را که از پهلوانان معروف عرب بود به فرماندهی نیروهای بغداد بگمارد که البته پیش شرطهای وی برای مقابله با طاهر سبب خشم خلیفه امین و دستور وی مبنی بر زندانی کردن اسد همراه بود و فرماندهی لشکر را به عهده عبدالله بن حمید بن قحطبه نهاد و جهت رویارویی با طاهر ارسال نمود. طاهر با پخش این شایعه که امین در بغداد دیوان عطا نهاده است و به سپاهیان عطای دو ساله میدهد توانست در صف لشکریان بغداد تفرقه اندازد و بسیاری از آنها برای برخورداری از این عطاء عازم بغداد شده بر امین شوریدند.[14]
اوضاع بغداد به دلایل زیادی بسیار آشفته بود به گونهای که در داخل بغداد کار دعوت برای مامون آشکار گردید. طاهر نیز که از مسیر اهواز حرکت مینمود، علاوه بر فتح این شهر مهم توانست کارگزارنی را برای شهرهای مهم آن مناطق ارسال نماید و پس از آن توانست شهر مهم مداین را فتح کند و حاکم آن شهر بدون درگیری به بغداد گریخت.[15] هرثمه نیز که از سوی مامون به یاری طاهر فرستاده شده بود، توانست پیروزیهای چشمگیری به دست آورد.
محاصره بغداد
طاهر و هرثمه با سپاهیان خود بغداد را به محاصره درآورده و فشاری مضاعف را بر امین و سپاهیان وی وارد میکردند. البته چنین نقل است که امین با غرق شدن در تفریحات و لذتهای نامشروع خود، چندان جدیتی به مقابله با طاهر از خود نشان نمیداد.[16]
طاهر با استفاده از شیوههای مختلف و تاکتیکهای گوناگون بغداد را هدف قرار داد. وی تمام وسایل کوبیدن حصارهای محکم بغداد را فراهم آورده و هر یک از سرداران سپاه خود را مامور فتح حصارهای آن شهر کرد و سپس با منجنیقها و عرادهها[17] شهر بغداد را هدف قرار داد به گونهای که قسمتهای زیادی از بغداد ویران گشته و شهر عظمت خویش را از دست داد.[18] این کار از سوی طاهر به گونهای انجام شد که ترس و وحشت در تمامی بغداد و بین مردم و لشکریان فراگیر شد، طبری در همین باب شعری را به نقل از عمرو وراق روایت میکند که بر همین امر اشارت دارد:
«اگر خواهی سپاهی را به خشم آوری و بر وی امارت جویی، بگو سپاهیان، طاهر به سوی شما میآید».[19]
سختگیری و اقدامات طاهر به قدری برای مردم بغداد طاقت فرسا و گران بود که بسیاری از مردم مجبور به مهاجرت از آن شهر و یا فرار از آنجا گشتند و آخرین حربه طاهر نیز کنترل و انسداد مبادی ورود و خروج خوار و بار و آذوقه به داخل شهر بود. این کار چندان بر اهل بغداد سخت گرفت که مردم به تنگنا افتادند.[20]
آخرین راهکار امین
محاصره بغداد چهارده ماه به طول انجامیده بود که طاهر دستور حمله نهایی را به داخل شهر صادر نمود. امین که همه چیز را از دست رفته میدید به فکر امان خواستن از طاهر افتاد و نامهای به این شرح خطاب به وی نگاشت:
«اما بعد تو مأمورى، صمیمیت از تو خواستند و صمیمیت کردى و جنگ کردى و فیروز شدى. بسا باشد که غالب مغلوب و موفق منکوب شود، صلاح مىبینم که برادر خود را یارى کنم و خلافت را بدو واگذارم، مرا درباره جان و فرزند و مادر و مادر بزرگ و اطرافیان و یاران و کسانم امان ده تا پیش تو آیم و از خلافت کناره کنم و به برادر خویش واگذارم. اگر امان ترا درباره من معتبر شمرد که خوب و گر نه رأى رأى اوست.» وقتى طاهر نامه را خواند گفت: «اکنون که بند بگردنش محکم شده و نیرویش شکسته و یارانش فرارى شدهاند! نه بخدا قسم باید دست در دست من نهد و تسلیم حکم من شود.»[21]
امین پس از ناامیدی از طاهر، متوجه هرثمه گشت. او هرثمه را از موالی پدرش میدانست به همین دلیل در نامهای به هرثمه از وی طلب یاری و امان خواست. هرثمه این را برای خود موقعیت و فرصتی بسیار بزرگ دید و بسیار خورسند گشت، چرا که در صورت تحقق این امر پیروزی نهایی از آن وی میگشت و به امین قول یاری داده و حتی امید به شفاعت در نزد مامون را در وی زنده کرد.[22] قرارهای لازم بین امین و هرثمه انجام گرفت؛ اما در این حین طاهر از نقشه آگاهی یافت و از این که تمامی زحمات وی به سود هرثمه تمام شود، به شدت ناراحت گشته و چنین گفت: «وى در حوزه من است و در سمتى که من در آنم، من او را به وسیله محاصره و پیکار بیرون کشیدم که کارش به طلب امان کشید رضایت نمىدهم که سوى هرثمه رود و فتح از آن وى باشد.»[23] به همین دلیل در صدد قتل یا اسارت امین بر آمد، و نقشهای جهت جلوگیری از عملی شدن برنامههای امین و هرثمه ترتیب داد، و در هنگام ملاقات امین و هرثمه یاران طاهر به آنها حملهور شدند و در نهایت امین به دست یکی از یاران طاهر به قتل رسید.[24]
طاهر سر امین را به همراه فتحنامه به وسیله پسر عموی خودش نزد مامون فرستاد و در آن فتنه انگیزی، خیانت، توطئه هرثمه و عدم وفای به عهد امین را عامل کشته شدن او دانست.[25] این پیروزی برای طاهر خیلی با ارزش و تحقق بخش بسیاری از آرزوهای وی بود. طاهر پس از پیروزی بر امین این اشعار را سرود:
«خلیفه را در خانهاش کشتم» و اموالش را به کمک شمشیر «به غارت دادم.»
«به قدرت و زور بر مردم شاهى کردم» و جباران بزرگ را به قتل رسانیدم، «خلافت را سوى مرو کشانیدم که سوى مأمون همى شتافت.»[26]