كلمات كليدي : نژاد و زبان سيستان باستان، مذهب در سيستان باستان، آثار تاريخي سيستان باستان
نویسنده : منيره شريعت جو
نژاد و زبان
راولینسون به لحاظ نژادی، سیستانیها را همراه با جمشیدیهای هرات، نمونه خالص نژاد آریایی میداند؛[1] هر چند آریاییها در آستانه ورود، درگیریهایی با بومیان اصیل ایرانی داشتند[2] که البته بعدها با هم اختلاط پیدا کردند. از این رو نمیتوان از نژاد یکدست صحبت به میان آورد. زبانهایی که مردم سیستان بدان صحبت میکردند لهجههای میانه ایرانی چون پهلوی اشکانی، پارسی میانه یا پهلوی ساسانی بود. از شعرهایی که به لهجه میانه از اواخر ساسانی باقی مانده و در سدههای آغازین هجری قمری رایج بود سرود آتشکده کرکو در سیستان است.[3]
مذهب
با توجه به آنچه در تاریخ آمده است گرشاسب، بناکننده سیستان و اولین حاکم آن خداپرست بود و این آیین تا زمان فرامرز بن رستم ادامه داشت.[4] در زمان آفرین از جانشینان وی نیز که دین مجوسی رواج یافته بود، وی مردم را از آن بازمیداشت و بر شریعت داوود تحریض میکرد. آمده است که پس از پیکار رستم و اسفندیار بود که زرتشت دین مزدیسنان را آورد؛ اما رستم آن را نپذیرفت. خداپرستان بامداد و شبانگاه نماز میخواندند؛ پیش از آغاز شغل دنیایی خود، چه اندک و چه بسیار نماز میگزاردند و سپس بدان شغل میپرداختند؛ زنا، لواط، دزدی و خون ناحق ریختن در بین آنان حرام بود؛ مردار نمیخوردند و تنها آنچه ذبح شده بود برایشان حلال بود؛ صدقه بسیار میدادند؛ همیشه میزبان بوده، مهمان را نیکو میداشتند و دختر، خواهر و مادر را به زنی اختیار نمیکردند.[5] گفته میشود در زمان کیخسرو، وی به آیین زردشتی گروید.[6]
به لحاظ مذهبی این منطقه نزد زردشتیان جایگاه ویژهای دارد. آنها معتقدند سیستان یازدهمین سرزمین نیک است که توسط اهورامزدا آفریده شده است. با توجه به کتب زردشتی این منطقه نه تنها محل تولد خاندان کیان بلکه محل ظهور سه موعود زردشتی است.[7] به همین علت آنها برای دریاچههای هامون و هیرمند ارزش ویژهای قائل هستند. در وندیداد آمده است که موعودهای زردشتی از کنار دریاچه کیانسیه (هامون) ظهور خواهند کرد. بنا به تفصیلی که در کتب پهلوی مندرج است ایزد نریوسنگ نطفه پیغمبر (موعودهای زرتشت) را به فرشته آب یعنی ناهید سپرد تا نگهداری کند و مادران آنها با نوشیدن آب این دریاچه فرزندان خود را به دنیا خواهند آورد. موعود اول، هوشیدر است که سی سال مانده به پایان سده دهم از هزاره زرتشت از دوشیزهای به نام نامیگپد؛ دومین موعود هوشیدر ماه، سی سال مانده به پایان هزاره هوشیدر از دوشیزهای دیگر به نام وهپد و سومین موعود مزدیسینی سوشیانث، سی سال مانده به پایان دهمین سده از هزاره هوشیدر ماه از دوشیزهای پانزده ساله به نام گواگپد که همگی از نسل زرتشت هستند متولد میشوند.[8] در دوره هخامنشان، اشکانیان و ساسانیان سیستان بسیار آباد بوده و یکی از مهمترین مراکز عمده دین زردشتی محسوب میشده است.[9] همچنین در بیان علت نبرد رستم و اسفندیار چنین آمده است که چون زرتشت دین مزدیسنان را آورد با نپذیرفتن این آیین توسط رستم، بین این دو جنگ واقع شد.[10]
همچنین در عصر ساسانیان، سیستان به عنوان یکی از مراکز مسیحیان نسطوری معرفی گردیده است.[11]
موقعیت علمی
در عصر ساسانیان تا قرون اولیه اسلامی ولایت سیستان موقعیت ممتازی به دست آورده بود. زیرا با ولایات بودایینشین کابل و بامیان همسایه بود و روحانیون بودائی عموماً با ریاضیات و طبیعیات آشنا بودند و سیستان از همسایگی با آن ولایات استفاده علمی میکرد و این ولایت مرکز بحث و تدریس دروس ریاضی و طبیعی بوده است.[12] سیستان به علت موقعیت اقلیمی، سیاسی و فرهنگی، مرکز پیوند فرهنگهای ماوراءالنهر، بین النهرین و هندوچین نیز به شمار میرفت.[13]
کشفیات باستانی
از نظر دکتر ریچارد فرای سیستان بهشت باستانشناسان است، زیرا آثار تاریخی بسیاری از تمام دورههای پیشین در این سرزمین موجود و دست نخورده باقی مانده است.[14] آثار تاریخی قابل ذکر بسیاری در سیستان وجود دارد که از مهمترین شهرها و آثار کشف شده میتوان بدین موارد اشاره کرد:
رام شهرستان:
"رام شهرستان" یا "ابرشهریار"[15]، سرزمین اولیه سیستان، در محدودهای میان کرمان و سیستان امروزی قرار داشت که به علت تغییر مسیر رود هیرمند و تبدیل این منطقه به بیابان، مردم مجبور به ترک این شهرستان و تاسیس زرنگ شدند. با وجود مدفون شدن رام شهرستان در زیر شنهای کویر، تا قرن چهارم برخی از ابنیه و خانههای آن پابرجا بوده است.[16] هرتسفلد نیز آثاری از خرابههای آن به دست آورد که مهمترین آن سه آتشکده است.[17]
شهر سوخته:
در شصت کیلومتری جنوب زابل کنار جاده زابل به زاهدان و در شش کیلومتری قلعه رستم است. تپههایی است که بیش از 50 متر ارتفاع ندارد. وسعت آن دو کیلومتر و نیم متر مربع است و از مهمترین مراکز شهرنشینی و تمدنی آسیا در عصر مفرغ بوده است. قدمت این تمدن را به 3500 تا 4000 سال ق. م تخمین میزنند.[18]
تپه دهان غلامان:
در 44 کیلومتری شهر زابل و 4 کیلومتری قلعه نو واقع است. تپهای مصنوعی میان کوه خواجه، شهر سوخته، قلعه تپه، بیبی دوست و قلعه سام است. شهر نسبتاً وسیعی است. آثار یک معبد در شمال غرب دامنه آن کشف گردیده که مربوط به دوران هخامنشی است.[19]
کوه خواجه:
به ارتفاع تقریبی نهصد متر در 17 کیلومتری زابل و مانند جزیرهای ذوذنقه در وسط دریاچه هامون قرار گرفته است. بر این کوه تصویری نشسته از رستم پهلوان نقش است که گرزی دو سر در دست دارد.[20] اورل اشتاین در کوه خواجه موفق به کشفیات قابل توجهی شده است. هرتسفلد خرابههای باقیمانده را کاخ فرمانداری از زمان اشکانیان میداند که در دو دوره متمایز ساخته شده است. کاخ اصلی عبارت از یک حیاط بزرگ که در چهار طرف آن چهار رواق ستوندار و قوسدار وجود دارد، میباشد. در کنار کاخ آتشگاهی است که شکلی مهرابی دارد.[21] بالای این کوه آثار باستانی متعددی وجود دارد که از مهمترینشان میتوان بدین موارد اشاره نمود:
ـ قلعه دختر:
این بنا به نام کوک کهزاد و تخت رستم است و احتمالاً آتشگاه بوده است. تاریخ ساختمان این آتشکده را حدود قرن اول میلادی میدانند. ویرانههای اطراف آن را هم به دوران اشکانی و ساسانی نسبت میدهند.[22]
ـ کرچک چل گنجه:
قلعهای ساخته شده از گل است که در جنوب کوه خواجه قرار دارد و از نوع قلعههای دختر است که پرستشگاه ناهید (آناهیتا) بوده است.[23]
ـ کوه اوشیدا:
احتمالا نام اوشیدا که در اوستا برای کوهی در سیستان آمده، همان محلی است که امروزه خواجه غلطان در آن واقع شده است. [24]
سایر آثاری که در کوه خواجه به دست آمده بیشتر مربوط به قوم سکا است و بسیار احتمال دارد که مقصود از اسپندکوه در شاهنامه (= کوه مقدس) نیز همین کوه خواجه باشد. [25]
نه (نیه):
آن را از بناهای ارشیر بابکان گفتهاند. به فاصله کمی در باختر دریاچه زره در مرز قهستان و لب کویر بزرگ است.[26]
کرکویه:
در یک منزلی شمال زرنگ قرار دارد. در آنجا آتشکدهای وجود داشت که زرتشتیها بسیار محترم میشمردند. این آتشکده را زرتشتیان مینو کرکو مینامند.[27]
قرنین:
در حاشیه کویر در شمال باختری خواش و یک منزلی فراه است که آثاری از آخور رخش، اسب مشهور رستم، در آن دیده میشود.[28]
زمین داور:
دره پهناوری است که وقتی رود هیرمند از جبال هندوکش به طرف بست فرود میآید، در آن جاری میشود و مجاور سرزمینهای رخج، بست و غور واقع شده است (منطقه افغانستان). در اخبار فتوحات اولیه مسلمین ذکر شده که حوالی آن قلعه کوهی موسوم به جبل الزور است. وجه تسمیه آن نیز این است که در آن کوه بتی بزرگ به نام زور یا زون وجود داشته که به غنیمت فاتحان درآمد. این بت متشکل از طلای خالص و چشمانی از یاقوت بوده است.[29]
زابلستان:
ارتفاعات ولایت قندهار که در امتداد هیرمند علیا واقعند به زابلستان معروف بود. این نام در پهلوی زابلستان و در شهرهای ایران و سکههای پهلوی زاولستان آمده و در کارنامه اردشیر بابکان زاول و نزد اعراب زابل، زابلستان و جابلستان نوشته شده است. این شهر در داستانهای حماسی ایران با اقدامات حماسی پهلوانان ایرانی همچون رستم وابستگی دارد. در زمان ساسانیان بعد از مرگ شاهنشاه پیروز در جنگ با هپتالیان، زابلستان به دست هپتالیان افتاد.[30]
زرنگ (زرنج):
این شهر در زمان هخامنشیان و ساسانیان از شهرهای بزرگ و آباد بوده و در کتیبه داریوش نام شهر زرنگا نیز آمده است.[31] در زرنگ (زرنج) سکه شاهنشاهان ساسانی از جمله پیروز، قباد اول، خسرو اول، هرمزد چهارم، خسرو دوم پرویز و قباد دوم شیرویه و اردشیر سوم و یزدگرد سوم ضرب شده است. این نشان میدهد که زرنگ همیشه از آن ساسانیان بوده است و یا اینکه در هر صورت فرمانبرداری از شاهنشاه همواره رعایت میشده است.[32] این محل فعلاً جزو افغانستان است و در محل آن روستای کوچکی به نام "نادعلی" قرار دارد. در نزدیکی آن روستا تل بزرگی است و بر فراز آن تل، آثار خرابههای ارک زرنگ و قلعه و باروی آن دیده میشود.[33] گیرشمن در روی تپه سرخ داغ نزدیک نادعلی (که در نزدیکی زرنگ قرار دارد[34]) دو ساختمان قدیمی کشف کرد که روی هم ساخته شده بود مربوط به دو دوران مختلف طبقه اول که جدیدتر بود متعلق به دوران پیش از هخامنشی است و دوران دوم را همدوره گورستان ب تپه سیلک یا کمی جوانتر از آن دانسته اند.[35]
کتیبهها
نام قدیم سیستان زرنگ خوانده میشد و در زمان هخامنشیان یکی از ساتراپیها (استانها) محسوب میشد و داریوش در کتیبه بیستون و تخت جمشید در میان سه مملکت شرقی خود از پارثا و (خراسان) هرئیو (هرات) زرنگ (سیستان) یک جا اسم برده و در کتیبه نقش رستم نیز از این سه مملکت همراه با سایر ممالک شرقی ایران که بلخ و سغد و خوارزم و قندهار و غیره باشد، نام برده است.[36]
در فهرست مسکوکات باختر در موزه بریتانیا، سکه نقرهای منقوش به تصویر پلاطوا پیفانی موجود است که معاصر اوکراتیک پادشاه باختر بوده و در اواسط قرن دوم قبل میلاد سلطنت داشته است، از این رو بعضی حدس میزدند که پلاطوا پیفانی پادشاه سیستان بوده است.[37]
سدها و آسیابهای بادی باستانی
به علت اینکه خاک اطراف رودخانه سیستان بسیار نرم و اغلب ماسه است، رودخانه به سرعت تغییر مسیر میدهد و در اغلب نقاط که بستر رودخانه عمیق میگردد آب نسبت به اراضی مزروعی گود افتاده و بدون بند یا سد استفاده از آن مقدور نیست. به همین دلیل در سنوات قدیم ایرانیها در مسیر هیرمند سدی از سنگ ساخته بودند که به نام سد گرشاسبی معروف بوده است (و احتمالاً منظور از این سد گرشاسبی همان سد معروف بند رستم است که به گفته سایکس به امر شاهرخ ویران شد).[38]
اختراع نخستین آسیابهای بادی جهان (و استفاده بهینه از وزش بادهای مداوم در این منطقه) نیز از سیستان گزارش شده است.[39]