24 آبان 1393, 14:8
كلمات كليدي : تاريخ، صفاريان، يعقوب ليث صفاري، سيستان، عياران، خوارج، طاهريان
نویسنده : مريم السادات قدمي
یعقوب فرزند لیث فرد گمنامی از روستای قرنین سیستان بود. لیث چهار پسر به نامهای یعقوب، عمرو، طاهر و علی داشت که یعقوب بزرگترین آنها بود.[1] هر چند برخی مورخان سعی دارند نسب او را به پادشاهان ایران باستان برسانند. این گروه معتقدند در زمان حمله اعراب به ایران یکی از فرزندان خسرو پرویز مدتی را به صورت گمنام در دزپل (دزفول کنونی) میزیست، اما نوادگان وی به علت شناخته شدن آنها توسط عربها، این منطقه را ترک کرده در دژ هفواد (بم کنونی) سکونت گزیده و پس از مدتی از این محل نیز کوچ نموده به سیستان رفتند.[2] یعقوب بن لیث بن معدل بن حاتم بن ماهان بن کیخسرو بن اردشیر بن قباد بن خسرو اپرویز بن هرمزد بن خسروان بن انوشیروان بن قباد بن فیروز بن یزدجرد ... بن کیومرث نسبی است که این افراد برای وی ذکر کردهاند.[3]
یعقوب، شغل پدر که رویگری بود را ادامه داد و در جوانی به گروه عیاران پیوست و به تدریج در این گروه به سرهنگی و امیری دست یافت تا این که از سوی نصر بن صالح، به سرهنگی بست رسید؛[4] زیرا سیستان که در آن زمان تحت نظر امرای منسوب از طرف حاکمان طاهری خراسان اداره میشد، درگیر جنگهای داخلی به ویژه جنگ با خوارج حاضر در این منطقه بود. همین امر زمینه پیوستن یعقوب به گروههای نظامی درگیر با خوارج و در نتیجه قدرتیابی روزافزون یعقوب لیث که منجر به تشکیل حکومت خاندان صفاری شد را فراهم آورد.[5]
زمانی که از سوی خلفای عباسی، طاهر بن عبدالله و جانشینانش بر خراسان و سیستان حاکمیت داشتند، ابراهیم بن حضین قوسی از سال 225(ه.ق) بر ولایت سیستان گماشته شد. برخورد مسالمتآمیز وی با مردم منطقه و مخالفانش باعث قدرتیابی بیشتر خوارج سیستان شد و این امر باعث ایجاد درگیریهایی بین مردم و خوارج این منطقه شد. از جمله، افرادی هم چون غسان بن نصر بن مالک مطوعی از منطقه بست با جمع کردن عدهای از مردم بر ضد خوارج بر ابراهیم شورید؛ ولی شکست خورد و به قتل رسید. در زمان پسر او احمد بن ابراهیم فردی دیگر به نام احمد قولی با علیه احمد بن ابراهیم شوریدند. بار دیگر احمد بن ابراهیم در نبرد با بشار بن سلیمان شکست خورد و به سیستان آمده و شهر به دست بشار افتاد. بر اثر بدرفتاری بشار با مردم، صالح بن نصر مطوعی، برادر غسان، با همراهی مردم بست و سیستان که عیاران و یعقوب در زمره آنها بودند، شورش کردند (نخستین گزارش تاریخی مرتبط با یعقوب لیث متعلق به این مقطع زمانی است) و بشار را به قتل رساندند.[6] پس از آن مردم با صالح بیعت کردند. صالح نیز کثیر بن رقاد، درهم بن نصر و یعقوب لیث را به نبرد با عمار خارجی که در کش قیام کرده بود فرستاد که به شکست عمار انجامید.[7] ابراهیم برای سرکوبی صالح بن نصر و یاران او که یعقوب در زمره آنها بود با عمار خارجی، رِِئیس خوارج سیستان، متحد شد و به همراه او به شهر زرنج، مرکز ایالت سیستان تاخت. زمان رویارویی دو سپاه، مردم زرنج که از ظلم خوارج خسته شده بودند به یاری صالح و عیاران سیستان آمدند. جنگ سختی درگرفت و عده زیادی از دو طرف کشته شدند و عاقبت عمار خارجی و ابراهیم قوسی شکست خوردند. کار صالح در سیستان بالا گرفت و ابراهیم قوسی به طاهر بن عبدالله، حاکم مشرق ایران نامهای برای ارسال سپاه نوشت. محمد، پسر ابراهیم قوسی برای یاری پدر راهی زرنج شد. یعقوب با اطلاع از آمدن محمد، به همراه حامد سرباتک (سرناوک) از شهر بیرون آمده به همراه صالح بن نصر با سپاه محمد بن ابراهیم در زمین داور جنگیدند. محمد شکست خورد و اموالش توسط صالح تصرف گردید. با ادامه جنگ در مناطق دیگر، صالح در سال 239(ه.ق) به دارالاماره دست یافت و با فراهم کردن مجدد یارانی برای خود با ابراهیم به نبرد پرداخت. یعقوب لیث به همراه سایر برادرانش، عمرو، علی و طاهر از جمله سپاهیان صالح بودند که بنا بر نقلی طاهر، برادر یعقوب، در نبردی سخت در نوقان کشته شد. صالح تصمیم داشت غنیمتهای به دست آمده را به بست ارسال کند، اما بنابر نقلی یعقوب، سرباتک و عیاران از این که زحمت جنگ بر دوش آنها باشد؛ ولی از منافعش بهرهمند نباشند ناراضی بودند به همین جهت تصمیم به جنگ با صالح گرفتند. صالح با اطلاع از تصمیم آنها از نماینده خود در بست، مالک بن مردویه برای جنگ با یعقوب کمک خواست. جنگ سختی درگرفت که با شکست صالح و تصرف اموالش توسط یعقوب به پایان رسید. (بنا بر گزارشی دیگر، طاهر در این جنگ کشته شد.[8]) پس از فرار صالح، سپاه یعقوب با درهم بن نصر بیعت کردند. سپس یعقوب به همراهی حامد سرباتک به سپهسالاری سپاه درهم منصوب شده و فرماندهی جنگهای زیادی را علیه خوارج و مخالفان درهم عهدهدار شدند. شجاعت یعقوب باعث بیم درهم شد و خود را به بهانه بیماری در خانه محبوس کرد. یعقوب با این جمله که بدین صورت نمیتوان پادشاهی نیمروز کرد پیغام داد که بیرون بیاید. درهم از روی خشم، دستور قتل یعقوب را صادر کرد و یعقوب که از خدعه او به موقع مطلع شده بود او را اسیر و زندانی کرد. پس از این واقعه مردم سیستان در 25 محرم سال 247(ه.ق) با یعقوب بیعت کردند.[9] برخی نیز معتقدند زمانی که سپاهیان درهم او را از اداره امور ناتوان دیدند یعقوب را به جای وی انتخاب کردند. درهم نیز بدون مبارزه کنار کشید.[10] پس از بیعت مردم با یعقوب و به امارت رسیدن وی، حامد بن عمر سرباتک، فرمانده دیگر درهم، به همراه سایر سپاهیان با یعقوب لیث بیعت کردند.[11] زمانی که مردم با یعقوب بیعت کردند متوکل عباسی خلافت را بر عهده داشت و سپس المنتصر بالله در سال 247 خلافت را بر عهده گرفت و پس از شش ماه المستعین بالله جانشین وی گشت[12] و طاهر بن عبدالله، حاکم طاهریان، نیز در آن زمان مشروعیت خود را از جانب خلفای عباسی بر سرزمینهای شرقی ایران از جمله سیستان دریافت مینمود.[13]
لازم به ذکر است هم چون نسب یعقوب، درباره علت قدرتیابی وی ماجراهایی نیز از نقل شده است که پیوند زدن آن در به قدرت رسیدن یعقوب به داستان شباهت دارد. از جمله این که روزی صالح بن نصر که در آن زمان امیر سیستان بود در راه بازگشت از شکار به محلی که یعقوب و دوستانش هفتهای یک بار گرد آمده و بازی امیر و وزیر میکردند رسید. صالح فردی را برای باخبر شدن از ماجرا بدانجا فرستاد. یعقوب که نقش امیر را بازی میکرد از جای خود برنخاست و به صالح نیز فرمان داد که از اسب پیاده گردد، زیرا ایام عمر دولت وی به اتمام رسیده و صلح دولت صفاریان برآمده بود.[14]
درباره چگونگی پیوستن یعقوب به سپاه درهم و به امیری رسیدن او نیز چنین آمده است که شبی یعقوب به قصد دزدیدن خزانه درهم بن نصر، والی سیستان، به خانه او وارد شد. در این میان شیای شفاف یافت و چون به زبان نزدیک کرد دانست که آن نمک است. از این رو یعقوب به پاس نمکی که خورده بود اموال را رها کرده و رفت. درهم نیز بدین سبب به دزد امان داد تا خود را معرفی نماید. یعقوب نیز نزد درهم رفت و چون از علت این کار باخبر شد نزد او مقامی یافت و امیر لشکر شد.[15]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان