دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

دستاوردهای علمی بنی امیه

No image
دستاوردهای علمی بنی امیه

كلمات كليدي : تاريخ، امويان، علم، دانش

نویسنده : طاهره رضايي

ادیان الهی، که همگی برای رشد و تعالی بشر آمده‌اند، اساس رسالتشان بر تعلیم و آموزش استوار است. قرآن کریم نیز با توجه به نقش اساسی دانش در رشد و هدایت انسانها اهمیت ویژه‌ای برای آن قائل شده است. قرآن کریم دانایان را همتای دیگران قرار نداده و حتی این دو را از این لحاظ قابل مقایسه نمی‌داند. «قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»[1]

در سنت پیامبر و اهل بیت(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تأکیدات بسیاری بر اهمیت علم و دانش و ارزش آن شده است که این تأکیدات چه به صورت روایاتی که از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده و چه در قالب رفتار حضرت همگی از عنایات فراوان آنان به مسئلۀ علم حکایت می‌کند. به گونه‌ای که از حضرت یک روایت نقل شده است که علم‌آموزی را بر همۀ مسلمانان واجب دانسته است.[2]

در دوران خلافت بنی‌امیه، امویان در امور آموزش دخالت چندانی نداشتند و بیشتر تعلیم و تعلم امری مردمی بود. در آن زمان به دلیل نزدیکی حکومت اسلامی با رومیان و تسلط بر مدارس علمی «رها» و «نصیبن» و «حران» و انطاکیه رفته‌رفته زمینه‌های بیشرفت و ترقی علم و دانش به سرزمین‌های اسلامی به وجود می‌آمد.[3]

برخی دستاوردهای علمی در دورۀ بنی‌امیه

در قرن‌های اولیه اسلام فقه، قرائت قرآن، تفسیر قرآن، و حدیث یک علم محسوب می‌شد. اما به مرور زمان هر کدام از این علوم مستقل و به شاخه و زیر شاخه‌های متعددی تقسیم شد.[4]

تفسیر

علوم قرآنی، رشته‌های گوناگونی داشت که در طی دوره‌های مختلف اسلامی به وجود آمده بود، تفسیر نیز یکی از اولین رشته‌های علوم قرآنی بود که از مهمترین دانش‌ها در برنامۀ تحصیلی اسلامی به شمار می‌رفت.[5] تفسیر قرآن را برخی از صحابۀ برجستۀ رسول‌اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از همان قرن‌های اولیۀ اسلامی و دهه‌های نخستین آغاز کردند. برجسته‌ترین آن صحابه امیرالمؤمنین علی علیه السلام بودند که در این زمینه فعالیت‌های بسیاری انجام دادند و شاگردانی را هم در زمینۀ تفسیر تربیت کردند، که از آن جمله می‌توان از عبدالله بن عباس نام برد.[6] که نخسیتن تفسیر نیز از ایشان می‌باشد. امام محمد باقر علیه السلام پنجمین امام شیعیان نیز در زمینۀ تفسیر فعالیت داشته‌اند، و در زمینۀ تفسیر یک کتاب نیز نوشته بودند؛ اما اصل آن باقی نمانده است؛ ولی روایات بسیاری از آن حضرت در کتاب‌های تفسیری استفاده شده است. که نمونه‌های آن را می‌توان در کتب تفسیری مانند تفسیر قمی و تفسیر مجمع‌البیان یافت.[7]

دانش تفسیر در دورۀ بنی‌امیه بیشتر به صورت روایی بوده و به شأن نزول آیه می‌پرداخته است، و روش عقلی در آن دوره وجود نداشته است.[8]

حدیث

یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هر آن چه را که خودشان در زمینۀ احکام و مسائل تربیتی و ارشادی از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده و یا اینکه از سنت آن حضرت در یافته بودند، برای دیگران روایت می‌کردند. و احادیث در آن زمان بیشتر روایات فقهی، اخلاقی، تاریخی و تفسیری بود.[9] تا پایان سدۀ اول هجری نقل و بیان روایات مقید به هیچ گونه ضوابط و قانونی نبود، و صحت آن تنها به ذم و وجدان راوی متکی بود. همین وضعیت باعث شد، که فرصتی برای گروهی از افراد ناشایست اسلام از عرب و عجم به وجود آورد، تا احادیثی را به نفع خود و بر علیه پیامبر جعل کنند و همه را به دروغ به آن حضرت نسبت دهند. این امر بزرگان اسلام را بر آن داشت تا برای حفظ احادیث و پیراستن احادیث از هر دروغ و شائبه‌ای چاره‌ای بیندیشند.[10] به همین دلیل ابن شهاب زهری (م125 ه.ق) به فرمان عمر بن عبدالعزیز مأمور جمع‌آوری احادیث شد. و او نخستین کسی بود که برای حدیث قوانین و شرایطی را تعیین کرد.[11]

ترجمه

تا اواسط حکومت امویان، هنوز اعتقاد به عدم پذیرش هر چیزی غیر از قرآن و همچنین تأکید بر قوۀ حافظه و دوری از نگارش، زمینه‌های رشد علمی را متوقف کرد؛ اما با گذشت زمان و رشد معرفتی، مسلمانان احساس نیاز به پیشرفت و ترقی در زمینه‌های مختلف علمی پیدا کردند و برای برطرف کردن چنین نیازی ناگزیز بودند که به ترجمه و نقل متون علمی بپردازند. همچنین مسلمانان پس از فتح سرزمین‌های مجاور برای گسترش دین اسلام، به دو کشور پهناور روم و ایران راه یافتند، دو سرزمینی که دانشمندان آن هنوز در حفظ معارف یونانی متأخر و دانش‌های ایرانی همت می‌گماشتند و در فلسفه، پزشکی و سایر دانش‌هایی که تا آن زمان عربها به آن دانشها به صورت علمی آگاهی نداشتند.[12] مسلمانان در آن روزگار بیشتر کتبی را ترجمه می‌کردند که در زمینه‌های فلسفی، علوم محض و پزشکی و دارو شناسی بودند، البته این نکته قابل ذکر است که مسلمانان با ترجمۀ تعالیم یونانیان، علوم آنان را بار دیگر زنده کردند و تغییرات بسیاری بر آنان وارد کردند.[13] و نخستین ترجمه در عهد اموی به خالد بن یزید بن معاویه (م85 ه) اختصاص دارد. ایشان تعدادی از متون علمی را از زبان یونانی و قبطی به زبان عربی ترجمه کرده است.[14]

به نقل تاریخ عمر بن عبدالعزیز به دلیل علاقه و توجهی که به علم و دانش داشت، نامی از خود در ترجمه و نقل منابع و یا جمع‌آوری کتب علمی از خود بر جای گذاشت. که یکی از کارهای مهم ایشان در زمینۀ ترجمه، اثری از علم پزشکی به نوشتۀ قیس بن هارون بن اعین است که از بهترین کتب قدیمی در زمینۀ پزشکی به شمار می‌آمد، این اثر ارزشمند که اهرن نام داشت به دستور عمر بن عبدالعزیز به دست ماسرجونه به عربی ترجمه شد.[15]

فقه

کلمۀ فقه به معنای فهم و درک است.[16] فقه، شناسائى احکام خداى تعالى درباره افعال کسانى است که مکلف می‌باشند به این طوری که فهمیده شود کدام حرام و کدام مستحب یا مکروه یا مباح است. و این احکام را از قرآن و سنّت و ادلّه‌اى که شارع براى شناختن احکام مقرر داشته فرا می‌گیرند و بنابر این هر گاه احکام را از ادلّه‌ها استنباط کنند، چنین احکامى را فقه می‌گویند.

و دانش فقه همان دانش احکام و شرعی یا فروع دین است. فقه اسلامی از مهمترین دانش‌های مذهبی است که به دانش آموختگان آموخته می‌شود، و همزمان با تثبیت آموزش در جوامع اسلامی، اصلی‌ترین مادۀ درسی در آموزشگاه‌ها گردید. فقه در ابتدا همان روایات منقول از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و معصومان در موضوعات احکام و فروع دین بود؛ اما پس از مدتی به دلیل شرایط و مقتضیات زمان از حالات نقل صِرف احادیث بیرون آمد و صورت اجتهادی به خود گرفت. و به کسانی که به استنباط احکام می‌پرداختند، فقیه می‌گفتند.[17]

پیشواى فقهی عراقیان امام ابوحنیفه بود که شیوه قیاس در نزد او و اصحابش پایدار و مستقر شده بود و پیشواى حجازیان نخست مالک بن انس و پس از وى شافعى بود.[18]

در زمان بنی‌امیه مرجع فقه و فتوی، فقهای مدینه بودند، به گونه‌ای که هیچ کار مهمی در دستگاه خلافت بی‌نظر آنان انجام نمی‌یافت و فتوای آنان در عزل و نصب و قتل و عفو اشخاص تأثیر زیادی داشت به همین دلیل فقها در تشکیلات دولتی مقامهای مهمی داشتند. [19]

تاریخ

از ابتدا علم تاریخ به منزلۀ علمی غیر رسمی بود، و تدریس آن به علاقه و خواسته‌های شخصی استادان و دانش آموختگان بستگی داشته است.[20] اما عواملی باعث پیشرفت علم تاریخ شد، از جمله:

الف) علاقۀ خلفای اموی به اخبار پادشاهان ایرانی و رومی و گذشتگان، به گزارش تاریخی معاویه علاقۀ بسیاری به تاریخ داشته است. به گونه‌ای که دربارۀ ایشان نوشته‌اند: معاویه یک ثلث شب به اخبار عرب و عجم و ملوک آنها و رفتار آنان با رعیت وسیرت شاهان ملل و جنگ‌ها و حیله‌ها و رعیت پرویشان می‌گذشت. و گفته‌اند که ایشان غلامان مخصوص داشتند که آنان مأمورنگهداری و قرائت دفترهایی بودند که آن دفترها حاوی نوشته‌هایی از اخبار و سرگذشت گذشتگان و سیاست سیاستمداران بود.[21]

ب) توجه و علاقۀ مسلمانان به سیرۀ پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و همچنین ارزش دینی سیرۀ آن حضرت. این عوامل باعث شد که روز به روز علم تاریخ جایگاه خویش را در میان مردم پیدا کند. به طوری که تعداد زیادی از محدثان به نقل و تدوین سیرۀ رسول خدا پرداختند.[22] این نکته قابل توجه است که بدانیم که می‌توان گفت که علم تاریخ از دل علم حدیث و روایات بر خاسته است.

مهمترین سیره‌نویس این دوره که تا دو دهه در عصر بنی‌عباس نیز بوده است، محمد بن اسحاق (م 151) است که کتاب مفصلی در سیرۀ رسول اکرم نیز نوشته بود، کتاب ایشان با حذف و اضافه‌های شخص دیگری به نام ابن هشام (م 218) برای ما باقی مانده است.[23]

ادبیات عرب

این دانش عبارت از بیان موضوعات لغوى است. در زمان بنی‌امیه عواملی همچون، رشد روزافزون فتوحات اسلامی و اختلاط اعراب با تازه مسلمانان دیگر سرزمین‌ها، زبان عربی با دیگر زبان درهم آمیخت و خالص بودن خود را از دست داد. و نیز درک عمیق و صحیح آیات قرآنی که در فصاحت و بلاغت منحصر به فرد بود، به آگاهی کافی از زبان و ادبیات عرب نیازمند بود، زیرا آنان که قرآن را می‌خواندند باید آن را صحیح تلفظ می‌کردند و تلفظ درست را به دیگران، به ویژه عجم‌های تازه مسلمان تعلیم دهند. و همچنین به دلیل گستردگی دامنۀ زبان عربی اقتضا می‌کرد تا از دو جهت به صرف و نحو و استخراج قواعد ادبی، پرداخته شود.[24]

این نکته قابل توجه است که اولین قواعد و دستورات نحوی را امیرالمؤمنین علی علیه السلام به ابوالأسود دوئلی (م69) تعلیم داد و پس از آن این دانش رشد خود را آغاز کرد.[25] پس از ابوالأسود مردمانی از کوفه و بصره کار او را ادامه دادند، در بصره نیز خلیل بن احمد که از شاگردان امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بودند و علم عروض و لغت را از محضر امام بهره برده بود کتاب العین را که نخستین کتاب در زمینۀ لغت بود را نوشت،[26] و سیبویه نیز در زمینۀ نحو کتاب ارزشمندی را نوشت.[27]

نجوم

نجوم علمی است که دانشمندان این علم معتقد هستند که آنان اتفاقات و حوادث عالم را قبل از اتفاق افتادنشان از طریق علم به ستارگان می‌توانند پیش‌بینی کنند. به همین علت یکی از مهمترین علوم طبیعی و تجربی، دانش ستاره شناسی شناخته شده است.

از قدیم در بین ملل غیر مسلمان مانند ایران و هند و یونان، متدوال بود و در این زمینه نیز پیشرفت‌هایی داشته‌ا‌ند، با گسترش اسلام، ستاره شناسی نیز مانند دیگر علوم، به عنوان یکی از رشته‌های علمی در جوامع مسلمین مورد توجه قرار گرفت. ستاره شناسی در عهد حکومت اموی، تلفیق نجوم و ریاضی یونان، هند و دوره ساسانی با نجوم عامیانه در پیش از اسلام می‌باشد.[28]

در میان خلفای اموی عبدالملک بن مروان به ستاره شناسی توجه فراوان داشته است، تا آنجا که نوشته‌اند در جنگ‌ها نیز منجمانی را همراه خود می‌برده است.[29]

کیمیاگری

در این دانش از ماده‌اى گفتگو می‌شود که بوسیلۀ آن زر و سیم به روش مصنوعى ساخته شود. و کارهایی روی مادۀ مورد نظر انجام می‌دهند تا ماده از بالقوه به بالفعل در آید. حل کردن اجسام به وسیله تصعید (اجزاى لطیف بعض ادویه را بتأیید آتش منجمد ساختن) و تقطیر (قطره قطره چکاندن و از انبیق گذراندن.) براى بدست آوردن اجزاى طبیعى آنها و جامد کردن ماده مذاب از راه تکلیس (حرارت دادن جسم جامدى در مجاورت هوا.) و نرم کردن جسم سخت بوسیله هاون و مانند اینها. کیمیاگران می‌خواهند با این عملیات، جسمى طبیعى بدست آورند که آن را اکسیر می‌نامند و این جسم را بر هر جسم معدنى بریزند که در آن استعداد قبول صورت زر یا سیم باشد و استعداد آن نزدیک به فعل باشد مانند ارزیز و روى و مس پس از حرارت دادن در آتش، تبدیل به زر ناب می‌شود.[30]

‌کیماگری در اسلام، پس از ظهور اسلام در همان قرن اول پیدا شد، کیمیاگران مسلمان دانش اولیه‌شان را عمدتا از دو منبع بدست آوردند: یکی مدرسه جندی‌شاپور، و دوم از آثار یونانیان اسکندریه و مقداری از طریق ترجمه‌های کتب سریانی. مشهورترین کیمیاگر و شیمی‌دان مسلمان ابوموسی جابر‌‌ بن ‌حیان یکی از شاگردان امام جعفر صادق علیه السلام بود که اوج شکوفایش اواخر قرن دوم هجری بوده است و تألیفات بسیاری در این زمینه داشته، به طوری که گفته‌اند وى در این دانش (70) رساله نوشته است که همه آنها شبیه به لغز و معماست و می‌گویند کلید این دانش را کسى بدست نمی‌آورد؛ مگر آنکه به جمیع مطالب آن رساله‌ها احاطه یابد. که بعدها به زبان لاتین ترجمه شده بود.[31]

پزشکی

مسلمانان همزمان با فتوحات اسلامی، با دانش پزشکی سرزمین‌های فتح شده ایران و روم آشنا شدند.[32] زمانی که مصر به دست عمرو بن‌ عاص فتح شد، دامنه حیات و فعالیت‌های پزشکی مصری یونانی اسکندریه، هرچه که بود، از طریق پزشکان این شهر و نیز از طریق تألیفات پزشکی آنان که هنوز در کتابخانه آنان موجود بود، بدست مسلمان افتاد.[33] اما حسین نصر، بیان می‌کند که پیوستگی بزرگ میان طب اسلامی و یونان را باید در پزشکی اواخر عصر ساسانی، خصوصا در مدرسه جندی‌شاپور جستجو کرد نه اسکندریه. در همان ظهور اسلام جندی‌شاپور بهترین دوران خود را می‌گذرانده است و یکی از بهترین مراکز پزشکی عصر خویش به شمار می‌آمده است و محیطی بود که مرکز دانشمندان با ملیت‌های گوناگون بوده و سنت‌های پزشکی هندی، یونانی و ایرانی را با هم آمیخته و زمینه را برای پزشکی اسلامی آماده می‌کرد. [34]

مقاله

نویسنده طاهره رضايي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS