كلمات كليدي : جامعه شناسي معرفت، معرفت، تعيّن اجتماعي، جامعه شناسي علم، شلر
نویسنده : سمانه خالدی
جامعهشناسی معرفت در معنای کلی و عام آن، شاخهای از جامعهشناسی است، که رابطه فکر و جامعه را مورد مطالعه قرار میدهد. «واژه آلمانی "Wissens Zociologie" که معمولاً در انگلیسی "Sociology Acknowledge" معادل آن قرار دادهاند، بهعنوان رشتهای از حوزه مطالعاتی بهنام جامعهشناسی معرفت خوانده میشود. واژه Wissen دارای گسترهی معنای وسیعتری نسبت به واژه Knowledge است. کلمه Wissen مجموعه اطلاعات فلسفی، مذهبی و زیباشناختی را نیز شامل میشود. افزون بر این، وسعت قلمرو معنایی تعبیر آلمانی، نشاندهنده نوعی ارزش حقیقی برتر و متعالی و یا نوعی یقین متافیزیکی است؛ اما واژه انگلیسی Knowledge طوری تعریف شده است، که دقیقاً اطلاعات و دانستههای غیر قابل اثبات را شامل نشود و به معنی دادههای دقیق علمی است.[1]
اصطلاح جامعهشناسی معرفت، نخستینبار توسط ماکس شلر (Max Scheler: 1874-1928) مطرح شد. او این علم را دانشی دانست، که موضوع آن، بررسی روابط و پیوندهای میان انواع زندگی اجتماعی و اقسام گوناگون معرفتهاست.[2] با وجود تعریف شلر در باب جامعهشناسی معرفت، این رشته برخلاف بسیاری از شاخههای جامعهشناسی آموزش و پرورش دارای قلمرو و تعریف معیّن نیست.
بحثهای اولیه درباره جامعهشناسی معرفت در طول سالهای 1930 و 1940 برای نخستینبار در فرانسه و آلمان، مطرح شد؛ اما اوج تفکراتی که به پدیدآمدن جامعهشناسی معرفت، دامن زد، اندیشههایی بود که در قرن 17 و 18 میلادی در اروپا مطرح میگردد. همینطور در قرن 19 اندیشههای مارکس، دیلتای و نیچه بر افکار ماکس شلر، ماکس وبر و مانهایم تأثیر فراوانی گذاشت و تأثیر مارکس و دیلتای نیز بر شکلگیری جامعهشناسی معرفت، غیر قابل تردید است.[3]
جامعهشناسی معرفت و جامعهشناسی علم
جامعهشناسی معرفت انواع مختلفی را دربر میگیرد: معرفت عامیانه Ethno Science، معرفت فلسفی Philosophical Science، معرفت سیاسی Political Science ، معرفت دینی Religions Science و معرفت علمی Scientific Science.
در زیرمجموعه این معرفتها، علم دیگری شکل میگیرد بهنام جامعهشناسی علم؛ که بهطور ساده کار آن، مطالعه ماهیّت انواع مختلف نظامهای فکری و روابط بین آنها به مجموعه متنوعی از عوامل نهادی (اجتماعی ساختی) و شخصیّتی از طرف دیگر است. جامعهشناسی علم، علم را بهصورت سیستمی درنظر میگیرد و درصدد مطالعه روابط جمعی بین ارتباطات علمی، هنجارهای علمی و معرفت علمی است. این در حالی است که «در جامعهشناسی معرفت، جامعهشناسان بهدنبال کشف ارتباط میان پدیدارهای اجتماعی بودهاند، در یک سوی این رابطه، معرفت (انواع مختلف نظامهای فکری، اندیشه و فرهنگ، فرآوردههای ذهنی، معرفت علمی، معرفت دینی، معرفت فلسفی، معرفت سیاسی، معرفت حقوقی، هنر و ...) و در جانب دیگر شرایط اجتماعی وجودی (عوامل نهادی، ساختی، شخصیتی، فرهنگی سیاسی و ...) قرار دارد. جامعهشناسی معرفت میخواهد چگونگی این ارتباط را دریابد و فرایندی را که از طریق آن انواع معرفت شکل میگیرد و ثبات و تحول مییابد، را بررسی کند. این مطلب که چگونه معرفت بهلحاظ اجتماعی تشخّص و تعیّن مییابد، همان است که به مسأله "تعیّن اجتماعی معرفت" موسوم است و مسائل اصلی و بلکه هسته مرکزی مباحث جامعهشناسی معرفت را تشکیل میدهد.»[4]
«مطالعه جامعهشناسی معرفت، شامل تحلیل این مسأله است که چرا گروههای گوناگون، در دورههای خاص و تحت شرایط ویژه، بیشتر احتمال دارد که با مسائل و معضلات معیّنی درگیر باشند و اینکه چرا آنان احتمالاً با نقطهنظرات خاصی دست و پنجه نرم میکنند.»[5]
«در دهه 40-30 میلادی قرن بیستم (40-1930) جامعهشناسان معرفت معتقد بودند که تمامی معارف، تعیّنیافته از جامعه مولود آنهاست و معرفت علمی به جهت جهانشمولی و آفاقی بودنش، از این امر مستثنی است. از دهه 40-30 میلادی به بعد کاوشهای تجربی صورت گرفت که عمدتاً بهدنبال برقراری رابطه علّی و معلولی میان حوزههای معرفتی و جوامع خاستگاه آن بودند؛ بهطوری که در هیچکدام از تحقیقات انجامشده، خود معرفت علمی، مورد تحلیل جامعهشناسی واقع نشد و این جریان تا اواخر دهه 60 میلادی ادامه یافت. از اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 جریان جامعهشناسی معرفت، بهعلت نفوذ بیشتر دیدگاههای جامعهشناسی علم، چندان مورد توجه قرار نگرفت. در حدود سالهای 1970، جامعهشناسان علم دقت داشتند که رشته آنان با جامعهشناسی معرفت اشتباه نشود، چرا که آنچه در قالب این رشته (جامعهشناسی معرفت) مطالعه میشد، مبتنی بر نظریههای معرفتشناسانه بود و بررسیهای غیر تجربی از نظر اکثر جامعهشناسان علم، حالتی غیر قابلقبول داشت؛ زیرا سنت جامعهشناسی معرفت بر این بود که تمامی اندیشهها صرفنظر از حقیقتی که دارند تحت تأثیر شرایط اجتماعی هستند.[6]
حوزه مطالعاتی جامعهشناسی معرفت از دیدگاه اندیشمندان
جامعهشناسی معرفت در پاسخ به اینکه معرفت چه حوزههایی را دربر میگیرد با این تقسیمبندی کلی موافق است که معرفت به چهار حوزه مجزای علم، فلسفه، مذهب و ایدئولوژی تقسیم میشود. تمرکز این حوزه فکری بر شرایط اجتماعی معرفت است و در این ارتباط کل تولیدات فکری، اعم از ایدئولوژیها، مذاهب، فلسفهها و علوم را به چارچوبهای تاریخی- اجتماعی شکلدهنده و دریافتکننده آنها متصل و مرتبط میداند؛ تا جایی که مسامحتاً میتوان گفت که کار جامعهشناسی معرفت مطالعه رابطه زیربنای اجتماعی و روبنای ذهنی است.[7] همانطور که مارکس (Karl Heinrich Marx: 1883-1818)، نیز بحث اصلی و بنیان کار خود را بر مطالعه رابطه بین زیربنا (اقتصاد) و روبنا (شامل فرهنگ دین، ایدئولوژی سیاست) گذاشت و معتقد بود تغییر در زیربنا، موجب تغییر در روبنا میشود.
«دیلتای (Wilhelm Dilthey: 1852-1911)، نیز بهعنوان یکی از پیشگامان جامعهشناسی معرفت، با تفکیک تولیدات روحی ذهنی از موضوعات فیزیکی و همینطور علوم انسانی تاریخی از علوم فیزیکی و طبیعی و با بهکارگیری روش هرمنوتیکی یا تفهّمی که خود، یکی از بانیان جدید آن بود، در چارچوب فلسفه حیات، به سراغ تفسیر و فهم معنای جهان تاریخی اجتماعی و محصولات ذهنی آن و از جمله جهانبینیها میرود»[8]
جامعهشناسی معرفت از نظر مانهایم (Karl Mannheim: 1893-1947)، بهلحاظ نظری به تحلیل رابطه میان معرفت و هستی اجتماعی میپردازد و به لحاظ عملی، پژوهشی تاریخی و جامعهشناختی است که میکوشد، صورتهایی را که در این رابطه متقابل (معرفت-هستی اجتماعی) در جریان تحوّل فکری و معنوی بشری بهخود گرفته، مورد بررسی قرار دهد.[9]
«اشتارک (Stark Johannes: 1874-1957)، نیز کار اصلی جامعهشناسی معرفت را آن میداند که تأثیر مشارکت آدمی در حیات اجتماعی را بر معرفت و اندیشه و فرهنگ بررسی کند و پس از احراز وجود این تأثیر، به تعیین چگونگی آن همت گمارد. او جامعهشناسی معرفت را صرفاً یک رشته فلسفی ماهوی نمیداند؛ بلکه آن را ابزاری تحلیلی برای آن دسته از علوم توصیفی که با فرآوردههای مشاهدهپذیر ذهن سر و کار دارند، قلمداد میکند».[10] شلر نیز معتقد بود همه معارف، اشکال اندیشه، شناخت و شهود، خصلت جامعهشناسی دارند. میتوان نشان داد بین آن اندیشه و جامعه مولود آنها، رابطه علّی و معلولی برقرار است.
اکثر جامعهشناسان مدعیاند، علم تجربی بدان علت که واجد وضع معرفتشناختی خاصی است، مورد جامعهشناختی خاصی نیز محسوب میشود. چون این استدلال، عمدتاً پذیرفته شده است، جامعهشناسان تحلیل دقیق دانش علمی را به فیلسوفان علم و مورخین اندیشهها واگذاردهاند.[11]
سرانجام آنکه، در ایران جامعهشناسی معرفت قدمت چندانی ندارد و اولین اثری که بهنام جامعهشناسی معرفت پدید آمد، کتابی با عنوان درآمدی بر جامعهشناسی معرفتی (1335) تألیف دکتر منوچهر آشتیانی بوده است.