دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ایمره کالاتوش Imare Lakatos

No image
ایمره کالاتوش Imare Lakatos

كلمات كليدي : ايمره لاكاتوش، معقوليت معرفت علمي، نظريه علمي به مثابه ساختار، روش شناسي برنامه هاي پژوهش علمي

نویسنده : سيد محمد تقي موحد ابطحي

ایمره لاکاتوش، (9 نوامبر 1922 – 2 فوریه 1979)، یکی از فیلسوفان بزرگ ریاضی و علم اواسط قرن بیستم و مجارستانی الاصل بود. در زمان نازی ها تغییر اسم داد و بعد از جنگ به عنوان یک مخالف سیاسی زندانی شد. در شورش 1957 به کشورهای اروپای غربی گریخت. در بوداپست و مسکو تحصیل کرد و تز دکترای خود را در 1957 در کمبریج با عنوان برهانها و ابطالها در ریاضیات به پایان رساند. لاکاتوش در نگاشتن رساله تحت تاثیر روش جورج پولیا (حل مسائل ریاضی از راه آزمون و خطا) و فلسفه علم پوپر قرار داشت[1]. او در مقالات بسیاری که درباره ویژگیهای معرفت ریاضی نوشت، این نکته را طرح کرد که معرفت ریاضی را می توان به مثابه شکلی از تجربه گرایی دانست. وی به تدریج به پژوهش درباره فلسفه علم روی آورد. در 15 سال آخر عمر در مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن تدریس کرد. در 1969 در همین مدرسه به درجه استادی منطق دست یافت. او معلم سخن پرداز و منتقد اجتماعی سرزنده و خلاقی بود[2]. لاکاتوش هر چند از یک سو تحت تأثیر مارکسیسم و از سوی دیگر تحت تاثیر پوپر بود، اما هرگز از انتقاد نسبت به آراء آنها غفلت نکرد.

مسئله بازسازی عقلانی پیشرفت علمی، مسئله بحث انگیز دهه 1960 بود. پوپر و کوهن متون اساسی برای این بحث را فراهم آورده بودند و متعاقب آن، دوره مقایسه این آراء و نظریات فرا رسیده بود. مهمترین دیدگاهی که از میان این بحثهای مقایسه ای سر برآورد، دیدگاه لاکاتوش بود[3]. لاکاتوش بر این باور بود که مسائلی همچون تمییز علم از شبه علم و معقولیت معرفت علمی، مسائلی صرفا فلسفی نیستند، چرا که عواقب اخلاقی، اجتماعی و سیاسی مهمی در پی دارند. برای مثال کلیسای کاتولیک در 1616 اشاعه نظریه کوپرنیک را قدغن کرد، زیرا مدعی بود این نظریه شبه علمی است[4] و حزب کمونیست دانشمندان مدافع نظریه مندل را به این دلیل که نظریه های آنها شبه علمی است مورد آزار قرار داد[5]. وی روش شناسی های علمی را نوعی نظریه معقولیت معرفت علمی می دانست و از این جهت به مبحث معقولیت معرفت علمی و تاریخ نگاری علم توجه اساسی داشت. لاکاتوش ابتدا بر اساس افکاری که در کارهایش در باب رشد معرفت ریاضی به دست آورده بود، به نقد برنامه های کارنپ در خصوص توسعه منطق استقرائی پرداخت و هم رای با پوپر بیان داشت که مطابق منطق استقرائی و احتمال گرایی نظریه های علمی به یکسان اثبات ناپذیر و نامحتمل هستند[6]. سپس به بازسازی دیدگاه پوپر، در ارتباط با ابطال گرایی و ضمن برشمردن تقریرهای متفاوت ابطال گرایی در اندیشه پوپر، او را بواسطه عدم تمییز میان ابطال(refutation) و طرد(rejection) مورد انتقاد قرار داد و بیان داشت هیچگاه دانشمندان یک نظریه را به واسطه یک پیش بینی نادرست به سرعت و به سبک پوپری کنار نمی گذارند و تا آشکار نشدن یک نظریه بهتر اصولا هیچ ابطالى، به معنای طرد، صورت نمی گیرد[7]. وی دیدگاه کوهن را در ارتباط با عنصر پیوستگی در علم متعارف تایید کرد، اما به شدت با این اندیشه کوهن که انقلابات علمی را پدیده هایی ناگهانی و نامعقول می دانست برخورد کرد[8]. به عقیده لاکاتوش تاریخ علم هم نظر پوپر و هم نظر کوهن را رد مى‌کند و نشان می دهد آنچه معمولا اتفاق مى‌افتد این است که برنامه‌هاى تحقیق پیش‌رونده جایگزین برنامه‌هاى تحقیق منحط مى‌شوند.

لاکاتوش دیدگاه خود را در ارتباط با ماهیت علم و روش آن تحت عنوان "برنامه های پژوهش علمی" مطرح و آن را در قالب مقاله ای با عنوان "انتقاد و روش شناسی برنامه های پژوهش علمی" در 1968 منتشر ساخت. ویرایش توسعه یافته این مقاله با نام "ابطال و روش شناسی برنامه های پژوهشی" در کتابی با عنوان "انتقاد و رشد معرفت" در 1970 منتشر شد. بر خلاف نظر اثبات گرایان و ابطال گرایان، لاکاتوش معتقد بود که واحد ارزیابی، نظریه ای نیست که در مقطعی از زمان در نظر گرفته می شود، بلکه نظریه ای است که در ارتباط با کل دوره تاریخی اش ملاحظه می شود، یعنی همان چیزی که آن را برنامه پژوهشی نامیده است[9]. بدین سان لاکاتوش بر این باور بود که تبیین های مناسبتر از علم مستلزم آن است که نظریه ها به مثابه نوعی ساختار و کل منتظم تلقی شود.[10]

برنامه پژوهشی لاکاتوشی، ساختاری است که برای پژوهشی آتی به نحوی ایجابی و سلبی رهنمودهایی فراهم می سازد. رهنمود سلبی یک برنامه شامل این شرط است که مفروضات اساسی آن برنامه، به واسطه یک کمربند محافظ که مشتمل بر فرضیه های کمکی و شرایط اولیه است، از ابطال مصون نگاه داشته می شود. رهنمود ایجابی چگونگی توسعه برنامه پژوهشی را از طریق ضمیمه نمودن مفروضات اضافی به استخوانبندی اولیه بیان می کند، بدین منظور که پدیدارهای از پیش شناخته شده را دربرگرفته و پدیدارهای جدیدی را پیش بینی کند. پیشرو یا روبه زوال بودن برنامه های پژوهشی منوط به این است که آنها در اکتشاف پدیدارهای بدیع موفق باشند یا مستمرا با شکست مواجه شوند[11]

آثار لاکاتوش از یک سو حکایت از رویکرد عقلگرایانه او دارد و از سوی دیگر نشان می دهد که او فیزیک را تجسم الگوی اعلای معقولیت علم و علم مطلوب می داند. به عقیده لاکاتوش مسئله مهم در فلسفه علم، به دست آوردن معیاری واحد و کلی از طریق ارائه حدسی آزمون پذیر و سنجش آن توسط تاریخ علم است، معیاری که با توجه به آن بتوان نظریه علمی را از نظریه شبه علمی جدا کرد و درباره معقول بودن یا نبودن پذیرش یک نظریه علمی داوری نمود. لاکاتوش بر این باور است که موضع نسبی گرایانی همچون کوهن که هیچ معیاری را بالاتر از معیارهای جامعه علمی نمی دانند، راهی برای نقد باقی نمی گذارد و قضاوت درباره یک نظریه را تنها بر اساس تعداد، میزان اعتقاد و انرژی حامیان آن نظریه می سنجد که در این صورت عقلانیت معرفت علمی به عوامل جامعه شناختی و روانشناختی تحویل می‌یابد.

لاکاتوش در مقاله "آیا علم نسبت به جامعه متعهد است؟"(1970) این سوال را طرح می کند که آیا امروزه دانشمندان بزرگى همچون نیوتن، ماکسول، اینشتین و ... این امکان را خواهند داشت که به دور از ترس و دغدغه های سیاسی و اجتماعی به فعالیت علمی بپردازند؟ وی در پاسخ به این سوال بیان می دارد که علم به خودی خود، هیچ تعهد سیاسى و اجتماعى ندارد و این جامعه است که باید متعهد باشد و از سنت مستقل علمى پاسدارى کند و علم را آزاد بگذارد تا در مسیر کشف حقیقت به پیش رود. البته دانشمندان هم همچون دیگر شهروندان خود را به کاربست علم براى دستیابى به اهداف اجتماعى و سیاسى درست متعهد مىبینند، اما این موضوع چیزی غیر از استقلال علم است[12]

مقاله

نویسنده سيد محمد تقي موحد ابطحي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

قرار دادگاه

No image

قرار تحقیقی

No image

سازش Conciliation

No image

رویه قضایی

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS