دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تاریخ جرم شناسی history of criminology

No image
تاریخ جرم شناسی history of criminology

جرم شناسي، مكاتب جرم شناسي، دوره هاي جرم شناسي

نویسنده : ميثم مراديان

جرم‌شناسی در اصطلاح عبارت است از مطالعه علمی جرم و مجرم برای شناخت علل ایجاد این دو و پیشگیری و درمان اعمال مجرمانه و مباشران این اعمال.[1]

در مورد تاریخ جرم‌شناسی و زمان به وجود آمدن آن مباحث زیادی مطرح گردیده و عده‌ای قایل شده‌اند که نمی‌توان برای این علم تاریخ خاصی را در نظر گرفت و یا بنیانگذار خاصی را مطرح کرد. اما عده‌ای دیگر تاریخ آن را به سه دوره‌ی غیر علمی، نیمه علمی و علمی تقسیم کرده‌‌اند، ایشان بر این باورند که جرم‌شناسی در قرن 19 میلادی و توسط لمبروزو[2] تبدیل به یک علم مجزا شده است و نظریات پیش از وی در واقع فرضیاتی غیر علمی و بدون تحقیق بوده است، وی با تحقیقات علمی و تجربی خود جرم‌شناسی را تبدیل به علم کرده است، به همین خاطر لمبروزو را پدر علم جرم‌شناسی نامیده‌اند.[3] ما نیز به تبعیت از ایشان به همین روش به بررسی تاریخی در مورد این علم می‌پردازیم.

الف. دوره‌ی غیر علمی

نامگذاری این دوره به این سبب نبوده است که در این دوره داده علمی وجود نداشته، بلکه علم جرم‌شناسی از علوم این دوره مستقیما فایده‌ای نبرده است.

در این دوران بیشتر بر پدیده‌ی جرم تکیه شده است تا بر خود مجرم. تعاریفی هم که در این دوره از مجرم ارائه شده بر حسب جرم یا خطا مشخص می‌گردد. مطالعات انجام شده در این زمان بیشتر جنبه‌ی فلسفی و مذهبی داشته و یونانیان مدت زیادی عمل بزهکارانه را نتیجه‌ی یک نوع جبر سرنوشت می‌پنداشتند که گریز از آن اجتناب ناپذیر بود؛[4] مثلاً بقراط[5] معتقد بود که خطا ناشی از دیوانگی است و افلاطون فعل مجرمانه را بیماری روان و بزهکار را بیمار می‌پنداشت.[6] ادیان قدیمی و مسیحیت هم تحقق بزه را محصول غرایز انسانی‌ای که در مقابل عوامل اجتماعی قرار می‌گیرند می‌دانستند. [7]

از اندیشمندان این دوره که در این رابطه مطالبی را ذکر کرده‌اند می‌توان به هراکلیت، پروتاگورا، سقراط و افلاطون و ارسطو اشاره کرد.[8]

در ایران باستان به فقر هم به عنوان یکی از عوامل جرم نگاه می‌شد، در دین زرتشت جرائم ارتکابی اطفال و بزرگسالان با یک دید نگریسته نمی‌شد، همچنین اردشیر بابکان دستور داده بود زندانیان را تا مدت یکسال تحت تدابیر تربیتی قرار دهند تا اصلاح گردیده و به آغوش جامعه باز گردند.[9]

ب. دوره‌ی نیمه علمی

از قرون وسطی و همزمان با پیشرفت علمی غرب شاهد گسترش علوم تجربی هستیم، تحقیقات در این دوره بخصوص در زمینه‌ی انسان‌شناسی زمینه ساز تشکیل دانش جرم‌شناسی شد.

شروع این دوره با ظهور دلاپرتا[10] است که نظریه توجه به اندام‌های بدن و خصوصاً سر که بعد از وی مورد توجه قرار گرفت به او تعلق دارد. از دیگر افرادی که در این باره تحقیق کرده‌اند می‌توان به ژان گاسپارلا واتر سوئیسی، دکتر گال[11] طبیب مشهور وین که نظریه جمجمه شناسی را ارائه کرد، فلیکس ویزن[12] ولوردین اشاره کرد، در همین رابطه رشد علم پزشکی و الهام از نظریه فیلسوفان یونان باستان باعث بوجود آمدن نظریه جنون اخلاقی توسط فیلپ پینل[13] شد که طبق آن بجای مجازات افراد مجرم باید ایشان را معالجه کرد ولی بندیکت مورل[14] با بیان مفهوم انحطاط و تباهی معتقد شد که گر چه محیط و خود فرد هم در ایجاد جرم تأثیر دارند ولی مجرم با شخص مجنون فرق دارد زیرا مجرمین قدرت انتخاب دارند.[15]

همچنین در این دوره تجربیات قضایی و پلیسی نیز شکل علمی به خود گرفت و اشخاصی مثل پیتاوال که یک وکیل دادگستری در فرانسه بود، فورباخ، هیتزیک، هرمیک، یاگمن و اولالمان کتاب‌هایی را در مورد دعاوی و مجرمین حرفه‌ای منتشر کردند.[16] متکفران دیگری نیز در زمینه‌ی کیفرشناسی و امر اداره‌ی زندان تحقیقاتی را انجام داند که باعث ایجاد علم اداره‌ی زندان شد که می‌توان در این میان به افرادی چون جان هوارد در انگلستان، فرانکلین در آمریکا، واکنیس و فون آنریم در آلمان اشاره کرد که این اقدامات باعث برپایی اولین کنگره‌ی بین المللی مربوط به امور زندان‌ها در فرانکفورت شد.[17]

اما تحول بزرگی که در این دوره اتفاق افتاد نظریه‌ی تغییر و تبدیل لامارک[18] و نظریه تکامل داروین[19] است که باعث شد تا افرادی نظیر تامسون قایل به وراثت جرم شوند.

این دوره همزمان با بوجود آمدن بعضی مکاتب مثل مکتب مارکسیسم بود که می‌گفتند ریشه‌ی تمام جرم‌ها در تضاد طبقاتی اقتصادی است و جرم حقیقی جرمی است که سرمایه‌دار انجام می‌دهد و بزهکار در واقع واکنشی را در برابر این جرم انجام داده است[20].

عده‌ای دیگر نیز مثل کتله[21] جرم را از منظر دیگری بررسی کردند و قایل شدند که جرم همیشه به نحو ثابتی وجود دارد و بعضی عوامل مثل گرما و سرما بر نوع جرم‌ها تأثیر می‌گذارند همچنین برخی از عوامل مثل جنگ‌ها باعث زیاد شدن جرم می‌شوند و بعد از برطرف شدن این عوامل جرم به حالت عادی برمی‌گردد. و در همین مسیر گری قانون حرارتی بزهکار را تدوین می‌نماید.[22]

با توجه به تفکرات انقلابیون فرانسه 1789 و قوانین کیفری ناپلئون اصول فایده‌گرایی و سزادهی[23] به میدان آمد که منجر به ایجاد نظریه کلاسیک شد، افکار نظریه کلاسیک پس از مدتی شروع به ملایم شدن نمود که نشانه‌ی آن بازبینی در قانون جزا در سال 1832 می‌باشد که بعدها تحت عنوان اندیشه نئوکلاسیک ظهور کرد.[24]

ج: دوره‌ی علمی

در حقیقت زمان واقعی بوجود آمدن علم جرم‌شناسی از این مرحله شروع می‌شود، در این دوره تئوری‌های جدیدی رخ‌نمایی کردند که توجه واقعی بشر را به پدیده‌ی بزهکاری جلب کرد، این دوره شاهد پدید آمدن چندین مکتب است.

1- مکتب زیست شناسی

مجادلات علمی که در دوره‌های پیش به وجود آمده بود به ناگاه با چاپ کتاب انسان بزهکار لمبروزو دچار وقفه شد.

لمبروزو[25] تحت تأثیر نظریه‌های تکامل و وراثت تحقیقات منظمی را در مورد انسان‌شناسی کیفری در مورد بزهکاران انجام داد. هر چند قبل از وی نیز برخی از محققان و پزشکان دیگر نظیر لووگ در فرانسه، تیچلس و تامسون در انگلیس، شوکندیک و بندیکتا در آلمان و... در این رابطه تحقیقاتی را انجام داده بودند ولی این نظرات در مقایسه با نظرات لمبروزو از نظم و استحکام کمتری برخوردار بودند. کتاب وی چندین بار تجدید چاپ شد و بعد از آن آثار دیگری از وی به چاپ رسید که در انتشار آنها فررو با وی همکاری داشت. لمبروزو برای جانی بالفطره[26] علائمی را شمارش می‌کند که می‌تواند جسمی یا روحی باشد و اظهار می‌دارد که اگر این افراد در شرایط مساوی با دیگران قرار بگیرند ارتکاب جرم توسط ایشان حتمی است و باید در مورد ایشان اقدامات تأمینی شدیدی در نظر گرفت.[27] سپس باقی بزهکاران را به مجریان اتفاقی، عاطفی و... تقسیم می‌کند.

2- مکتب جامعه شناسی

به علت رقابت شدید بین جرم شناسان فرانسوی و ایتالیایی، عده‌ای از اثبات گرایان فرانسوی که به جای عوامل زیستی بیشتر بر عوامل اجتماعی تاکید می‌کردند در برابر افکار لمبروزو موضع گیری کردند.[28]

همزمان با انتشار کتاب لمبروزو، لاکاسانی[29] اندیشمند فرانسوی نتیجه‌ی بررسی‌های خود را درباره‌ی جنبه‌های اجتماعی بزهکاری منتشر کرد. تفکرات وی تا حدی شبیه تفکرات مارکسیستها بود.

این تفکرات بر روی افرادی نظیر گاروفالو[30] وانریکو فری که از شاگردان لمبروزو بودند تأثیر فراوانی گذاشت و ایشان نکات جامعه شناسی را با نظریه‌های لمبروزو در هم آمیختند و انریکو فری آنها را در چاپ جدید کتاب افق‌های نوین حقوق منتشر نمود و مکتب انسان‌شناسی کیفری را به نام مکتب اثباتی و تحققی معرفی نمود. در این مکتب برای انسان دو ویژگی ظرفیت جنایی و میزان سازگاری اجتماعی ذکر شده که مجرمین با توجه به آنها به جنایتکار روانی، جانی بالفطره، جانی به عادت و جانی اتفاقی تقسیم می‌شوند.[31] یکی از قوانین مشهوری که در این مکتب وجود دارد قانون اشباع و فوق اشباع بزهکاری است که قبلاً توسط کتله[32] هم مطرح شده بود و بیان می‌کند که میزان بزهکاری در هر محیطی ثابت است و ممکن است که با عواملی مثل جنگ و غیره مدت محدودی افزایش پیدا کند.[33]

این مکتب پس از سالها توجه‌ها را از روی جرم به مجرم معطوف کرد و بیان کرد که مجازات باید اصلاح‌مدار باشد.

از دیگر متفکران این دوره می‌توان به ساترلندسلن، دورکیم (مبتکر تئوری تضاد فرهنگی) و فون لیست اشاره کرد که تأکید فراوانی بر روی عوامل اجتماعی و تضاد فرهنگی داشته‌اند.

3- مکتب روانشناسی

این مکتب بر خلل‌های روانی بویژه بیماریهای روانی شدید که به روان پریشی موسومند و همچنین مرض صرع تکیه می‌کند ولی بیشترین اهمیت را برای اغتشاشات هیجانی و دیگر اشکال پسیکوپاتی قایل است، پیروان این مکتب دو گروه می‌باشند که گروهی مدعی علت تامه بودن علل روانی هستند و در مقابل عده‌ای دیگر علاوه بر علل روانی به عوامل اجتماعی نیز توجه می‌کند.[34]

امروزه، هر چند پیروان هر مکتب علل عمده‌ی ایجاد جرم را در مکتب خود بررسی می‌کنند. امّا نمی‌توان اثر هیچ کدام از عوامل را در بزهکاری نادیده انگاشت به همین دلیل امروزه توجه به تأثیری که مکاتب مختلف بر جرم‌شناسی و سایر علوم جزایی دارند باعث همکاری دانشمندان این مکاتب با یکدیگر گردیده.

بعد از برپایی کنگره‌های متعددی که از سال 1885 تشکیل شد اولین انجمن جهانی جرم‌شناسی در سال 1934 به تدبیر دی‌تولیو[35] تشکیل گردید. انتشار کتب فراوان و تدریس اجباری این علم در دانشگاه‌های حقوق از دیگر نتایج تفهیم اهمیت این رشته می‌باشد.

مقاله

نویسنده ميثم مراديان
جایگاه در درختواره حقوق جزا و جرم شناسی - جرم شناسی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS